Page 30 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۹۹ (دوره جديد
P. 30

‫صفحه‌‌‌‪‌‌‌3‌‌0‬شماره‌‪‌186۵‬‬
                                                                                                                      ‫جمعه ‪ ۲1‬تا ‪ ۲۷‬اسفندماه ‪1401‬خورشیدی‬

‫محمد (کیان) حسینی‪ ،‬محمدمهدی کرمی‬                                                                                       ‫«این سه رو ِز‬
                                                                                                                       ‫سرد»؛ روایت‬
                                                                                                                      ‫دردناک سه روز‬
                                                                                                                      ‫منتهی به «اعدام»‬
                                                                                                                      ‫محمد حسینی و‬
                                                                                                                      ‫محمدمهدی کرمی‬

‫سید و محمدمهدی را بردهاند سوله و حتی نگذاشتند به صبح‬        ‫را آرام کردیم که سکوت کند و خودمان دندان روی جگر‬          ‫=«این بیوجدانها‪ ،‬این خانهخرابها‪ ،‬محمدمهدی و‬
‫بکشد! بعدهم خبرش آمد‪ ،‬گفتند که بچهها ساعت یک‪ ،‬یک و‬          ‫گذاشتیمبلکهزورشانبهاوکهازهمهیمانکوچکتربودنرسد‪.‬‬            ‫سید را همان موقع کشیدند بیرون‪ .‬بعد فهمیدیم باقی بچهها‬
                                                            ‫گفتیم خب‪ ،‬فتاحی گفته آزاد میشوند و ما هم که در این‬        ‫را فرستادهاند قرنطینه و سید و محمدمهدی را بردهاند سوله‬
                ‫نیم رفتهاند آنجا‪ ،‬آن بالاها‪ ،‬بالای دار‪».‬‬    ‫چهاردیواری‪ ،‬دلمان را بلاخره باید به یک چیزی خوش میکردیم‪.‬‬  ‫و حتی نگذاشتند به صبح بکشد! بعدهم خبرش آمد‪ ،‬گفتند‬
‫حکم ناعادلانه و غیرقانونی «اعدام» محمدمهدی کرمی و‬           ‫روز بعد رسید‪ .‬صبحش سید آمد دم تک تک اتاقها که‬             ‫که بچهها ساعت یک‪ ،‬یک و نیم رفتهاند آنجا‪ ،‬آن بالاها‪،‬‬
‫محمد (کیان) حسینی دو شهروند معترضی که آبان امسال‬            ‫بچهها صبحانه بخورید‪ ،‬آرام باشید تا مبادا برای محمدمهدی‬
‫بازداشت شده بودند‪ ،‬سحرگاه روز شنبه ‪ ۱۷‬دی ‪ ۱۴۰۱‬در‬            ‫بد بشود‪ ،‬مهدی کم سن است و پرشور‪ ،‬وظیفه ماست که‬                                               ‫بالای دار‪».‬‬
                                                            ‫مراقبشباشیم…خلاصهد ِلسادهیسیّدراگیرآوردهبودندو‬            ‫=حکم ناعادلانه و غیرقانونی «اعدام» محمدمهدی‬
                             ‫زندان کرج اجرا شد‪.‬‬             ‫او هم که ذاتا بزرگ بود‪ ،‬مثل برادربزرگها دقیقا مدام نگران‬  ‫کرمی و محمد حسینی دو شهروند معترضی که آبان امسال‬
‫محمدمهدی کرمی از روز چهارشنبه ‪ ۱۴‬دی در اعتصاب‬               ‫بود که ما کاری نکنیم‪ ،‬که چیزی نشود‪ ،‬که خدای ناکرده برای‬   ‫بازداشت شده بودند‪ ،‬سحرگاه روز شنبه ‪ ۱۷‬دی ‪ ۱۴۰۱‬در‬
‫غذای خشک بود و در حال اعتصاب غذا اعدام شد‪ .‬محمد‬
‫آقاسی وکیل پایه یک دادگستری که از ماه گذشته به عنوان‬                                    ‫محمدمهدی بد شود‪.‬‬                                           ‫زندان کرج اجرا شد‪.‬‬
‫وکیلتعیینی(اختیاری)محمدمهدیدرحالتلاشبرایپذیرش‬               ‫عصر همان روز‪ ،‬اسم بعضی از ما که در لیست اعتصاب‬
‫وکالتش بر این پرونده از سوی قوه قضاییه بود خبر داد که‬       ‫غذا بود به عنوان کسانی که نظم زندان را بهم زدهاند را به‬   ‫صفحه توئیتری «‪ ۱۵۰۰‬تصویر» که خبرهای حقوق بشری‬
‫محمدمهدی از چهارشنبه گذشته و در اعتراض به اینکه قوه‬         ‫نگهبانی دادند و نگهبانی آمد تهدید کرد که محمدمهدی اگر‬     ‫بازداشتشدگان و جانباختگان را منتشر میکند در رشته‬
‫قضاییه از پذیرش وکیل او خودداری کرده‪ ،‬اعتصاب غذای‬           ‫یک درصد بخت آزادی داشته باشد با این کار میفرستیمش‬         ‫توئیتی از زبان چند تن از همبندیهای محمدمهدی کرمی‬
                                                            ‫سوله و دستش را کوتاه میکنیم از نامه و تلفن زدن‪ .‬این‬       ‫و محمد (کیان) حسینی دو جوان معترضی که در روندی‬
                               ‫خشک کرده بود‪.‬‬                ‫مسائل و خواهشهای برادرانهی سید که انگار با اینکه خودش‬     ‫غیرقانونی و غیرانسانی اعدام شدند روایتی از سه روز منتهی‬
‫جمهوری اسلامی حتی این دو جوان را از آخرین دیدار‬             ‫هیچوقت هیچ خانوادهای نداشت حالا خانوادهی ما شده بود‪،‬‬      ‫به اجرای ناگهانی حکم اعدام این جوانان را منتشر کرده است‪.‬‬
‫حضور با خانواده پیش از اعدام محروم کرد‪ .‬پدر و مادر‬                                                                    ‫در این رشته توئیت جزئیات هفتاد و دو ساعت قبل از اعدام‬
‫محمدمهدی و تعدادی دیگر از اعضای خانواده از شامگاه‬                              ‫باعث شد اعتصاب غذا را بشکنیم‪.‬‬          ‫محمدمهدی کرمی و سیدمحمد حسینی از زبان چند همبندی‬
‫مقابل ورودی زندان بودند و برای دیدار او التماس میکردند‬      ‫شرایط به نوعی بود که همه آزادی سید را باور کرده بودیم‪،‬‬    ‫آنها توضیح داده شده و نشان میدهد که «محمدمهدی» و‬
‫اما نگذاشتند آنها فرزندشان را ببینند و حتی خبر اعدام را هم‬  ‫و حتی خیال میبافتیم که بعد آزادی تولد سید را فلانجا‬       ‫«سید» در کمال ناباوری و طی سناریوی ضدانسانی نهادهای‬
                                                            ‫بگیریم و جمع شویم و با هم بخندیم به سیاهی پایانناپذیر‬     ‫امنیتی و قضایی و با رد پای «آخوندهای کلهگندهی قم» به دار‬
                                 ‫به آنها ندادند‪.‬‬            ‫این روزها… خودش هم میگفت بچهها من حکمم متوقف‬              ‫آویخته شدند‪ .‬این دو جوان و شماری از همبندیهایشان تا‬
‫محمدمهدی کرمی و محمد حسینی از جمله ‪ ۱۶‬متهم‬                  ‫شده و بیایید فقط مراقب مهدی باشیم و برای توقف حکم‬
‫پرونده امنیتی و مبهم کشته شدن یک بسیجی به نام روحالله‬       ‫او تلاش کنیم روز بعد‪ ،‬جمعه صبح «عباسی» یکی از مسؤلین‬                   ‫لحظه آخر بازیچه مأموران حکومتی بودند‪.‬‬
‫عجمیان بودند‪ .‬پس از برگزاری مراسم چهلم حدیث نجفی در‬         ‫زندان به بند ما آمد و تک به تک‪ ،‬با یکجور همدلی نمادین‬     ‫در این رشته توئیت که با عنوان «این سه رو ِز سرد» منتشر‬
‫«بهشت سکینه» کرج‪ ،‬مأموران لباسشخصی‪ ،‬امنیتی و نظامی‬          ‫[کاذب] که آنموقع دلمان میخواست باورش کنیم‪ ،‬دم اتاقها‬      ‫شده آمده است‪« :‬یک روز چهارشنبه بود که خبر رسمیاش‬
‫مسیر جاده را بستند و به مردم یورش بردند و درگیری شدیدی‬      ‫رفت و مشکلات بچهها را پرسید و ما هم گفتیم… بعد چند‬        ‫بیرون آمد‪ .‬ظاهرا چند رأس از آخوند کله گندههای قم ورود‬
‫میان نیروهای حکومتی و مردمی که در حال دفاع مشروع از‬         ‫ورقه کاغذ بهمان داد و گفت «نام» و «مشکلاتتان» را بنویسید‬  ‫کرده بودند به پروندهی بچهها و افاضه کرده بودند که «چه؟‬
                                                                                                                      ‫تجدید نظر؟این چه صیغهایست؟ اینها را باید تکه تکه کنید!»‪.‬‬
                             ‫خود بودند درگرفت‪.‬‬                                        ‫تا کمک کنیم حل شوند‪.‬‬            ‫تصمیم گرفتیم نافرمانی مدنی کنیم‪ ،‬یعنی اعتصاب غذا و‬
‫در جریان این درگیری روحالله عجمیان بسیجی مسلح و‬             ‫دیدیم که یکجور شور و شوق‪ ،‬یکجور امید سرسری و کودکانه‬      ‫شعار و تحریم کارت تلفن و… فردایش (پنجشنبه)‪« ،‬فتاحی»‬
‫از نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شد‪ .‬نهادهای‬           ‫در فضای خال ِی زندان جریان گرفته‪ ،‬انگار باورمان شده بود‬   ‫محمدمهدی و سید را صدا زد و بچهها با بیم و امید رفتند‬
‫امنیتی اقدام به بازداشت شماری از شهروندان در رابطه با‬       ‫که نام داریم‪ ،‬نامی که میشد بدون متهم شدن بنویسیاش‪،‬‬        ‫سمت دفترش یک حالتی حاکم بود انگار که همه با خود‬
‫این پرونده کردند و در نهایت ‪ ۱۶‬شهروند را با اتهام سنگین‬     ‫که حتی حق داریم رنجی داشته باشیم‪ ،‬رنجی که نوشتن آن‬
‫محاربه و قتل این بسیجی راهی دادگاه انقلاب اسلامی کردند‪.‬‬     ‫روی کاغذ «مصداق اتها ِم تازه» نباشد آنوقت «عباسی» رفت‬       ‫میگفتیم یعنی میشود… مثلا بچهها با خبر خوش بیآیند‪.‬‬
‫دادگاه انقلاب کرج پنج متهم پرونده‪ ،‬حمید قرهحسنلو‪،‬‬           ‫پشت بلندگو‪ ،‬شش یا هفت نفر را صدا زد که دنبالش بیایند‪،‬‬     ‫به سید گفته بودند حکم تو متوقف شده و شنبه یکشنبه‬
‫محمد مهدی کرمی‪ ،‬سیدمحمد حسینی‪ ،‬رضا آریا و حسین‬              ‫محمدمهدی و سید را هم صدا زد… و یکباره بچهها را برد‪.‬‬       ‫خبر رسمیاش بیرون میاید‪ ،‬نگران نباش‪ ،‬فقط همبندیها را‬
‫محمدیرابهاتهام«محاربه»بهاعداممحکوموبرای‪ ۱۱‬متهم‬              ‫ما نمیدانستیم ماجرا از چه قرار است‪ ،‬مثل گرگی که در‬        ‫آرام کن‪ ،‬آزاد میشوی‪ ،‬برمیگردی سر کار و امان از امیدهای‬
                                                            ‫لباس میش به گله زده باشد و بعد بفهمیم که طرف گرگ‬          ‫بیموقع‪ ،‬امان از آدمها‪ ،‬آدمها‪ ،‬آدمهای رذل‪ .‬اما محمدمهدی‬
              ‫دیگر زندانهای «طویلالمدت» صادر کرد‪.‬‬           ‫بوده… ما را مشغول نوشتن کردند‪ .‬و این بیوجدانها‪ ،‬این‬       ‫که سنش کمتر بود بدون ترس بهشان گفته بود ما همه‬
‫متهمان پرونده به وکیل انتخابی دسترسی نداشتند و امکان‬        ‫خانهخرابها‪ ،‬محمدمهدی و سید را همان موقع کشیدند‬            ‫میخواهیم اعتصاب غذا کنیم تا آزادی ما و برادرانمان تضمین‬
‫دفاع از خود در دادگاه را نیز نیافتند‪ .‬همه متهمان مورد‬       ‫بیرون‪ .‬بعد فهمیدیم باقی بچهها را فرستادهاند قرنطینه و‬     ‫شود! و «فتاحی» هم گفته بودش اگر نظم زندان را بهم بزنی‬
‫شکنجههای شدید جسمی برای اقرار به قتل یا مشارکت در‬
                                                                                                                                            ‫همه را مینویسم پای تو ب ّچه!‬
                   ‫قتل روحالله عجمیان قرار گرفتند‪.‬‬                                                                    ‫به خاطر همین ما سرمان را انداختیم پایین‪ ،‬محمدمهدی‬
       ‫یکی از نکات مهم درباره دو متهمی که توسط‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35