Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۶ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪66‬‬
                                                                                                                                                                                                 ‫جمعه ‪ 11‬تا پنجشنبه‪ 17‬تیرماه ‪1395‬خورشیدی‬

‫تنها توجه عموم مردم مالت را جلب‬                               ‫حاجی بابا اصفهانی در انگلستان (‪)7‬‬                                                                                                  ‫با بیدار شدن در صبح اولین روز‬
‫کرده بود که برای خود ما نیز جالب‬                                                                                                                                                                 ‫بعد از ورود به کشتی‪ ،‬منظره‌ای‬
‫توجه بود‪ .‬کنیز چرکسی از لحظه‌ای‬       ‫سفیر و هیأت اعزامی پادشاه ایران در قرنطینه!‬                                                                                                                ‫کاملا جدید پیش رویمان قرار‬
‫که به عرشه وارد شده بود‪ ،‬از جای‬                                                                                                                                                                  ‫گرفت‪ .‬گویی زندگی و جهان از‬
‫خود نجنبیده بود و اطلاعی نداشت‬       ‫حاجی بابا خشم همراهان را از قرنطینه شدن اعلام کرد و گفت از همینجا باید به وطنمان بازگردیم‬                                                                   ‫ما فاصله گرفته بود و ما فقط‬
‫که چه حوادثی پیرامون او می‌گذرد‬                                                                                                                                                                  ‫می‌توانستیم بخش بیرونی اشیاء را‬
‫و سرانجام بعد از زمان طولانی از‬      ‫برگرداند و ایران را با تصویری همانند‬  ‫یافت و ما بخش‌هایی از آن را در‬         ‫میلادی (برابر با ‪ 1224‬هجری قمری)‬      ‫جیمز موریه‪ ،‬دیپلمات انگلیسی‪ ،‬دو‬          ‫ببینیم‪ ،‬تهران کجا بود؟ شکوه شاه‬
‫پهلو گرفتن کشتی در مالت پرسید‪:‬‬       ‫دوران خاقان مغفور و حاجی بابای‬        ‫صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم ‌یکنیم‪.‬‬         ‫از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان‬      ‫بار در ایران مأموریت داشت‪ ،‬بار اول از‬    ‫ما کجا رفته بود؟ قصرهای اندوده‬
                                     ‫اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای‬      ‫مترجم در مقدمه کتاب‪ ،‬به این‬            ‫سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام‬        ‫‪ 1808‬تا ‪ 1809‬میلادی و نوبت دوم از‬        ‫به طلایش‪ ،‬کلاه خودهای آهنین‬
               ‫«چه خبر شده؟»‬                                               ‫نکته قابل تأمل اشاره می‌کند که‬         ‫شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان‬   ‫‪ 1811‬تا ‪ 1814‬به عنوان کاردار سفارت‬       ‫جنگجویانش و درباریان پرزرق‬
‫پیش از انتقال از کشتی کوچک‬                  ‫قرن بیست و یکم معرفی کند‪.‬‬      ‫«کتاب‪ ،‬طنزی است تلخ از شرایط‬           ‫مترجم و راهنما او را همراهی م ‌یکرد‪.‬‬                                           ‫و برقش؟ اصفهان چه شده بود؟‬
‫به کشتی بزرگ‪ ،‬فرماندار مالت به‬                                             ‫اجتماعی و سیاسی ایران و جای‬            ‫ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در‬                         ‫انگلیس در تهران‪.‬‬       ‫دماوند بلندقامت‪ ،‬کشیده اندام کجا‬
‫دیدار سفیر آمد و وقتی به کشتی‬                                              ‫حیرت است که پس از دویست سال‬            ‫انگلستان» فرآورده این سفر است و‬       ‫ضمناینمأموری ‌تها‪،‬موریهکهعلاقه‬           ‫رفته بود؟ دشتهای سلطانیه و دنیای‬
‫نزدیک شد به پرچم زردرنگی اشاره‬                                             ‫بسیاری از ویژگ ‌یهای آئینی ایرانیان‬    ‫دیپلمات انگلیسی‪ ،‬همانند کتاب اولش‬     ‫زیادی هم به تفحص در احوال و آداب‬         ‫وحشی مازندران؟ پایتخت و حتی‬
‫کرد که بر بالای دکل کشتی ما‬                                                ‫همچنان برجای مانده و نقدپذیر‬           ‫«ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»‪ ،‬با‬     ‫مردممشرقزمینداشت‪،‬باحاجیمیرزا‬             ‫همه قلمرو خون خواران و همه و‬
‫نصب شده بود به نشانه این که اجازه‬                                          ‫می‌نماید‪ .‬حاجی بابای اصفهانی در‬        ‫طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ‬        ‫ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم‬      ‫همه را پشت سر گذارده بودیم و‬
‫ورود به عرشه را ندارد و ما دریافتیم‬                                        ‫انگلستان در واقع آئین ‌های است روشن‬    ‫که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم‬      ‫رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال‬  ‫در این جا فقط نقطه‌ای بودیم در‬
‫آن پرچم نشانه ناپاک بودن است‪.‬‬                                              ‫و شفاف در برابر چهره‌مان‪ ،‬تا خود‬       ‫ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب‬  ‫سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت‪.‬‬       ‫اقیانوس؛ که تنها از ورای ابرها دیده‬
‫از طریق ترجمه مهماندار دانستیم‬                                             ‫را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر»‪.‬‬                                           ‫خلقیات و خصوصیات این دولتمرد‬             ‫می‌شدیم؛ سایه‌های گذرای جزایر‬
‫که فرماندار پوزش می‌خواهد که‬                                               ‫زمانی حج ‌تالاسلام رفسنجانی گفت‬                              ‫تصویر م ‌یکند‪.‬‬  ‫دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در‬        ‫در دوردستهای بی‌مقیاس‪ ،‬قرار‬
‫نمی‌تواند ما را در ساحل بپذیرد‬                                             ‫شاه م ‌یخواست قم را تبدیل به تهران‬     ‫کتاب اخیر جیمز موریه‪ ،‬برخلاف‬          ‫وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب‬           ‫داشت و ما اسیر چنگال کافران که‬
‫و با سفیر در حد شایستگی‌اش‬                                                 ‫کند‪ ،‬خدا نخواست و موفق نشد‪ .‬ما‬         ‫کتاب اول او‪ ،‬در ایران شناخته‌شده‬      ‫ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس‬            ‫ما را می‌بردند به جایی که تنها خدا‬
‫رفتار کند‪ .‬و بازهم اظهار داشت که‬                                           ‫موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم‬    ‫نبود‪ .‬این کتاب که در سال ‪1986‬‬         ‫داده که در عین حال تصویرگر اوضاع‬         ‫می‌دانست کجاست؛ با کسانی که‬
‫مقررات مربوط به قرنطینه آن قدر‬                                                                                    ‫توسط روبر په‌پن (‪)Robert Pepin‬‬        ‫و احوال عمومی سرزمین حاجی‬                ‫قادر نبودیم سخن بگوییم‪ ،‬کسانی‬
‫شداد و غلاظ است که حتی اگر‬                                                         ‫چون خواست خدا چنین بود‪.‬‬        ‫از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد‪،‬‬        ‫باباپرور ایران در آن دوره است‪.‬‬           ‫که نمی‌توانستند بگویند چرا این‬
‫فرشته‌ای باشی‪ ،‬فقط کافی است از‬                                             ‫گویا خواست خدا این نیز بوده است‬        ‫در سال ‪ 1379‬با ترجمه آقای مهدی‬        ‫حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی‬              ‫مسیر را می‌روند نه آن مسیر را‪ ،‬چرا‬
‫ترکیه بیایی‪ ،‬اجازه نخواهی یافت‬                                             ‫که عقربه زمان را دویست سال به عقب‬      ‫افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار‬    ‫معروف به ایلچی (سفیر) در سال ‪1809‬‬        ‫در دریا این مسیر را برگزیده‌اند که‬
‫به ساحل وارد شوی‪ .‬او همچنین‬                                                                                                                                                                      ‫هیچ کشتی دیگری به آنجا رفت و‬
‫گفت اخیرا از انگلستان خبر دریافت‬     ‫پای به خشکی بگذاریم حتما و حتما‬       ‫و صدایی جدید شنیدیم‪ .‬اگر همه‬           ‫گفته شد در این جا ثبت کنم‪ ،‬اما‬             ‫حال هدفهایمان یکسان نبود‪.‬‬           ‫آمد نمی‌کند و به چه دلیل کشتی‬
‫داشته که احتمال دارد سفیر در‬         ‫نمی‌گذارند در انگلستان که سرزمین‬      ‫کاروانهایی که از ایران و عربستان‬       ‫به یاد می‌آورم که محمدبیگ از‬          ‫سفیر حال مساعدی نداشت و مایل‬             ‫طریق مستقیم می‌پیماید‪ ،‬چرا هیچ‬
‫مسیر عبورش به انگلستان توفقی‬         ‫اصلی است و پایتخت در آنجا قرار‬        ‫می‌گذشتند‪ ،‬با هم جمع می‌آمدند‪،‬‬         ‫حرفهای تازه مهماندار آزرده شد‬         ‫بود دارو بخورد‪ ،‬ما از طریق مهماندار‬      ‫عاملی وجود ندارد که بخواهد سفر‬
‫هم در مالت داشته باشند و از او‬                                             ‫هیاهوی مشترک آنان نمی‌توانست‬           ‫و با این سخن که اگر او در ایران‪،‬‬      ‫به سراغ یکی از این رصدکنندگان‬            ‫را به تعویق اندازد؟ چه کسی در‬
‫خواسته شده که هر نوع امکاناتی‬                      ‫دارد قدم بگذاریم‪».‬‬      ‫فراتر از صدای ناقوسهای مناره‌های‬       ‫یعنی در سرزمین خودش بود‪ ،‬دلایل‬        ‫ستارگان فرستادیم تا دریابد هیأتهای‬       ‫میان ما می‌داند انگلستان کجاست؟‬
‫را که در اختیار دارد در این سفر‬      ‫سفیر با لحنی متفاوت از همه و‬          ‫مختلفی باشد که این جا و آنجا به‬        ‫انکارناکردنی می‌یافت بر حقانیت‬        ‫فلکی جهت خوردن دارو در موقعیت‬            ‫یک نفر هم نمی‌دانست‪ .‬همه آن‬
‫تقدیم کند‪ ،‬برای آن که سراسر‬          ‫به آرامی گفت‪« :‬مزخرف نگو حاجی‬                                                                                      ‫مناسبی قرار دارند و پاسخ رسید که‬         ‫چه از دریا و آسمان می‌دیدیم‪،‬‬
‫انگلستان از فقیر و غنی و از شاه‬      ‫بابا‪ ،‬من هم خودم در حیرتم اما امر‬     ‫اشکالی غریب و جالب در سراسر شهر‬        ‫آنچه می‌گوید‪ ،‬مباحثه را خاتمه داد‪.‬‬    ‫دانش او در آن حد است که فقط‬              ‫چه بسا قلمرو کافران بود‪ ،‬ما هیچ‬
‫تا زارع شوق دیدار و ادای احترام‬      ‫شاه باید اطاعت شود‪ُ ،‬گه خوردن‬         ‫برآورده بود‪ .‬اسماعیل بیگ ناظر‪ ،‬چه‬                                            ‫قادر است طول و عرض جغرافیایی‬             ‫نمی‌دانستیم و شاید آنجا پایان راه‬
‫به ایشان دارند‪ .‬آن گاه سخن خود‬       ‫در محضر ایشان حالا شده کار هر‬         ‫به جا یادآور شد که از ظواهر امر‬                   ‫فصل یازدهم‬                 ‫کشتی را تعیین کند و نیاموخته که‬          ‫برای ما بود‪ ،‬این آسمان و دریا‬
‫را با احوالپرسی مخصوص از شاه و‬       ‫روزه‪ ،‬ما باید گه بخوریم و شکر‬         ‫معلوم است ما به سرزمین مسیحیان‬                                               ‫چه وقت برای صرف داروی عالیجناب‬           ‫می‌توانست همان قدر که متعلق به‬
‫وضعیت سیاسی ایران به پایان برد‪.‬‬      ‫خدا را بکنیم! مهماندار کوشید مرا‬      ‫وارد شده‌ایم‪ ،‬برای این که در اینجا با‬  ‫آنان به مالت رسیدند و از‬              ‫سفیر مناسب است‪ .‬این پاسخ در‬              ‫آنان است‪ ،‬به دیگران تعلق داشته‬
‫در پی این سخن میرزا فیروز‬            ‫از دلایل این تصورات آگاه کند‪ .‬او‬      ‫به صدا آوردن ناقوس‌هایشان خوش‬          ‫محدودیتهای قرنطینه به خشم‬             ‫چشم ما نوعی برتری به محمدبیگ‬             ‫باشد‪ .‬اما فایده چنین کشوری چه‬
‫احساس کرد لازم است در قبال این‬       ‫می‌گوید این شیوه‌ای برای پیشگیری‬      ‫آمد می‌گویند‪ ،‬در حالی که هیچ‬           ‫آمده به فرماندار انگلیسی‬              ‫داد که در این مورد با محاسباتی که‬        ‫می‌توانست باشد؟ دیدن مردمی‬
‫سخنرانی مبسوط‪ ،‬سخن رانی بلیغی‬        ‫از بیماری‌های واگیردار مثل طاعون‬      ‫فردی از آنان نمی‌تواند این کار را‬                                            ‫خود می‌دانست و مخصوص خودش‬                ‫که همه در قفس زندگی می‌کنند‬
‫ابراز کند و نیز رفاه و آسایش مردم‬    ‫است و در سراسر فرنگستان مرسوم و‬       ‫در سرزمین ما بکند مگر با دریافت‬                         ‫شکایت بردند‬          ‫بود‪ ،‬تعیین می کرد و حجامت برای‬           ‫مثل همین قفسی که گرفتارش‬
‫ایران را به بهترین وجهی بنمایاند‬     ‫معمول است که اگر کسی بخواهد از‬        ‫مجوزهای پرهزینه و اضافه کرد این‬        ‫صبح بعد‪ ،‬خود را در نزدیکی‬             ‫تصفیه خون می‌تواند در حال حاضر‬           ‫شده بودیم و به هنگام تفریح و‬
‫و به فرماندار اظهار داشت آخرین‬       ‫این مقررات تخطی کند‪ ،‬مثل حیوان‬        ‫همه ناقوس که در اینجا به صدا آمده‬      ‫ساحل جزیره‌ای یافتیم که مالت‬          ‫بسیار سودمند واقع شود‪ .‬اما باز‬           ‫لذت خود از دیگران می‌گریزند‪،‬‬
‫خبری که از شاه شنیده آن که‬           ‫با تیر می‌زنندش و این رسمی است‬        ‫برای هر یک از شاهزاده‌ها درآمد‬         ‫نامیده می‌شد و مهماندار به ما گفت‬     ‫هم نمی‌توانستیم بر حیرت خود از‬           ‫هیچ حکومتی ندارد‪ ،‬هیچ شاهی‬
‫ایشان در صحت و سلامت روحی‬            ‫که باید همه قبولش کنند‪ .‬همین‬                                                 ‫این جزیره قبلا به دست ‌های از دروایش‬  ‫مشاهده چند پسربچه ریش تراشیده‬            ‫ندارد تا آنان را کنترل کند‪ ،‬هیچ‬
‫هستند و در قصر خود در سلطانیه‬        ‫است که هست‪ ،‬چه باید بکنیم جز‬                      ‫حسابی خواهد داشت‪.‬‬          ‫جنگجو تعلق داشته که تنها کار آنان‬     ‫که با وسایل پیشگویی مشغول بودند‪،‬‬         ‫کس نمی‌تواند بر آنان مالیات‬
‫به عیش و خوشی زندگی م ‌یگذرانند‬      ‫نشستن و صبر کردن؟ این مردم‬            ‫نخستین احساسمان به محض‬                 ‫گرفتن سوگندهای غیرمتعارف و‬            ‫غلبه کنیم‪ .‬این نوع کارها در کشو رما‬      ‫ببندد؟ خلاصه هرچه بیشتر بین‬
‫و بسیار مشعوف شده‌اند که به اندازه‬   ‫اعتقادی به تقدیر ندارند‪ .‬اگر بتوانند‬  ‫لنگر انداختن کشتی آن بود که‬            ‫جنگ با پیروان اعتقادات راستین‬         ‫متعلق به آدمهای باتجربه‌ای بود که‬        ‫خودمان در خصوص وضعیتمان‬
‫بار بیست و چهار قاطر سر یاغیان‬       ‫از مرگ می‌گریزند و دوست ندارند‬        ‫خود را به ساحل برسانیم‪ .‬اما آنچه‬       ‫بوده‪ ،‬اما ظاهرا وقتی با پیروان‬        ‫زندگی خود را وقف رصد ستارگان و‬           ‫بحث می‌کردیم‪ ،‬بیشتر دست و پای‬
‫را از ایالات خراسان و مازندران‬       ‫بمیرند‪ .‬و راستش را بخواهی فکر‬         ‫موجب حیرت و سپس خشم ما شد‬              ‫حضرت محمد به مقابله می‌پردازند‬        ‫تعیین ساعات سعد و نحس برای هر‬            ‫خود را گم می‌کردیم‪ .‬هیچ یک از‬
‫به حضورشان آورده‌اند که توسط‬                                               ‫آن که اطلاع دادند ورود فوری به‬         ‫سرنوشت آنان معلوم نیست چه‬             ‫یک از اعمال انسانها کرده بودند‪ ،‬حال‬      ‫توضیحاتی که مهماندار برایمان‬
‫نیر و ها ی پیر و ز مند ا علیحضر ت‬            ‫می‌کنم حق با آنان است‪».‬‬       ‫بندر ممکن نیست و حداقل چهل‬             ‫می‌شود و از آن زمان دیگر از آنان‬      ‫آن که در اینجا توسط یک مشت بچه‬           ‫می‌داد‪ ،‬نمی‌توانست مشکلات ما را‬
‫سرکوب و درهم شکسته شده‌اند و‬         ‫تقی فراش‌باشی جواب داد‪« :‬اما ما‬       ‫روز باید از توقف ما بگذرد تا بتوانیم‬   ‫خبری نیست‪ ،‬در حالی که از آنجا‬                                                  ‫رفع کند چرا که او درباره اموری‬
‫همه اینها به لطف بیست و پنج پسر‬      ‫که طاعون نداریم‪ ،‬ما ایرانی هستیم‪،‬‬     ‫اعلام کنیم در پاکی کامل هستیم؟‬                                                               ‫صورت می‌گرفت‪.‬‬            ‫صحبت می‌کرد که بیگانه با اندیشه‬
‫اعلیحضرت تحقق یافته است‪ .‬میرزا‬       ‫جایی که هرگز طاعون دیده نشده‪.‬‬         ‫به محض این که این سخن را‬                 ‫اسلام شکوفا و فراگیر شده است‪.‬‬       ‫به من گفته شد که هر یک از این‬            ‫و درک ما بود و بدین گونه ناچار‬
‫فیروز امیدوار بود این اخبار قلب‬      ‫با ترکها می‌توانند این کار را بکنند‪،‬‬  ‫شنیدیم‪ ،‬آتش خشم ما شعله کشید‪،‬‬          ‫یکی از احکام اصلی این دراویش‬          ‫رصدکنندگان با اسطرلاب می‌توانند‬          ‫بودیم لنگر کنجکاوی‌مان را در بندر‬
‫فرماندار را شاد کند و وقتی خبر‬       ‫و به آنان به چشم نجس نگاه کنند‪،‬‬       ‫آتشی که حد و حصری نداشت و‬              ‫آن بودکه آنان نمی‌توانستند ازدواج‬     ‫با احتمال یک مایل فاصله ما را از‬
‫چنین پیروزی‌ای در انگلستان شایع‬                                            ‫به حضور سفیر آمدیم تا موضوع را‬         ‫کنند‪ ،‬بنابراین چه طور می‌توانستند‬     ‫خشکی تعیین کنند و فقط کافی‬                               ‫انتظار بیاندازیم‪.‬‬
‫شود‪ ،‬رضایتی همگانی پدید آورد‪.‬‬                    ‫اما ما ایرانی هستیم‪».‬‬                                            ‫به حیات نسلهای بعد از خود ادامه‬       ‫است وقتی خشکی را م ‌ی‌بینند‬              ‫هر چه به خشکی نز د یکتر‬
‫فرماندار گفت که این سعادتی‬           ‫محمد بیگ بر خی ا ظها ر ت‬                                  ‫مطرح کنیم‪.‬‬         ‫دهند‪ .‬این قانون نشان می‌دهد واضع‬      ‫به ساعت نگاه کنند که انتظار‬              ‫می‌شدیم‪ ،‬در می‌یافتیم چگونه‬
‫ا ست که پیش ا ز ا ین چو ن‬            ‫خردمندانه درباره تقدیر خود و‬          ‫من به نیابت از طرف دیگران شروع‬         ‫قانونشان از ابوجهل هم جاهل تر‬         ‫می‌رفت در هر بعد از ظهر هنگام‬            ‫دریانوردان مسیر خود را در اقیانوس‬
‫آن شنیده نشده و تا آنجا که‬           ‫آیاتی از قرآن به پشتوانه سخن‬          ‫به سخن کردم‪« :‬لا اله الا الله‪ ،‬این‬     ‫بوده‪ .‬اگر آنان اجازه می‌داشتند طبق‬    ‫غروب آفتاب واقع شود‪ .‬از آنجا که‬          ‫پیدا می‌کنند‪ .‬اما وقتی تقریبا‬
‫می‌توانستیم بفهمیم مترجم ما برای‬     ‫خود نقل کرد و اظهار داشت اگر در‬       ‫همه راه را آمده‌ایم تا به ما بگویند‬    ‫قوانین شرع عمل کنند و همسری‬           ‫اکنون بیش از یک هفته بود که‬              ‫جز آسمان و آب هیچ چیز در‬
‫این مناسبت تعارفات لازم را ابراز‬     ‫سرنوشت ما نباشد که به ساحل مالت‬       ‫نجس؟ ما مسلمان هستیم و تا امروز‬        ‫برای خود در اختیار گیرند‪ ،‬چه‬          ‫در دریا بودیم‪ ،‬شوق آن را داشتیم‬          ‫پیش چشممان نبود‪ ،‬چه نشانه‌ای‬
‫داشت‪ ،‬آن گاه فرماندار احساس کرد‬      ‫قدم بگذاریم دیگر حرفی برای گفتن‬       ‫چنین سخنی را نشنیده بودیم‪ ،‬آخر‬         ‫بسا اکنون تعدادشان انبوه شده و‬        ‫بدانیم آیا علاوه بر عثمانی و ایران‬       ‫راهنمای آنان بود؟ در هر حال‬
‫باید در ازای این سخنان اخباری را‬     ‫نمی‌ماند و باید رضا دهیم به حوادثی‬    ‫هیچکس نجس نیست مگر همین‬                                                      ‫کشورهای دیگری نیز وجود دارد‬              ‫دریافتیم که باید در کارهایشان‬
‫به سمع سفیر برساند و در نظر او‬                                             ‫کسانی که ما را نجس می‌خوانند‪.‬‬                  ‫اعتقاداتشان شکوفا می‌شد‪.‬‬      ‫و به همین روی چشمان خود را‬               ‫نوعی شعور وجود داشته باشد‪ ،‬زیرا‬
‫این خبر به هر طریقی می‌نمود‪ ،‬در‬               ‫که برایمان روی می‌دهد‪.‬‬       ‫ما فقط وقتی نجس می‌شویم که‬             ‫شور و حال و تحرک و پویایی‌ای‬          ‫دوخته بودیم به جمع اسطرلاب به‬            ‫در روزی که خشکی را پشت سر‬
‫گوش ما خوش‌آیند نبود‪ .‬از اطلاعات‬     ‫این سخن خروش ما را فروشناند‬           ‫از آلودگی آنان به ما سرایت کند‪.‬‬        ‫که به هنگام نزدیک شدن به بندر‬         ‫دستان انگلیسی که خشکی‌ای کشف‬             ‫گذاردیم و دیگر نشانی از آن نبود‪،‬‬
‫کسب شده می‌توان دریافت که‬            ‫و وقتی دانستیم فردا با کشتی‌ای‬        ‫برای حرمت رسولمان هم که شده‪،‬‬           ‫در آن ساحل دیدیم بهتر است تصور‬        ‫کنند‪ .‬سرانجام وقتی خورشید در‬             ‫دریافتیم که کشتی از پیشگویان پر‬
‫درگیری‌های داخلی‌ای در انگلستان‬      ‫بزرگتر که نشانمان دادند‪ ،‬سفر خود‬      ‫مایلیم به سرزمین خودمان ایران‬                                                ‫اعماق آب فرو‌نشست‪ ،‬و رگه‌ای در‬           ‫شده‪ .‬حدودا هنگام ظهر‪ ،‬بسیاری از‬
‫وقوع یافته و برای خشنودی ما‬          ‫را پی می‌گیریم آرامتر شدیم‪ .‬آن‬        ‫مراجعت کنیم‪ .‬اگر نگذارند در اینجا‬                        ‫شود تا توصیف‪.‬‬       ‫افق ظاهر شد که همگان گفتند باید‬          ‫آنان را که فکر می‌کردیم جوانهای‬
‫اظهار داشت وزرای شاه انگلستان‬        ‫کشتی که بر پهنه آبها تکیه زده بود‪،‬‬                                           ‫در آنجا مردان جدید‪ ،‬زنانی جدید‪،‬‬       ‫خشکی باشد و من فراخوانده شدم‬             ‫بی‌کاره‌ای هستند‪ ،‬روی عرشه‬
‫همان گونه که در ترکیه رسم‬            ‫مثل قصری شناور می‌نمود‪ .‬چشمان‬                                                ‫بناهایی جدید دیدیم و زبانی جدید‬       ‫تا صحت سخن پیشگویان را تایید‬             ‫ظاهر شدند با اسطرلاب‌هایشان به‬
‫است با فرماندهی نیروهای خود بر‬       ‫ما آنچه را می دید باور نمی‌کرد و نیز‬                                                                               ‫کنم‪ .‬محمدبیگ که به خود به عنوان‬          ‫بررسی خورشید پرداختند‪ ،‬حتی‬
‫مردم شورشی‌ای که مخالف نامیده‬        ‫تعداد و عظمت کشتی‌هایی را که در‬                                                                                    ‫شخصیتی برجسته چون ابوماذر*‬               ‫پسربچه‌ها نیز ابزار خود را در‬
                                     ‫هر خور و هر خلیجی پهلو گرفته و‬                                                                                     ‫می‌نگریست‪ ،‬نسبت به این که آن‬             ‫دست داشتند و طبق پاسخ‌هایی‬
       ‫می‌شوند‪ ،‬پیروزی یافته‌اند‪.‬‬    ‫در آنها آنقدر توپ کنار توپ قرار‬                                                                                    ‫باریکه خشکی باشد تردید کرد و‬             ‫که به پرسش‌های ما دادند‪ ،‬به نظر‬
‫مهماندار شروع به توضیحات‬             ‫داشت که اگر می رفتیم به ایران و‬                                                                                    ‫به کسانی که قبولش داشتند گفت‬             ‫می‌رسید که آنان کاملا راضی‌اند‬
‫مفصلی در این خصوص کرد و تا‬           ‫اینها را تعریف می‌کردیم‪ ،‬هیچکس‬                                                                                     ‫که علم او برتر از علم دریانوردان‬         ‫که مستقیما می‌رفتیم و این که‬
‫آنجا که ما توانستیم درک کنیم‬         ‫باورش نمی‌شد‪ .‬حالا برای نخستین‬                                                                                     ‫است‪ ،‬تا آنجا که او می‌تواند در‬           ‫آسمان همسو با ماموریت ما است‪.‬‬
‫او و فرماندار می‌خواستند به ما‬       ‫بار می‌فهمیدیم انگلیسی‌ها چه طور‬                                                                                   ‫برابر نادیده‌ها حفاظت کند‪ ،‬حال‬           ‫محمدبیگ برای آن که کم نیاورد‪،‬‬
‫بفهمانند که موقعیت شاه انگلستان‬      ‫موفق شدند هند را تحت سلطه خود‬                                                                                      ‫آن که انگلیسی‌ها فقط می‌توانند‬           ‫وسایل پیشگویی خود را آورد‪ ،‬اما‬
‫بسیار محکم و تثبیت شده است‬           ‫درآورند و در ذهن خود حلاجی‬                                                                                         ‫درباب ظواهر اشیاء مشهور پیشگویی‬          ‫نتوانست آن گونه که در اصفهان زیر‬
‫و با این حوادث استوارتر نیز شده‬      ‫می‌کردم آنچه شنیده‌ام انگلیس‬                                                                                       ‫کنند‪ .‬و در این موقع به یاد دارم‬          ‫نظر میرزاکاظم بود‪ ،‬رصد کند‪ .‬برای‬
‫است‪ .‬با این حال دچار تردید شدیم‬      ‫توسط یک پیرزن اداره می‌شود‪ ،‬باید‬                                                                                   ‫که محمدبیگ بحثی در یادماندنی‬             ‫این که آن طور که خودش می‌گفت‪،‬‬
‫که آیا شرط عقل حکم می کند‬            ‫حرف مهملی باشد‪ .‬با این همه توپ و‬                                                                                   ‫با مهماندار داشت که می‌کوشید‬             ‫ما ستارگان خود را تغییر داده‌ایم‬
‫که سفارت مملکتی را به عهده‬           ‫این همه کشتی که در اختیار داشتند‬                                                                                   ‫به ما و محمدبیگ بفهماند زمینی‬            ‫و ستارگانی که اکنون پیش روی‬
‫بگیریم که دچار این همه شورش‬                                                                                                                             ‫را که روی آن زندگی می‌کنیم به‬            ‫داریم متفاوت از ستارگانی است که‬
‫و هرج و مرج است و آن گونه که‬            ‫چرا نتوانند جهان را فتح کنند؟‬                                                                                   ‫دور خورشید می‌گردد‪ ،‬در حالی که‬           ‫در کشور خودمان بوده است‪ .‬در هر‬
‫تجربیات ایران نشان داده تا زمانی‬     ‫کشتی ما تماسهای بیشتری با‬                                                                                          ‫حقیقتی مسلم است که دانشمندان‬             ‫حال به این نتیجه رسیدیم دانشی‬
‫که یک شاه باقدرت تمام در مرکز‬        ‫ساحل برقرار کرد و به ما اطلاع داده‬                                                                                 ‫ایرانی از روزگار جمشید جم گفته‌اند‬       ‫را که فرنگیان در اختیار دارند‪،‬‬
‫نباشد‪ ،‬آرامش به طور کامل برقرار‬      ‫شد که ورود سفیر هیجان غریبی‬                                                                                        ‫که خورشید کار دیگری ندارد جز‬             ‫متفاوت از دانش ما است چون آنان‬
‫نخواهد شد‪ ،‬از ظواهر امر بر می‌آمد‬    ‫برانگیخته و دیری نگذشت تعداد‬                                                                                       ‫چرخیدن به دور ما‪ .‬نمی‌توانم همه‬          ‫می‌کوشیدند تا به ما نشان دهند‬
‫که درگیری‌ها و کشمکش‌ها ادامه‬        ‫زیادی قایق پیرامون کشتی ما را‬                                                                                      ‫آن چه در آن مباحث از دو طرف‬              ‫بین ستاره‌شناسی و ستاره‌گویی‬
‫دارد و اگرچه به گفته فرماندار‬        ‫گرفتند‪ .‬از جمله حرفهای دیگری‬                                                                                                                                ‫تفاوت وجود دارد‪ ،‬هرچند که هر‬
‫مخالفان شکست خورده‌اند لکن‬           ‫که به گوشمان رسید این که کشتی‬                                                                                                                               ‫دوی ما دریافتهای خود را به وضوح‬
                                     ‫حامل اسبهایی است که زیر ران‬                                                                                                                                 ‫از یک منبع کسب می‌کردیم‪ ،‬با این‬
              ‫پراکنده نشده اند‪.‬‬      ‫همسران سفیر هستند و این سخن نه‬

‫«دنباله دارد»‬
   9   10   11   12   13   14   15   16