Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۲۸ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۱۶۹4
جمعه 22تا پنجشنبه 28شهریورماه 139۸خورشیدی
م یروند» که منظور همان 2ـ 3ماه مورد نظر دکتر امیراصلان افشار در گفتگو با علی میرفطروس)۷( : معمولاً وقتی کسی حضور اعلیحضرت
اعلیحضرت است. شرفیاب م یشد ،اعلیحضرت هم برای اینکه
عبدالله انتظام به شاه گفت: بیاحترامی نشود ،هیچوقت پشت میزشان
=آخرین کسانی که قبل از ترک ایران، نمینشستند وهمیشه همه را ایستاده
شاه را دیدند ،چه کسانی بودند؟ بادستشکستهم یتوان م یپذیرفتند .ضمناً آن کسی که وارد م یشد،
درجنگبرندهشد،باقلب اجازه نداشت که شروع به صحبت بکند .باید
ـ آخرین کسانی که برای آخرین بار شاه منتظر م یبود تا اعلیحضرت سئوال کنند .ولی
را دیدند ،یکی آقای باهری بود که ساعت شکستهنم یتوان! ایندفعه که در را باز کردم دیدم که آقای انتظام
یازده صبح م یخواست شرفیاب شود و پرسید تا چند قدمی اعلیحضرت جلو رفت و با انگشت
اعلیحضرت کی م یروند؟ ما به هیچکس نگفته در دوران زندگی سیاسی و دیپلماتیک اختلاف نظر اطرافیان جیم یکارتر دربارۀ دکتر امیراصلان افشار ،در خاطرات خود اتهام به طرف شاه گفت« :به خاطرتان باشد،
بودیم که اعلیحضرت اصل ًا خیال ترک ایران را خود ،دارای مشاغل مهم و حساس، ایران .خاطرات دکتر افشار ،کتابی است از چند رویداد مهم که تأثیر زیاد در سرعت
دارند .ولی وقتی پرسید ،گفتیم اعلیحضرت تا دو ازجمله سفارت ایران در آمریکا و هلند در 720صفحه ،شامل یک دورۀ 44ساله از گرفتن ماشین انقلاب و انتقال سلطنت شما 3سال مرا نخواست هاید!»
سه ساعت دیگر خواهند رفت ...خیلی ناراحت و اتریش ،رابط سفارت ایران با دیوان ظهور فاشیسم هیتلری در آلمان تا ظهور از شاه به آخوند داشت ،سخن م یگوید: وقتی آقای انتظام از دفتر اعلیحضرت بیرون
شد ولی به خاطر ندارم که آیا شرفیاب شد یا داوری بی نالمللی لاهه در دوران ملی شدن آی تالله خمینی در ایران و حاصل مصاحبۀ واقعۀ هفدهم شهریور در میدان ژاله تهران آمدند ،پرسیدم که قبول کردید آقای انتظام؟!
نه .آن روز آقای صانعی آجودان کشیک بودند. صنعت نفت ،رئیس شورای ح ّکام سازمان طولانی علی میرفطروس با آخرین رئیس ب هدنبال اعلام حکومت نظامی در دولت گفت :بله،قبول کردم .آخر وقت بود تقریباً
بی نالمللیانرژیاتمیبودهاست،تاآخرین تشریفات دربار شاهنشاهی در سا لهای شریف امامی ،حادثۀ سینما رکس آبادان چند دقیق های نشست ،اعلیحضرت هم تشریف
=آقای منوچهر صانعی؟ روز زندگی محمدرضاشاه در کنار وی بود که ب هاستعفای دکتر جمشید آموزگار از م یبردند که من هم ایشان را تا دم اتومبیل
ـ بله! خیلی به دربار نزدیک بودند و ملکۀ مادر و از این دوران خاطرات ب هیادماندنی دارد. قبل از انقلاب. نخستوزیری منجر شد ،بیماری شاه و مشایعت کردم .آقای انتظام منتظر مانده بود
برای این مرد خیلی احترام قائل بودند .مرد وارد دکتر اصلان افشار ،دیپلمات باسابقه که که با هم تا اتومبیل ایشان پیاده برویم .وسط راه
و بافرهنگی بودند ،استاد درجۀ یک ،پیانیست گفتم :قربان! دیدم که شما اشارۀ تندی کردید.
درجۀ یک ،موسیقی شناس درجۀ یک .ملکۀ اعلیحضرت باقی نمانده بود ،از آنجا که رد بختیار از من خواهش کرد که وساطت کنم و آقای بختیار از طریق آقای قطبی داشتند .ولی
مادر خیلی خانم مهربان و سادهای بودند و از میشدیم عکاسهایی که از مراسم تسلیم از ارتشبد فریدون جم بخواهم به ایران برگردد آنچه که من م یدانم این است که یک روز آقای اعلیحضرت ناراحت نشدند؟
منوچهر صانعی دعوت م یکردند که برایشان استوارنامۀ سفیر سودان گزارش تهیه م یکردند که همین کار را کردم .به فریدون جم گفتم: آقای انتظام گفت :اعلیحضرت گفتند شاید
صحبت کند .ملکه مادر خیلی منوچهر صانعی دنبال اعلیحضرت آمدند .داخل آن سالن، اگر این مسئولی ت را بپذیری خدمت بزرگی به قباد ظفر آمدند به تشریفات... اشتباهی شده ،ولی من از شما م یخواهم که
را دوست داشتند به خاطر اینکه خوش صحبت اعلیحضرت جلوی این مجسمه ایستادند و آن را ایران کردهای و خواهش م یکنم که به ایران بیا، این کار را قبول کنید .گفتم :اعلیحضرت! من
بود ،تاریخ م یدانست و تمام سلسلۀ قاجار را تماشا کردند و پسندیدند که روزنام هنوی سهای برای اینکه تنها امید این است که یک آدم قوی =آقای قباد ظفر چه کاره بودند؟ سنم زیاد است ،دیگر نم یتوانم این دستگاه
م یشناخت .او متخصص و کارشناس ممتاز حاضر از این جریان عکس برداشتند .اعلیحضرت که با خارج یها هم ارتباط دارد ،زبان م یداند و -مهندس قباد ظفر فرزند سردار ظفر را اداره کنم .اعلیحضرت گفتند:نه! موقعی که
هنربود.پدرش،معمارباشیبودوساختما نهای جلوی مجسمه پدرشان ایستاده بودند و من در دارای همۀ محسنات است ،بیاید و این کشتی بختیاری و از نزدیکان شاه بودند .او همراه با در شرکت نفت بودید ،شما خیلی خوب این
مدرسۀ نظام را تماماً این معمارباشی ساخته بود لحظۀ تماشای مجسمه ،در صورت اعلیحضرت شکسته را به ساحل نجات برساند.فریدون جم مهندس فروغی آرامگاه اعلیحضرت رضاشاه دستگاه را اداره کردید ،حالا چطور شده که
و رضاشاه خیلی به او عقیده داشت .پدر همین ناراحتی عمیقی م یدیدم .به هر حال ،عکس قبول کرد و از لندن به تهران آمد و من و کامیلا کبیر را مرم ت و بازسازی کردند و از طرف دیگر
آقای صانعی در ساختمان کاخ سعدآباد هم اینطوری برداشته شد .آن مجسمه چه (خانم جم دختر عموی کامیلا است) به فرودگاه قوم و خویش علیاحضرت ملکه ثریا بودند .ایشان یک مرتبه نم یتوانید اداره کنید؟!
کمک کرد .صانعی خیلی هم مرد خوش تیپی سرنوشتی پیدا کرد و چه شد ،خبری ندارم. رفتیم که او را بیاوریم ،آقای سررشت هداری را آمدند به دربار و گفتند که من نام های حضور آقای انتظام به اعلیحضرت گفته بود :اگر
بود .ایشان خانم خیلی برازندهای داشتند به نام اعلیحضرت نوشت هام که اگر ممکن است آن را جسارت نیست ،حکایتی خدمتتان عرض
فیروزۀ سالار کلانتری که اهل کرمان بودند و بکنم .قربان! خسرو پرویز ساسانی سرداری
فوق العاده باهوش و با استعداد بودند .آنها در محمد رضا شاه در مقابل مجسمه رضا شاه ( امیراصلان افشار در کنار شاه ایستاده است) داشت که خیلی شجاع بود و در تمام جن گها
نیس زندگی م یکردند .بعد ،یکی از آشنایانش پیروز م یشد .بعد در جنگی مجروح شد و
به نام قاسم هاشمی از ایران آمد که ارتباطی با چهرۀ غمگین شاه نشان م یداد که ایشان در هم طبق معمول همراه خودمان برده بودیم و به حضور اعلیحضرت بدهید .گفتم موضوع نامه دستش شکست ولی با وجود این ،جنگ را
رژیم جمهوری اسلامی داشت ،گفتند که شما آن شرایط دشوار ،با پدرشان درد دل م یکنند. سرلشکر ناظم هم که با جم خیلی دوست بود، چیست؟ گفت موضوع آن راجع به آقای بختیار برد .بعد ،مسائلی پیش آمد که دیگر این سردار،
هیچ مشکلی برای بازگشت به ایران ندارید و چند روز قبل از عزیمت اعلیحضرت از ایران، است ...بختیار از مدتی پیش آماده بود حساب خان هنشین شد (مقصود خودش بوده) .بعد از
م یتوانید به ایران برگردید .آقای صانعی خیلی من پیامی تهیه کرده و به ایشان نشان دادم او هم به فرودگاه آمده بود. خود را از بقیه رهبران جبهۀ ملی جدا کند و مدتی که جنگ دیگری شروع شد ،خسرو
مایل بود که به ایران برگردد .خانۀ کوچکی و پیشنهاد کردم که بهتر است اعلیحضرت تیمسار جم همان روز حضور اعلیحضرت حالا این فرصت به دست آمده بود و حاضر نبود پرویز فرستاد عقب سردار .وقتی که سردار
در خیابان رضایی شمیران داشت که خیلی چنین مطالبی را بیان بفرمایند و به کارهای شرفیاب شد و گفته بود :قربان! در این موقع من به هیچ ترتیب این فرصت را از دست بدهد .در آمد ،گفت :من دیگر نم یتوانم جنگ کنم برای
قدیمی بود با آینه کار یها و خاتم کار یهای فوق العادهای که در کشور صورت گرفته اشاره به درد وزارت جنگ نم یخورم .ستاد ارتش مهم مقابل ناصحان و مصلحت اندیشان ،م یگفت: اینکه از من ساخته نیست .خسرو پرویز گفته
بسیار زیبا ،م یخواست این خانه را پس بگیرد. کنند تا مردم ،بیشتر در جریان کار باشند. است .اعلیحضرت فرمودند :رئیس ستاد ارتش «هیچکس جز من نم یتواند تخت هپارههای این بود :چطور ساخته نیست؟ یادت م یآید که با آن
بالاخره به ایران رفت ،دفعۀ اول خیر ،ولی دفعۀ اعلیحضرت فرمودند« :این گفت هها مربوط به تعیین شده ...جم گفت :اعلیحضرت! پس چرا مملکت در حال تلاشی را به هم متصل کند». دست شکست هات زدی و جنگ را بردی؟ سردار
دوم که رفت توانست خان هاش را پس بگیرد. کسی است که بخواهد برای همیشه از کشور مرا احضار فرمودید؟ اعلیحضرت گفتند :من گویا قباد ظفر از بختیار پرسیده بود« :شاپور! جواب داد :آری! با دست شکسته م یشود جنگ
این بار که رفت با خانمش به تهران رفتند تا برود و با ملت خود خداحافظی کند در حالی شما را احضار نکردم ،بختیار شما را خواسته. حاضری دولت تشکیل بدهی؟» و بختیار پاسخ
مبلمان خان هاش را تکمیل کند و خانه را دوباره که ما به زودی بر م یگردیم .مگر هر بار که برای جم گفت :پس اجازه بدهید به لندن برگردم... را بُرد ،ولی با قلب شکسته نم یشود.
درست کند .آقای صانعی در ضمن ،متخصص استراحتیامذاکرهبهخارجم یرفتیمبرایملت تیمسار جم خداحافظی کرد و وقتی از اطاق مثبت داده بود. انتظام گفت :اعلیحضرت خیلی از این حرف
تابلوهای موزه هم بود .دفعۀ سوم که به تهران اعلیحضرت بیرون آمد ،چشمانش پر از اشک نامۀ ظفر را به اعلیحضرت دادم. من ناراحت شد و من هم از گفتۀ خودم پشیمان
رفت ،من در اتریش بودم ،یکی از دوستانم پیام م یفرستادیم؟!» بود و به من گفت «اصلان! کار تمام است ،با طبق معمول نامه را برای اعلیحضرت
از نیس به من تلفن کرد و گفت :برای شما این نکته را هم باید اضافه کنم :چند روز این وضع ،فایدهای ندارد »...ناهار به منزل ما خواندم و گفتند :بگذارید در پرونده. شدم و مسئولیت شرکت نفت را پذیرفتم.
خبر خیلی خیلی بدی دارم ،آقای صانعی و قبل از سفر اعلیحضرت به خارج« ،جرج شنبه سوم دی به توصیۀ آقای قباد ظفر، فکر میکنم به توصیۀ آقای نهاوندی و
خانم صانعی هر دو را تیرباران کردند! گفتم: براون» (وزیر خارجه سابق انگلستان) همراه آمد و روز بعد به لندن برگشت. اعلیحضرت بختیار را به حضور پذیرفتند و برای دیگران ،اعلیحضرت نظرشان انتخاب آقای دکتر
چطور؟ همچین چیزی ممکن نیست ...بالاخره «سر داود الیانس» (ایرانی مقیم انگلستان که انسان فو قالعادهای بود. غلامحسین صدیقی بود .به ایشان تلفن کردم
معلوم شد که هر دو را در ایران کشت هاند[ .با به سلطان نساجی اروپا شهرت دارد» به تهران اولین بار او را دیدند... که خان مشان پای تلفن بودند و گفتند ایشان
بغض] من آنقدر به این دو نفر علاقه داشتم آمده و به دیدار اعلیحضرت رفت .روز بعد به روی جلد کتاب ،عکسی از محمدرضا =نامۀآقایظفر،حاویچهمطالبیبود؟ نیستند .گفتم که من سعادت نداشتم ایشان را
که نمیخواهم بدانم چگونه کشته شدند! من تلفن کرد و گفت قصد دیدار مرا دارد .از شاه در برابر پیکره رضاشاه چاپ شده -آقای ظفر نوشته بود :در این موقعیت ببینم ،ولی خواهش م یکنم به ایشان بقبولانید
خلاصه در موقع خداحافظی ،اعلیحضرت از اعلیحضرت اجازه خواستم ،فرمودند بروید ببیند است .این ،از آخرین عکسهای شاه در حساس که تقریباً هیچکس حاضر نیست که مسئولیت نخس توزیری را بپذیرند ،چون با
منوچهرصانعیبهخاطرزحماتشانخیلیتشکر چه م یگوید .به دیدار او در هتل هیلتون رفتم. کاخ سلطنتی است که رئیس کل تشریفات مسئولیتی به عهده بگیرد ،من شخصاً خواستم این کار ،آقای دکتر صدیقی خدمت بزرگی به
کردند .بعد اعلیحضرت گفتند که دیگر کسی «جرج براون» گفت :به اعلیحضرت پیشنهاد دربار شاهنشاهی نیز در آن دیده م یشود. که حضور اعلیحضرت شاپور بختیار را پیشنهاد
نیست؟ گفتم :چرا قربان! از جنوب شهر کسانی کردم حال که برای مدت دو یا سه ماه به خارج کنم و مطمئن هستم که او قبول خواهد کرد و ایران خواهند کرد.
هستند که آمدهاند شما را ببینند .فرمودند، از کشور م یروید ما و شما که به اصلان افشار علی میرفطروس از دکتر افشار م یپرسد: امیدوارم که مورد قبول اعلیحضرت هم قرار گیرد. =روزی که شما در دربار بودید ایشان
بیایند .حدود 10نفری بودند .وارد که شدند اعتماد داریم او تنها رابط شما با بختیار باشد =این مجسمه چرا در وسط اطاق بعد هم آقای بختیار خیلی با عجله همکارانش
مثل اینکه وارد خانۀ کعبه شده بودند .زانوزنان که دستورات شما را به تهران بیاورد و پاسخ را معرفی کرد و همه با لباس عادی ،صبح آمدند شاه را دیدند.
آمدند جلو و پای اعلیحضرت را بوسیدند و لازم را بگیرد .اعلیحضرت نیز این پیشنهاد را گذاشته شده بود؟ شرفیاب شدند .تمام مدت صحبت از این بود -بله! ولی نشد .دوستا نشان در جبهۀ ملی
گفتند :اعلیحضرت ،ما هیچی نم یخواهیم ،ما قبول فرمودند .ملاحظه م یکنید که در اینجا ـ این مج ّسمه را یک زن و شوهر مج ّسمه ساز که بختیار از فریدون جم (داماد رضا شاه که در گفتند اگر مسئولیت نخس توزیری را قبول
فقط م یخواهیم اگر خیال ترک ایران را دارید، هم وزیر خارجۀ سابق انگلیس م یگوید« :حالا معروف بلغاری ساخته بودند و چند روز قبل، لندن بودند) خواسته که وارد کابین هاش بشود کنید ما شما را از جبهۀ ملی اخراج م یکنیم،
نروید و در ایران بمانید .زبانشان هم خیلی که اعلیحضرت برای 2ـ 3ماه به خارج از کشور آن را به دربار آورده بودند تا اعلیحضرت بیایند
عامیانه و ساده بود و معلوم بود که این سخنان ولی او قبول نکرده بود. همچنانکه همین عمل را با بختیار کردند.
از دلشان بر م یخاست .اعلیحضرت هم خیلی و این مج ّسمه را بپسندند. با توجه به روابط نزدیک من با فریدون جم، =از مذاکرات شاه با دکتر صدیقی
تحت تاثیر قرار گرفتند و به آقای صانعی گفتند: خود مج ّسم هسازها هم آن روز آمده بودند
آقای صانعی! این آقایان بعداً با شما باشند هر و حاضر بودند و برنامه این بود که اعلیحضرت بگوئید؟
این مج ّسمه را ببیند ،چون دیگر وقتی برای -ملاقات آقای صدیقی با اعلیحضرت در
کاری داشتند انجام دهید. یک فضای بسیار محترمانه و دوستانه صورت
در این جا اضافه کنم که سه روز قبل از میگرفت ،همین که در آن فضای آشفته
این تاریخ تعدادی از نمایندگان مجلس به (که هر کسی از زیر مسئولیت فرار م یکرد
تشریفات دربار آمدند و از من خواستند که به و م یخواست به اصطلاح «وجی هالمله» شود)،
عرض برسانم که اگر اعلیحضرت ایران را ترک آقای دکتر صدیقی پس از 30-20سال نقار،
کنند ما به بختیار رأی نخواهیم داد .به عرس آمدند و با اعلیحضرت ملاقات کردند ،خودش،
رساندم فرمودند :ما فقط برای سه ماه و برای یک پیروزی معنوی بود .او گویا به دوستانش
مذاکرات سیاسی و معالجه به خارج م یرویم و در جبهۀ ملی گفته بود« :من وجاهت و اعتبار
مراجعت خواهیم کرد .آقایان سجادی ،الموتی ملی را پس از مرگم نم یخواهم! اعتبار ملی باید
و سیف الله افشار هم که به حضور شاه شرفیاب روزی جائی خرج شود و آن روز ،امروز است!».
آقای دکتر صدیقی میخواستند که
شدند ،همین پاسخ را شنیدند. اعلیحضرت در ایران بمانند و در یکی از
به هر صورت وقتی اعلیحضرت در پاویون پایگاههای دریائی مجهز جزیرۀ کیش اقامت
سلطنتی بودند تمام سی مهای تلفن را قطع کنند .این امر برای انسجام ارتش ،کامل ًا لازم
کرده بودند و ما نم یتوانستیم با مجلس تماس بود ،ولی اعلیحضرت به ایشان فرموده بودند
بگیریم که از نتیجه رأی اعتماد آگاه شویم. که «برای مذاکره و برای مدت کوتاهی باید به
بالاخره با وسایلی از طریق گارد سلطنتی ارتباط
برقرار شد و یک هلیکوپتر به پارکینگ مجلس آمریکا بروند و برم یگردند.»...
فرستادیم تا نخست وزیر و رئیس مجلس را =در این مورد ،دکتر صدیقی تنها
پس از خاتمه رأی اعتماد به پاویون سلطنتی نبود! دکتر بقائی هم معتقد به ماندن شاه
بیاورند تا اعلیحضرت بتوانند با آنها خداحافظی در ایران بود که گویا او هم ملاقاتی با شاه
کنند .بختیار در فرودگاه به داخل هواپیما آمد
و اعلیحضرت هم به او گفت :شما تمام اختیارات داشته...
را دارید ،من ایران را به شما و شما را به خدا -بله! کاملا! اما اعلیحضرت مذاکره با
م یسپارم .بختیار دست شاه را بوسید و از آمریکائیها را لازم میدانستند تا به آنها
بفهمانند که دارند با چه آتش خطرناکی بازی
هواپیما پائین رفت. م یکنند! طرح سفر اعلیحضرت به آمریکا حتی
اعلیحضرت در مدتی که هواپیما در داخل مورد موافقت کاخ سفید و مقامات وزارت امور
ایران پرواز م یکرد ،خلبانی را شخصاً عهدهدار خارجۀ آمریکا قرار گرفته بود و بنده در تشریفات
بودند تا مرز عربستان سعودی که نشانۀ سلامتی
برای این سفر کوتاه ،برنام هریزی م یکردم.
جسمی و روحی اعلیحضرت بود.
نخست وزیریشاپور بختیار
ادامه دارد
= با توجه به مخالفتهای جبهۀ
ملی ،دکتر بختیار را چه کسی برای
نخس توزیری معرفی کرده بود؟
-من نم یدانم .بعض یها م یگویند از طریق
علیاحضرت بوده به علت قوم و خویشی که با