در گفتگو با آوا هما: با داستان می‌توان حساسیت و همدردی را در جامعه افزایش داد

شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴ برابر با ۳۱ اکتبر ۲۰۱۵


احمد رافت – «پژواک سرزمینی دیگر» عنوان کتابی است از آوا هما نویسنده کرد ایرانی در مورد زنان ایران که برای نخستین بار به زبان انگلیسی در کانادا منتشر شد.

کتاب «آوا هما» ترجمه ایتالیائی این کتاب در روزهای گذشته در شهر میلان در نمایشگاه کتاب این شهر رونمائی شد و به زبان کردی هم در اقلیم کردستان عراق منتشر شده است. در روزهای آینده ترجمه فارسی این کتاب از سوی «اچ اند اس مدیا» روانه بازار خواهد شد.

آوا هما که ساکن تورنتو است این روز ها به مناسبت انتشار آخرین کتابش به زبان ایتالیائی و شرکت در میزگردی در نمایشگاه کتاب میلان در اروپا بسر می‌برد. او متولد تهران است ولی در سنندج بزرگ شده و فارغ‌التحصیل ادبیات انگلیسی از دانشگاه کردستان است و قبل از مهاجرت به کانادا، از دانشگاه علامه طباطبائی هم فوق لیسانس‌اش را گرفت. در کانادا علاوه بر نوبسندگی به تدریس مشغول است و اخیرا به عنوان نایب رئیس اتحادیه نویسندگان کانادا نیز برگزیده شده است.

در لندن فرصتی دست داد تا با این نویسنده جوان و با استعداد گفتگوئی داشته باشم.

-کتاب شما که تا کنون به ایتالیائی و کردی هم ترجمه شده به زودی ببه ارسی هم انتشار خواهد یافت. رمانی تخیلی یا الهام گرفته از واقعیت؟

-سرزمین‌اش واقعی است و ایران نام دارد. شخصیت‌ها البته تخلیلی هستند ولی داستان‌هایشان می‌تواند در واقعیت اتفاق افتاده باشد. روایت زندگی زنان است. این داستان‌ها به شیوه‌ای نوشته شده‌اند که حقیقی به نظر بیایند. بعد از انتشار کتاب، نامه‌های زیادی از زنان ایرانی دریافت کردم که می‌گفتند داستان زندگی آنها را نوشته‌ام.  واقعیت این است که در جامعه مردسالار ایران، اتفاق‌هائی که برای زنان روی می‌دهد داستان‌های منحصر به فرد نیستند و می‌توانند برای خیلی ها اتفاق افتاده باشند. بنا بر این تعجب برانگیز نیست که بسیاری در این کتاب داستان زندگی خودشان را ببینند.

آوا هما
زمانِ آن رسیده که خودمان از خودمان به دیگران بگوییم…
kayhan.london©

– چرا داستان‌هایتان را به انگلیسی می‌نویسید؟ آیا به این زبان بهتر منظور خودتان را بیان می‌کنید یا اینکه دلیل دیگری دارد؟

-من زبان انگلیسی را خیلی دیر، در ۱۸ سالگی و در دانشگاه یاد گرفتم. زمانی که به کانادا آمدم ۲۲ سال داشتم. هنگام نوشتن اولین کتاب، انگلیسی زبان راحتی برایم نبود. دلیل اینکه تصمیم گرفتم به زبان کشور محل اقامتم بنویسم این بود که سال‌هاست دیگران داستان زندگی ما را روایت می‌کنند. فکر کنم زمان آن رسیده است که خودمان راوی باشیم. یک نویسنده ایرانی می‌تواند با عمق بیشتری داستانی را که شخصیت‌های آن ایرانی هستند   به رشته تحریر در آورد. درک محیط ایران برای کسانی که در این کشور متولد نشده باشند ساده نیست. جامعه پیچیده‌ای است که به آسانی نمی‌توان آن را درک کرد. تصویری که نویسندگان غربی از زن ایرانی یا زن ‌کرد می‌دهند معمولا خیلی سطحی است. یا این زن را صرفا قربانی نشان می‌دهند که هیچ قدرت و توانائی ندارد، یا اینکه بسیار قدرتمند و قادر به حل کلیه مشکلات است. در واقعیت زن ایرانی چیزی بین این دو است. نه همه مثل شیرین عبادی صاحب جایزه نوبل صلح می‌شوند و نه مثل سکینه آشتیانی حکم  سنگسار دریافت می‌کنند. من در کتابم تصویری متعادل، واقعی، قوی و صادق از زن ایرانی نشان می‌دهم.

-اشاره به زن کُرد کردید. در برخی از مناطق کردنشین مشکلات زنان کرد بیش از دیگر نقاط کشور است و شاید به همین دلیل هم در این مناطق آمار خودسوزی زنان بسیار بالا است…

آوا هما
با ادبیات و داستان رابطه واقعی‌تری می‌توان با مخاطب برقرار کرد
kayhan.london©

-عوامل تو در توئی باعث این وضعیت هستند. یکی از دلایل آن ستم ملی است. رفتار مردی که دارای شغل و موقعیتی در جامعه است، در درون خانه تفاوت بسیاری دارد با رفتار مردی که به خاطر وابستگی قومی‌اش تحت انواع و اقسام ستم قرار می‌گیرد. در این مناطق محرومیت زنان با قومیت آنها گره خورده است. اکثر زنانی که دست به خودسوزی می‌زنند حتا پنج کلاس سواد هم ندارند. در برخی روستاها اصولا مدرسه‌ای نیست که دختران در آن تحصیل کنند.  این زنان تنها از طریق آتش می‌توانند صاحب بدن خودشان بشوند. من در رابطه با این پرسش شما زیاد فکر کردم. چرا این زنان برای خودکشی مثلا از قرص استفاده نمی‌کنند که کمتر دردناک است. واقعیت این است که آتش بلندترین فریاد آنها برای کمک خواستن است. فریادی رسا مبنی بر اینکه این زندگی ارزش زیستن ندارد. وقتی در روستائی عمه، خاله و زن همسایه خودسوزی کرده باشد، آتش به تنها گزینه تبدیل می‌شود.  برای مقابله با این پدیده باید مردها را آموزش داد که با زنان بد رفتاری نکنند و به زنان فهماند که آتش نمی‌تواند تنها گزینه اعتراضی آنها باشد. این رفتار نتیجه تلنبار شدن محرومیت‌ها است. زن کرد ستم ملی را همراه با مردش، و ستم جنسی را به تنهائی به دوش می‌کشد. در اینجا باید به یک مساله دیگر هم اشاره کرد. فعالیت زنان برای حقوق‌شان در ایران مرکزگرا است و این مساله مشکلات زنان حاشیه را بیشتر به حاشیه می‌راند. مثلا الان زنان به دنبال حق ورود به ورزشگاه‌ها هستند. مبارزه بسیار ارزشمندی است، ولی وقتی هنوز زنان ما مجبور به آزمایش بکارت هستند و یا خودسوزی می‌کنند، شاید صحیح‌تر باشد که این مشکلات هم در دستور کار قرار گیرند. چندی پیش در مریوان یک مرد لات و چاقوکش را با لباس زنانه کُردی در خیابان گرداندند، آیا تا کنون شنیده‌اید در تهران یک دزد را با لباس زنانه دور شهر بگردانند؟ زنان کرد هم مخالف روسری اجباری و یا خواهان ورود به ورزشگاه‌ها هستند و انتظار دارند که همان اندازه که آنها با زنان مرکز در خواست‌هایشان همراهی می‌کنند، آنها هم به مشکلات آنان توجه داشته باشند.

-خواننده کانادائی با کدام یخش از رمان شما توانست رابطه بهتری برقرار کند؟

-تعادلی که در ابتدای صحبت‌هایم به آن اشاره کردم. آنها یا شیرین عبادی را می‌شناسند یا سکینه آشتیانی را، ولی با زنانی که نه جایزه نوبل دارند و نه حکم سنگسار، آشنائی ندارند. منظورم زنانی است که با وجود اینکه رنج می‌کشند و به نوعی قربانی هستند، ولی یک سری توانائی‌هائی هم دارند که از آنها استفاده می‌کنند. جامعه ایران بعد از انقلاب جامعه بسیار بسته‌ای بوده است و بنا بر این باید به خارجی‌ها تصاویری از این جامعه را ارائه داد که بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. خواندن چنین داستان‌هائی و آشنائی با نویسندگان زن ایرانی آنها را با واقعیتی آشنا می‌سازد که با تصور آنها از خاورمیانه دیوانه متفاوت است. در این داستان‌ها خواننده زن غربی می‌تواند نقاط مشترک بیاید و آسان‌تر ارتباط برقرار کند.

-خوانندگان ایرانی چه برخوردی با کتاب شما داشتند؟

-البته ایرانی‌ها پیچیدگی‌های این داستان‌ها را بهتر از خواننده غربی درک می‌کنند. مثلا وقتی از واهمه زنان در دیدن مامورین انتظامی حرف می‌زنم و اینکه تا آنها را می‌بینند روسری‌شان را جلو می‌کشند تا به خاطر چهار تار مو مورد تحقیر قرار نگیرند، یک خواننده غیر ایرانی این وحشت را درک نمی‌کند. خواننده ایرانی چون تحقیر شدن توسط پلیس در خیابان را تجربه کرده است، برایش چیز عجیبی نیست. برخی از خوانندگان ایرانی می‌پرسند مطمئن هستی خارجی‌ها می فهمند راجع به چی حرف میزنی؟

-شما در نمایشگاه کتاب میلان در میزگردی شرکت کردید که موضوع آن ادبیات و حقوق بشر بود. چه رابطه‌ای بین ادبیات و حقوق بشر وجود دارد؟

-مردم وقتی از صبح به اخبار گوش می‌دهند یا روزنامه می‌خوانند با کلی خبر ناخوشایند مواجه می‌شوند: چند نفر در فلسطین کشته شدند، چند صد نفر توسط بوکوحرام ربوده شدند، جنگ در اوکراین ادامه دارد و غیره. اعداد و نام‌هائی که چیز زیادی را به خواننده یا شنونده منتقل نمی‌کنند، در عین اینکه به عنوان پادزهر در مقابل حساسیت‌ها عمل می‌کنند. مردم با تکرار اخبار ناگوار حساسیت‌شان را نسبت به این وضعیت‌های ناخوشایند از دست می‌دهند. ادبیات بر خلاف اخبار چون از کلی‌گوئی گذر می‌کند، می‌تواند حساسیت‌ها را با دادن چهره‌ای افزایش دهد. کتاب «لالائی» من که بر اساس نامه‌های فرزاد کمانگر از زندان نوشته شده و در مورد دیگر زندانیان صحبت نمی‌کند توانست توجه خوانندگان را به دیگر زندانیان هم جلب کند. من فقط از فرزاد نوشتم، اینکه چگونه در سلول راه می‌رود، چگونه با هم‌بندی‌هایش صحبت می‌کند، چه آهنگی را زمزمه می‌کند و با کدام لالائی به خواب می‌رود. خواننده با این شخصیت، که متاسفانه اعدام شد، رابطه برقرار می‌کند. ناشر کتاب در انتها فراخوانی را اضافه کرده بود با درخواست آزادی محمد صدیق کبودوند. جالب است که بیش از ۹۰ درصد از خوانندگان کتاب امضایشان را زیر این فراخوان گذاشتند. اگر مقاله‌ای در مورد کبودوند در روزنامه‌ای منتشر می‌شد هرگز نمی‌توانست این همه امضاء جمع کند. کاری که ادبیات می‌کند، و این مساله با تحقیقات علمی ثابت شده است، افزایش حس همدردی است. شما وقتی داستان فرزاد را می‌خوانی او را در ذهن‌ات مجسم می‌کنی، او را می‌بینی، صدایش را می‌شنوی، درد چانه‌اش که در اثر شکنجه شکسته است را حس می‌کنی، وقتی بازجویانش با لگد او را مثل توپ به این سو و آن سو پرتاب می‌کردند را تصور می‌کنی. این همزادپنداری حساسیت خواننده و حس همدردی او را افزایش می‌دهد. ادبیات مانند آنتی بیوتیک روی عدم همدردی که امروز متاسفانه در جامعه رو به افزایش است عمل می‌کند. در این رابطه به تحقیقات دو پزشک، یکی آمریکائی و دیگری کانادائی در این زمینه اشاره کردم. نتیجه تحقیقات آنها این است که وقتی مثلا کلمه دارچین را می‌خوانی، در مغز تنها آن بخشی که به زبان ارتباط دارد تحریک نمی‌شود، بلکه بوی دارچین را هم حس می‌کنی. در زمان خواندن یک کتاب با شخصیت داستان آن‌چنان ارتباطی برقرار می‌کنی که با  او گرم‌ات می‌شود، با او عاشق می‌شوی، با او خوشحال می‌شوی و با او دل‌ات می‌شکند. به زبانی دیگر زندگی او را تجربه می‌کنی و همین باعث می‌شود حس همدردی در تو تقویت شود. یکی از دلایل بی تفاوتی و یا حتا دشمنی عدم همدردی است. در دانشگاه یورک در جریان آن تحقیق عکسی را نشان می‌دادند و از مخاطب می‌پرسیدند کسی که در آن تصویر است در زمان تصویربرداری چه حسی داشته است. آنهائی که رمان می‌خوانند  راحت‌تر از دیگران این حس را تشخیص می‌دادند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=26286