سیاوش آذری – گیاه پزشکی حرفه یا علمی است که شاید کمتر به گوشمان خورده باشد اما توسعه علوم و فنون جدید در ایران گذشته، که شتابزده به سوی پیشرفت و ترقی میتاخت سرانجام بدانجا رسید که این علم به عنوان یکی از رشتههای ضروری جامعه احساس شد.
اما، رشته تازه، همانند بسیاری علوم دیگر، با توفیدن انقلاب اسلامی در ایران که دانشگاهها بسته شد و کتابها به گوشهای پرتاب گشت و مجال شناخت و رشد نیافت.
با نیاز شدید کشور به این رشته وقتی حمید رضا آزاد دانشجوی ممتازایرانی با اخذ درجه دکترا برای خدمت از کانادا به میهناش باز گشت چون عکسی از او را با شاه یافتند که به عنوان تقدیر از تلاشهای علمیاش یک ساعت مچی به او پاداش میداد، گفتند طاغوتی هستی و به وجودت احتیاج نداریم. او هم به امریکا باز گشت و در دانشگاه به تدریس پرداخت و صدها دانشآموخته به جامعه آمریکا تحویل داد.

حالا رژیم به او میگوید برگرد! ولی او و برخی دیگر دانشآموختگان ایرانی خارج از کشور به این دعوت پاسخ مثبت ندادند.
آنچه در زیر میآید گفتگویی با اوست که همراه با هزاران تحصیلکرده دیگر ایرانی پس از بازگشت به میهن با بی مهری و بی اعتنائی مواجه شدند ولی در دانشگاههای امریکا و کانادا قدر دیدند و بر صدر نشستند. میگوید:
– من اهل نیریزم. دوره دبستان و دبیرستان را در شیراز گذراندم، با اخذ لیسانس از دانشگاه پهلوی به کانادا رفتم و فوق لیسانس گیاهپزشکی گرفتم که این رشته در ایران آن زمان به صورت علمی نبود.
آنچه به این رشته گفته میشد دفع آفات نباتی بود که به بیماریهای گیاهی مربوط میشد و از حد سمپاشی فراتر نمیرفت، در حالی که این علم جنبههای مهم دیگری نیز دارد که ایران آن زمان تازه میخواست با آن شناخته شود و برای اصلاح نبات و توسعه کشاورزی سالم مورد استفاده قرار گیرد.
دکتر آزاد توضیح میدهد: علت پرداختن به این رشته این بود که خانواده پدری من به کشاورزی توجه بسیار داشت و من هم از کودکی به این رشته علاقمند شدم.
اما متاسفم که بگویم در پی سالها تحصیل و تحقیق، آنجا که میبایست از وجود ما به نفع کشور بهره گرفته شود، رژیم اسلامی از دانش و تجربه ما استفاده نکرد زیرا من پس از کسب دکترا برای خدمت به میهنم باز گشتم اما پاسداران عکسی از مرا پیدا کردند که شاه هنگام اعطای سردوشی به عنوان فارغالتحصیل ممتاز در بین ۱۵ هزار نفر، یک ساعت مچی به من جایزه میداد. این عکس باعث شد پاکسازیام کنند و بگویند به شما احتیاج نداریم لذا خانوادهام را برداشتم و به امریکا آمدم و سه سال در دانشگاه آیداهو به تدریس پرداختم و پس از آن ۳۰ سال استاد دانشگاههای امریکا بودم.

Kayhan London ©
باید اضافه کنم گیاهپزشکی تازه در ایران شناخته میشد و شاگردان ممتاز را به امریکا میفرستادند تا با کسب علوم و فنون جدید و اخذ دکترا به کشور باز گردند و به اصلاح نباتات بپردازند. اما رژیم اسلامی هیچ یک از تحصیلکردگان را استخدام نکرد.
وی ادامه میدهد: مدتها پس از بازگشائی دانشگاهها از ما دعوت کردند به میهن بازگردیم ولی هیچ یک از ما دعوتشان را نپذیرفتیم.
دکتر آزاد در پاسخ به این پرسش که در چه صورتی حاضر به بازگشت به ایران است با تاسف گفت: الان دیگر دیر شده .من هم اینک ۶۸ سال دارم و ترجیح میدهم استراحت کنم.
او میافزاید:زمانی که انرژی و توانائی داشتم از وجود ما استفاده نشد. الان دوره بازنشستگیام را میگذرانم، زندگی راحت دارم. همسر خوب، فرزندان شایسته، خانه و اتومبیل و آینده مطمئن.
میگویم: به طوری که شنیدهام از خانوادهای هستید که همه تحصیلات عالیه کرده و در واقع یک دانشگاه کوچک تشکیل دادهاید.
– بله، علاوه بر خود و دو فرزندم و برادر همسرم که همه در رشته مورد علاقهمان دارای دکترا هستیم ۳۰ تن از اعضای فامیل نیز دکتر هستند در رشتههای مختلف که همگی درخارج زندگی میکنند. البته همهشان وهمهمان عاشق ایرانیم که کاش میتوانستیم به وطن باز گردیم وخدمت کنیم ولی ما را از خدمت باز داشتند.
وی ادامه میدهد: ضدیت با تحصیلکردگان از فاکتورهای اصلی رژیم است به ویژه اگر تحصیلکردگان تحصیلاتشان را در امریکا انجام داده باشند. یادمان نرفته که خمینی در آغاز روی کار آمدن صریحا گفت تحصیلکردهها دشمن مایند.
-آقای دکتر آزاد، مشاهده کردم محصول مرکبات در دست داشتید که درآن چند نوع میوه را در هم آمیختید و یک میوه واحد به وجود آوردید. چیست؟

Kayhan London ©
-بله، ادغام مرکبات مختلف با هم امکان دارد. میوهای را که دیدید شامل پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، گریپ فروت و لیمو ترش است.با این ترکیب شما میتوانید همه این میوههارا در آن واحد با هم به عمل آورید.

دکتر آزاد در مورد سوابق تحصیلی گذشتهاش در ایران و رفتن به خدمت وظیفه که در آنجا هم شاگرد اول شد با فروتنی طفره رفت تا اینکه ناهید خانم همسرش رشته صحبت را به دست گرفت و گفت: سال ۱۹۷۵ بود که ما با هم در شیراز ازدواج کردیم. یک روز از دانشگاه پهلوی نامهای رسید که پرسیدند او کجاست. چون در میان کلیه فارغالتحصیلان دانشگاه شاگرد اول شده بود. در میان افسران وظیفه هم شاگرد اول شد. وقتی آدرس را دادیم ارتشبد مین باشیان فرمانده ارتش به او جایزه داد.
به او پیشنهاد کردند به امریکا برود و در رشته مایکرو بیولوژی تحصیل کند از آنجا که ازدواج کرده بودیم نمیخواست برود. دانشگاه کانادا هم به او پیشنهاد کار داده بود.
ناهید خانم ادامه میدهد: مرحوم مادرم اصرار ورزید از بورسیه استفاده کند و تحصیلاتش را دنبال کند. برای چند دانشگاه امریکا تقاضانامه فرستاد. همه پذیرفتند. خودش رشته میکروبیولوژی را در دانشگاه دیویس پذیرفت و به اتفاق به امریکا آمدیم.
ناهید خانم با خوشحالی افتخار میگوید: خانواده شوهرم همگی بسیار با هوشاند و در رشتههای مختلف دکترا دارند. به همسرم پیشنهاد کردند رشته کشاورزی را که مورد علاقهاش است دنبال کند. او هم همین رشته را انتخاب کرد و گیاهپزشک شد.
ناهید خانم بار دیگر همسرش را فردی بسیار باهوش معرفی کرد که حافظهای نیرومند دارد و در سراسر دوران تحصیلاش هرگز درسی را دو بار نخواند.