امیر طاهری – به گفتهی ماتیاس کونتزل (Kuentzel) رهبران آلمان دستکم دو دلیل برای حمایت از ایران در خصوص ضدیت با آمریکا دارند. دلیل اول، خشم آلمانها از شکست در جنگ جهانی دوم و اشغال آلمان توسط نیروهای خارجی تحت رهبری آمریکاست. و دلیل دوم این است که ایران اگر تنها کشوری نباشد که به آلمان و هیتلر به عنوان مجرم جنگی نگاه نمیکند، یکی از معدود کشورها حتما هست.
- آلمانیها و ایران؛ گذشته و حال یک دوستی سرنوشتساز
- نویسنده: ماتیاس کونتزل
- صفحه؛ چاپ اول اکتبر ۲۰۰۹انتشارات wjs؛ آلمان
در طول مذاکرات فرسایشی و طولانی که به توافق اتمی با ایران موسوم به «برجام» منتهی شد، اغلب تحلیلگران بر این باور بودند که چهار قدرت غربی یعنی آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان درباره عزم جدی برای محدود ساختن هرچه بیشتر جاهطلبیهای ایران در برنامه هستهایاش، با هم تفاهم داشته و همصدا بودهاند. در حالی که در این کتاب شگفتیانگیز، محقق آلمانی ماتیاس کونتزل تشریح میکند که بر اساس گفته یوشکا فیشر وزیر امور خارجه پیشین آلمان که یک بار مواضع کشورش را مطرح کرده بود، دیدگاه آلمان در این مورد بر خلاف تصور، به موضع روسیه نزدیکتر بوده تا آمریکا.
به گفتهی کونتزل، دلیل این امر رابطهی ویژهای است که ایران و آلمان از سال ۱۸۷۱ میلادی یعنی زمانی که کشور آلمان به عنوان یک دولت- ملت شکل گرفت، تا کنون داشتهاند. در آن زمان ایران که تحت سلطنت قاجار بود، جز اولین کشورهایی بود که حکومت رایش آلمان را به رسمیت شناخت و دو سال پس از اینکه کشوری به نام آلمان در نقشه جهان ظاهر شد، ناصرالدین شاه قاجار برای یک بازدید رسمی غیرمنتظره به برلین سفر کرد.
سخت نیست که دلیل این گرمی روابط دو طرفه را فهمید.
برای بیش از یک قرن، ایران به دنبال یک قدرت اروپایی بود که توانایی مقابله با امپراتوریهای روسیه و انگلستان را که برای جاهطلبیهای استعماری خود، از وسعت قلمرو ایران کاسته بودند، داشته باشد.
در سال ۱۸۷۱ آلمان متحد خوبی به نظر میرسید. برای آلمانها هم ایران تنها متحد بالقوه در خاورمیانه بود که تحت تسلط انگلستان و روسیه بسر میبرد. این دوستی در جنگ جهانی اول و زمانی که ایران از ملحق شدن به اتحاد ضد آلمان سر باز زد و با پیامدهای آن نیز روبرو شد، برای اولین بار مورد امتحان قرار گرفت. با ظهور رژیم نازی در آلمان، بعد جدیدی به رابطه ایران و آلمان اضافه شد: افسانه اجداد آریایی مشترک ایرانیها و آلمانها. در جنگ جهانی دوم، ایران مجددا بیطرفی خود را اعلام کرد اما پس از رد درخواست انگلستان و روسیه در مورد قطع روابط با آلمان، توسط آن دو کشور مورد هجوم و تصرف قرار گرفت (آمریکا نیز بعدا به متصرفان ایران ملحق شد).
ایرانیها همیشه خود را با نژاد آریایی مرتبط میدانستند که پیشینه آن به ۲۵۰۰ سال قبل بازمیگردد. شاه شاهان، داریوش هخامنشی خود را «یک آریاییِ پسر یک آریایی» مینامید که همانا نام این کشور، یعنی ایران، به معنی «سرزمین آریاییها» نیز بود. البته ایدهی آریایی بودن آلمانیها فقط به قرن ۱۹ میلادی و پیدایش ناسیونالیسم در اروپا بازمیگردد. پس از آن بود که نویسندگانی چون «هردر» (Herder) و «شلگل» (Schlegel) ادعا کردند که اجداد آلمانیها از قبایل آریایی در جایی در آسیا بودند که به گروههای مختلفی تقسیم شده و به هندوستان، ایران و اروپا مهاجرت کردند (مدتها بعد ایرلندیها نیز ادعا کردند که آریایی هستند و جمهوری تازه تاسیس خود را «ایر» (Eire) به معنی کشور آریاییها نامیدند).
در دهه ۱۹۳۰ آلفرد روزنبرگ (Alfred Rosenberg) یکی از فیلسوفان هیتلر، کتاب «اسطورهی قرن بیستم» را منتشر کرد که در آن ادعا کرده بود مشعل آریایی بودن را ایرانیان به آلمانیها سپردهاند. دلیلش این بود که ایرانیان به خاطر ورود اسلام و تجاوزهای اعراب، ترکها و مغولها، دیگر نژاد خالص آریایی نیستند و با نژادهای پستتر ترکیب شدهاند. به همین دلیل در سال ۱۹۳۶ زمانی که رایش سوم میخواست فهرست نژادهای برتر و پستتر را منتشر کند، بحث شدیدی درباره جای ایران در این فهرست در گرفت. در نهایت منطق دولت پیروز شد و ایران یک ملت آریایی اعلام گشت و بدین ترتیب در فهرست نژادهای برتر قرار گرفت.
هرچند این پایان داستان نبود؛ دولت ایران از رایش سوم خواست که تمامی شهروندان ایرانی حتی یهودیان را به عنوان نژاد آریایی بپذیرد. این درخواست خشم مقامات دولت نازی را که به فکر نابود کردن یهودیان بودند، برانگیخت.
کونتزل در این کتاب نشان میدهد که آدولف آیشمن اصرار داشت که مقامات ایرانی، یهودیان این کشور را که تعدادشان در آن زمان حدود ۶۰۰۰۰ نفر بود فهرست کرده و در یک جا جمع کند. تهران این درخواست را رد کرد و برعکس تا جایی پیش رفت که برای صدها نفر از یهودیان آلمان که میخواستند از حکومت رایش سوم آلمان فرار کنند، ویزا صادر کرد (سفارت ایران در پاریس نیز این کار را برای صدها تن از یهودیان فرانسه انجام داد).
اسطورهی آریایی بودن منبع بسیاری از سوء تفاهمهای میان تهران و برلین شد.
برای ایرانیان واژه آریایی مفهومی فرهنگی داشت نه نژادی. یکی از ملکههای ایران باستان به نام استر در واقع یهودی بود. پدربزرگ مادری رستم، قهرمان کتاب شاهنامه که کتابی اساطیری در ادبیات ایران است، ضحاک بود که عرب بود. آیتالله خمینی نیز به ریشه عربی خود افتخار کرده و ادعا میکرد که از نوادگان پیامبر اسلام است.
برای آلمانیها از سوی دیگر، آریایی بودن مقولهای نژادی بود که به خون و بیولوژی مربوط میشد. نازیها مقالات به اصطلاح علمی را درباره ابعاد سر نژادهای برتر و پستتر، طیف رنگ پوست آنها و رنگ چشم و موی آنها منتشر میکردند.
این سوء تفاهم حتی امروز هم ادامه دارد.
در سال ۱۹۸۶ آیتالله هاشمی رفسنجانی که در آن زمان رئیس جمهوری اسلامی ایران بود، نامهای را به هلموت کُهل، صدراعظم وقت آلمان، نوشت و بر روی «ریشههای مشترک آریاییمان» تاکید کرد. کلاوس کینکل ، وزیر امور خارجه وقت آلمان، نیز از «میراث مشترک و اتحاد صدساله» سخن میگفت.
در سال ۲۰۰۹ در نامهای که محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری وقت جمهوری اسلامی ایران، به آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، نوشت آمده بود: «اتحاد ایرانی آلمانی که در سال ۱۹۴۱ توسط متفقین شکسته شده است، میبایست احیا شود.» جالب توجه است که رهبران آلمان به راحتی هیتلر را رد کرده و فاصله خود را با افسانهپردازیهای نازیها حفظ میکنند.
در طول ۵۰ سال گذشته «روابط ویژه» ایران و آلمان از راههای مختلف برجسته شده است. اولین نمایشگاه صنعتی آلمان پس از جنگ جهانی دوم به میزبانی ایران در سال ۱۹۶۰ در تهران برگزار شد که در آن لودویگ ارهارد، وزیر اقتصاد آلمان و پدر «معجزهی اقتصادی» این کشور، گروهی یکصد نفره از فعالین اقتصادی آلمانی را همراهی کرد. تمامی صدراعظمهای آلمان از کنراد آدناوئر تا زمان سقوط شاه ایران، همگی پس از شروع کار بازدیدی رسمی از ایران داشتند. حتی پس از آنکه روحانیون قدرت را در ایران به دست گرفتند، آلمانیها همیشه با بازدیدهایی در سطوح بالا، از جمله گرهارد شرودر، صدراعظم پیشین آلمان، سعی در حفظ روابط ویژه با ایران داشتند. تنها یک بار مجلس فدرال آلمان قانونی را به اتفاق آرا در مورد تصویب قانون ضمانت سرمایهگذاری در ایران تصویب کرد.
در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی، آلمان مدارس صنعتی را در جهت کمک به مردم ایران برای دسترسی به دانش و فنآوری روز، در این کشور تاسیس کرد. آلمان همچنین به صادر کردن ماشینآلات صنعتی و تجهیزات نظامی به ایران پرداخت که دیگر کشورهای اروپایی به ویژه انگلستان در فراهم کردن آنها بی میلی میکردند. در دهه ۱۹۳۰ و تا قبل از درگرفتن جنگ جهانی دوم، آلمان به بسیاری از جوانان ایرانی مشتاق برای تحصیل در این کشور برای تحصیل در رشتههای علوم بورسیه اعطا میکرد، آن هم در حالی که دیگر کشورهای اروپایی حتی مدارک و دیپلم ایران را به رسمیت نمیشناختند. پس از پایان جنگ نیز تعداد ایرانیهای محصل در دانشگاههای آلمان بسیار افزایش یافت. دلایلی همچون کمبود نیروی کار پس از جنگ جهانی دوم در آلمان باعث شد ایرانیهای زیادی بتوانند در این کشور کار کرده و هزینه تحصیل خود را بپردازند. ازدواج این دسته از مهاجرین ایرانی با زنان آلمانی باعث شد تا بعد انسانی جدیدی به روابط میان این دو کشور اضافه شود. تنها پس از دهه ۱۹۷۰ میلادی بود که آلمان جای خود را در بزرگترین مقصد تحصیلی جوانان ایرانی جویای علم در غرب به آمریکا داد.
برخی منتقدین بر این باورند که وابستگی آلمان به ایران تنها به دلیل مسائل اقتصادی است.
کونتزل نشان میدهد که چنین تفکری اشتباه است. آلمان به عنوان بزرگترین صادرکننده در جهان نیاز ناچیزی به ایران دارد؛ در سال ۲۰۱۳ تنها نیم درصد کل صادرات آلمان به سوی ایران بوده است. همچنین آلمان واردکننده عمده کالاهای مختلف یا نفت از ایران نیست.
بنا به گفته کونتزل، رهبران آلمان حداقل دو دلیل دیگر برای ترغیب ایران به ضدیت با آمریکا دارند.
اولین دلیل، خشم آلمانها از شکست در جنگ جهانی دوم و به تبع آن اشغال آلمان توسط نیروهای خارجی تحت رهبری آمریکاست. این خشم به طور عمومی قابل نشان دادن نیست چرا که آلمان عضو پیمان آتلانتیک شمالی است و در طول جنگ سرد به حمایت آمریکا در برابر شوروی که دشمنی به مراتب خطرناکتر بود، نیاز داشت.
چه بهتر که ایران از آمریکا روی برگرداند.
دومین دلیل این است که ایران اگر تنها کشوری نباشد که به آلمانیها به خاطر هیتلر به عنوان جنایتکاران جنگی نمینگرد، جزو معدود کشورهاییست که چنین دیدی ندارد. برای بیش از ۱۰۰ سال است که آلمان تنها قدرت اروپایی مورد علاقه بیشتر ایرانیان است. آلمانیها نیز متقابلا این احساس را با داشتن نظر مثبت نسبت به ایران جبران میکنند. کونتزل تعدادی نظرسنجی را نقل میکند که بر اساس آن آلمانیها کشورهای اسراییل و آمریکا را خطر جدیتری برای صلح و ثبات جهانی میدانند تا ایران.
کونتزل همچنین اظهار میکند آلمانها از اینکه دائما به خاطر جنایات هیتلر سرزنش شده و مورد هجوم قرار میگیرند ناراحت و خسته هستند. چیزی که مارتین والتزر یکی از نویسندگان مطرح آلمانی از آن با عبارت «چماق هولوکاست» یاد میکند. والتزر میگوید: «انگیزه آنها که هنوز میخواهد ما را شرمنده رسوایی گذشتهمان نگه دارند، به دلیل این نیست که آن اتفاقات را نمیتوان فراموش کرد، بلکه به این علت است که از رسواییهای گذشته ما برای اهداف حال و آینده خود استفاده کنند.»
اینکه هولوکاست هیچگاه نظر ایرانیان را به خود جلب نکرده برای آلمانیها بسیار خوشایند است. رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله خامنهای و رئیس جمهور سابق ایران، محمود احمدینژاد بارها وقوع هولوکاست را انکار کردهاند. آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز تعداد شش میلیون یهودی کشته شده در هولوکاست را رد کرده و گفته این تعداد حدود ۲۰۰۰۰ نفر بوده است. رئیس جمهور سابق این کشور، حجتالاسلام محمد خاتمی نیز در اظهار نظری ادعا کرده است که «حقایق این اتفاق هیچگاه مستقلا مورد ثبت و تایید قرار نگرفته است.» از سال ۱۹۸۹ هر ساله تهران میزبان گردهمایی منکرین هولوکاست است که هزینه آن توسط حکومت پرداخت میشود.
و نهایتا پرونده هستهای ایران این فرصت را برای آلمان میسر کرد تا در لیگ بزرگ دیپلماتیک به نقشآفرینی بپردازد. از نظر اقتصادی، آلمان از انگلستان، فرانسه، روسیه و چین قدرت بزرگتری محسوب میشود اما همچنان به عنوان عضو دائم در شورای امنیت جایی ندارد. فرمول ۱+۵ توسط باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق آمریکا، ابداع شد که یک شورای امنیت موازی را شکل داد که در آن آلمان نیز دارای حقوق یکسان با آمریکا، چین، روسیه، فرانسه و بریتانیا بود. این حرکت میتواند برای مسائل آتی جهان نیز در نظر گرفته شود که در آن آلمان نیز به عنوان عضوی از کلوپ ابرقدرتهای دنیا نقشآفرینی کند.
کونتزل همچنین نقل میکند که آلمان دلیل بالقوه دیگری نیز برای حمایت از وجود برنامه هستهای به صورت حداقلی در ایران دارد. در دهه ۱۹۹۰ میلادی آلمان تلاش کرد تا برنامه هستهای مخفیانهای را با توسعه دو سایت هستهای که به روی بازرسان آژانس انرژی اتمی بسته بود پیش ببرد؛ بسیار شبیه به همان چیزی که ایران نیز مشغول آن بود. در آن زمان بیل کلینتون، رئیس جمهوری آمریکا با تهدید به اعمال تحریم، آلمانیها را مجبور به تعطیل کردن این برنامهها کرد؛ تاکتیک مشابهی که علیه ایران نیز اجرا شده و تا کنون پاسخ مثبتی نداده است.
با عقبنشینی آمریکا از جهان تحت رهبری باراک اوباما، آلمان در حال بازیابی و اثبات شخصیت مستقل خود است و آنطور که کونتزل نشان میدهد نه به بلوک شرق وابسته است و نه به بلوک غرب. آلمان در مرکز ستون سیاسی جدیدی در اروپا قرار گرفته است.
کتاب کونتزل دارای جذابیتهای ویژهای درباره نگاهی جدید به نظرات و احساسات آن سیاستمداران و صاحبنظران آلمانی است که افکارشان در سکوت پنهان شده است.
یک گزارش رسمی جدید در آلمان عنوان میکند که: «جمهوری فدرال هیچ مدرک و شواهدی در خصوص ابعاد نظامی برنامه هستهای ایران ندارد.» این گزارش میتواند دستکم در بخشی بیانگر موضع دو پهلو و مبهم آلمان در گروه ۱+۵ و مذاکرات هستهای با جمهوری اسلامی ایران باشد.
من ترجمۀ فرسی کتاب را دارم. ترجمۀ درست کتاب هست: آلمانیها و ایران- تاریخ گذشته و معاصر یک دوستی بدفرجام. «دوستی سرنوشت ساز» که آقای طاهری در ابتدا درج کرده صحیح نیست چون محتوای کتاب نشان می دهد که دوستی دوجانبه با آلمانی ها برای ایران فقط دردسرساز و شوم بوده است. واژۀ «سرنوشت ساز» معنی دیگری دارد که در این مورد اشتباه است؛ مترجم کتاب، درست تر درج کرده.
من ساکن آلمان هستم. طرز فکر نژادی هنوز در فرهنگشون وجود داره. تاسف بار است که بعضی ایرانی ها هم خرافات نژادی اینجوری دارن. من سال گذشته ترجمۀ فارسی کتاب را اینجا پیدا کردم و خواندم؛ حتماً بخوانید:
https://rangin-kaman.net/wp-content/uploads/images/post/ald.pdfمترجم عالی ترجمه کرده. نویسنده عالی نوشته. آقای طاهری عالی تعریف کرده. متشکر از همشون.
متاسفانه از فرهنگ و هویت ایرانی سواستفاده شده است. من ۲۰۱۳ ترجمۀ فارسی کتاب را خواندم. عجب کتابی. بی نظیر و جالب. ۲۰۱۷ نسخۀ رایگان در اینترنت منتشر شد.
لیک پی دی اف کتاب :
https://mypersianbooks.files.wordpress.com/2017/10/germas-and-iran.pdf
بد نیست قبل از بیرون زدن رگهای غیرت، -مدل آریایی- اول این کتاب و محتوای آن مطالعه شود که با ترجمۀ عالی و ممتازی به زبان پارسی نیز موجود است. بهچت خانوم، از نامت پیداست چقدر آریایی هستی. شاید پس از مطالعه و رشد درک، شعور برای بعضی ها امثل این ممکن شود دنیا و تاریخ را آنگونه که هست بنگرند و درک کنند بجای آنکه حقایق را بر پایۀ شعور ناچیز و تعصب مورد تحریف و انتقاد و انکار قرار دهند. امتحان کنید! غیرممکن نیست.
هم اکنون هم نئونازیهای آلمان حامی جمهوری اسلامی شدهاند. حکایت غریبیست.
علاقه من به آلمان صرفا دلایل شخصی دارد (موسیقی، زبان، خط، علوم [فیزیک، ریاضیات، شیمی] و …). اشتراک آریایی شاید آخرین چیزی باشد که شاید بتوانم آن را در نظر بگیرم.