چنان که در نوشتار پیشین آمد، به جز از مثنوی مولانای بلخی و دیوانِ حافظ شیرازی، دیگر نوشته های دوران اسلامی، با نامِ «الله» و یا خدایی که دارای ویژگی های «الله» است، آغاز و پس از آن با ستایش پیامبر اسلام پی گرفته می شوند.
بخش ۵: شاهنامه، ویژگیها
سه
چم و معنیِ “خداوند جان و خرد”
در شاهنامه، سخن و سرود، ورای چنین روش و ستایشی آغاز می شود و پروردگار یا خداوند شاهنامه، از ویژگی های بی چارچوب، و همچنین «خردورزانه»ای برخوردار است: «خداوندِ جان و خرد» که نه تنها پیوندی با الله* ندارد، که از ویژگی های فرهنگ ایرانی* نیز برخوردار می باشد. اینک و در این نوشتار به چم و معنی آن پرداخته می شود.
برای پی بردن به درون مایه «خداوند جان و خرد» باید به فرهنگ ایرانی سری زد و به یافتن رد آن در این فرهنگ کهن و پربار پرداخت. این ردیابی، ما را به «اهورامزدا» میرساند. اینک ببینیم «اهورامزدا» به چه چم و معنایی است:
«اهورامزدا» دارای دو بخش است: «اهورا» و «مزدا»
بخش نخست یا »اهورَ» خود از “اَه”، “وُ”، و “رَ”، ساخته شده است. بدین گونه که: “اَه”، به چم “بودن” و “هستن”، و همراه با “وُ”، می شود “اهو”، که به چم “هستی” میباشد. زیرا آوای “و” حالت هستی را به بودن و هستن می دهد و با هم می شود “هستی”. “رَ” نیز پسوند و “نیرو بخشیدن” را می رساند و “اَهورَ” به چم “هستی بی گمان”، (هستی سد در سد و بدون چون و چرا)، می باشد.
بخش دو یا “مزدا” را در سانسکریت هم داریم و به چم “ابردانش” است. که خود دارای دو بخش “مز” یا همان مس mas در زبان انگلیسی به چم “جِرم و توده”، و همچنین “دا”، برابر با “دانش” می باشد.
آمیخته این دو بخش میشود “اهورامزدا” به چم “هستی ابردانش” و یا جرم و تودۀ هستیبخش و برخوردار از دانش برتر، که این “خداوند جان و خرد” را نمایندگی می کند.
پس “خداوند جان و خرد” برآمده از زبان استاد سخن فردوسی توسی و در سر آغاز شاهنامه، برگردان زیبایی از نام “اهورامزدا” میباشد.
یادمان باشد که واژه مزدا “مادینه” و “اهورا” نرینه است که با همدیگر کماسه یا خنثی و نئوترال میشوند.
۱۶ آوریل ۲۰۱۵
————————————————————————————————-
*در فرهنگ ایرانی، انسان خردورز، گزیننده، دانا و توانا و نیز همیار و همکار پروردگار در نو کردن جهان است. بر همین پایه بود که ارزشگزاری و پرستاری ایرانیان از آب، خاک، آتش و باد و روی هم رفته، پرستاری و پرستش زیستبوم یا محیط زیست را بر آنان خرده میگرفتند، و به ایرانیان “طبیعتپرست”، میگفتند. این طبیعتپرستی اگرچه نام درستی برای ایرانیان بود، در برداشت تازیان، با برداشتی نادرست روبرو بود. انسان در فرهنگ ایرانی، خود گزینشگر میباشد و هیچ سرنوشتی برای او نوشته نشده است. کنت دوبینگو در این باره مینویسد: “در برداشت زرتشت، آدمی در گزینش خوب و بد مختار و تواناست”، “هر فرد ایرانی این رسالت را بر عهده دارد که نیرومند و کوشا و سازنده و آفریننده باشد”
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [ادامه بخش چهار]