آزاده کریمی، علی اشتیاق- نمایشگاه عکس «فامیل کیت ماس هستم» در برلین برپا شد. عکس به مثابه خلق خداگونهای از واقعیت که بنا به میل و اراده هنرمند چیده میشود، طی ۱۰ سال اخیر در بین عکاسان ایران مورد اقبال قرار گرفته است. در این نوع عکاسی که «عکاسی صحنهآرایی» خوانده میشود، عکاس دیگر ثبت کننده یک قاب از واقعیتی بیرونی نیست و مسئولیت انتخاب و چینش هر آنچه در برابر دوربیناش باید قرار گیرد را برعهده دارد.
عکس همچون یک پلان از فیلم پیش روی مخاطب قرار میگیرد، با همان میزانسن سینمایی، نورپردازی، طراحی صحنه و لباس، بازیگری، گریم و حتی یک پشت صحنه کامل که عکاس چون کارگردانی پشت دوربین عکاسی فرمان حرکت میدهد. این سبک را که شاید بتوان از نظر استناد «واقعگرایی کاذب» نامید، همجوار هنرهای دیگری چون نقاشی، کانسپچوآل آرت (هنر مفهومی)، هنر چیدمان، تئاتر و سینما قرار میگیرد.
مهسا علیخانی عکاس جوانی که در ایران سکونت دارد، در نمایشگاه انفرادی خود با عنوان «فامیل کیت ماس هستم» که به تازگی در «گالری عکس» برلین برپا شده، مجموعه عکسهای صحنهآرایی شدهاش را به نمایش گذاشته است.
این عکاس که تا کنون دو نمایشگاه عکس انفرادی )«فامیل کیت ماس هستم»و «دو ثانیه قبل از وقوع») و چهار نمایشگاه گروهی عکس در ایران داشته، پیش از این هنرهای دیگری را هم تجربه کرده است: «معماری و طراحی لباس را پیش از عکاسی انجام دادهام و چند فیلم کوتاه و تئاتر را کار کردم ولی مجموعه این هنرها باعث شد که وارد دنیای عکاسی شوم.»
تعلق عکسهای مهسا علیخانی به «عکاسی صحنه آرایی» که متفاوت از تعریف کلاسیک عکاسی است، این چالش را پدید میآورد که آیا ما با مجموعهای از «عکس» روبرو هستیم یا اینکه نام دیگری برآن باید بگذاریم. علیخانی میگوید: «اگر عکاسی تجسم واقعیت است، پس این آثار عکس نیستند و سوءاستفاده مدیومیاز عکس به عنوان واسطهای سهلالوصول برای گروتسک سازی هستند. به همان شیوهای که «پیتر ویتکین» شروع کرد و «تیم واکر» و «دیوید لاشاپل» ادامه دادند. این مجموعه از «کیت ماس» ستاره صنعت مد هم تاثیر گرفته که غیرواقعی بودن تصاویرش را به طور واضح نشان میدهد.»
سوژه این مجموعه، زنانی با پوشش حجاب داخل قاب شیشهای آکواریوم مانندی هستند که بر زمینهای تیره رنگ قرار گرفتهاند و گویی در خلاء و فضایی جدا از جهان اطراف به سر میبرند. این زنان از اقشار مختلف جامعه ایران میآیند با مشاغل مختلف و در سنین مختلف.
زنی باردار که در حال وزن کردن تکههای گوشت است و در خانه برنج، روغن وحبوبات انبار کرده، پیرزنی تنها که نشانهای افتخار شوهرش را به دیوار آکواریوم آویخته و خود را با بافتنی مشغول میکند، یا زن خیاطی که هر آنچه میدوزد نقش بر آب ماهیها میشود. اما آنچه این زنان را خاص و جذاب میکند، باور به زنده بودن آنها در قاب عکسی مرده است.
مثلا در یکی از عکسها دختر جوان دانشجویی داخل آکواریوم قرار گرفته که کف آن از مجله، کتاب، کاغذپاره، سیگار و رنگ روغن پوشیده شده است. تا اینجا فقط با یک چینش بیشتر روبرو نیستیم ولی دختر زیر بار شیشهای از دانش و علم سنتی که به زیبایی با نماد چند جلد کتاب قدیمی، شمع و جمجمه نشان داده شده، ثابت و بی حرکت ایستاده است. درست همین جاست که مفهوم به تابلو اضافه میشود و مخاطب را با این سوال مواجه میکند که آیا این دختر با کفشهای کتانی و در پی دانش، راهی برای رهایی خود پیدا میکند؟ از همین روست که هر مخاطب میتواند با وجود نمادهای مشخص در تابلو، داستان متفاوتی برای شخصیتها بیافریند، داستانِ خود را.
جنبه فراواقعی و سوررئال بعضی از عکسها بیشتر است، چنانکه در یکی از عکسها زنی روی کف آکواریوم که پوشیده از خاک است نشسته و به سنگهای آویزان از سقف خیره شده است. در حالی که مقابل زن، شیشهای پوشیده از گلهای زیبا در هوا معلق هستند. این تابلو که بی شباهت به یک تابلوی نقاشی نیست، بیش از اینکه هراس زن از سنگسار را نشان دهد، نشانگر تقابل و اراده است.
علیخانی درباره علاقهاش به چیدمان در عکس و انتخاب چارچوب آکواریوم مانند، کارهایش میگوید: «در کلاس تاریخ هنر، به نقاشیهای دوره کلاسیک علاقمند شدم. در این کلاسها هنرمندان یک سری اشیا را کنار هم میچینند و از آنها نقاشی میکشند. من هم این روش را ادامه دادم و فکر کردم به جای پیدا کردن کسانی که حاضر باشند جلوی دوربین من قرار بگیرند، یک سری وسیله را کنار هم قرار میدهم. خیلی علاقه داشتم به این فضا عناصر مدرن را هم اضافه کنم، از همان موقع بود که این باکسها را وارد کارم کردم.»
او از چگونگی اضافه شدن زنان به باکسهایی که طراحی کرده میگوید: «ترجیح دادم که آدمهای واقعی را جایگزین اشیای داخل این باکس کنم و برای همین موضوع محوری زنان را انتخاب کردم. در ارتباط با آدمهای اطرافم به موضوعهایی برخوردم که زنان درگیرش هستند، چه به لحاظ اجتماعی و چه به لحاظ احساسی. از اینجا بود که یکی یکی نوشتن روایت هرکدام از این پلانها شروع شد.»
مهسا علیخانی تاکید میکند با اینکه داستان روشنی برای هر کدام از عکسها داشته ولی این داستان را با مخاطب در میان نمیگذارد و میخواهد هر کس بنا به زندگی و تجربیاتی که دارد با اثر مواجه شود و تعریف خودش را داشته باشد.
این عکاس که معتقد است آثارش قابلیت نزدیک شدن به مدیومهای دیگری چون هنر مفهومی را هم دارد، درباره شیوه بازی گرفتن از سوژههایش میگوید: «آنها آدمها عادی هستند و هیچ کدام مدل عکاسی نیستند. مثلا در تابلوی زن باردار، واقعا این زن باردار بود. من از حس آدمها در کارم به طور واقعی بهره بردم و سعی نکردم آنها نمایش بازی کنند. حس شخصیت را برای هر کدام آدمها تعریف میکردم و آنها از کلیت موضوع باخبر بودند.»
گرایش عکاسان ایرانی به عکاسی صحنهآرایی شده را بسیاری کارشناسان حاصل محدودیتهای عکاسی و هنر در ایران میدانند، چرا که با وجود سختیهای مربوط به عکاسی واقعگرا و مستند، این نوع عکاسی عرصهای محدود برای انتشار دارد و اینکه به عنوان اثر هنری امکان درآمدزایی داشته باشد، بسیار اندک است. به همین میزان میل و عطش مخاطب به آنچه بارمفهومی را در کنار اثری لوکس قرار دهد، بیشتر از همیشه است.
علیخانی درباره دلایل گرایش عکاسان به این شیوه میگوید: «دلایلش پیچیدهتر از این هست که بخواهم عنوان کنم ولی این شیوه این امکان را به تو میدهد تا تصمیم گیرنده باشی و منتظر یک لحظه خاص نمانی. تو به عنوان عکاس یک حرفی برای گفتن داری و همه چیز هم برای بیان آن در اختیار تو است و تو کارگردانیاش میکنی. اما اینکه عکاسی کردن در فضای واقعی سخت است، تنها به ایران مربوط نمیشود و همه جای دنیا اینطور است. به شخصه هیچ وقت برای عکاسی به خیابان نرفتم و فضا را خودم در آتلیهام ساختم و هیچ وقت به دنبال شکار لحظه نبودم. »
داشتن یک روایت شخصی در عکاسی و میزانسن سینمایی قطعا هزینههایی هم دارد که برخی عکاسان سبک عکاسی صحنهآرایی شده با پیدا کردن یک تهیه کننده آن را تأمین میکنند، اما جلب نظر یک سرمایهگذار یا تهیه کننده برای یک پروژه عکاسی چندان کار سادهای نیست. آنچنانکه مهسا علیخانی بدون تهیه کننده، پروژههای خود را میسازد. او در این باره میگوید: «به هر حال من از نظر اقتصادی تامین نمیشوم و با بودجه شخصی این هزینهها را پرداخت میکنم ولی نمیتوانم عقب بکشم و فکر میکنم تداوم در هر کاری بعد از مدتی به جواب میرسد.»
در شرایطی که هنر به مثابه یک کالا به فروش میرسد و هنرمندان ایرانی با شعار «من یک هنرمند هستم و مجانی کار نمیکنم» در تلاش برای فهم بعد تجاری هنر هستند، تا چه اندازه عکس و بخصوص عکاسی صحنهآرایی مخاطب را برای خریداری و نگهداری جلب میکند؟
علیخانی در این باره میگوید: «هنر ایران بازار خوبی دارد و حتی با افت اقتصادی مردم خیلی بیشتر از گذشته علاقمند به گالریگردی و نمایشگاههای هنری هستند و متوجه شدهاند که هنر تجارت هم هست. الان مردم عادی هم خبر دارند مثلا فلان تابلوی سهراب سپهری با چه قیمتی در حراج فروخته شده و به بار اقتصادی هنر پی بردهاند.»
این هنرمند جوان درباره محدودیتهای هنرمندان داخل ایران میگوید: «در ایران همه با نوع زندگیشان کنار آمدهاند، آنقدر که اخبار این طرف دنیا از محدودیتها و مشکلات حرف میزنند، الان واقعا اینطور نیست. به هر حال ما یاد گرفتهایم و همه زندگی میکنیم و کسی هم معترض به شرایط نیست. آثاری که من خلق کردم به معنای اعتراض نیست، چیزهایی بوده که در اطراف من رخ میدهد و زندگی آدمهاست.»
او همچنین در پاسخ به این پرسش که وضعیت کنونی هنرهای تجسمی در ایران را چطور ارزیابی میکند، میگوید: «خوشبختانه هنرهای تجسمی در ایران پر از اتفاقات مهم و تازه است و هنرمندان زیادی هستند که حتی در عرصههای بینالمللی شناخته شدهاند و از طریق هنرشان امرار معاش میکنند. اما هنرمندانی هم هستند که مجبور به داشتن شغل دوم هستند، چرا که هنوز جای پای خود را محکم نکردهاند. اگر کار یک هنرمند خوب باشد، قطعا دیده میشود چون تعداد گالریها زیاد شده و این خود هنرمند است که انتخاب میکند، چه سبکی و چه کاری را انجام دهد.»