بخش ۲: ماندگاری جشنهای ایرانی
راز ماندگاری نوروز و دیگر جشنهای فرهنگ ایرانی چیست؟ چرا این جشن و باورهای فرهنگی نه تنها از میان نرفتهاند که هر روز بیش از روز پیش، زنگار از رخ بر گرفته و کاربردیتر و پُرپیروتر میگردند؟ و با همۀ کوششهای هزار و چند سد ساله دشمنانش، که ما با نمونه چند دههای آن روبروییم، آتش ترس در دل دشمنان میافکند و پشتشان را به خاک میسپارد؟
برای یافتن چنین پاسخهایی، نیاز به نگرشی ژرف در آینۀ فرهنگ و زمان است.
در بخش پیشین، درباره بنیادهای فرهنگی و آیینها سخن به میان آمد و یادآوری شد که هر گروه از مردمان جهان، از فرهنگ ویژۀ خود برخوردارند و انسان بی فرهنگ “یافت مینشود”. همچنین یادآوری شد که این بی فرهنگ نبودن، نمایانگر آن نیست که همۀ فرهنگها یکساناند و آیینهای فرهنگی یک گروه میتواند برای مردمان دارای فرهنگ دیگر، کاربرد داشته باشد! و بنا بر این نباید کوشید که سنتها و آیینهای باوری، داری، پوشاکی، گفتاری و کرداری و نگرشی یک فرهنگ و مردم را، با زور و ستم و نیرنگ، به مردمانی دیگر خوراند و تحمیل کرد. چه بسا، یک آیین و باوری در نزد مردمانی کاربرد داشته و در جای دیگر نه تنها کاربرد نداشته باشد که با برخوردهای فرهنگی و مردمی فراوانی نیز روبرو شود.
نمونۀ روشن این سخن، ناهمسازی فرهنگ تازیان است، فرهنگِ مردمان پشتۀ ایران که مُداراگر، ارزشگزار به انسان با هر اندیشه، رنگ و نژاد و باور و پر از جشن و شادی میباشد و انساناش از منش و بینشی سازنده و رو به رشد برخوردار بوده و با اندیشه و گفتار و کردار نیکویش، نیکی میکارد و خوش درو میکند و یا واروی آن! فرهنگی که زن در آن از جایگاه در خور برخوردار است که از نُخستین آموزگاری آغاز شده و تا سروری، سرداری، سالاری و پادشاهی و خدایگونه بودن، دنبال شده و نمونههای باوری و تاریخی دارد.
این چنین فرهنگی، به انسان میآموزد که بنا بر خرد و هوش و اندیشه، میتواند دارای نقشی آبادگر و یا ویرانگر باشد. این اوست که پوینده و یابنده میباشد و برای نمونه راه افروختن آتش، نوشتن و خواندن و کشاورزی و دانهکاری را مییابد، و برای رویداهای جهانی از آغاز تا امروز، برداشتها و باورهای بر پایه دانش و بینش دارد و نقشاش در سازندگی جهان، مانند همکار و همیار پروردگاری میباشد که از آن سخن میرود.
بنا بر چنین پیشینه و انگیزههایی است که با گذشت بیش از هزار و چند سد سال، دینمدارانِ زرمَدار، زورمند و خونریز، “اندر خم یک کوچه”اند و با همۀ زورگویی، کشتار و مغز شوییها، نتوانستهاند، کاری از پیش ببرند و گوهر درخشان فرهنگ ایرانی را از مردمانش بگیرند! آنها با همۀ زر و زورشان، هنوز هم ناچار به جوّسازی و به کاربردن ترس وبیم و نیرنگ و فریب، برای پذیراندن باورهای، پوششی، گویشی و … خود میباشند که نه تنها به هوده یا نتیجه دلخواه آنها نرسیده که واروی آن نیز شده است! اگرچه این روند بی هزینه نبوده در این راه دراز، از کله ایرانیان منارهها ساخته و از خونشان جوی روان و یا آنان را از گرانکش (جرثقیل) آویزان کردهاند!
اینک ماه نوروزی است. خانه و زندگی و دل و جان را از زنگارها پالودهایم و به پیشباز جشنهای سوری، فرورها، سمنوپزان و– (زرتشتیامان، گهنبار* پایانی سال)، میرویم. خوان نوروزی میگسترانیم، تا کوچک و بزرگ با دلی شاد و روانی بخشنده و آرزوهایی نیکو در پیرامونش گرد بیاییم، و با نو شدن سال و گردشی دیگر، بنا بر داشتهها و کاشتهها و برداشتههای فرهنگیمان، کامهای دل شیرین سازیم و “فلک را سقف شکافته و با طرحی نو”، دستافشان و پایکوبان شویم و خود را مهیای نوکردن جهان و رهایی از بندها سازیم.
*گهنبار: گاهنبار یا گاهبار یا گهنبار دراسطورههای زرتشتی و آریایی عبارت از شش روزی است که اهورامزدا دنیا را آفرید.
۱۵ مارس ۲۰۱۵
[ادامه دارد]
[بخش یک]