ماهو – انقلاب قبل از آگاهی فاجعه است.
این جمله را ما مردمِ ایران به واقع با چشمهای خود دیدیم؛ وقتی که اکثرِ مردم در سالِ ١٣۵٧ بدونِ آنکه از مبانی چون جمهوریت، استبداد، آزادی یا ولی فقیه آگاهی داشته باشند و بدونِ اشراف بر این موضوعاتِ اساسی، سوار بر موجِ ساختهی انقلاب شدند و بهیقین بزرترین اشتباهِ زندگی خویش را انجام دادند اما امروز پس از تقریبا چهار دهه، به گمانم اوضاع کمی متفاوت است.
شاید اگر در سالهای پر التهابی مثلِ ٧٨ یا ٨٢ یا بعد تر ٨٨ صحبت از وقوعِ انقلاب میکردیم کمی دور از ذهن به نظر میرسید اما با بررسی تجربهی انقلابِ سالِ ١٣۵٧ایران و همچنین دیگر انقلابهای الگو در جهان و البته با در نظر گرفتنِ تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی در ایران به این نتیجهی مهم میرسیم که ایرانِ امروز آمادهی یک تغییر اساسی در ردهی فرهنگی،اجتماعی و سیاسی یا به تعبیر بهتر آمادهی یک انقلاب است.
در این مقاله سعی دارم ابتدا علل رسیدن مردمِ ایران به مرحلهای که من آن را «پلهی اول انقلاب» نام میگذارم بررسی کنم سپس به اقداماتِ متقابل مردم و نظام حاکم دراین مرحله میپردازیم سپس پلههای دوم و سوم را نیز برای شما موشکافی خواهم کرد.
کارل مارکس یکی از بزرگترین ایدهپردازان جهان و فردی که بدونِ شک ایدههایش باعثِ پایهریزی بسیاری از انقلابها در جهان (قرن ٢٠ و ٢١) شده است، وقوع انقلاب را امری اجتنابناپذیر و بدونِ چاره میداند و بیان میکند که بر خواست یا عدم خواستِ نظامهای حاکم انقلاب صورت میگیرد و سپس از انقلاب با عنوانِ «قطار یا لکوموتیو تاریخ» نام میبرد و آن را عاملِ ناگزیرِ پیشرفت میداند.
در هر تغییری مراحلی اساسی وجود دارد که به عنوانِ پلههای رسیدن به آن تغییر عنوان میشوند، مردمِ ایران اکنون در اولین پلهی این تغییر بزرگ قرار دارند. اما چرا مردمِ ایران به مرحلهی فعلی رسیدهاند و کاملاً برای یک تغییر آمادگی دارند؟
١-ناامیدی کامل از اصلاحِ نظامِ حاکم
برای توضیحِ این مورد کافیست به دورانِ پر تب و تاب هر انتخابات (مشخصاً انتخابات ریاست جمهوری) نگاهی بیندازیم، تا قبل از انتخابات همهی نامزدها شعارهای رنگی و وعدههای بهبودی میدهند و حتی تا انتخابات ٩٢ نیز مردم واقعا با آنها همراه میشدند و به راستی وعدههایشان را باور میکردند اما درست پس از انتخابات تا ۴سالِ بعد، رئیس جمهور در عمل هیچ کارِ مثبتی برای مردم انجام نمیداد.
در دوران رفسنجانی به علت جنگ، رکودها توجیه میشدند و اعمالی که به سازندگی معروفند تنها باعثِ ورودِ پاسدارها به اقتصاد سرزمینمان و تقویت امپراتوری شخصِ هاشمی رفسنجانی شد.
در زمانِ خاتمی وعدههای آزادی با عنوانِ اصلاحات به مردم عرضه شد ولی حتی رأی ٢٠ میلیونی به او نیز باعث نشد به وعدههایش عمل کند.
محمود احمدی نژاد به راستی در دوره اول خود میانِ مردمِ قشر ضعیف جامعه محبوب بود اما بعد از شاهکارهایی همچون مسکن مهر، رکود شدید اقتصادی، وقایع سال ٨٨ و تورم ۴٠ درصد مردم به توخالی بودنِ وعدههای او نیز پی بردند.
روحانی در انتخابات آرامِ ٩٢ با کلیدِ تدبیر و امید واردِ عرصه شد و بعد از چهار سال به واقع او را میتوان شکست خوردهترین رئیس جمهورِ کلِ تاریخِ انقلاب اسلامی در دوره نخست دانست.
همین امر باعث شده اکنون مردم ایران به بی تفاوتی راجع به انتخاباتِ بعدی برسند و گویی هیچ امیدی به اصلاحِ رژیمِ حاضر نداشته باشند و باری به هر جهت شدنِ عقیده آنها سبب میشود دیگر تفاوتی میانِ عروسکهای نظام با عناوین اصلاحطلب و اصولگرا و… قائل نشوند.
همچنین شیوهی رفتاری و عملی بزرگانِ نظام مانند رهبر، نمایندگان مجلس، رئیس قوه قضاییه در همه ادوار و شاید رویکردهای نامردمی رسانهها مزیدِ بر علت شده تامردمِ ایران امیدِ خود به این رژیم را از دست بدهند.
٢-اختناق، سرکوب، شورش و اعتصاب
دربارهی این مورد رابطهای دو طرفه برقرار است به این صورت که هر چه حکومت احتمالِ بیشتری به اعتصاب یا شورش در جامعه بدهد اختناق و سرکوب را درجامعه بیشتر میکند و مردم نیز در پاسخ به این فضای بسته و اختناق میلِ بیشتری برای اعتصاب و شورش و در نهایت تغییر، پیدا میکنند.
فاکتورهایی همچون ازدیاد تعدادِ زندانیانِ سیاسی در برابرِ افزایشِ کنشگریهای مدنی، افزایشِ مقدارِ نسبی فقر و بیکاری در مقابلِ اعتصاب در کارخانهها توسط تمامی پرسنل آن، سرکوبِ جامعه فرهنگی همچون لغو کنسرتها و دستگیری هنرمندان در برابرِ افزایشِ روزافزونِ میلِ به هنر و فرهنگ و… همه و همه پاسخهایی دو طرفه از سوی حکومت و مردم به یکدیگر است.
این مورد نیز میلی شدید در مردم برای تغییر اوضاع فراهم میکند تا بلکه به این بازی ناعادلانه با حکومتی که تمامی ابزارها را در اختیار دارد پایان دهند.
٣-میلِ غریزی به آزادی
در هر انقلابی قطعا نیازی جدی به یک خطِ مشی مشخص یا به اصطلاح یک ایدئولوژی کلی وجود دارد حتی اگر چند اندیشه نیز در یک انقلاب سهیم باشند قطعا دارای یک یاچند مشخصه مشترک هستند که در نهایت یکی از اندیشهها بر دیگری غالب خواهد شد.
در موردِ این خط مشی باید بدانید که به طورِ کلی برطرف کننده عطش و نیازِ جامعه در زمینهای خاص میباشد و عامیانهتر آنکه به مردم چیزی را میدهد که میخواهند برای مثال در انقلابِ ۵٧ ایران نیازِ شدیدِ مردم به دیانت و حسِ مذهبی و فراگیری اسلام وجود داشت و مجموعه انقلابگران نیز با درک این موضوع به خوبی انقلابِ خود را بر محور مذهب پیش بردند.
میلِ طبیعی انسانها به آزادی و به طورِ کلی آزادگی انسانها سبب میشود آنها در هر دورانی بنا بر شرایطِ آن زمان این آزادی را در یک مفهوم کلی بدانند برای مثال درانقلاب ۵٧ مردم ایران آزادی را در فراگیری اسلامِ واقعی (با نظریه پردازی افرادی چون مطهری و شریعتی) میدانستند اما امروزه مردم برای کوچکترین کارهای خود ازقبیل نوع پوشش تا بزرگترین اعمال نظیرِ انتخاباتِ سیاسی، گرایشِ شدیدی به آزادی و رفتارِ آزادانه دارند تا شاید از این حکومتِ استبدادی که دین را وسیلهای برای حصولِ خواستههای خود قرار داده، رهایی یابند.
بی شک مهمترین عاملی که سبب میشود ملتِ ایران روی اولین پلهی رسیدن به تغییرِ بزرگ قرار بگیرد همین میلِ آنها به آزادی و آزادگی است.
حال که عللِ رسیدنِ مردم به پلهی اول تغییر را بررسی کردیم باید دید پلهی دوم چیست و خود از چه مواردی تشکیل شده است؟
برای صورت گرفتنِ هر تغییری در جامعه حضور و خواستِ مردم امری لازم است اما کافی نیست و دیگر فاکتورها باید با این خواست همراه شوند تا به نتیجهای مطلوب رسیده شود.
اکنون برای تبیین پلهی دوم تغییر، پیشنیازهای آن را بررسی میکنیم:
١-پیدا شدنِ رهبر
وجودِ یک رهبر یعنی یک فرد یا گروه که در کنارِ مردم و شانه به شانه آنها مبارزه کند، از جنسِ خودِ مردم باشد، کاریزما و دیسیپلینِ خاصی داشته باشد، از مقبولیت عمومی برخوردار باشد و مهمتر از همه شکل دهنده و دنبال کنندهی سرسختِ ایدئولوژی انقلاب باشد برای پرش مردم به پلهی دوم امری ضروری است.
این رهبر به نظرِ شخصی من باید، از قشرِ خودِ مردم باشد و زندگی در وضعیت فعلی را تجربه کرده باشد نه کسانی و یا اپوزیسیونهایی که سالها در خارج از کشورزندگی کردند و ادعای رهبری را دارند که در غیر این صورت انقلاب حاضر به نتیجهای مطلوب نخواهد رسید.
٢-نقشِ خارجیها
هیچ انقلابی در دنیا بدونِ دخالتِ مستقیم یا غیر مستقیمِ دولتهای خارجی با پیروزی یا شکست مواجه نشده است و هیچ استثنایی در این مورد وجود ندارد به عنوانِ مثال میتوان به نقشِ فرانسویها در انقلابِ شمالِ آمریکا یا نقشِ آمریکا و انگلستان در فروپاشی شوروی بزرگ و یا نقشِ انگلیسها در مصادرهی انقلاب ایران اشاره کرد.
بنابراین مردم و حکومتِ مرکزی ناگزیر به تن دادنِ خارجیها در انقلاب هستند، به طور کلی اگر حکومتِ فعلی با دولتهایی مراوده بیشتری داشته باشد و به آنها امتیازاتِ بیشتری بدهد قطعا آن کشورها از بروزِ تغییر در آن کشور تا حدِ توان جلوگیری میکنند و در مقابل، کشورهایی که به دنبالِ امتیازاتِ بیشتر هستند سعی به کمک کردنِ به انقلابیان دارند.
البته با وجودِ اینکه دخالتِ خارجیها اجتناب ناپذیر است اما باید با هشیاری مردم برنامه به گونهای پیش رود که استقلالِ کشور سرلوحه و اصل قرار گیرد.
در پلهی دومِ تغییر، بیشترین نقش را حکومتِ مستقر بازی میکند.
در این پله حکومت سعی دارد تمامی ابزارهای خود از قبیلِ رسانهها، نیرنگکاری، مظلومنمایی،کمک از خارجیها و… را تا آخرین توان خود به کار بگیرد.
بی شک بیشترین تلفات در بینِ مردمِ عادی در همین مرحله اتفاق می افتد و متاسفانه ریختنِ خون توسطِ حکومتِ حاضر امری اجتناب ناپذیر است هرچند رسیدن به آزادی قیمتِ بالایی دارد آنگونه که بزرگی گوید «درختِ آزادی باید گاهگاهی با خونِ ستمپیشگان و مخالفان آزادی سیراب گردد.
بعد از گذار از پلهی دوم که چندان نیز آسان نیست به آخرین پلهی تغییر میرسیم جایی که مهمترین تصمیمات در آن اتخاذ شده و خردمندی هر چه بیشترِ مردم را میطلبد.
معمولا در این مرحله شکلِ انقراضِ حکومتِ مستقر، تعیین حکومت بعدی و شکلِ قدرتگیری حکومتِ بعدی مشخص می شود.
١-چگونه این حکومت انقراض می یابد؟
افرادِ قدرتمند در این حکومت غالباً روحانیونی هستند که اندیشههای استبدادِ دینی دقیقا در آنها رخنه کرده و در نتیجه عشق به کشور را در آنها ضعیف یا نابود ساخته است، همین طور مجموعِ حاکمانِ جمهوری اسلامی ایران در برهههای مختلف زمانی عدم علاقه و تعهد خود بر این سرزمین و مردم آن را ثابت کردهاند و همواره در نشان دادنِ اینکه نوکرِ سینه چاکِ جیبِ خود هستند اهتمامِ خاصی دارند لذا نباید انتظار داشت که آنها رفتاری معمول و مردمدوستانه از خود نشان دهند.
اما اگر این حاکمان شکستِ خود و همدستانِ خود را قطعی بدانند احتمالا با خارج کردنِ مقدارِ زیادی از ثروتهای مملکت، ایران را ترک میکنند که میتوان با سرعت عمل وهشیاری مردم هم از خارج شدنِ سرمایه ملی و هم از خروج حاکمان بدونِ محاکمه، پیشگیری کرد.
٢-حکومتِ بعدی چگونه تعیین میشود؟
بهترین روشِ تعیین حکومتِ بعدی همهپرسی عادلانه است نه رفراندوم معمولی!
بدین صورت که گروهها، احزاب، افراد و… به صورتِ برابر وقت و سرمایه داشته باشند تا بتوانند طی حداقل یک ماه اندیشههای خود را برای مردمِ سراسر ایران توضیح دهند و تبیین کنند سپس با انجام همهپرسی عادلانه که با حضور نمایندگانِ تمامی نامزدها برگزار میشود شکلِ حکومت بعدی تعیین شود.
البته در واقع بازیهای سیاسی به قدری بیچیده میشود که عملا سرمایههای هیچ یک از گروهها با دیگری برابر نیست و گروه یا گروههایی قطعا از دیگران سرمایه بیشتری دارند.
همینطور گروههایی هم وجود دارند که متاسفانه مراوداتِ بیش از حدی با دولتهای خارجی دارند و به همین دلیل شاید هم از قدرتِ بیشتر و هم احتمالِ پیروزی بیشتری در همهپرسی برخوردار باشند.
بهترین پیشنهادِ من به افراد، افزایشِ آگاهی خود است تا در این همهپرسی، خودی را از بیگانه تشخیص دهند و امیدوارم تاریخنگاران سالها بعد درباره این همهپرسی ننویسند: «سایهی پوپولیسم بر دومین رفراندومِ ایرانی».
برای احترام به آزادی توصیه میشود این نوع همهپرسی بعد از تعیینِ حکومت، حداقل هر ١٠ سال یک بار در کشور برگزار گردد.
٣-نحوه قدرتگیری حکومتِ منتخب چگونه است؟
در این مورد بدونِ شک بازیهای سیاسی زیادی بر سرِ قدرت در بینِ گروههای مدعی یافت میشود که برگزاری همهپرسی سالم میتواند به این مشکلات پایان دهد اما بایدشرایط به گونهای باشد که گروههای شکست خورده نیز بتوانند در صحنهی سیاسی باقی بمانند و در چارچوبِ قانونِ اساسی جدید فعالیت کنند.
افزایشِ روحیهی قبولِ شکست و هم چنین اصل قرار دادنِ میهندوستی نقشی اساسی را در کاهشِ مخاطراتِ این مرحله بازی میکند.
ایجادِ تغییر
هنگامی که هر سه پله به طورِ کامل طی شد میگوییم آن تغییر به وقوع پیوسته است و مردم باید با تمامِ وجود بروزِ این تغییر را حس کنند.
حال در آخر سعی دارم به مهمترین سوالاتی که در این راه به وجود می آید پاسخهای کوتاه دهم:
١-آیا امکانِ بروز جنگ و تجزیهی ایران وجود دارد؟
اگر کسی به این سوال جوابِ منفی بدهد بدونِ شک انسانِ بسیار خوشبینی است.
هیچ یک از دولتهای خارجی در واقع رابطهی دوستانه با کشور ما ندارند و اگر در ظاهر هم خود را متحد ما نشان دهند برای حصولِ امتیازات و چپاولِ کشور است.
حال همین حکومتهای خارجی برای دسترسی تمامتر به ثروتهای کشور سعی بر این دارند تا از فضای تشویش و نا آرام کشور سوء استفاده کرده و جنگی ساختگی بین ِاقوامِ درونی ایران یا یکی از کشورهای همسایه یا حتی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس با ما به راه اندازند و این احتمالِ تجزیه شدنِ کشور را افزایش میدهد.
چارهی کار این است که مردمِ ایران بدانند همه فارغ از قومیت، ایرانی هستند و باید بسیار بسیار آگاه و گوش به زنگ باشند تا در صورتِ تفرقهافکنی دشمنانِ خارجی بین قومیتها، از حرکتهای شتابزده خودداری کنند و با آرامش به اصلِ موضوع پی ببرند همچنین اتحاد و یگانگی بینِ تمامِ قومیتها بسیار اساسی است؛ فراموش نکنیم ما همگی ایرانی هستیم!
٢-چه نوع نظام یا حکومتی برای ایران بهتر است؟
شاید این سوال کمی سلیقهای به نظر برسد با این حال سعی میکنم جوابی نقادانه و با رعایت انصاف به آن دهم.
قبل از هر چیزی باید توجه کرد که ایران یک دورهی ٢۵٠٠ سالهی شاهنشاهی و یک دورهی حداقل ٣٨ سالهی استبدادی را پشت سر گذاشته است و یک تغییرِ بلندپروازانه مثلا داشتنِ جامعهی آنارشیستی کمی دور از ذهن و ناممکن به نظر میرسد اما هر گونه حکومتِ سلطنتی، سلطنتی-پارلمانی، کمونیستی یا به طورِ کلی حکومتی دیکتاتوری که در آن هیچ گونه آزادی نباشد بدونِ شک انتخابی افراطی و به دور از عقل است پس داشتنِ یک حکومتِ سکولار و آزاد که به معنای واقعی مردمسالاری در آن اجرا شود میتواند به مراتب انتخابی عاقلانهتر باشد.
٣-آیا ممکن است با تغییر حکومتِ فعلی وضعیت ایران مانند سوریه یا عراق شود یا حتی داعش و دیگر گروههای تروریستی به سرزمینمان حمله کنند؟
برای پاسخ به این سوال دانستنِ این نکته ضروری است که حکومتِ فعلی برای مقابله با ایجادِ تغییر در جامعه افرادی به ظاهر مخالف با خود و روشنفکر را به کار میگیرد تا با ایجادِ شک در بینِ مردم و مطرح ساختنِ چنین پرسشهایی در مقابلِ بروزِ تغییر ایستادگی کنند.
باید بدانیم که بسیاری از این گروهها توسطِ همین حکومت تغذیه میشوند و با نابودی این رژیم آنها نیز نابود میشوند البته اگر واقعا هم حملهای توسط آنها صورت گیرد باید با اتحاد و همبستگی در مقابلاش ایستادگی کنیم.
توضیحات
این مقاله برای حمایت یا تخریب هیچ یک از گروهها، اندیشهها، اپوزیسیونها یا افراد نوشته نشده است و تنها قصدِ روشنگری دارد.
این مقاله سعی کرده تا با دیدنِ شاخصها در جامعه و سپس نتیجهگیری از آنها به بیانِ مطالبِ خویش بپردازد لذا هیچ سوء قصدی در کار نیست و مقاله تنها رویکردِ نقادانه دارد.
این مقاله سعی داشته با سادهترین و قابلِ فهمترین زبان به بیانِ موضوعی عمیق بپردازد.
وقوعِ یک تغییرِ فرهنگی و آگاه کننده در هر فرد و به دنبالِ آن در جامعه امری به مراتب ضروریتر از وقوعِ انقلابی نابخردانه است.
هر تغییر، امری تدریجی و زمانبر است و تنها با افزایشِ آگاهی در درجهی اول و سپس همبستگی و اتحاد میتوان این روند را تسریع کرد. باید صبور باشیم!
پیوستن بهیک جنبش یا انقلاب بدونِ تحقیق دربارهی اندیشههای جنبشگران خُسرانِ دائمی برای فرد و کشور در پی دارد پس با تفکر تصمیم بگیریم!
۲۲ بهمن ۱۳۹۵