محمدرضا حمیدی- شهیندخت ملاوردی معاون رئیس جمهوری در امور زنان برای روشن شدن اذهان عمومی دو هفته پس از پایان مسابقات والیبال لیگ جهانی میان تیمهای ایران، آمریکا و لهستان گفته است به خاطر احترام به خواسته آیات عظام از اصرار خود برای حضور خانمها در سالن مسابقهها کوتاه آمدیم.
خانم ملاوردی البته برای خالی نبودن عریضه اضافه کرده نظر آقای حسن روحانی و «دولت اعتدال» در این گونه مسایل با مقامات حوزه متفاوت است.
خانم ملاوردی می داند که اذهان عمومی در ایران پس از ۳۶ سال زندگی در دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی نیاز به روشنگری ندارند و آنها با ذات متحیر و واپسگرای این حکومت به خوبی آشنا هستند. به همین دلیل خبرهای امیدوار کننده حضور خانمها در ورزشگاهها را خیلی جدی نگرفتند، تجربه به آنها نشان داده در ایران کنونی قدرت در اختیار قانون نیست بلکه در دست معدود کسانی است که خود را صاحب مملکت می دانند. در کافههای ساز و ضربی قدیم مشتریان کافه ناگهان متوجه می شدند موسیقی متوقف شده و رقاصه در همان حالی که خودش را تکان می داد ناگهان متوقف شده و تکان نمیخورد. بعدا به آنها گفته میشد گردنکلفتان محل معمولا دور یک میز در کنار صحنه مینشینند و وقتی سرشان قدری گرم میشود یکی از تفریحات آنها این است که با حرکت انگشت به دسته موزیک و رقاصه اشاره میکنند که در هر حالتی که هستند بمانند و تکان نخورند.
در ایران کنونی هم همین وضعیت برقرار است همه دست اندرکاران دولت، وزارت کشور، وزارت ورزش، بخشی از نیروهای امنیتی و انتظامی و فدراسیون والیبال ماهها سرگرم برنامهریزی برای حضور خانمها در سالن مسابقات بودند ناگهان در آخرین لحظه یکی از چهرههای با نفوذ با انگشت خود به مسئولان اشاره کرد که زنها را به سالن راه ندهید.
اصولا در حال حاضر روحانیون بود و نبودشان برای مردم هیچ فرقی ندارد چون هیچ آخوندی جز رئیس جمهوری سرگرم هیچ کار مؤثری برای مردم نیست. آنچه مردم از آخوندهای وابسته به حکومت به یاد دارند تکرار طوطی وار سخنان رهبر رژیم در روی منبر و تریبون نماز جمعه است. مثلا وقتی رهبر روی کلمه «بصیرت» تأکید میکند تصور امام جمعهها واقعا این است که این کلمه به ابتکار ولی فقیه وارد زبان فارسی شده و از ابداعات اوست. برخی از امام جمعهها که بصیرت را از معجزات و شق القمرهای رهبر میدانند همانّها ادامه حیات جمهوری اسلامی را پس از رویدادهای سال ۸۸ و کشتار منتقدین و معترضین را در خیابانها و میادین شهرها و جنایات بازداشتگاه کهریزک را نیز مدیون نبوغ خامنه ای میدانند. شاید هم گروهی از آنها متوجه هستند که منظور ولی فقیه از بصیرت همان گوش به زنگ بودن و خبرچینی و جاسوسی برای جلوگیری از تکرار خیزش دوباره مردم و سرنگونی رژیم است. بعد از حوادث سال ۸۸ هاشمی رفسنجانی و چند تن دیگر از سخنرانان نماز جمعه که نیمچه سوادی داشتند به دلیل آنکه آن وقایع را «فتنه» نخواندند جایشان به امام جمعههای جدید و گوش به فرمان داده شد که بسیار کم سوادند. هنر آنها تنها فحاشی به آمریکا و دیگر کشورهای غربی است. امام جمعههای جدید معمولا کم سوادند و اطلاعات عمومی آنها پایین است و به همین دلیل غالبا در صحبتهای خود اشتباهات فاحشی میکنند. و به همین دلیل ستاد مرکزی ائمه جمعه خلاصهای از حوادث مختلف به خصوص خبرهای مربوط به روابط ایران با غرب و مسایل هستهای را به صورت اطلاعیه در اختیار آنها قرار میدهد. آنان در ابتدای صحبت چند روایت از این امام و آن امام میآورند و سپس به دادن شعار علیه آمریکا و کشورهای ۱+۵ و حتی مذاکره کنندگان هستهای می پردازند البته اخیرا از آنها خواسته شده به اعضای تیم مذاکره هستهای ایران حمله نکنند.
صداهایی که معمولا از علمای حوزه به گوش میرسد از نوع همان اجناسی است که در بقالیها هم دیگر پیدا نمیشود چون تاریخ مصرف آنها گذشته است. اصولا بسیاری از آخوندهای حوزوی همچنان در تونل زمان گرفتارند و با نگاهی به اظهارات آنان میتوان به آسانی به این نتیجه رسید که شاید زمانی خوب روضه می خواندهاند و آسان گریه میگرفتهاند اما در شرایط کنونی ایران به خصوص طبقهای که زیرخط فقر زندگی میکند خود به خود گریهآور هست و نیازی به گوش دادن روضه و اشک ریختن نیست. خیلی از آنان معمولا از ظهور امام زمان و روز قیامت برای مخاطبان خود صحبت میکنند اما هیچ یک از آنان زمان ظهور را در دوران رهبری علی خامنهای عنوان نمیکنند. امام جمعهها و ملاهای حوزوی کارهایی را که مردم دوست دارند مانند تماشای مسابقات ورزشی، رفتن به سالن کنسرت، شرکت در مراسم چهارشنبه سوری، رفتن به سیزده بدر، رفتن به سینما و تآتر و اصولا برنامههایی که باعث خوشرویی و روحیه شاد و اعتماد به نفس مردم میشود توصیه نمیکنند که هیچ آن را زشت و ممنوع میدانند و در مقابل از ملت میخواهند در اوقات فراغت به کارهایی بپردازند که روح و جسم آنها را خستهتر و مغمومتر میکند، مثل گوش دادن به حرفهای تکراری و پر از غم و غصه آنها.
آیتالله علم الهدی ورزش را برای دختران گناه میداند، شرکت آنها را در مسابقات المپیک غیر لازم میشمرد. کنسرتها را بدون هیج توجیهی در خراسان که حوزه اقتدار اوست لغو مینماید و به هر کس دلش میخواهد فحش میدهد.
آیتالله مکارم شیرازی هم کاری جز صدور فتواهای قرون وسطایی و تلاش برای تبدیل جامعه ایران به جامعه ۱۴۰۰ سال پیش کاری برای مردم انجام نمیدهد. او حتی به خود اجازه میدهد بگوید لزومی به حضور خانمها در سالن مسابقات نیست. هیچ کس هم از او نمیپرسد تو چگونه به خودت اجازه میدهی برای میلیونها زن فهمیده، تحصیلکرده، مبادی آداب و محترم از درون تونل زمان تصمیم بگیری. و دست آخر به آیتالله سبحانی میرسیم که او نیز از ساکنان همان تونل کذایی است. این استاد حوزه از کسانی که بینی خود را برای زیباتر شدن به دست جراح پلاستیک و زیبایی میسپارند به شدت انتقاد کرده و گفته است مخلوق نباید در کار خالق دست ببرد و لابد خلقت آدمها با شکل و قیافههای مختلف از سوی خداوند دارای حکمتی است که نباید در آن دخالت نمود. اظهار نظر این آیتالله درباره بیتلها ادعای ما را در مورد محبوس بودن او در تونل زمان بیشتر تأیید میکند. به نظر میرسد آخرین خبری که آیتالله از دنیای خارج داشته مربوط به سالهای ۱۹۶۰ یعنی بیش از پنجاه سال پیش و اوج سر و صدا و شهرت گروه بیتلها بوده است. اما جالب اینجاست که دهه شصت میلادی در همین زمینهها تحولات اساسی در زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روی داد که رفتن به کره ماه هم از آن جمله است. و بیتلها نیز محصول همان جهشهای ناگهانی بودند.
چند شاگرد مدرسه در شهر لیورپول یک گروه موسیقی تشکیل دادند و به دنبال موفقیت و محبوبیت آنها گروههای دیگری نیز با همان نوع موسیقی به شهرت و ثروت رسیدند. این سبک موسیقی از آن پس ادامه یافت و هنوز هم محبوب است. آیتالله سبحانی عمل جراحی بینی را از پدیدههای غربی دانسته و آن را با گروه معروف بیتلها مقایسه کرده و گفته است جراحی بینی و موسیقی بیتلها پدیدهای است دستساز غرب برای بی دین و ایمان کردن مردم ایران و باید جلوی این کارها گرفته شود. گویا استاد حوزه از سال ورود موسیقی بیتلها به ایران که تقریبا همزمان با ورود دکترسیروس اسانلو که آغاز جراحی پلاستیک در ایران است تا همین دیروز در تونل زمان و در غار اصحاب کهف بوده و تازه به صرافت افتاده در رابطه با این تحولات هنری و علمی اظهار نظر کند. ادعای این آیتالله بدان معنی است که خداوند مصلحت دیده بندگان خود را به دو دسته زشت و زیبا تقسیم کند در حالی که چنین ادعایی خزعبلاتی بیش نیست. و بسیاری علما معتقدند خداوند علم را به ابنا بشر ارزانی داشته که با استفاده از آن مشکلات جسمی خود را مداوا کنند یعنی بینی بد فرم و لب شکری و دیگر نواقص جسمی مادرزادی را با استفاده از علم پزشکی مرمت کنند و زیبا شوند.