یوسف مصدقی – ایران، همواره کشوری بوده با تنوعِ فراوانِ قومی که در تاریخِ طولانیاش، از برکتِ این تنوع جمعیتی و فرهنگی، هویتی غنی یافته است. تا پیش از انقلاب مشروطه، هر از چند گاهی ادارهی ایرانشهر به دست یکی از همین اقوامِ ایرانی بود و باقی طوایف و اقوام با همکاری با قومِ حاکم، در ادارهی کشور سهمی به عهده میگرفتند.
پیشینهی نهادِ پادشاهی در ایران، نمایانگرِ نوعی ضرورت تاریخی برای استمرارِ یکپارچگی کشور است. این نهادِ وحدتبخش، برای قرنها موجبِ حفظ تمامیت ارضی کشور و تقویتِ هویت ایرانی در فراز و نشیب تاریخ شده است. پس از انقلاب مشروطه و تبدیل پادشاهیِ مطلقه به حکومتِ قانون، هیچ یک از پادشاهان مشروطه نتوانستند توازن میان قوای سیاسیِ کشور را بیطرفانه رعایت کنند و این مسئله باعث آسیب به نهادِ پادشاهی در ایران شد.
پس از نامرادیها و ناکارآمدیهای صدر مشروطه، نیاز به امنیت و اندیشهی توسعه و پیشرفت، باعث اقبال عمومی به بنیانگذار سلسلهی پهلوی شد. آنچه از این اقبال حاصل شد، هر چند ناکامل بود ولی در مقام مقایسه با قبل و بعدش، متمایز و بسیار ارجمند است. دستاوردهای این تمایزِ ارزشمند، گفتمانی را بنا نهاد که «پهلویگرایی» نامیده میشود.
صاحب این صفحهکلید، چندی پیش در بخشی از یک مقاله، به اختصار اشاره کرد که: «پهلویگرایی یعنی گفتمانی که حکومتِ پهلوی بانی و تا اکنون تنها نمایندهی آن در طول تاریخ ایران بوده است. این گفتمان بر مبنای «ملیگرایی»، «سکولاریسم» و «تکنوکراسی» شکل گرفته است. برخلاف تصور رایج، اقبال به پهلویگرایی لزوما به معنی هواداری از بازگشت سلطنت به ایران نیست بلکه توجه به این گفتمان، در واقع احترام به اصولی است که ایرانِ نوین را ساختهاند.»
آرمانهای پهلویگرایی، آبادگرِ ایران و وحدتبخش و هویتساز برای اقوام و خردهفرهنگهای ساکن در درونِ مرزهای کشور بوده است. ملیگرایی، چترِ فراگیری بود که تمام هویتهای پراکنده و مستقل را در جغرافیای ایران، بدون نفی تفاوتهایشان در کنار هم قرار میداد و هویتی جمعی و قدرتمند برای ساکنان این سرزمین کهن میساخت.
تکیه بر سکولاریسم، موجبِ ممانعت از حضور اختلافات مذهبی و تفاوتهای عقیدتی در ادارهی کشور میشد و به افراد توانمند، فارغ از باورها و عقاید مذهبیشان، اجازهی رشد و کسب تخصص برای اشتغال در پستهای حساس و اثرگذار دولتی و بخش خصوصی میداد.
تکنوکراسی و فنسالاری، موتور محرک پیشرفت و توسعه سریع جامعه بود. فنسالارانِ ملیگرا و سکولار، طی نزدیک به پنجاه سال تلاش و کوشش، کشور محروم و عقبماندهی ایران را به درجهای از رشد اقتصادی و صنعتی رساندند که در اواسط دههی پنجاه خورشیدی، ایران قدرتمندترین کشور خاورمیانه و یکی از سه قدرتِ متوازنِ آسیا بود.
بدون شک پهلویگرایی همچون همهی گفتمانهای حکومتورزانه، کاستیهایی هم داشته است. مهمترین این کاستیها، همانا عدم توجه به اساسیترین ارزشِ عرصهی سیاست مدرن یعنی مفهومِ گرانقدرِ «آزادی» بود. هر چند سکولاریسم و عرفیشدنِ قوانین موجبِ بسط آزادیهای اجتماعی در دوران پهلوی شده بود اما تقویت قدرت فردی و بیتوجهی به آرمانهای مشروطه، موجبِ بیعنایتی حاکمان به موضوع آزادیهای سیاسی و در نتیجه ایجادِ امکانِ سوء استفادهی مخالفانِ پادشاهیِ ایران شد که بیشترشان مرتجع و مستبد بودند.
در زمان انقلاب ۱۳۵۷، برخی از چپگرایانِ بیدانشِ اهل مغلطه در همراهی با ملایانِ تباهکار، در دشمنی با نهادِ ریشهدار پادشاهیِ ایران، بر کهنه بودنِ باور به پادشاهی پای میفشردند و نظر میدادند که باید سخنِ تازه گفت و از هر چه مربوط به گذشته است، بیزاری جُست. چنین باوری در سیاستگذاریِ ملی، زهری قاتل است که موجب نفی بنیادهای جوامع ریشهدار و تاریخمند میشود. واضح است که هر باورِ ریشهدار و قدیمی لزوما مشمول مرور زمان نمیشود بلکه بسیاری از آرای فلسفی یا اندیشههای کهنِ عرفانی یا سیاسی، توانایی روزآمد شدن و ارتقاء دارند. مبانی پادشاهی در ایران، اعم از استبدادی یا مشروطه آنقدر ریشهدار است که حتی در زبان فارسی نیز کاملا رسوخ کرده است. چنان است که واژهی «شاه» را پیشوندِ مُعَرّفِ بهترین و بزرگترین نمونه از هر جنس، شئ یا نوعِ موجود در زبان فارسی میشناسیم: شاهکار، شاهراه، شاهنامه، شاهنشین، شاهماهی، شاهبلوط، شاهسوار، شاهوش، شاهکلید، شاهبیت و…
اینکه برخی مدعی هستند کارکردِ نهاد پادشاهی برای ایرانیان با انقلاب ۱۳۵۷ به پایان رسیده، ناشی از مغالطه و سادهانگاری است. حوادث سال ۵۷، پادشاهیِ مشروطه را بیش از همیشه از مسیر آرمانیاش منحرف کرد و جامهی سلطنتِ فقیه را که گونهای منحط از انواع استبداد فردی است بر شاکلهی ادارهی کشور ایران پوشاند. چون نیک بنگریم، پس از این انقلابِ کذایی، هیچ یک از عناصر اصلی نهاد پادشاهی از ساختار حکومت ایران زدوده نشد بلکه تنها بخشِ خطرناکِ این سنت یعنی تمرکز قدرتِ مطلق در یک فرد را، لجام گسیختهتر از همیشه، به پَستترینِ مردمِ روزگار یعنی ارباب عمامه و اهلِ منبر، سپرد. حکومت ولایت فقیه، فارغ از ناماش، زشتترین و منحطترین نوع استبداد مطلقهی سلطانی را نمایندگی میکند و از قرارِ معلوم، بعید نیست که به زودی شکل موروثی هم به خود بگیرد.
ماجراهای سال ۵۷ و نتایج فاجعهبارِ حاصل از آنها، باعثِ آسیب جبرانناپذیر به هویت ملی ایرانیان شد. ضدیت حکومتِ شیعهگرای فقاهتی با هر نوع هویت دیگر موجب شد که تمامی اقوام و افرادِ متنوعی که در زیرمجموعهی هویت ملی دور هم جمع میشدند، پراکنده شوند.
اندیشهی چپ نقشی انکارناپذیر در تاریخ فلسفه و سیاست دنیای مدرن داشته و موجب دستاوردها و البته فجایع بسیاری در غرب و شرق عالم شده است. شوربختانه، احزاب به اصطلاح چپگرا نه تنها هیچ منفعت و برکتی برای ایرانیان نداشتهاند بلکه همواره نقشی مخرب در تاریخ معاصر ایران داشتهاند. روی هم رفته هیچ دستاوردی جز تخریب، ترور و دروغپردازی، از این جماعت در خاطر اهالی ایرانشهر به جا نمانده است.
گذشتهی احزاب چپگرای ایران- از «حزب توده ایران» تا باقی نیروهای همدل با تفکراتِ استالینیستی-لنینیستی یا مائوئیستی- نمایشگرِ چیزی جز آسیب به هویت ملی ایرانیان از راه مزدوری برای برادرانِ بزرگ و ترویج تروریسم و تخریب سازمانیافته و حتی دامنزدن به اختلافات قومی و هویتی، نیست. هواداران این احزاب و گروهها تا همین امروز جاهلانه و بیتوجه به سابقهی تاریک و غیرقابل دفاعِ احزابِ متبوعشان، هنوز در خارج از کشور و در ممالک دموکراتیک- که صبح تا شب به دولتهای آنها فحش میدهند و در عین حال از آنها کمکهای اجتماعی و حقوق بیکاری میگیرند- تشکیل جلسه میدهند و از میان دویست نفر هوادارِ هفتاد سال به بالای خودشان چند نفری را برای کمیتهی مرکزی احزاب کذاییشان انتخاب میکنند. در نهایت هم با چند انتقاد آبکی از حکومتِ سلطانِ فقیه، با هر گونه تغییر واقعی در ایران از طریق کمک خارجی یا بازگشت پادشاهی به شدت مخالفت میکنند.
در میدانِ سیاستِ ایرانِ پس از مشروطه، احزاب و گروههای مخالفخوانِ چپگرا، همواره نقشی پر رنگ در شکلدهی به صحنهی سیاست ایران داشتهاند. در مقابل اما، نیروهای راستگرای سکولار هیچگاه نقشی درخور در اذهانِ مردمِ اهل سیاست نداشتهاند. به عنوان مثال، احزابی همچون حزب دموکراتِ احمد قوام السلطنه یا سومکای داود منشیزاده و یا پانایرانیستِ محسن پزشکپور و… به دلیلِ تندرویها و کیش شخصیتِ رهبرانشان، هیچ یک اقبال عمومی پیدا نکردند و به سرعت از خاطرهی جمعی ایرانیان پاک شدند. در حال حاضر و با توجه به تغییرات سریع فضای سیاسی ایران، ضرورت تشکیل یک حزب مستقل با گرایشهای راست دموکرات و میانه با رهبری دانا و مطلع، برای تغییرِ گفتمان و فضای حاکم بر ادبیات سیاسی ایران بیش از همیشه حس میشود.
پشتوانهی پهلویگرایی آنقدر وسیع و تاریخی است که اگر گروهی از هوادارانِ دانا، راستکردار و شناختهشدهاش دست به تأسیس یک حزب راستگرای دموکرات با تکیه بر میراثِ پادشاهی در ایران بزنند، بدیلی مؤثر برای تغییراتی که در راهاند در ادارهی ایران خواهند بود. خطری که این حزبِ فرضی را تهدید خواهد کرد هجوم سیل متملقینِ بیمایه و جاننثارانِ شفاهی است که به هوای بوی کباب و ناخنک زدن به خوانِ یغما، به عضویت چنین تشکیلاتی در خواهند آمد.
زمان به نفع پهلویگرایی در حال گذر است و هر چه از فجایع حکمرانی وحشیانه و سوء مدیریتِ چپاولگرانِ حکومت جمهوری اسلامی میگذرد، دستاوردهای انکارناپذیرِ دوران پادشاهی پهلوی نمایانتر میشود. در این چهار دههی پس از انقلاب ۵۷، پهلویگرایان پاکترین سابقه را در مبارزه با حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی داشتهاند. هیچگاه دست به خون کسی نیالودهاند و همواره بر حفظ تمامیت ارضی ایران و حق تعیین سرنوشت مردم توسط خودشان تأکید کردهاند.
تحولات شگرفی در آیندهی نزدیک رخ خواهد داد. شکلِ حکومتِ دموکراتیکِ ایران پس از جمهوری اسلامی، باید به انتخابِ و اختیار آزاد مردمِ آزادِ ایران باشد. در هر حال، ملت ایران با بازگشت به سنت پادشاهیِ مشروطه یا انتخاب هر نوع جمهوری قانونمندِ دموکراتیک، میتوانند از میراث بهجا مانده از پهلویگرایی بهرهمند شده و کاستیهایش را ترمیم کنند. آیندهی ایران نه در نفی گذشته، بلکه در آموختن و عبرت گرفتن از آن است.
جناب «رضا پهلوی ایز د بست…» من در قبال پوتین لال شده ام؟! دیگر چه چیز مانده که من به روس ها و پوتین نگفته باشم؟! اسم من، با باقی اسامی جور در نمی آید. جهت اطلاع شما.
درضمن مردم از حاکمان مادام العمر خسته شدن تمام ،خامنه ای و خمینی دزد و قاتل هم مادام العمر بودن ما حاکم مادام العمر نمیخواهیم حاکمی میخواهیم که اگه خوشنون نیومد بتونیم چهارسال بعد از طریق صندوق رای عوضش کنیم نه اینکه بیاد کودتا کنه
استقلال ازادی جمهوری ایرانی
این حزب فراگیر ملی اگه مثلا رای نیاره به سبک و سیاق پهلوی کودتا هم میکنه مثل ۲۸مرداد ؟
با تشکر فراوان از آقای مصدقی که مقاله را با توضیح روان نوشته اند. کاش به نقش و نفوذ تاریخی ملاها در ذهن ملت به مدت ۱۴۰۰ سال هم می پرداختند. تخریب سیاسی “ارتجاع سرخ و سیاه” در دوره پهلوی ها مشخص و واضح است.
“پوراندخت” و “آزاده خراسانی” خیلی خوب نوشته اند.
موفق باشید.
از خودتان بپرسید این مقاله نویسان حرفه ای وبسایت های فارسی که د رهر موردی از زندگی فروغ فرخزاد تا هر جمله ای که از دهان رضا پهلوی در بیاید ، تا هر حرفی که سروش بزند ، تا هر کاری که اردوغان انجام دهد ، تا هر کار کوچک و بزرگی که اسرائیل انجام دهد ، تا هر اتفاقی که در لیبی ، میانمار، عراق ، افغانستان بیفتد ، تا بزرگداشت و تخریب هر کسی متناسب به اینکه به خودشان وصل و یا از آنها نباشد مقاله چاپ میکنند و بیرون میدهند ، هزاران مقاله اندر جنایات امپریالیسم امریکا ، خطاهای وابسته های لیبرال و غیر لیبرال به آنها ، اسرائل ، متحدان دموکراسی غرب ، … مینویسند و در کامنت ها هم که خود وبسایت اکثر آنها را برای چپاندن طرز فکر سیاسی و وابستگی آنها به از ما بهتران مینویسد ،
چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
د رمورد سکوت پوتین در حمله سه قدرت برتر جهانی به سوریه لال شده اند ؟
چرا سهیمی ، گنجی ، ف م سخن ، محمدی ، شجاعی ، در ویش پور ، نیکفر ، تابان ، عباس میلانی ، ….. در این مورد بسیار مهم در تاریخ منطقه و جهان سکوت توطیه آمیز پیشه کرده اند . انهای که همیشه به ملاها میگفتند پوتین مواظب آنها است و آنها را ترغیب میکردند ، هنوز هم برخی از آنها دارند سلاح اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ میفروشند و سعی در اشمالی شکست مفتضحانه اسد – پوتین – ملاها دارند .
درود بر نویسنده که واقیعت یک ایرانگرایی را توضیح داده اند.
پهلویی گرایی یک اصول مدرنیته و ایران گرایی و قانون است.
در ۱۴۰۰ سال تاریخ ایران تا حال فقط در ۵۷ سال دوران سلسه پهلوی قانون در ایران بوده و در این چهل سال حکومت فاشیست اسلامی قانونی وجود نداشته و هر بسیجی و پاسدار و اخوند برای خود قانون گذار شده اند و هرگز حتا ان قانون خود را نیز اجرا و یا رعایت نکرده اند. کسانی که از اصول پهلوی گرایی مخالفند، خود این اشخاص خواهان قانون و ملیگرایی و ایران گرایی نیستند بلکه خواهان نوع استبداد خودشان هستند نه ازادی.
به سهم خویش از استاد مصدقی بخاطر این نوشتار بیطرفانه و واقعگرانه سپاسگزارم. مثل روز روشن است که تقریبا هر چیز مثبتی که ایران دارد از دو پهلوی، شهبانو و دهها هزار شیرزن و شیر مردی است که با آنها برای ایران کار کردند. آنها سیستم فیودالیزم و ایل نشینی را پایان دادند، آباد کردند و رفاه و پیشرفت آوردند. تمدن و هویت ملی را پایه گذاشتند و …
طبیعی است که هیچ سیستمی و شخصی بی اشتباه و نقص نیست. همانگونه که شما نشان میدهید چپها و باصطلاح روشنفکران ایران چهل سال است که به این اشتباهات چسبیدهاند و تمام دستاوردهای پهلویها را مغرضانه یا خائنانه انکار میکنند.
نظیر مقالات پیشین یوسف مصدقی متن به غایت متین و خردمندانه ارائه کرده است. دو نکته در این متن ذهنم را مشغول کرد. یکم ـ مساله ملی گرایی است که به گمانم تن به تحول داه و معنا و مصداقی دیگر در روایت تکثر یافته است از مرکزگرایی آمرانه قبلی گذشته است. دوم ـ اشاره نویسنده به حزب راست میانه است. حزب مشروطه ایران ـ لیبرال دموکرات ـ به نظرم اصول و اهداف مورد نظر نویسنده داراست. با سپاس از یوسف مصدقی
درود بر جناب مصدقى، ممنون، طبق معمول فسیلهاى چپول و مجاهدین بى رگ و ریشه صدایشان درامد و این نشان از ان دارد که شما در این مقاله هدفهاى ریز را خوب نشانه گیرى کردید که بلافاصله اخ گفتنشان را شنیدیم. جهان وطنان و قران بسرها قدرت درکشان زنگ زده و بقولى مغزشان سه کار مى کند که انهم همانطور که اشاره فرمودید بخاطر کبر سن هست، جوانان ایران خوشبختانه گوششان به این ناله هاى واپسگرا بدهکار نیست و با شعار روحت شاد رضا شاه از همه انها گذر کردند، ما فقط باید فریاد جاوید شاه سر دهیم و این رمز پیروزیست
کثافتکاری حکومت خونخوار و غیرقابل اصلاح آخوندی به حدی رسیده که حکومت دیکتاتوری پهلوی (که در تحلیل نهائی, مسبب اصلی فروپاشی نظام کهن پادشاهی شد) را مطلوب و مقبول به نظر میرساند… ملت تماشاگر هم طبق معمول, از تشخیص بخش تراژدی از قسمت کمدی ناتوان است…
– میفرمایند ، حوادث سال ۵۷ پادشاهی مشروطه را بیش از همیشه از مسیر ارمانیش منحرف گرداند .
یعنی شکل حکومت پهلوی دوم در سالهای ۵۵ و ۵۶ مشروطه سلطنتی بوده و فرضا احزاب مختلف صحنه گردان
دولت و سیاست کشور بوده اند و پادشاه جنبه تشریفاتی و سمبلیک داشته است ؟ من اینگونه فکر نمیکنم !
– میفرمایید ، اگر گروهی از پهلوی گرایان دست به تاسیس یک حزب راستگرای دمکرات با …….
قبول دارید که پس از چهل سال بسیار از قافله سیاست و از حرکت های ملاها ( حکومت داری ولایت فقیه به سبک خودشان ) عقب بوده ، انهم پس از چهل سال !
با دست خالی و حرف میخواهید حریف اخوندها شوید ؟!!! خواب دیدید خیر باشد برادر گرامی ….
اقای مصدقی ٬هموطن گرامی و عزیز با سلام به همه..
دوست عزیز تصور این که شما نسبت به وقایع و حوادث دورانهای مختلف تاریخی یکصد سال اخیر ایران ٬بی اطلاع باشید٬دور از واقع بینی ست.منتها یک امر اساسی در همه پژوهش گران (اغلب این عزیزان)و کارشناسان تاریخ : اجتماعی /سیاسی ایران ٬دوره جدید ٬همواره غیر صادقانه بوده است و یکطرفه!.مطمئنآ نه از روی قصد ٬بلکه چکیده از احساسات میهن پرستی و حساسیت های عقیدتی/ایدئولوژیکی ..تراویده است.انچه در این مقاله نگاشته شده است مطابق با واقعیت های تاریخی نیست متآسفانه.در یعضی دورانها و شرائط چرا ٬اما در بعضی ..خیر.شاید شما خود واقف باشید ..نمیدانم.
هرکس ایران و ایرانی را دوست داشته باشد به هم میهنانش ظلم نمیکند
جناب مصدقی بسیار سپاس از مقاله یی که نوشته اید. بسیار دلچسب بود و نزدیک به افکار و آرمانهای بنده .
راه نجات را خیلی خوب ترسیم کردید و امید که مطلوب افتد و استفاده شود.
در باره ایجاد حزب که نوشته اید باید بگویم نظر کاربر پوراندخت را که در اینجا آمده است ، بسیار می پسندم و قبول دارم
پهلوی گرایی در یک حزب اگر جای بگیرد آن نقش وحدت آفرین و منسجم کننده ای خود را از دست میدهد.
شاید جایش اینجا نباشد ولی به تصور من هدف از ایجاد حزب رستاخیز از سوی پادشاه هم فکر میکنم حاوی همین نکته ای بوده که شما در نوشتار خود آوردید
نوشته ای متین و خواندنی…با سپاس از نویسنده
ملی گرایی سکولاریسم و تکنو کراسی تماما ارمانهایی هستند که تمام ایرانیها بدنبال ان هستند.اما باید دید که همانند انقلاب ۵۷ به جای مدینه فاضله خیالی به مدینه فاضلابی تبدیل نشود .که این تنها در پناه یک قانون اساسی قوی بدست خواهد امد.
پادشاهى ایران باید زنده شود،مشروطه شود و زنده بماند،
چگونه؟ ؛
فرداى آنروز ایرانى باید سهم خود را از مسوولیت بازپرورى ملى بپذیرد و سخت کار کند و فکر یک منجى که همه کارها را راست و ریس میکند از سر
بیرون کند،
ایرانى باید بپذیرد که بیرون دایره جهانى ایستاده و هیچ چیز براى یاد دادن به دنیا ندارد و همه چیز براى یاد گرفتن دارد،
مدیران آینده ایران صرفا باید جهانى باشند،نگاه کنید به موفقیت تیم هاى ملى با مربى خارجى،همان آدم،همان فرهنگ،همان جغرافیا،با مدیریت خارجى.و بله پهلویسم میتواند حزبى مفهوم حزبى فراگیر با نام “رستاخیز”
باشد.
bla bla bla …. باز حرفهای تکراری و قدیمی, بد شانسی رضا شاه شکست هیتلر, اشتباهش پاکسازی نکردن ایران از آخوند های انگل. اشتباه محمد رضا اعتماد به “مگسان دور شیرینی” اکثرا دست نشانده و جاسوس خارجی , تکرار اشتباه پدر در مورد آخوندها و شاید بدتر از ان حمایت از آخوندها (با آنکه خود مذهبی نبود,عیش و نوش میکرد و زیارت حرم میرفت),بد شانسی اش جنگ سرد و نفرت USA از CCCP . این آخوندها با سرمایه گذاری “برادر بزرگ”و شرکا سر قدرت رسیدند و آلترناتیو آنها شاهزاده هم نزد برادر بزرگ است و دارد چاق و چله میشود و فعلا تاریخ مصرف این رژیم تمام نشده و ملت ایران هم کاره ای نیستند.
I’d always liked his official dress code, espicially cape and scepter
پهلوی گرائی نمیتواند بسادگی یک «حزب» باشد چون مأموریت پهلوی گرائی منحصر به تشکیل یک «دولت» نیست بلکه دادن یک «حرکت فراگیر عمومی» برای دست یابی به یک آرمان بزرگ ملی در چهار چوب فرهنگی و تاریخی یک ملت باستانی است. آرمانی که در برگیرندهٔ همهٔ داده ها ی جهان شمول امروزی از قوانین مدنی ، حقوق شهروندی وروابط بین المللی باشد.
تنها راه حل نجات ایران و ایرانیان , پهلویها ایراندوستترین افراد در تاریخ این سرزمین بعد از کورش بودند و این معنای شاهبیت سرود شاهنشاهی در آنان متجلی بود و ملت نفهمیدند: کز پهلوی شد ملک ایران بهتر ز عهد جاودان , کزو دشمنان بودی پریشان ,” در سایهاش آسوده ایران ” , ایرانیان پیوسته شادان…. بله هنوز حجله های جوانان کشته شده در جنگ , موشک باران ایران و… را ندیده بودند این ۳ کلاس سوادان تاریک فکر ایران .
سپاس بی کران از مقاله روشنگرانه حضرت عالی
پهلویسم توام با ناسیونالیسم تنها راه نجات ایران و پیشرفت ایران است باز تکرار میکنم ناسیونالیسم با نژادپرستی فرق میکند
پهـلوى گرایى بدون نهـاد پادشاهـى در ایران امکان پذیر نیست .رضا شاه دوم