آزاده کریمی؛ علی اشتیاق- پنجم فوریه ۲۰۱۵ است. بعد از مدتها سرما و برف، شهر سرمازده برلین را آفتاب زمستانی پوشانده است. نور خورشید شاخههای خشک درختان، پیکر کوچک گنجشکان و سنگفرشهای یخ بسته را نوازش میکند. شهر همچنان که زیر تابش نیمگرم خورشید جا خوش میکند، پر از نقش و رنگ و سینما شده است.
در و دیوار خیابانها را انبوهی از تابلوهای تبلیغاتی برلیناله، پوستر فیلمها، پرتره هنرپیشهها و سوپراستارها پر کرده است. مردم تماشاگر این تغییر چهره شهر هستند و مسافران تبدار سینما چمدان به دست، نشانی هتل یا سالنهای سینما را میگیرند. برلین شهر سینما شده است در این روزها.
سینه ماکس میزبان اهالی رسانه و مطبوعات است؛ همچون همیشه. پوستر عظیم جشنواره برلین بر سردر سینما همه را متوجه این مرکز سینمایی میکند. تصویر پرده سینما در حالی که کنار میرود، مخاطب را با دنیایی تخیل مبهوت میکند.
ورودیها، راهروها و اتاقهای ساختمان پر از خبرنگارانی است که کارت شناساییشان را به گردن آویختهاند؛ با هم گپ میزنند، میخندند و سیگار میکشند. این شوق و شعف سینماست که بسیاری را از سراسر دنیا به پایتخت آلمان کشانده است.
روز نخست جشنواره را با فیلم «هیچ کس خواهان شب نیست» آغاز میکنیم. این فیلم ششمین ساخته ایزابل کوشت کارگردان زن اسپانیایی است که همواره پای ثابت جشنواره برلین بوده و در هر دوره یا به عنوان مهمان یا شرکتکننده، حضور داشته است.
یک ساعت قبل از شروع سئانس، سالن شماره ۷ را جمعیت پر کرده و مسئول سالن از حضار درخواست میکند اگر صندلی کنارشان همچنان خالی است، اطلاع دهند. رفته رفته نور می رود و فیلم آغاز میشود.
«هیچ کس خواهان شب نیست» داستان ژوزفین پیری (همسر رابرت پیری، کاوشگر وکاشف معروف قطب شمال) است که برای پیوستن به همسرش سفری پرمخاطره را در گرینلند آغاز میکند. ژولیت بینوش بازیگر فرانسوی در نقش ژوزفین بازی میکند و با مهارت تغییر نگرش زن به زندگی را در مواجهه با وقایع پیشبینیناپذیر نشان میدهد.
در این فیلم، تماشاگر خشم مهارناشدهی طبیعت و ناتوانی انسان را در مقابله با آن میبیند. تصاویری هولناک از بهمن و کولاک بی امان حتی در سالن گرم سینما میتواند تماشاگر را از سرما کلافه کند. ژوزفین که به قصد پیوستن به همسرش دل به یخ و سرما زده است با زنی بومی آشنا میشود که تضادهاشان در ابتدا رابطه سردی را پدید میآورد اما اتحاد آنها در مبارزه با خشم طبیعت مؤثرترین رویداد فیلم است.
نکته قابل تامل در این فیلم، فیلمبرداری در سرمای سخت و هماهنگی دو بازیگر اصلی زن است. اگر چه تماشاگر سالن مطبوعات در پایان فیلم آن را مورد تشویق قرار نداد اما دست کم با آغاز خوشایندی به جشنواره گام نهادند.
دومین فیلم جشنواره در بخش پانوراما با عنوان «داستان یهودا» به نمایش در آمد. این فیلم ساخته رباح سامشه است که داستان مصیبت مسیح را روایت میکند و در عین حال یهودا را بی گناه قلمداد میکند. انتخاب این فیلم در جشنواره برلین، با توجه به ضعف تکنیکی و هنریاش تعجب برانگیز است. فیلم حتی در لحظاتی شلخته و رها به نظر میرسد تا جایی که هنروران به دوربین نگاه میکنند و علامت پیروزی نشان میدهند! انتخاب محل موزه برای فیلم و خرابههای روم در حالی که داستان فیلم در زمان حضرت مسیح میگذرد، چیزی جز بهت برای تماشاگر نمیگذارد. شاید هم یک «عمد هنری» در همه اینها بوده است ولی در هر حال هر چه بوده، سبب نشد که اغلب تماشاگران در سالن خمیازه نکشند، چرت نزنند و یا سالن را ترک نکنند.
یکی از رویدادهای روز نخست برلیناله، عبور بر روی فرش قرمز در مراسم افتتاحیه بود. پیش از شروع مراسم در برلین پالاست، جمعیت زیادی از علاقمندان به سینما گرد آمده بودند تا شاید بتوانند بازیگران و سینماگران محبوب خود را ببینند و اگر شد با آنها عکس یادگاری بیندازند یا امضا بگیرند. مونیتورهای بزرگ محوطه، چهرههای معروف سینمای جهان را نشان میداد که از خودروهای شیک و گران پیاده میشدند و برای طرفدارانشان دست تکان میدادند. عکاسان و خبرنگاران مدام جای خود را عوض میکردند و از سر و کول هم بالا میرفتند تا زاویه تازهای از ستارگان سینما به دست بیاورند. عکاسانی که مدام فریاد میزدند: به من نگاه کن! به من نگاه کن!
در این میان شاید تصویر نردبانهای زنجیر شده به نرده ها جالبترین و خندهدارترین پلان جشنواره باشد؛ تصویری که همواره در چنین جشنوارههایی هست و انگار بخشی از برنامه آنهاست: نردبانهای خبرنگاران و عکاسان که همواره به دنبال شکار لحظهها هستند.
یک نکته که در مراسم فرش قرمز جلب توجه میکرد، استفاده از خودروهای مسابقات اتومبیلرانی بود که صدای موتورشان فضا را پر کرده بود. اتومبیلهایی که رانندههاشان با یک جهش سریع، از ماشین بیرون میپریدند. اما هیچ یک از مهمانان به اصطلاح خاص و ستارگان دور از دسترس، روحشان هم خبر نداشت که مسئولان جوان این خودروهای اتومبیلرانی با چه شوقی شیشههای آنها را برق انداخته بودند.