Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۷۳ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪73‬‬
                                                                                                                                                                   ‫جمعه ‪ 29‬مردادماه تا پنجشنبه‪ 4‬شهریورماه ‪1395‬خورشیدی‬

‫غیر ممکن بود‪ .‬آنان مقامات دولتی‬                                   ‫حاجی بابا اصفهانی در انگلستان (‪)15‬‬                                                                                                                   ‫فصل بیستم‬
‫معرفی م ‌یشدند‪ .‬پار‌های وابسته به‬
‫دربار‪ ،‬پار‌های بدون موقعیت برجسته‬        ‫اینانگلیس ‌یهایکافربرایجنگلهموزارتخانهدارند‬                                                                                                                        ‫صدر اعظم به دیدار سفیر‬
‫دولتی‪ .‬بزرگترین مشکل در این‬                                                                                                                                                                                 ‫م ‌یآید ـ حاجی بابا از کارگزاران‬
‫دیدارها تشخیص این نکته بود که‬                  ‫لابد ما هم باید برای کویرهای ایران وزیر تعیین کنیم!‬
‫چه کسی صاحب مقام است و چه‬                                                                                                                                                                                            ‫دولت سخن م ‌یگوید‬
‫کسی نیست‪ .‬در مرور زمان فکر‬               ‫برگرداند و ایران را با تصویری همانند‬    ‫یافت و ما بخش‌هایی از آن را در‬         ‫میلادی (برابر با ‪ 1224‬هجری قمری)‬           ‫جیمز موریه‪ ،‬دیپلمات انگلیسی‪ ،‬دو‬
‫می‌کردیم که قادریم مقامات را از‬          ‫دوران خاقان مغفور و حاجی بابای‬          ‫صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم ‌یکنیم‪.‬‬         ‫از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان‬           ‫بار در ایران مأموریت داشت‪ ،‬بار اول از‬    ‫دیدار وزیر امور خارجه آنچنان‬
‫غیر مقامات بازشناسیم‪ ،‬اما راستش‬          ‫اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای‬        ‫مترجم در مقدمه کتاب‪ ،‬به این‬            ‫سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام‬             ‫‪ 1808‬تا ‪ 1809‬میلادی و نوبت دوم از‬        ‫سریع و آنچنان غیر منتظره اتفاق‬
‫همه آنها مثل یکدیگر بودند با یک‬                                                  ‫نکته قابل تأمل اشاره می‌کند که‬         ‫شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان‬        ‫‪ 1811‬تا ‪ 1814‬به عنوان کاردار سفارت‬       ‫افتاد که ما حتی فرصت نکردیم‬
‫ویژگی واحد‪ ،‬لباسهایشان یک مدل‬                   ‫قرن بیست و یکم معرفی کند‪.‬‬        ‫«کتاب‪ ،‬طنزی است تلخ از شرایط‬           ‫مترجم و راهنما او را همراهی م ‌یکرد‪.‬‬                                                ‫هیأت همراه را با توجه به مقام والای‬
‫داشت‪ ،‬هم ‌هشان مثل هم‪ ،‬ریش خود‬                                                   ‫اجتماعی و سیاسی ایران و جای‬            ‫ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در‬                              ‫انگلیس در تهران‪.‬‬       ‫ملاقا ‌تکننده سازماندهی کنیم‪ .‬گویا‬
‫را تراشیده بودند‪ ،‬همه آنان در یک‬                                                 ‫حیرت است که پس از دویست سال‬            ‫انگلستان» فرآورده این سفر است و‬            ‫ضمناینمأموری ‌تها‪،‬موریهکهعلاقه‬           ‫تشریفاتی که در کشور ما هرگز‬
‫جا م ‌ینشستند و تقریباً همۀ آنان به‬                                              ‫بسیاری از ویژگ ‌یهای آئینی ایرانیان‬    ‫دیپلمات انگلیسی‪ ،‬همانند کتاب اولش‬          ‫زیادی هم به تفحص در احوال و آداب‬         ‫فراموش نم ‌‌یشود‪ ،‬در میان فرنگیان‬
‫یک گونه سخن م ‌یگفتند و تعارفات‬                                                  ‫همچنان برجای مانده و نقدپذیر‬           ‫«ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»‪ ،‬با‬          ‫مردممشرقزمینداشت‪،‬باحاجیمیرزا‬             ‫چندان رسم نیست‪ .‬از او به‌شیوه‬
‫م ‌یکردند‪ .‬یکی از کسانی که به دیدار‬                                              ‫می‌نماید‪ .‬حاجی بابای اصفهانی در‬        ‫طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ‬             ‫ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم‬      ‫متعارف قهوه شیرین و تلخ همراه با‬
‫سفیر آمد و برای ما خیلی جالب بود‪،‬‬                                                ‫انگلستان در واقع آئین ‌های است روشن‬    ‫که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم‬           ‫رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال‬  ‫قلیان پذیرایی شده بود و از آنجا که‬
‫برای آن که همتای او در دربار ایران از‬                                            ‫و شفاف در برابر چهره‌مان‪ ،‬تا خود‬       ‫ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب‬       ‫سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت‪.‬‬       ‫ما به مأموریتی دوستانه آمده بودیم‪،‬‬
‫اهمیت بسیار بالایی برخوردار است‪،‬‬                                                 ‫را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر»‪.‬‬                                                ‫خلقیات و خصوصیات این دولتمرد‬             ‫قهوه شیرین ب ‌همعنای حسن روابطی‬
‫رئیس تشریفات بود‪ .‬اما وای‪ ،‬چه‬                                                    ‫زمانی حج ‌تالاسلام رفسنجانی گفت‬                              ‫تصویر م ‌یکند‪.‬‬       ‫دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در‬        ‫بود که بین دو کشور حاکم بود و‬
‫تفاوت عظیمی بین آن دو نفر بود‪.‬‬                                                   ‫شاه م ‌یخواست قم را تبدیل به تهران‬     ‫کتاب اخیر جیمز موریه‪ ،‬برخلاف‬               ‫وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب‬           ‫به همین جهت ابتدا سفیر با قهوه‬
‫ایشیک آقاسی از نظر ظاهر کمتر‬                                                     ‫کند‪ ،‬خدا نخواست و موفق نشد‪ .‬ما‬         ‫کتاب اول او‪ ،‬در ایران شناخته‌شده‬           ‫ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس‬            ‫شیرین پذیرایی شد حال آنکه قهوه‬
‫کسی در جهان به گرد پای او م ‌یرسد‪.‬‬                                               ‫موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم‬    ‫نبود‪ .‬این کتاب که در سال ‪1986‬‬              ‫داده که در عین حال تصویرگر اوضاع‬         ‫تلخ ب ‌هنشانه سردی روابط که گاه بین‬
‫او از ایل قاجار است‪ .‬یکی از قبایلی که‬                                                                                   ‫توسط روبر په‌پن (‪)Robert Pepin‬‬             ‫و احوال عمومی سرزمین حاجی‬                ‫حکومتها پدید م ‌یآید‪ ،‬در پایان جلسه‬
‫شاه از آن برخاسته که افراد آن قبیله‬                                                      ‫چون خواست خدا چنین بود‪.‬‬        ‫از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد‪،‬‬             ‫باباپرور ایران در آن دوره است‪.‬‬
‫ب ‌هجهت محاسنشان شهرت دارند و‬                                                    ‫گویا خواست خدا این نیز بوده است‬        ‫در سال ‪ 1379‬با ترجمه آقای مهدی‬             ‫حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی‬                                    ‫آورده شد‪.‬‬
‫آنچنان حرمت م ‌یشود که گویا بیش‬                                                  ‫که عقربه زمان را دویست سال به عقب‬      ‫افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار‬         ‫معروف به ایلچی (سفیر) در سال ‪1809‬‬        ‫این که وزیر متوجه ظرافت پذیرایی‬
                                                                                                                                                                                                            ‫شد یا نه‪ ،‬باید بگویم سرانجام سر در‬
 ‫از شخص اعلیحضرت اهمیت دارد‪.‬‬             ‫وزارتخانه‌اش دارای آنچنان اعتباری‬       ‫ب ‌هجای آن که برای آن ارزشی قائل‬       ‫لازم م ‌یبیند تا با ریختن خون آدمها‬        ‫ب ‌ههمراه داشته باشد‪ .‬باید یادآور شوم‬    ‫نیاوردیم که صدر اعظم متمایل به‬
‫شیوه لباس پوشیدن و رفتارش‬                ‫بود که امور آن توسط چندین معاونت‬        ‫شوند‪ .‬ما به جنگل ب ‌هعنوان ضایع کنندۀ‬  ‫آغاز کند‪ .‬او یا سر تاجر مسیح ‌یای را‬       ‫که بین لباس صدر اعظم و سایر‬              ‫آشتی‌است یا جنگ‪ .‬برای این که‬
‫ب ‌یهمانند است و نیز زبان و گفتارش‬       ‫اداره م ‌یشد که تحت نظارت او کار‬        ‫زمین نگاه م ‌یکنیم‪ .‬برای شاه شاهان ما‬  ‫م ‌یزند که خیلی ثروتمند باشد‪ ،‬دستور‬        ‫وزرا و مقامات تفاوتی وجود داشت‬           ‫ب ‌هندرت قهوه شیرین را لب م ‌یزد‬
‫و دانشش از همه برتر است چرا که‬           ‫م ‌یکردند‪ ،‬با سوار شدن در کشتیهای‬       ‫چقدر غریب خواهد بود که بداند آنچه‬      ‫خفه کردن یک بن ‌هسری را م ‌یدهد و یا‬       ‫و ویژگیهای لباس افراد آن گونه که‬         ‫و با نوشیدن قهوۀ تلخ چهره درهم‬
‫والاتر از هر کس دیگری در دربار‬           ‫جنگ ‌یشان و نیز مشاهده کشتیهای‬          ‫را ما مناسب برای هیزم م ‌یدانیم‪ ،‬در‬    ‫یهود ‌یای را از دار م ‌یآویزد‪ .‬حالا آنطور‬
‫است‪ .‬او در مجموع‪ ،‬نمونه زیبای نژاد‬       ‫بسیار دیگر‪ ،‬کامل ًا به اهمیت جنگلداری‬   ‫اینجا چنان حرمت م ‌یگذارند که برای‬     ‫که ظواهر امر به ما م ‌یگفت این صدر‬         ‫دریافتیم مب ّین شخصیت و مقام آنان‬                              ‫م ‌یکشید‪.‬‬
‫ایرانی است‪ .‬اما آدمی که ب ‌هحضور‬         ‫واقف شدیم و به این نتیجه رسیدیم که‬      ‫آن ناظری در حد وزیر در دولت تعیین‬      ‫اعظم هرگز نه دست دزدی را بریده و‬           ‫بود‪ .‬برای مثال جیبهای ابریشمی سیاه‬       ‫در هر حال برای دیدار صدر اعظم‬
‫سفیر رسیده بود و خود را رئیس‬             ‫اداره یکی از همین کشت ‌یها مستلزم‬       ‫کرد‌هاند‪ .‬فکر کردیم عجب هزین ‌ههایی‬    ‫نه حتی گوش نانوایی را به در مغاز‌هاش‬       ‫برگشته به طرف گردن و نیز همراه‬           ‫آمادگی بیشتری داشتیم‪ .‬به حسن‬
‫تشریفات پادشاه انگلیس معرفی‬              ‫خرد و تجربۀ سیاستمداران و مل ‌کداران‬    ‫آنان م ‌یکنند‪ ،‬اگر قرار باشد که برای‬                                              ‫داشتن چیزی مثل کیفهای ساتن که‬            ‫آشپز دستور داده شد همۀ استعداد و‬
‫م ‌یکرد‪ ،‬آدم چاق و زوار دررفت ‌های‬       ‫است‪ ،‬پس وقتی تعداد این کشتیها به‬        ‫هر یک از نعمتهایی که خداوند ارزانی‬                         ‫میخ کرده بود‪.‬‬          ‫زردوزی شده ـ شبیه همان کیفهایی‬           ‫قابلیت خود را نشان دهد تا خوراکی‬
‫بود مثل خانمهای بازنشسته روی‬             ‫هزاران می‌رسد که به ما گفته شد‬          ‫داشته‪ ،‬وزیر بگماریم‪ ،‬آن هم در این‬      ‫صبحانه بسیار خوبی برای او آماده‬            ‫که نام ‌ههای شاهان و شاهزادگان ما در‬     ‫عالی آماده سازد که فوراً هنرنمایی‬
‫پاهای ور ‌مکرد‌هاش قِ ‌لقِل م ‌یخورد‪ .‬و‬  ‫شاه انگلیس هزاران دارد‪ ،‬چه میزان‬        ‫سطح‪ ،‬باید یک وزیر هم برای کویرهای‬      ‫شده بود‪ ،‬اما در کمال حیرت باید گفت‬         ‫آنها قرار داشت ـ و م ‌یتوانست نشانۀ آن‬
‫طبیعی بود که بپرسیم آیا فلک شده؟‬                                                                                        ‫که ب ‌هنظر م ‌یرسید میلش به چیزی‬           ‫باشد که آنان ازجمله مقامات مربوط به‬      ‫کرد و نمون ‌های ب ‌ینظیر طبق الگوی‬
‫او پوزش بسیار خواست که زودتر از‬          ‫خرد و تجربه نیاز است‪ .‬ترکها حتماً‬       ‫ایران تعیین کنیم و میلیونها فرسنگ‬      ‫نکشید‪ .‬سفیر با انگشتان خود بهترین‬          ‫مراسلات هستند‪ .‬اما آنان از طرف دیگر‬      ‫غذای ملی ما فراهم آورد و روز جمعه‬
                                         ‫به مشکلات و پیچیدگیهای ی ‌کچنین‬         ‫زمین غیر مزروع و بایر را که پوشیده از‬  ‫غذا را برای او کشید و حتی خود سفیر‬         ‫سلاحهای باریکی از کمر م ‌یآویختند‬        ‫انواع پلوها را پخت و با حسن نیت مواد‬
      ‫اینها به حضور سفیر نرسیده‪.‬‬         ‫وزارتخانه‌ای از همین دیدگاه که‬          ‫شن و ماسه است و در سراسر کشورمان‬       ‫با او ه ‌ملقمه شد و با انگشت خود از‬        ‫که فکر م ‌یکنیم نوعی شمشیر بود و‬         ‫ترش و شیرین را با گوشت و سبزیجات‬
‫از او پرسیدیم چرا اصل ًا آمده؟ اما‬       ‫انگلیسی‌ها می‌نگرند نگاه می‌کنند‪،‬‬       ‫گسترده شده‪ ،‬ضبط و ثبت کنیم یا‬          ‫برنج او خورد و قاشق خود را به او داد‬       ‫نیز اربابها و لردها با آویختن شوشک ‌های‬  ‫درآمیخت و روی همه آنها مقدار زیادی‬
‫در عین حال از آنجا که سفیر شوق‬                                                                                          ‫تا با آن شربت بنوشد‪ ،‬اما او نتوانست‬        ‫تش ّخصم ‌ییافتندکهبیشترشبیهسیخ‬           ‫کره آب شده ب ‌هنشانه درآمیختن منافع‬
                                         ‫برای این که وزرا و حتی مفت ‌یهایی‬       ‫یک نفر بگماریم که درختان جنگلهای‬       ‫بفهمد چه خوراک خوبی پیش روی‬                ‫کباب بود و ما فکر م ‌یکردیم که آنان‬      ‫دو کشور در یکدیگر ریخت و به ما‬
‫شرفیابی به دربار اعلیحضرت شاه‬            ‫برای ادارۀ کشت ‌یها دارند‪ .‬در ایران با‬  ‫گیلان و مازندران را بشمارد و به شاه‬    ‫نهاده شده‪ .‬به او تعارف کردیم که گز‬         ‫سرآشپزهای خانه هستند‪ .‬بعد از آن‬          ‫اطمینان داد که غذایی کامل و ب ‌ینظیر‬
‫انگلیس را داشت و منتظر بود که‬            ‫آنکه آبهای دریا به بوشهر و تنگه هرمز‬    ‫بگوید چه تعداد گرگ و خرس و شیر‬         ‫انگبین بخورد که او با دقت و وسواس‬          ‫که موضوع را از مهماندار پرسیدیم‪ ،‬او‬      ‫تهیه دیده و بعد‪ ،‬انواع شربتها را آماده‬
‫پیامی در این مورد دریافت دارد‪ ،‬او را‬     ‫تن م ‌یساید و در شمال در رشت و‬          ‫به شخص اعلیحضرت تعلق دارد‪ .‬با‬          ‫تمام آن را زیر و رو کرد‪ .‬اما وقتی‬          ‫گفت این لباس تشریفاتی است که بین‬         ‫کرد که هیچ چیز گواراتر از آن نیست‬
‫تحت فشار قرار داد که بگوید احتمالا‬       ‫استرآباد دریا داریم‪ ،‬کسی حواسش‬          ‫طرح این موضوع نزد مهماندارمان‪ ،‬او‬      ‫هاشم‪ ،‬پادوی سفارت با مهارت آن‬              ‫فرنگیها مرسوم است و همان لباسی‬           ‫و بعد هم انواع شیرین ‌یهای ایرانی را‬
                                         ‫نیست که کشتی چیست و ا ‌نشاءالله‬         ‫چشم و گوش ما را به این حقیقت باز‬       ‫را با دستهایش شکست و آرد آن را با‬          ‫است که به‌هنگام تشرف به حضور‬             ‫آماده کرد بخصوص گز انگبین را آماده‬
‫برای چه زمانی باید خود را آماده‬          ‫وقتی به ایران برگشتیم‪ ،‬داستانهایی که‬    ‫کرد که تا چه حد تیر چوبی و الوار در‬    ‫دهان خود فوت کرد‪ ،‬ب ‌هنظر رسید که‬          ‫اعلیحضرت به‌تن می‌کنند و اکنون‬           ‫ساخت که برای ایرانیان‪ ،‬شیرین ‌یای‬
‫کنیم‪ .‬در کمال خشنودی ما به سفیر‬          ‫در باب سفرمان خواهیم گفت به بلندای‬      ‫انگلستان ارزشمند است و ارزشی دارد‬      ‫دیگر تمایلی به نشان دادن کنجکاوی‬                                                    ‫خاص است که هر کجا تقدیر ایرانیان‬
‫اطلاع داد شاه که معمولاً در دژی در‬       ‫داستانهای هزار و یک شب خواهد شد‪.‬‬        ‫معادل نژاد اسبهای خوب و شمشیرهای‬       ‫ندارد‪ .‬با خود گفتم‪« :‬قطعاً این کافر ما‬               ‫ب ‌هافتخار سفیر پوشید‌هاند‪.‬‬    ‫را ببرد‪ ،‬این شیرینی را نیز با خود‬
‫خارج از شهر زندگی م ‌یکند‪ ،‬ظرف‬           ‫دیدارکنندگان بسیاری آمدند‪ .‬این‬          ‫آبداده برای ایرانیان و در واقع خیلی‬    ‫را نجس م ‌یداند که به غذاهای ما لب‬         ‫صدر اعظم مردی درویش مسلک‬                 ‫م ‌یبرند‪ ،‬آنهم ب ‌همقدار زیاد‪ .‬در طول‬
‫سه روز آینده در کاخ خود در شهر‬           ‫که آنان چه کسانی بودند و چه‬             ‫زود با او همعقیده شدیم‪ .‬آنگاه که‬       ‫نم ‌یزند‪ ،‬همین آدمی که در خوردن‬            ‫بود‪ .‬آنچنان ملایم‪ ،‬آنچنان مهربان‬         ‫راه تعداد زیادی از بطر ‌یهای شربت ما‬
‫خواهد بود و پذیرای سفیر خواهد شد‪.‬‬        ‫مقامی داشتند‪ ،‬تشخیص آن برای ما‬          ‫سفیر پذیرای وزیر کشتیرانی شد که‬        ‫گوشت خنزیر (خوک) تردید به خود‬              ‫که وقتی فکر می‌کردیم تا چه حد‬            ‫شکسته بود و هاشم در این اندیشه بود‬
‫شادی ما را نهایتی نبود‪ .‬یکصدا گفتیم‪:‬‬                                                                                    ‫راه نم ‌یدهد و شراب حرام را م ‌ینوشد؟‬      ‫صدر اعظم باید قوی باشد و تا چه‬           ‫چطور این شربتها را به ظروف دیگری‬
‫«الحمدالله» و کلی هندوانه زیر بغل‬                                                                                       ‫همین آدمی که سفیر ما با همۀ‬                ‫حد باید خونریز باشد تا این جمعیت‬         ‫منتقل کند تا این که ب ‌هخاطر آورد‬
‫خا ‌نبیگ پیر گذاشتیم و آنقدر تعارف‬                                                                                      ‫تق ّیداتش با او کنار آمده و با فرنگ ‌یها‬   ‫عظیم را مطیع و فرمانبر سازد‪ ،‬در‬          ‫تعدادی گلدان در جایی در خانۀ محل‬
‫کردیم و او را ستودیم که اگر شخص‬                                                                                         ‫چنان رفتار م ‌یکند که گویی مؤمنان‬          ‫شگفت م ‌یشدیم که امور این مملکت‬          ‫اقامت دیده است که پار‌های منقوش و‬
‫شاه را م ‌یدیدیم به خود او این همه‬                                                                                      ‫واقعی هستند و گوش خود را بر احکام‬          ‫بزرگ چگونه ممکن است توسط‬                 ‫پار‌های ساده و سفید بود‪ .‬او تعدادی از‬
‫تعارف نم ‌یکردیم‪« .‬دنباله دارد»‬                                                                                         ‫پیامبر خود بسته است!» متوجه شدیم‬           ‫چنین آدمی پیش رود؟ شاهان ما که‬           ‫بهترینهای آنها را برداشت و شربتها‬
                                                                                                                        ‫که هنوز چیزهای بسیاری باید دربارۀ‬          ‫عموماً مسؤولیتهای وزیر اعظم خود را‬       ‫را در آنها ریخت‪ .‬مهماندار جوان که‬
                                                                                                                                                                   ‫برعهده دارند‪ ،‬عوامل مهم حاکمیت در‬        ‫ب ‌هطور تصادفی سین ‌یهای صبحانه را‬
                                                                                                                          ‫این مردم عجیب و غریب بیاموزیم‪.‬‬           ‫سرزمین ما هستند‪ ،‬اما در ترکیه هر‬         ‫وارسی م ‌یکرد‪ ،‬با مشاهده این گلدانها‬
                                                                                                                        ‫از سفیر بطور پیوسته و به‌توالی‬             ‫وزیر اعظم جدیدی برای کسب شهرت‬            ‫قهقه ‌‌های ب ‌‌یاختیار سرداد که هیچ یک‬
                                                                                                                                                                   ‫در قاطعیت و ایجاد بیم و هراس معمولاً‬     ‫از ما معنای آن قهقهه را درنیافتیم تا‬
                                                                                                                        ‫چندین وزیر دیگر دیدن کردند‪ .‬هر یک‬                                                   ‫این که کاربرد آن ظروف را دریافتیم‪.‬‬
                                                                                                                        ‫از آنان وزارتخانه جداگان ‌های داشتند‪.‬‬                                               ‫ناچار شدیم از خجالت چهره در زیر‬
                                                                                                                        ‫یکی از آنان وزارتخان ‌های داشت که‬                                                   ‫حجاب نادانی بپوشانیم و خدا را شکر‬
                                                                                                                        ‫فاید‌هاش بر ما روشن نشد‪ .‬او را وزیر‬                                                 ‫کنیم که لطف الهی موجب شد از آن‬
                                                                                                                        ‫جنگلداری م ‌ینامیدند و به ما گفته‬                                                   ‫قارور‌هها (ظرف ادرار) شربتی ننوشیم‪.‬‬
                                                                                                                        ‫شد که تنها وظیفه او حفظ حساب‬                                                        ‫صدر اعظم آمد بی آن که هیأتی‬
                                                                                                                        ‫و کتاب درختان و جنگلها در ملک‬
                                                                                                                        ‫شاهی است‪ .‬ما به این نتیجه رسیدیم‬
                                                                                                                        ‫که پول دور ریختن است که آدم به‬
                                                                                                                        ‫افراد و مقاماتی پول بدهد که از جنگلها‬
                                                                                                                        ‫مراقبت کنند‪ .‬در ایران به جنگل به‬
                                                                                                                        ‫صورت یک دردسر نگریسته م ‌یشود‬
   9   10   11   12   13   14   15   16