آزاده کریمی، علی اشتیاق (+عکس، ویدیو) – یک سال طول کشید تا این گفتگو انجام شود، اگر چه در این مدت محمدرضا مرتضوی بارها اجرا داشت و بارها با هم برخورد داشتیم و درباره این گفتگو حرف زدیم ولی انگار قرار بود خود مصاحبه به ما بگوید چه موقع بهتر است.
مثل قوام آمدن خورشی اصیل روی اجاق زغالی که نیاز به صبوری و حوصله دارد و سرعت برایش بی معنی است.
آنچه مرا بیش از هر چیز برای انجام این مصاحبه صبور میکرد، دنیای محمدرضا مرتضوی بود. در دنیای این هنرمند، همه چیز ویژگیهای حیرتانگیز خودش را دارد. مثل چیدن یک پازل پر از جزئیات که باید تسلطاش را بپذیرید تا بر آن فایق آیید.
تکنیک منحصر به فرد مرتضوی در نواختن ساز تنبک، تحسین برانگیز و اعجاب انگیز است، نوایی پر از شور که شنونده را به زیر سلطهی خود در میآورد. آنچنان که شاید بتوان توفانی نامیدش که نباید و نمیتوان مهارش کرد و باید با آن همراه شد.
صدای این ساز، اگر چه محدود به احساسات مشترکی نمیشود ولی برای من نوایی از سرزمین تنهایی برای سرزمین تنهایی بود، برای انسانهایی که در سیاره خود، به خویشتنِ خود بازگردند.
هنرمندان چیره دستی که شور فراموش شده انسان بودن را به مخاطب یادآوری کنند، اندکاند؛ آنها که فراتر از تکنیک و مهارت میروند و به جان انسان، از هر کجای دنیا نفوذ میکنند. هنرمندانی چون محمدرضا مرتضوی میدانند که تنها روی صحنهی اجرا هنرمند بودن، کاریست نه چندان مشکل؛ اما هنرمند در زندگی خویش، کارِ همگان نیست. محمدرضا مرتضوی حتی در همین مصاحبه ساده هم ردّی از روح و جان خود به جا میگذارد.
از همین رو، مصاحبه ما که قرار بود یک گفتگوی ساده باشد، گام به گام رشد کرد تا سرانجام به اینجا برسد. تجربهای که شاید همچون موسیقی محمدرضا مرتضوی شگفتانگیز است. آنقدر شگفتانگیز که بارها و بارها مشتاق شنیدناش میشوید.
این هنرمند چندی پیش آخرین اجرای تور آلبوم Codex خود را در شهر برلین به پایان برد، اشتیاق و علاقه مخاطب غیرایرانی در این اجرا چنان بود که مفهوم زبان مشترک عشق را در آن میشد دید.
اینکه ویژگیهای یک هنرمند مشهور و توانا را به تمامی داشته باشید ولی به فراتر از این مرزهای نسبی بیاندیشید، قابل احترام است. همان طور که خود او در تمام طول این مصاحبه تاکید داشت که سالهاست از تکنیک و بایدها و نبایدها گذشته است.
شما یاد میگیرید به تمامی بنوازید و حیرتانگیز اجرا کنید، میتوانید استاد باشید، به دیگران بیاموزید آنچه خودتان دارید، ولی هنرمند شاید نباشید. هنرمند بودن یعنی هنر حتی موقع خریدن یک لیوان قهوه هم در شما باشد، موقع معاشرت با همسایهها و وقتی از پنجره خانه به بیرون نگاه میکنید.
هنر محمدرضا مرتضوی تنها در نواختن هوشربای ساز تنبک نیست، در نگاه محترمانهی او به دنیا و انسانها نیز هست. در حرمت تمام آنچه از سرانگشتانش به گوش جهان میرسد، و این است که دیگر خاص ایران و ایرانی نیست.
-چقدر معتقد به تاثیرگذاری موسیقی بر مخاطب هستید؟ چرا که فکر میکنم اکنون دنیای موسیقی تا حد زیادی به محلی برای نمایش تواناییهای یک هنرمند بدل شده است.
-همه چیز انرژی است و قطعا این انرژی در اجرای موسیقی هم تاثیر دارد. وقتی شروع به یادگیری موسیقی کردم، درسهایی که میآموختم را تمرین میکردم ولی از یک زمانی به بعد متوجه شدم، تمرین، به معنای نظم و قانونی که میگوید روزی چند ساعت بنوازم و چطور بنوازم، نیست.
همیشه بر مبنای شور و عشقی که در درونم بوده، ساز زدهام و تلاشام بر این استوار بوده که اسیر قوانین و کلیشهها نباشم. شیوهام این طور نیست که تمریناتام، را روی صحنه اجرا کنم. خیلی زود فهمیدم ته این نمایشها چیزی وجود ندارد. برای همین هم نمیخواهم به کسی نشان دهم که چطور ساز میزنم. سعی میکنم خودم را در شور و اشتیاقام رها کنم و با توجه به احساسات مخاطب، با آنها به یک حس مشترک برسیم.
با اینکه طرح آهنگسازی و ساختار و فرم کارم مشخص است ولی در عین حال دوست ندارم در مرز خودم باشم و بگویم باید این گونه موسیقی را شروع کنم و این طوری تمام کنم. من تحت تاثیر فضا و انرژی انسانهایی که به سالن اجرای موسیقی آمدهاند، قرار دارم. به این معنی که اگر ذهن آنها مشغول است یا در کشاکش درک موسیقی هستند، روی موسیقی من تاثیر مستقیم میگذارد. یعنی همانند یک آیینه عمل میکند و بازتاب حسیاش در موسیقی شنیده میشود.
من همچنان در پی پیدا کردن راههایی برای ایجاد تعادل و یافتن یک نبض مشترک بین خودم و مخاطب هستم. چرا که اصل موضوع برای من این است که در موقعیت بی زمانی و حتی بی مکانی قرار بگیریم. چرا که نبض انسان هیچ موقع با قاعده خاص نمیتپد، در حالی که مترونوم مثل ساعت در محاصره زمان است. مترونوم من، نبض من است و ساعت و زمان وجود ندارد. نبض با یک سرعت جلو نمیرود و هر لحظه یک واقعیت جدید از خود نشان میدهد. تلاشام بر این است که موسیقی از طریق من جاری شود، نه از من و بایدها و نبایدهای ذهنام. به دلیل تجربه داشتن مخاطبهای گوناگون از نژاد و ملل مختلف، دریافتهام که موسیقی زبان جهانی است، نه از این جهت که با ساز ریتمیک میتوان به راحتی به این زبان مشترک رسید، بلکه فلسفه هستی یک اصل مشترک است و میتواند در هر سازی بروز کند. موقعی که روی صحنه هستم، تکنوازی نمیکنم بلکه گویی با مخاطب نبض مشترک دارم. حتی بسیار پیش آمده که مخاطب این حس را داشته که خودش موسیقی را نواخته است.
-چه شد که انتقال انرژی برایتان این قدر اهمیت پیدا کرد به عنوان یک موزیسین؟
-از کودکی این احساس را داشتم که غیرممکن و مرز وجود ندارد. در دوران کودکی، پدربزرگم در اصفهان خیلی حرفهای تخته نرد بازی میکرد. به همین دلیل رفته رفته وارد عمق این بازی شدم و به این باور رسیدم که حتی خوششانسی و بدشانسی هم دلایل خودش را دارد. به این معنی که تاسها رابطه عمیقی با لحظه انسان و اینکه در آن لحظه به چه چیزی فکر میکند، دارد. همان تخته نرد، زندگی و باور مرا عوض کرد و منجر به این نگرش شد که همه چیز از درون میآید و نه از بیرون. سعی کردم خوشبختی را در درونم جستجو کنم. ساز برایم وسیله خوبی شد تا بتوانم حرفهایی که حتی نمیشود به زبان مادری بیان کرد را از طریق موسیقی منتقل کنم. به همین دلیل موسیقی زبان اول من است.
-معرفی و شناساندن ساز ملی ایرانی چقدر در این بین برای شما دارای اهمیت است؟
-معرفی سازم و قابلیتهایش هرگز برایم موضوع نبوده است.
-رابطه شما با فضای موسیقی کنونی ایران چطور است؟
-چیزی که باعث شد از ایران مهاجرت کنم، تناقضی بود که مشاهده میکردم. در موسیقی سنتی ما حتی کسانی که ادعای روشنفکری دارند، خودخواهی و قدرتطلبی دارند و آنوقت برایشان سوال هم هست که چرا موسیقی ما جلو نمیرود! موسیقی عشق است و عشق مرزی نمیشناسد. کسانی که برای عشق باید میگذارند، روش دیکتاتوری پیش گرفتهاند. متاسفانه فضایی که در موسیقی سنتی ما حاکم است، با عرفانی که مدعیاش است، متناقض است.
-برای تغییر ساختارهای موسیقی سنتی با چه واکنشهایی روبرو شدهاید؟
-در ابتدا با انتقادات بازدارندهای روبرو بودم ولی چون همیشه با عشق نواختهام، آنها انگیزهای برای ادامه جدیتر راهم شدند.
-بازاریابی در موسیقی نقش انکارناپذیری دارد، شما با این جنبه از کار چگونه کنار میآیید؟
-محدودیتها و مرزبندی همه جا هست، چون همه چیز باید در کنترل سیستم باشد، سیستمی که در همه جای دنیا باورها، ارزشگذاریها و معیارها را تعریف کرده است. من اگر در موسیقی آزاد نباشم، دیگر کجا باید آزاد باشم؟ خصوصا در زندگی روزمرّهای که با زمان جلو میرود و همان طور که گفتم زمان از سیستم میآید. مثل پول، پول فقط یک کاغذ است و هیچ ارزشی ندارد. این ارزشها را چه کسی گذاشته است و از کجا آمده؟ این زمان از کجا آمده؟ اینها همه روزمرّگی و کنترل است، چرا که باید دقیق اجرا شود.
قبل از مهاجرت از ایران، به تعریف مشخصی از مارکتینگ برای خودم رسیدم. به این معنی که مارکتینگ واسطهای برای شناخت هنر به مخاطب است یا همان پل ارتباط مخاطب با هنرمند. در نوجوانی وقتی از نوارفروشیها، کاست موسیقی میخریدم، این مارکتینگ بود که راهی برای شناخت موزیسنهای مورد علاقهام باز کرد و در جهانبینیام بسیار موثر بود. اما همواره این نگاه تردیدآمیز به مارکتینگ وجود داشت که نباید موسیقی را به آن آلوده کرد، اما اکنون به این نتیجه رسیدهام که از طریق سیستم، علیه سیستم عمل کنم.
-آن چیزی که مخاطب را در نظر اول به هنر شما جلب میکند مهارت و تفاوت هنر شماست. اما جلوتر که میرود متوجه میشود که این تنها یک لایه از هنر شماست. آیا در ساز شما هنوز هم چیزهای کشف نشدهای وجود دارد؟
-من همواره خودم را در ابتدای راه میبینم و فکر نمیکنم که به جایی رسیدهام. برای همین هر آلبومیکه منتشر کردم با آلبومهای دیگرم، فضایی کاملا متفاوت دارد.
آخرین آلبوم من «Codex» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و از سه سال پیش در تور بودم. کانسپت «Codex» در راه همین موسیقی و سبک متمرکز میشود. مثل اینکه میکروسکوپ را روی یک ذره قرار دهید و به درون آن غوطهور شوید. در آن هزاران ذره میبینید و اینقدر شیفتهاش میشوید که دیگر به سراغ ذره دیگری نمیروید.
-شیوه موسیقی خود را چطور به هنرجویان خود انتقال میدهید؟
-سالهاست که از دنیای نوت و تئوری فاصله گرفتهام، و به این باور رسیدم که قوانین تئوریک و اصطلاحات علمی به عنوان دانش موسیقی، تضمینی برای کیفیت و بیان موسیقی نیستند و حتی محدودکننده هم هستند. این روزها بخصوص در جهان سوم، این چارچوبها برای موزیسینها پرستیژ و اعتبار میآورد، در حالی که موسیقی فارغ از القابی چون استاد، دکتر و پروفسور و… است. چیزی که برای من در کلاسهایم مهم است، این است که شعله موسیقی را درون هنرجویان برافروخته کنم. من به این اعتقاد دارم هنرجو باید در فضای کلاس با اعتماد به نفس کامل بنوازد، چرا که شرط اصلی پیشرفت است. مدرس یا استاد مسئول ایجاد این فضاست.
-در این بین شما به چه تعریفی از سنت و مدرنیسم دست یافتهاید؟
-آن چیزی که امروز جدید است و روی جامعه تاثیر میگذارد، در آینده به سنت بدل میشود. موسیقی به مفهوم واقعیاش در بند زمان نیست. به نظرم سنت و مدرنیته به یک نقطه مشترک میرسند و نشان میدهند که همه چیز، یک چیز است. با نواختنهای بسیار دریافتم که دو نقطه راست و چپ به یک نقطه مشترک میرسند و اگر تعادل و آکسان دو دست با هم به طور طبیعی هماهنگ شوند، به یک نقطه خلسه میرسند. همچون فرفرهای که با وجود سرعت و چرخش، روی یک نقطه میماند.
-یکی از القابی که رسانههای غربی به شما دادهاند، سریعترین دستان جهان است. چقدر این لقب برای شما مهم است؟
-هیچ یک از این القابی که رسانههابه من میدهند، در اختیار من نیست. اما میتوانم درباره این لقب بگویم، سرعت در اجرای من تحت تاثیر نبض و شوریدگی طبیعی است، همچون همان فرفرهای که اشاره شد، اینقدر سرعت میگیرد تا به آرامش برسد. انگیزهی من اما نمایش چیرهدستی نیست.
-چه موسیقی علاوه بر کار خودتان گوش میکنید؟
-هر موسیقی که مرا جذب کند، با لذت گوش میکنم و وابسته به هیچ سبک خاصی نیستم.
*گزارش دیگری از کیهان لندن: تمبک در فیلارمونی برلین؛ از حسین تهرانی تا محمدرضا مرتضوی