Page 34 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۳۸۰ (دوره جديد
P. 34

‫صفحه‌‪‌‌۳4‬شماره‌‪‌1846‬‬
                                                                                                                                           ‫جمعه ‪ 1‬تا ‪ ۷‬مهرماه ‪1401‬خورشیدی‬

                                                                                                                     ‫گزارش میدانی؛‬
                                                                                                                    ‫تجاربی از گشت‬
                                                                                                                     ‫ارشاد اسلامی؛‬
                                                                                                                   ‫ما نیز نه میبخشیم‬
                                                                                                                   ‫نه فراموش میکنیم!‬

‫ایران ‪ /‬شهریور ‪۱۴۰۱‬‬                                                                                                ‫=«زن مأمور گشت ارشاد اسلامی ضربهای به شکم‬

‫دستش را بالا بگیرد و بنویسد‪ ،‬در حالی که زیر چشمش کبود‬    ‫موقع برگشتن ماموران گشت ارشاد جلوی ما را گرفتند و ما را‬   ‫خواهرم که باردار بود زد و گفت‪ :‬یک همچین مادر ولنگ‬
‫و حالش بد بود گفته بود «خانم‪ ،‬من تازه عمل کردم حالم‬      ‫به وزرا بردند‪ ،‬خواهرم باردار بود ولی هنوز شکماش برآمده‬    ‫و بازی نیازی نیست مادر بشه! لیاقت نداره! خواهرم یک‬
‫اصلا خوب نیست خواهش میکنم اجازه بدید برم»‪ ،‬گفته‬          ‫نشده بود‪ .‬به آنها گفتم خواهرم باردار است‪ ،‬خواهش‬           ‫ساعت بعد دچار خونریزی شد؛ به اورژانس زنگ زدیم‪،‬‬
‫بودند «نه‪ ،‬باید بشینی تا برات روسری بیارن»‪ .‬بعد گفتند‬    ‫میکنم اجازه بدید بره ولی من بجای او میمونم‪ .‬یکی از‬        ‫آمدند و او را به بیمارستان منتقل کردند اما متاسفانه‬
‫«باید چک کنیم ببینیم اگر تا به حال موردی نداشتی میتونی‬   ‫زنان گشت ارشاد با آرنجش محکم به شکم خواهرم کوبید‬
‫بری»؛ وقتی دخترم داخل ون نشست سریع تلفن همراهش‬           ‫و گفت «یک همچین مادر ولنگ و بازی نیازی نیست مادر‬                      ‫خواهرم جنیناش با این ضربه سقط شد‪».‬‬
‫را از او گرفتند و او را به وزرا بردند‪ .‬بعد از چند ساعت‬   ‫بشه! لیاقت نداره!» خواهرم یک ساعت بعد دچار خونریزی‬        ‫=«ماموران گشت ارشاد جلوی من و مادرم را در حوالی‬
‫با مصیبت توانستیم دخترم را از چنگ آنها نجات بدهیم‪».‬‬      ‫شد؛ به اورژانس زنگ زدیم‪ ،‬آمدند و او را به بیمارستان‬       ‫میدان سعادت آباد گرفتند و به وزرا بردند‪ .‬ظاهرم هم کاملا‬
‫کارمند یک شرکت خصوصی هم با یادآوری برخوردی‬               ‫منتقل کردند اما متاسفانه خواهرم جنیناش با این ضربه‬        ‫پوشیده بود‪ .‬یک مانتوی بلند جلوباز که زیرش یک پیراهن‬
‫مشابه میگوید‪« :‬اواخر فروردین بود که ماموران گشت‬                                                                    ‫بلند پوشیده بودم و فقط جوراب به پا نداشتم‪ .‬در وزرا به‬
‫ارشاد جلوی من و مادرم را در حوالی میدان سعادت آباد‬                                          ‫سقط شد‪».‬‬               ‫مادرم فحشهای رکیک میدادند و میگفتند «خاک بر سر‬
‫گرفتند و به وزرا بردند‪ .‬ظاهرم هم کاملا پوشیده بود‪ .‬یک‬    ‫یک خانم ‪ ۳۸‬ساله ساکن تهران هم با خاطرهای مشابه‬            ‫شوهربیغیرتتکنندکهتوودخترتروتوخیابوناولکرده!»‬
‫مانتوی بلند جلوباز که زیرش یک پیراهن بلند پوشیده بودم‬    ‫به این بحث میپیوندد و میگوید‪« :‬تابستان پارسال بود‬         ‫=«جوانان فکر نکنند که جمهوری اسلامی همینطور‬
‫و فقط جوراب به پا نداشتم‪ .‬در وزرا به مادرم فحشهای‬        ‫که یک عمل اورژانسی داشتم و در میدان ونک به سمت‬            ‫آمد و تثبیت شد! در چند سال اول هم عین الان فقط‬
‫رکیک میدادند و میگفتند «خاک بر سر شوهر بیغیرتت‬           ‫مطب دکترم میرفتم؛ یک مانتوی بلند جلوباز تنم بود و یک‬      ‫سرکوب کرد و خون ریخت تا بماند! تابستان ‪ ۵۸‬کشور‬
‫کنند که تو و دخترت رو تو خیابونا ول کرده!» مادرم به‬      ‫شال خیلی پوشیده هم بر سر داشتم‪ .‬یکهو ماموران گشت‬          ‫ملتهب بود‪ .‬روبروی دانشگاه تهران همیشه شلوغ بود و‬
‫آنها میگفت «من معلمم این حرفهای زشت را نزنید‪،‬‬            ‫ارشاد جلوی من ظاهر شدند و گفتند «خانم بیا اینجا‪ ،‬تا حالا‬  ‫گروههای مختلف تظاهرات میکردند‪ .‬من در اتوبوسی‬
‫زشته!» اما اهمیت نمی دادند‪ .‬بعد از چند دقیقه مادرم به‬    ‫شما را گرفتهاند؟ پروندهای ندارید؟» گفتم نه؛ بعد گفتند‬     ‫به سوی میدان ‪ ۲۴‬اسفند که بعد شد «انقلاب» میرفتم‪.‬‬
‫گریه افتاد‪ ،‬من به آنها گفتم «بس کنید! مادرم دیابت داره‬   ‫«بفرمایید اینجا در ون بنشینید تا استعلام بگیریم»‪ ،‬اسم و‬   ‫اتوبوس مجبور شد در ترافیک توقف کند‪ .‬ناگهان دو‬
‫حالش بد میشه قندش میره بالا»؛ اما آنها همینطور به فحش‬    ‫فامیل و شماره کارت ملی مرا هم گرفتند‪ .‬به محض اینکه‬        ‫سه جوان حزباللهی با دهان کف کرده از بدنه اتوبوس‬
‫دادن ادامه میدادند تا اینکه مادرم دچار حمله عصبی شد‬      ‫در ون نشستم در ون را بستند و یکی آمد و گوشی مرا از‬        ‫بالا رفته و از شیشه که باز بود دستشان را دراز کردند‬
‫و قند خونش بالا رفت‪ ،‬بعد که دیدند حال مادرم بد شده‬       ‫من گرفت‪ .‬گفتم من مشکلی ندارم‪ ،‬وقت دکتر دارم باید برم‪،‬‬     ‫تا موهای دختر جوانی را که روی شانههایش ریخته بود‬
‫به اورژانس زنگ زدند مادرم را بردند ولی به من گفتند باید‬  ‫یکی از دخترانی که آنجا نشسته بود خندید و گفت ما رو‬        ‫بکشند! آنها داد میزدند‪ :‬یا روسری یا توسری! راننده با‬
                                                         ‫هم همینطوری سوارمون کردند‪ ،‬خلاصه بعد از چند ساعت‬
                       ‫بمانم تا برایم لباس بیاورند‪».‬‬     ‫ماندن در وزرا و یک گریه مفصل و البته فشار عصبی زیاد به‬              ‫حرکت سریع اتوبوس آنها را پایین انداخت!»‬
‫دختری دانشجو هم از برخورد با ماموران گشت ارشاد‬           ‫خودم و خانوادهام از من تعهد گرفتند و بعد آزادم کردند‪».‬‬    ‫=«چند سال بعد در دهه شصت در میدان هفت حوض‬
‫چنین میگوید‪« :‬چند ماه پیش بود که ماموران گشت ارشاد‬       ‫یک خانم آرایشگر هم از بازداشت دخترش در حوالی‬
‫مرا در حوالی میدان «هفتتیر» [میدان ‪ ۲۵‬شهریور] گرفتند‬     ‫میدان ونک میگوید‪« :‬میدان ونک به خاطر وجود مطبها‬           ‫نارمک خودم شاهد بودم که چند مأمور چادری که آنزمان‬
‫و به داخل ون گشت ارشاد هل دادند‪ .‬همراه با من یک خانم‬     ‫و کلینیکهای تخصصی همیشه پررفت و آمد و شلوغ‬                ‫به آنها «کلاغ» میگفتند‪ ،‬زن جوانی را که روژ قرمز داشت‬
‫محجبه را هم گرفته بودند که فقط جوراب به پا نداشت‪.‬‬        ‫است‪ .‬چند ماه پیش ماموران گشت ارشاد دخترم را که در‬         ‫نگه داشته و در کف دستاش تُف کردند و گفتند‪ :‬حالا‬
‫آن خانم ضجه میزد که « بچهام رو از صبح پیش مادرم تنها‬     ‫حاشیه میدان منتظر اسنپ بود بازداشت کردند به این خاطر‬
‫گذاشتم شیر میخواد» اما آنها کوتاه نیامدند‪ .‬وقتی به وزرا‬  ‫که روسری حریر سرکرده بود و گوشهایش پیدا بود‪ ،‬آن زمان‬                                 ‫لبهایت را پاک کن!»‬
‫رسیدیم از ما مثل جانیها عکس گرفتند‪ .‬آن خانم محجبه از‬     ‫سه روز بود که سینههایش را عمل کرده بود به او گفته‬         ‫فیروزه نوردستروم‪ -‬یک روز پس از قتل حکومتی مهسا‬
                                                         ‫بودند یک تعهد بنویس و امضا کن‪ ،‬دخترم حتی نمیتوانست‬
      ‫دختری که کفش ورزشی به پا داشت خواهش کرد‬                                                                      ‫امینی دختر ‪ ۲۲‬سالهای که در پی دستگیری و ضرب و‬

                                                                                                                   ‫جرح ماموران گشت ارشاد اسلامی به کما رفته بود‪ ،‬موجی‬

                                                                                                                   ‫از اعتراضات گسترده علیه جمهوری اسلامی در شهرهای‬

                                                                                                                   ‫مختلف کشور آغاز شد‪ .‬کیهان لندن در این گزارش میدانی‪،‬‬

                                                                                                                   ‫تجربههای تعدادی از شهروندان ساکن ایران را در مورد‬

                                                                                                                   ‫آزارهای ماموران گشت ارشاد اسلامی از زبان خود آنان مرور‬

                                                                                                                   ‫کرده است‪ .‬آزارهایی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب‬

                                                                                                                   ‫اسلامی با شعار «یا روسری یا توسری» آغاز شد و در تمام چهار‬

                                                                                                                   ‫دهه گذشته به صورت قانونی و همچنین خودسر ادامه یافته‬

                                                                                                                   ‫و شهروندان بسیاری به ویژه زنان را راهی زندان کرده و به‬

                                                                                                                   ‫بسیاری دیگر آسیبهای جسمی و روحی وارد کرده است‪.‬‬

                                                                                                                   ‫دختری دانشجو که خواهرش در دوران بارداری تجربهی‬

                                                                                                                   ‫برخورد با ماموران گشت ارشاد اسلامی را داشته‪ ،‬درباره‬

                                                                                                                   ‫رویارویی خواهرش با آنها میگوید‪« :‬پارسال همراه با‬

                                                                                                                   ‫خواهرم به یکی از پاساژهای حوالی شهرک غرب رفته بودیم‪.‬‬
   29   30   31   32   33   34   35   36   37   38   39