یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز میکنی
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار میشود
زمین شکاف میخورد
به دشت سبزه میزند
هر آن چه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار میشود
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب میشود
دهان درّهها پر از سرود چشمهسار میشود
نسیم هرزهپو
ز روی لالههای کوه
کنار لانههای کبک
فراز خارهای هفترنگ
نفسزنان و خسته میرسد
غریق موج کشتزار میشود
در آسمان
گروه گلههای ابر
ز هر کناره میرسد
به هر کرانه میدود
به روی جلگهها غبار میشود
درین بهار… آه
چه یادها
چه حرفهای ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار میشود
نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار میشود…
*شعر از سیاوش کسرایی
*عکسها دریافتی از الف. میم. پاشا