آزاده کریمی، علی اشتیاق (+عکس) بزرگداشت جانباختگان دهه ۶۰ دیگر بار توسط کانون پناهندگان سیاسی ایرانی و کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران در کارگاه فرهنگهای شهر برلین برگزار شد.
در آغاز، شرکتکنندگان در این مراسم، یک دقیقه به یاد کشتهشدگان تابستان ۶۷ و ترور میکونوس برلین، ایستاده، سکوت کردند و سپس فیلم کوتاهی درباره کشتار زندانیان سیاسی منطقه جنوب غربی ایران در دهه ۶۰ به نمایش در آمد.
در این مستند، قبرهای محقر و گاه تخریبشده اعدامشدگان دیده میشد، ضمن اینکه نحوه کشتار و خاکسپاری زندانیان سیاسی استان خوزستان شرح داده میشد. از جمله شرح کشتار جمعی زندانیان در جاده اهواز- ماهشهر و به پا شدن حمامی از خون در این جاده، و اعدام ۶۶ زندانی سیاسی که به حبس ابد محکوم بودند ولی اعدام شدند، بخشی از اطلاعات تکان دهنده این مستند بود.
در این بزرگداشت موسیقی سنتی نیز اجرا شد.
ماشین کشتار همچنان فعال است
پیام برگزارکنندگان این مراسم توسط میلا مسافر خوانده شد، در این پیام از جمله آمده: امسال بعد از فایل صوتی سخنان آیتالله منتظری که تنها به قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ میپردازد، دستاندرکاران با شانه خالی کردن از زیر بار جنایت سازمان یافته در این تابستان، در صدد نجات خویش و همکارانشان هستند و یا بر درستی این جنایت پای میفشارند و یا همچنان سکوت میکنند. در این روایتها حتی رئیس قتلگاه اوین در کشتار دست نداشته است و یاوهگوییهای دیگر از این دست. ما اما روایت جان بهدربردگان و خانوادههای جان باختگان دهه ۶۰ را باور داریم.
در بخش دیگری از این پیام آورده شده: سرکوب و اعدام از تابستان ۶۷ شروع نشد، رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدنش کمر به سرکوب همه آنانی بست که برای آزادی و عدالت اجتماعی، رژیم سلطنتی را سرنگون ساخته بودند، اعدام وابستگان رژیم سابق بعد از پیروزی انقلاب در پشت بام مدرسه علوی در خفا انجام گرفت. بعد اعدامهای پنهان و آشکار آزادیخواهان و لشکرکشی به کردستان و ترکمن صحرا، در فردای به قدرت رسیدن حاکمان جدید، دستگیری و کشتار بهاییها انجام شد و سپس به خارج از مرزهای ایران هم رسید و مخالفین را در گوشه و کنار جهان نشانه گرفت. این ماشین اما همچنان فعال است و آخرین نمونه، اعدام بیش از ۲۵ تن از زندانیان عقیدتی اهل سنت کرد در ماه گذشته بود که اجساد برخی از آنها به خانوادههایشان برگردانده نشد.
مرسومترین رویکرد به کشتهشدگان دهه ۶۰ نگاه حقوق بشری است
سخنرانی محمدرضا نیکفر پژوهشگر و محقق زیر عنوان «تعیین نسبت با تابستان ۶۷» بخش دیگری از این بزرگداشت بود. نیکفر ابتدا به پیشینه تاریخی نسبت با کشتهشدگان دهه ۶۰ اشاره کرد و گفت: ما با کشتهشدگان بر یک خط تاریخی قرار گرفتهایم و این قرار گرفتن چیزی بیشتر از داشتن دلسوزی یا نفرت از جنایتکار است. انقلاب ایران یک بستر بر دو رویا، ریشه و بن بود. یعنی دو جریان تاریخی آن را اجرا کردند. نمایشنامهای با سه بازیگر بود. یک جریان خود و آینده خود را در تجدد میدید، یک جریانی که از تجدد ضربه خورده بود و رهبری آن با همان امکاناتی که تجدد در اختیارش گذاشته بود، در صدد احیای گذشته بود. یک جریان سلطانی وجود داشت، جریانی ظاهرا مدرن با امکانات مستقر بر سنت سلطانی ولی در یک شرایط مدرن و در جامعه سرمایهداری و به صورت دیکتاتوری حضور داشت.
نیکفر سپس به بررسی جریان سنتگرا و تجددگرا در طول تاریخ حیات آنها در ایران پرداخت و افزود: در جریان تجدد زمینه اصلی اندیشه دموکراسی و عدالتخواهی را میبینیم و از طرفی دیگر جریان دینخواه که دست کم از آستانه مشروطیت خودش را به صورت اندیشه مشروعه و مشروطهخواهی نشان میدهد، در دوره رضاشاه به صورت یک جریان چپ که ابتدا میخواست با رضاشاه همکاری کند، سرکوب شد ولی بلافاصله بعد از خروج رضاشاه سر بر میدارد و بعد این جریان را به صورت جریان متجدد ملی، مصدقی و تودهای و از آن طرف به صورت جریان کاشانی و فداییان اسلام میبینیم. در دهه چهل و پنجاه هر کدام آنها، جریانها و نمادهای خودشان را دارند و این دو جریان ائتلافها و آمیختگیهایی هم دارند و اینها در برابر شاه قرار میگیرند و در نهایت یک جریان میبرد و گروههای دیگر را سرکوب میکند. ما در ادامه این خط تاریخی قرار داریم که از اوین و خاوران میگذرد. باید به این نسبت افتخار کنیم و عزیز بداریم و نسبتی بیشتر از دلسوزی حقوق بشری داشته باشیم، این سادهترین شکل بیان نسبت تاریخی است.
نیکفر در بحث تعیین نسبت ما با کشتهشدگان دهه ۶۰، با تأکید بر اینکه مرسومترین رویکرد نگاه حقوق بشری به جنایات دههی شصت خورشیدی است، گفت: در نگاه حقوق بشری از حق کشتهشدگان دفاع و جنایتکاران را محکوم میکنیم ولی خیلی اندک است. در گفتمان حقوق بشری جانباختگان به صورت قربانی در میآیند و جنایتکار فعال است. ما از فعال بودن کشتهشدگان صحبت نمیکنیم، که چه کسانی بودند، چه کردند و چرا زندان افتادند. برخی اوقات مفاهیم خیلی کلی را بیان میکنیم، یک جوری مشکل داریم که به واقعیتشان نگاه کنیم. ولی این نگاه همواره اینگونه نبود، از زمانی که آوار شکست روی ما ریخت، یکباره روند عوض شد و گفتمان حقوق بشری جانباختگان مبهم و مبهمتر شد و نسبت ما با آنها عوض شد. قبلا آنها دوستان و رفقای ما بودند ولی یک دفعه تبدیل شدند به قربانیانی که ما برای آنها دل میسوزانیم. آرام آرام نیز این حالت به ما دست داد که در موضع بالاتری قرار داریم و از زاویه اخلاقی از بالا به آنها نگاه میکنیم و از حق آنها دفاع میکنیم. دوستانی که قبرهایشان را در تصاویر دیدید، میخواستند جهان را عوض کنند و قربانی نبودند. قربانی یک مفهوم مذهبی دارد.
نباید وارد گفتمان حزبی کشتهشدگان دهه ۶۰ شد
محمدرضا نیکفر سپس به تشریح نگاه حزبی به کشتهشدگان پرداخت و ادامه داد: یک شیوه تعیین نسبت با کشتهشدگان دهه ۶۰ این است که همه مسائل را وارد گفتمان حزبی کنیم. این [کشته شده] تودهای بوده، این راه کارگری بوده، این پیکاری بوده و با این طرز تلقی که مثلا من با تودهای مشکل دارم، با مجاهد و پیکاری مشکل دارم. چرا این شیوه برخورد ما برای تعیین نسبت با کشتهشدگان نادرست است؟ همه سازمانهای ایران جوان بودند. به جز حزب توده و یکی دو جریان دیگر همه بسیار جوان و کم تجربه بودند و با اینکه برخی از آنها تاریخ ۱۰-۱۵ ساله داشتند و انقطاع ایجاد شده بود و رهبرانشان از زندان بیرون آمده بودند و هیچی بلد نبودند و هیچ چیز شکل نگرفته بود و بعد اعضای اینها همه جوان بودند. همه چیز کاملا اتفاقی بود. شما اگر بیوگرافی خودتان و دوستانتان را به یاد بیاورید، کاملا اتفاقی بود که شما پیکاری باشید یا راه کارگری یا اکثریتی، تودهای حتی مجاهد. خیلی سریع همه چیز گذشت و افراد زیر عنوانهایی رفتند. در نتیجه اگر اینطوری نگاه کنیم و بعد سرعت حوادث را در نظر بگیریم، میبینیم بیانصافی است.
محمدرضا نیکفر نگاه به مقوله کشتهشدگان دهه ۶۰ را نیازمند به رویکرد جامعهشناسی سیاسی دانست و افزود: برای تعیین نسبت خودمان با کشتهشدگان، آنها را فقط زیر عنوان احزابشان نبریم و دید خودمان را جامعهشناسانه کنیم. جامعهشناسی سیاسی را دخالت دهیم، که بگوییم وراری این احزاب و گروهها، یک سطح اجتماعی عمیقتری وجود دارد و کدام جریان عمومی این جوانان را حرکت میداد که مثلا به این سازمان بپیوندند. مهم این جریان عمیقی است که وجود دارد، که عبارت از مجموعه ایده، سمبل، نماد، تاریخها، افتخارات تاریخی و شکل نگاهی که تو به گذشته و آیندهات داری و جای خودت را در جهان با آن تعیین میکنی. ما لازم است دست به جریانشناسی بزنیم.
سپس مهری عباسی زندانی سیاسی دهه ۶۰ در شهر اهواز و سپهر ابراهیمی زندانی سیاسی دهه ۸۰ در شهر اراک نیز درباره اشکال و شیوههای مقاومت در زندانهای ایران صحبت کردند و به پرسشها پاسخ دادند. در این بخش حمید نوذری پانل را اداره میکرد.
ترس از وقوع دوباره کشتار دهه ۶۰ در زندانیان وجود دارد
سپهر ابراهیمی در پاسخ به این سوال که چه اطلاعاتی درباره کشتار دهه ۶۰ دارد گفت: اطلاعات من بیشتر برمیگردد به شنیدهها و چیزهایی که در ماهواره دیده بودم. همچنین ماجراهایی که درباره کشتهشدگان شهر خودم شنیده بودم. اینکه کشتهها را در بیابانها چال کرده بودند و دوباره در آورده و در قبرستان خاک کرده بودند.
او همچنین درباره تاثیرات روانی کشتار ۶۷ بر زندانیان سیاسی دهه خودش گفت: این ترس در جامعه ایران هنوز هست که هر کس دستگیر شود، همان اتفاقی که سال ۶۷ افتاده برای آنها هم میافتد. این تصویر را جمهوری اسلامی توانسته جا بیندازد، که کسی که اوین برود، دیگر بر نمیگردد. به نظرم این دستاوردی است که جمهوری اسلامی در سرکوب به دست آورده. برای همین همیشه ترسی از دستگیری وجود داشت، برای همین موقعی که کسی دستگیر میشد، مقاومت نمیکرد به خاطر همان ترس.
فرقی بین زندانهای تهران و شهرستان نبود
مهری عباسی پس از خواندن قطعهای ادبی از خاطرات زندان خود، بازجویی و شکنجه زندانیان سیاسی دهه ۶۰ در تهران و شهرستانها را شبیه به هم دانست و گفت: به نظرم در زندانها فرقی بین تهران و شهرستان وجود نداشت، چون سیاست یکی بود و هدف شکستن زندانی بود. مثلا در تهران تابوت بود، در کمیته صحرای اهواز، کمد گذاشته بودند و زندانی را با چشمبند و دستبند داخل آن میگذاشتند. حرکت امکانپذیر نبود و ممکن بود زندانی یکی، دو ماه آنجا باشد.
او با اشاره به تاثیر هوای گرم اهواز بر شدت وخاومت حال زندانیان، گفت: یک خصوصیت خوزستان گرما بود، اتاقهای گرم و بیروزن وجود داشت و در انفرادیها به اندازه قبر بود. اگر یک روزی سلولهای اهواز باز شود، مردم حتما نقش روزنامهها بر در و دیوار سلولها را خواهند دید. مردان این شانس را داشتند که لباسهایشان را در بیاورند و روی روزنامهها باشند ولی ما با مانتو و شلوار و روسری باید گرمای یک سلول بی روزن را تحمل میکردیم.
ابراهیمی نیز شرایط زندان را در دوران حبس خود تشریح کرد و گفت: شرایط به این شدت دهه ۶۰ نبود ولی کاملا بستگی به فرد دستگیر شده داشت که چه کسی بود. کسانی که دهه ۶۰ دستگیر میشدند، فعالین سیاسی حرفهای و سازمانیافته بودند و مقاومت میکردند، برای همین رژیم با آنها بدتر برخورد میکرد که اطلاعات از آنها بگیرد یا اینکه آنها را بشکند. الان اینطوری نیست مگر مورد خاصی باشد. مثلا افشین اسانلو بود که شدیدا شکنجهاش کرده بودند، با کابل فلکاش کرده بودند و دندانهایش را شکسته بودند.
او ادامه داد: جمهوری اسلامی دیگر آن جمهوری اسلامی نیست و قدرت سرکوب را ندارد و از رسوا شدن در جامعه میترسد و صدای زندانی راحتتر به جامعه میرسد. به دلیل اینکه آدمهایی که با آن روبروست به خاطر همان سرکوبی که کرده، دیگر آدمهای جنس دهه ۶۰ نیستند، در نتیجه شکنجه به آن شکل ندارد.