در این بخش به سرآغاز شاهانامه پرداخته میشود. سرآغازی که دانش و بینش و دریافت و برداشت درست را، بهترین، و رسیدن به توانایی از راه دانایی را، چون جوان شدن دل پیر میداند و به همراه این همه، گزینش را از آنِ انسانِ پژوهنده.
بخش ۵: شاهنامه، ویژگیها
آغاز کتاب
پیش از این نوشتار، به فرهنگ، واژهشناسی آن، و نیز به “خداوند جان و خرد” پرداخته شد، که به باور استادان و دانشمندانِ زبانشناسی چون دکتر علی اکبر جعفری، به چم و معنی “اهورامزدا” میباشد. پیش از پرداختن به نوشتار این هفته، یادآور میشود نوشتار پیشین نیز بر پایه آموزشهای ایشان بود که در رونوشت فرستاده شده برای کیهان لندن نیامده بود که پوزش خواهی میشود:
در سرآغاز کتاب همچنان که میخوانیم، نامِ دارندۀ جان و خرد و شاید بتوان برداشت کرد، “شاه و فرمانروایِ داد و خرد” به میان میآید، که بنا بر باور آمده در بخش پیشین، همانا “اهورامزدا” و “ابر دانش” است، که از چنین اندیشه برتری، پید ا نمیشود:
بـه نــام خـــداونــدِ جــان و خــرد
کــزین بــرتــر اندیشه بَــر نگــذرد
اَبَردانشی که اگرچه جای و جایگاه ویژه دارد و کیهان/گیهان و گردون سپهر و ماه و ناهید و مهر، بر پایه و دانشِ هستیبخشِ برآمده از “دانشِ برتر”، در گردش هستند، از نام و نشانی که ما انسانها میپنداریم برتر و از گوهری ورای آنچه ما در برداشتهایمان داریم، برخوردار میباشد:
خــداونـدِ نــام و خـــداونـد جای
خـــداونـــد روزی ده و رهنمــــای
خـداونـد کیهـان و گـردون سپهــر
فــروزندۀ مــاه و نـاهیـد و مهـــر
ز نـام و نشـان و گمان برتر است
فــروزنـدۀ بـر شـده گـوهـر است
چنین اَبَردانشی را باید با دیدیِ ورایِ دید و برداشتهای انسانی سنجید چرا که بسیار برتر از نام و جایگاههایی است که در برداشتها و سنجشهای روزانه به کار میآیند:
بـه بیننــدگــان آفـــــریننــــــده را
نبینــی، مَــرنجــــان دو بیننــــده را
نیــابــد بــــدو نیــــز انـدیشــه راه
کـه او بَــر تـر از نـام و از جـایگـاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیــابـد بـــدو راه جــان و خــــرد
استاد پس از درخواست برای شناخت، میخواهد که به گسترش و پرورش اندیشه پرداخت:
سخن را و جان را همی سنجد او
در اندیشــۀ سختــه کـی گنجــد او
و در پی آن، درخواست میکند بستگی و پیوستگی به”دانش برتر” و “اَبَردانش” را پذیرا شد، تا به دید درخور و بسنده رسید زیرا خرد به اندازه برداشت خود، گزینش میکند:
ستـودن نداند کس او را چـو هست
میــان بنــدگــی را ببــایــدت بَســت
خــرد گـر سخــن بـرگـزینـد همـی
همــان بــه گــــزینــد که بینـد همــی
بـدیـن آلت و رای و جـان و روان
ستــود آفـــــریننــده را کــی تــــوان
در اینجاست که به جایِ رو در رویی، “دانش برتر”، و “برتری دانش” پذیرفته و به جای پرداختن به سخنهای نادَرخور، پژوهش شود و همراه با پرستاری از “اَبَردانش”، و یا دانش و اندیشه برتر، به دانا و توانا ساختن خود دست زده، و ژرفنگری گردد زیرا این انسان است که هستی که بر میگزیند* و برای گزینش نیکو، پژوهش و نگاه ژرف نیاز میباشد. پس با به دانایی و در پیِ آن، توانایی رسیدن، میتوان به فرمانها ژرف نگریست و از آن میان برگزید:
به هستیش بـایـد که خستــو شـوی
ز گفتـــار بی کـار یک ســو شـوی
پرستنــده باشـی و جــوینــــده راه
به فـــرمانهـا ژرف کـــردن نگــاه
چرا که این داناست که تواناست، توانایی که با دانایی دل پیرش را توانِ جوانی بخشیده:
تــوانـــا بـــود هـــر کـه دانــا بـود
ز دانـش دلِ پیـــــر بُـــرنــــا شـــود
۲۶ آوریل ۲۰۱۵ برابر با ۶ اردیبهشت ماه
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [ادامه بخش چهار] [بخش پنج]