کامیار بهرنگ (+عکس) سفر پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان به یونان و دیدارهایش با مقامات مذهبی و سیاسی آن کشور و همچنین گروهی از پناهجویان، قرار بود توجه جهانی را به سوی این بحران در آن کشور جلب کند بدون آنکه تأثیر عملی بر واقعیت و سیاستهایی داشته باشد که قرار است به اجرا در آیند. بر اساس توافقی که میان اتحادیه اروپا و ترکیه صورت گرفته، قرار است بخش بزرگی از پناهجویان از جزایر یونان به ترکیه باز گردانده شوند. این در حالیست که لسبوس در هر حال به یک زندان بزرگ برای پناهجویان بدل شده است.
درباره این فاجعهی انسانی با مریم ویولت که مدتی را به عنوان داوطلب مشغول کار در جزیرهی لسبوس، یونان بود، گفتگویی داشتم. مریم در اوایل سال ۲۰۱۶ در این زمینه فعالیتهای متفاوتی داشت، از تحویل گرفتن پناهجویان از قایقهای گرفتار در دریای متلاطم تا انبار لباس و درمانگاههای صحرایی.
او فیلمهای زیادی از این پناهجویان دارد که بیشتر آنها بدون آنکه صورتشان معلوم باشد گرفته شده است. مریم در این مورد توضیح میدهد که «این پناهجویان بسیار نگران و پریشان به این پناهگاه رسیدهاند، با دیدن دوربینهای بزرگ آشفته میشدند و من برای اینکه آنها احساس آرامش کنند، با موبایل تمام فیلمها را گرفتم؛ در بیشتر مواقع دوربینم را پایین نگاه میداشتم تا آنها با خیال آسوده حرف بزنند».
مریم که بخشی از این فیلمها را در «زنان تی وی» منتشر کرده تاکید دارد «یککاسه کردن تمام پناهجویان و پناهندگان اجازه تحلیل دقیق آنها را از ما میگیرد. الان جمع زیادی از کسانی که در یونان حضور دارند فارسی زبان هستند یا از کشورهای دیگر خاورمیانه (جز سوریه) و از کشورهای آسیایی مثل پاکستان، افغانستان و بنگلادش به آنجا آمدهاند؛ موضوعی که خیلی در مورد آن صحبت نمیشود».
از او در مورد تعداد این پناهجویان سوال میکنم، میگوید: «آمار دقیقی وجود ندارد و البته رسانههای فارسی زبان هم تا امروز به این موضوع نپرداختهاند که شاید نیمی از این پناهندگان و پناهجویانی که من با آنها برخورد کردم، فارسیزبان هستند. حالا باید اصل این ماجرا را ریشهیابی کنیم که چرا این حجم از پناهجویان از کشورهایی میآیند که جنگ در آنها به مفهوم کلاسیکش پایان یافته (مانند عراق و افغانستان) یا دارای حکومتهای اقتدارگرا هستند. این جنبهای دیگر از مساله بحران پناهجویان را نشان میدهد».
مریم از مشاهدات عینی خود در مورد ایرانیانی که وارد یونان میشوند میگوید: «من در مورد ایرانیها دقیقا این موضوع را نفهمیدم که چرا دست به این سفر میزنند که احتمال دارد جانشان را از دست بدهند. یک نمونه برایتان میگویم: از خانوادهای ۱۵ نفری که بیشتر آنها اتفاقا زن بودند از عروس و مادر شوهر، تمام زمینهای خود را در نزدیکی شیراز فروخته بودند که به تعبیر خودشان به خارج بیایند. حالا اینها با آن تصوری که از خارج داشتند وارد یونان شده و در صف لباس ایستادهاند و تمام پول و زندگیشان را یا قاچاقچیها گرفتهاند یا دزدها. شاید برای درک این موضوع باید حرفهای اینها را شنید. مثلا برخی میگویند که زندگی ما در ایران عین مُردگی است و با اینکه میدانیم این سفر خطرناک است و ممکن است زندگی خود را از دست بدهیم ولی آن را به جان میخریم».
مریم در توضیح پراکندگی شغلی این پناهجویان ایرانی تاکید میکند: «بیشتر آنها شغلهای آزاد ولی کمدرآمد داشته و یا بیکار بودند، بنابراین میتوانیم آنها را «پناهجویان اقتصادی» بدانیم. بخشی دیگر هم بیشتر موردهای فرهنگی داشتند و از این لحاظ با حکومت جمهوری اسلامی مشکل دارند. حالا در این میان مشکلهای خاص هم داشتیم که حتی یکی از آنها به دلیل «شکست عشقی» آمده بود!»
او همچنین توضیح میدهد که بیشتر زنانی که وارد کمپ میشدند مشکلات جدی بهداشتی و عفونی داشتند چه باردار بودند و چه نبودند. حتی زنان و دختران جوان هم به دلیل نبود امکانات بهداشتی در طول مسیر به بیماریهای عفونی زنانه دچار میشدند. یکی دیگر از مهمترین مشکلات زنان و دخترانی که به تنهایی این مسیر پر خطر را طی میکنند تجاوز و یا خشونتهای جنسی است.
مریم مثال میزند: «دختر جوانی بود که مدرک فوق لیسانس داشت و متاسفانه بچهاش در قایق سقط شد، ولی متوجه شدیم که این بچه در واقع (بر اساس آنچه در ایران مرسوم است) قانونی نبود. موارد زیادی هم داشتیم که در طی مسیر توسط قاچاقچیان به آنها تجاوز جنسی شده بود، من دست کم با یک مورد دختر ۱۸ ساله که از مشهد مسیر سختی را طی کرده بود برخورد کردم. در این موارد ما مشکلی که داریم عدم رعایت اصول بهداشتی برای زنان است. این تجاوزها جدا از اینکه میتواند به بارداری ختم شود از سوی دیگر میتواند موجب بیماریهای عفونی شود که در صورت عدم رسیدگی به مرگ هم منجر میگردد. یکی از دخترانی که ما در کلینیک معاینه کردیم بسیار نگران باردار شدن خود بعد از تجاوز جنسی قاچاقچیاش در ترکیه بود. حالا شما تصور کنید که ما در کلینیک فقط یک دکتر متخصص زنان داوطلب و آن هم تنها برای یک هفته داشتیم و هیچ امکانی هم برای معاینه و درمان بیماریهای زنانه نداشتیم».
مریم در مورد شرایط جزیره لسبوس توضیح میدهد: «من کمی با احتیاط اما میگویم که در آنجا از سوی پلیس یونان و البته سازمان ملل یک تبعیض صورت میگیرد، به این معنی که میگویند اولویت ما در اسکان موقت و انجام سریع مراحل اداری پروندهی پناهندگی کسانی است که از سوریه میآیند، بماند که آنجا هم برخی از عربها خود را سوری جا میزنند، همان طور که بخشی از ایرانیان خودشان را افغان معرفی میکنند. اولویت دوم برای اسکان موقت در کمپ، زنها و خانوادههایی هستند که با بچه آمدهاند. یک سازمان غیردولتی اروپایی آنجا یک سری اتاقکهای پیشساخته که با وسایل آیکا (IKEA) آماده شده درست کرده که محل اقامت خانوادههای سوری است. بخشی دیگر هم که قبلا زندان بوده کلا کمپی است که بخشی از کودکان زیر ۱۸ سال نگهداری میشوند که حتی خبرنگاران نیز ه این بخش از اقامتگاه دسترسی کامل نداشتند. البته فقط شبها تعدادی از خانوادههای و زنها اجازه داشتند که در بخشی دیگر از این زندان بخوابند حتی اینجا هم اولویت با زنان و خانوادههای سوری است. شهروندان ایران و افغانستان در واقع جایی ندارند و مجبورند روی تپهای که به «تپه افغان» (Afghan hill)- که نام اصلی آن موریا است- بسر ببرند. اصلا استفاده از همین نام در واقع موجب پایین آوردن کرامت انسانی پناهجویان است و ساکنان با لحن تمسخرآمیزی این نام را به زبان میآورند. پناهجویان باید به پول خود (نزدیک ۲۵ یورو) چادر بخرند و در آن زندگی کنند. فقط تعداد محدودی پتو از سازمان ملل به آنها داده میشود تا نوبت رسیدگی به پرونده آنها برسد. جالب اینجاست که این تپه در واقع یک ملک شخصی است و تعدادی از داوطلبان (گروهی به نام Better days for Moria) با کمکهای مردمی این زمین را به این منظور اجاره کردهاند. اینجا لازم است بگویم که حتی یکی از این داوطلبان اصلی ایرانی یا افغان نبود».
مریم در مورد وضعیت داوطلبان و شرایط خوراک و آشامیدنی در آنجا میگوید: «باید بگویم که شبکه داوطلبان مردمی بهتر از نهادهای دولتی و حتی سازمان ملل آنجا کار میکنند و اکثر حمایتهای مالی هم از سوی مردم عادی تامین میشود. گروههای داوطلب آنجا همه نوع کار میکنند از تمیز کردن تپه تا پوشاندن لباس به پناهجویان و سرگرم کردن کودکان. گروهی از داوطلبها هم یک وعده غذا برای دیگر داوطلبان و دو وعده برای پناهجویان در تپه موریا می پزند، همیشه چای پر رنگ و شیرین (پر از شکر) و بیسکویت هم در دسترس پناهجویان و داوطلبان قرار دارد تا کسی از گرسنگی نمیرد. سازماندهی تپه موریا چه از لحاظ تامین مالی و چه سیستم اجرایی همه با داوطلبان است».
مریم کوچکترین کمک را بزرگترین کمک میداند و میگوید: «حتی کمکهای اندک مالی میتواند زندگی یک نفر یا یک خانواده را دگرگون کند، مثلا با دریافت فقط ۸۰ یورو میتوان از مرز عبور کرد. در یک مورد، مادر یک خانواده که دو فرزند داشت توسط شوهرش مورد ضرب و شتم قرار میگیرد، از یک سو ما در کلینیک فقط میتوانستیم خدمات اولیه بهداشتی ارائه کنیم و از سوی دیگر بازگشت این زن به چادرش خطرناک بود. این خانواده حتی پول ادامه سفر را نداشت و ما مجبور شدیم بخشی از کمکهای نقدی که داشتیم را در اختیار آنها قرار دهیم. این هم جالب بود که وقتی با شوهر این خانم صحبت کردم که چرا این کار را کردی از ناراحتی زیر گریه زد. میخواهم بگویم آنجا شرایط به هیچ عنوان عادی نیست. خشونت ساختاریای که از بالا به یک فرد وارد میشود خیلی ساده به قسمتهای پایینترو آسیبپذیر منتقل میشود و در چنین شرایطی است که خشونت خانگی، تجاوز و خشونت جنسی تشدید میشود. با این خانواده بعدها در تماس بودم و به من خبر دادند که بالاخره به کمپی در آلمان رسیدهاند. به گفته آن خانم خشونت شوهرش کم شده و هنوز هم از آن کمک خیلی کوچکی که ما کردیم تشکر میکنند. این را باز تاکید میکنم که هر کمک کوچک مالی ما میتواند کمک بسیار بزرگی برای این پناهجویان باشد».

مریم که با گروههای مختلف و پناهجویانی از ملیتهای گوناگون صحبت و کار کرده است بر اساس تجربه شخصی خودش میگوید: «تصور خیلی از این پناهجویان از پناهندگی در غرب بسیار دور از واقعیت است. یکی از آنهایی که هنوز هم با من در ارتباط است میگوید که مجبور شده تا در خود یونان درخواست پناهندگی بدهد و از آنجایی که وضعیت اقتصادی خود یونان هم مشکل دارد امکان کار کردن پیدا نکرده است. حالا بعد از چند ماه بیکاری میگوید اگر من میدانستم چنین سرنوشتی را پیش روی خواهم داشت هرگز اقدام به این سفر نمیکردم».
مریم با تعریف این ماجراها همراه با نشان دادن فیلمهایی از جزیرهی لسبوس ادامه میدهد: «من حتی در مورد سوریه هم باید بگویم که داستان به این سادگی نیست که بگوییم همه از مناطق جنگی فرار کردهاند. بعضی از آنهایی که این مسیر پر خطر را آمدهاند ۳ سال است در ترکیه زندگی میکنند و حتی اجازه کار داشتند. هستند گروهی دیگر که در لبنان هم کارهای کم درآمدی دارند اما به هر حال زیر بمباران نیستند. نمونه کوچک آنها را به چشم خودم دیدم که ۳ جوان سوری بودند که از سربازی بشار اسد فرار کردند و در لبنان یک کلوب شبانه درست کرده بودند و بعد تصمیم گرفته بودند که به اروپا بیایند. پول خوبی هم داشتند و برای مثال عکسهای خودشان را روی آیفون ۶ به من نشان میدادند و میپرسیدند لباس از آتن بخریم یا صبر کنیم برویم هلند یا آلمان. برخی از اینهایی که به این سفر میآیند حتی نمیدانند به کدام کشور میرسند. برخی از آنها حتی وقتی از قایق پیاده میشوند نمیدانند به کدام کمپ وارد شدهاند و از کجا سر در آوردهاند، آیا یونان است یا یک کشور دیگر! تنها چیزی که میدانند این است که اینجا یا مقصد آخر است یا اینکه راه ادامه دارد.
گاه نمونههای عجیب داریم مثلا یک کسی که مثلا میخواسته جانش را نجات دهد، تا به کمپ رسیده اولین سوالش این بود که من کجا میتونم دوش بگیرم و یا اینکه کد وای-فای اینجا چیه؟! اما به هر حال شرایط این جزیره بسیار سخت و غیرانسانی است. حالا شما توجه داشته باشید که این شرایط برای سوریهاست که در اولویت هستند و از یک سری امکانات برخوردارند. وضعیت برای ایرانیان که در اولویت نیستند و اجازه اقامت آنها باطل شده به مراتب بدتر است».
مریم از مشکل جمعآوری کمک از میان ایرانیان برای ایرانیانی که در کمپهای پناهندگی گیر افتادهاند هم صحبت کرد: «خیلی دردناک است که من بارها تلاش کردم از ایرانیان برای موارد مختلفی کمک مالی جمع کنم. مساله این است که خیلی از دانشجویان و کسانی که مثل خودمان یک دورهای این سختیها را به شکلهای مختلف پشت سر گذاشتند بیشتر از کسانی کمک میکنند که توانایی مالی دارند.»
او این سفر را راهی میداند که کرامت انسانی را بیش از پیش خواهد کشت و میگوید: «برای رسیدن به همین جا شما یک مسیری را طی کردی که در آن بسیار تحقیر شدهای و وقتی میرسی اینجا تازه دوباره باید در صف لباس بایستی و دوباره با خرد شدن کرامت انسانیات روبرو میشوی. مشکل اینجاست که خیلی از مقامهای رسمی و دولتی تصور دقیقی از این فاجعه ندارند و تنها بر اساس پروژهی اداری خود پیش میروند. آنها بیشتر به دنبال آمار و پیروی از بوروکراسی خود هستند.
قانون هم به تازگی دست و پا گیر شده است. قبلا شما میتوانستی خیلی راحت به عنوان داوطلب به آنجا بروی اما حالا پلیس یونان خیلی سختگیری میکند. باید توجه داشته باشیم که تمام این قوانین حتی شامل کسانی که به کمک پناهجویان میروند را نیز میشود، کسانیکه برای نجات قایقهای کوچک اقدام کرده بودند و حتی وارد آبهای ترکیه نشده بودند برخی از آنها الان در دادگاه با اتهام قاچاق انسان روبرو هستند. اینجا این سوال مطرح است که این قانون اخلاقی است و یا اخلاق باید بر اساس قانون باشد؟! اینکه یکی در حال غرق شدن است ما چه وظیفهای داریم؟ قانون را رعایت کنیم و وارد حریم آبی کشوری نشویم یا انسانی را که غری میشود نجات دهیم؟!
چنین سختگیریهایی است که داوطلبها را از پا در آورده وهم اکنون اکثر افراد و نهادهای مدنی حتی پزشکان بدون مرز و گروههای بهداشتی از لسبوس خارج شدهاند».
مریم در پایان از تغییر نگاهش به زندگی و مساله پناهجویان بعد از این سفر میگوید: «آنچه من در تلویزیون میدیدم این بود که نیروهای سازمان ملل یا فلان دولت سرنشینان قایق بادی سوریها را که از جنایات اسد فرار کردهاند نجات دادهاند. با خودم فکر میکردم که این احتمالا تنها بخشی از حقیقت موجود است و تصمیم گرفتم سفر کنم و از نزدیک ببینم و تا حدی که در توانم هست، کمکی بکنم. بعد که رفتم آنجا دیدم چقدر ایرانی به این کمپ وارد شده است. پیش از آن فکر میکردم همه پناهجویانی که با قایق می رسند از جنگ فرار کردهاند و سازمان ملل و سازمانهای غیردولتی بزرگ هم دلسوز و حمایتگر این پناهجویان هستند. حالا اما تصویر من این است که با وجود حضور پررنگ رسانهای این سازمانها، در عمل حضوری کمرنگ و از بالا به پایین دارند و نیروهای مردمی داوطلب که اکثرا از آمریکا و اروپا و با بودجه شخصی به این جزیره سفر می کنند، حمایتگر اصلی همنوعان خود هستند.»
مریم در پایان گفتگویمان میگوید: «در زندگی غربی شاید به نظر بیاید مردم فردگراتر باشند ولی آنجا تعداد زیادی دختران جوان اروپایی را میبینی که داوطلبانه در کمپ موریا لوله شی میکنند، آشغال جمع میکنند یا چادر به چادر به احوال خانوادهها میرسند، یا یک مرد میانسال نروژی را میبینی که از کارش مرخصی گرفته تا در سرمای لسبوس هر شب برای افغانها و ایرانیها هیزم بشکند و یا بانوی مامایی که خانه و زندگیش را در آمریکا فروخته و با شوهرش به یونان آمده تا بتواند آنجا کلینیک صحرایی تاسیس کند، یا هموطنان خودم که به عنوان مترجم و سنگ صبور پناهجوها هرچند کوتاه به آنجا میآیند… همه اینها نگاهم را نسبت به انسانیت عوض کرد و امیدوارتر شدم».