کوچ- شاید به عنوان کسی که در وَتَر نماز شبام «آقای خامنهای» نفر دوم یا سوم بود و یا دعای عهدم برای ظهور «امام زمان» هر صبح ترک نمیشد، هیچگاه به ذهنم حتی خطور نمیکرد که روزی خودم را در مقابل این پرسش که «جمهوری اسلامی، بودن یا نبودن؟» ببینم و موظف باشم به آن پاسخ دهم.

این پرسش را بارها از خودم و اطرافیان اصولگرا و اصلاحطلبم پرسیدهام. هر دو جریان برای بودن و ماندن جمهوری اسلامی دلایلی دارند؛ دوستان اصلاحطلب از سوریهای شدن هراس میآفرینند و دوستان اصولگرا با اشاره به روی کار آمدن دولت نظامی پاسداران، وعده پاکسازی دولت را با روشهای نظامی میدهند و میگویند این چند ماه را به سلامتی بگذرانیم بعد وقت پاکسازی میرسد و خودمان میدانیم چه کار کنیم!
با این حال همچنان این سوال پیش روی من است، که با حکومتی که سراپای آن را فساد گرفته است بمانیم و آن را به عنوان پوستینی کهنه و چرکین برای نسلهای بعدمان به ارث بگذاریم یا آن را با همه هزینههایش به زیر بکشیم و فردایی متفاوت را برای آیندگان بسازیم؟
واضح است که سیاسیون اصولگرا هیچ برنامهای برای فردای ایران ندارند، آنها صرفاً میخواهند قدرت را به دست آورند و از آن منتفع شوند. آنها پس از اینکه پایگاه رای مردم را از دست دادند تمام امیدشان به روی کار آمدن دولت نظامی سپاه است. اما فراموش نکنیم هر جا که رد پای سپاه هست، پولشویی و رانت و فساد هم هست و حال چگونه با این دستان کثیف میخواهند فردایی پاک برای نسلهای بعد بسازند؟! هرچند همه میدانیم و اصولاً میدانیم سپاه خودش از ریشههای مشکلات است! تجربه نشان داده هرگاه کسب و کاری موفق میشود، سپاه خود را به آن رسانده و خودش را شریک کرده و صاحب آن شده، سرنوشت «اسنپ» و «دیجی کالا» و خیلی از شرکتها همین شد.
با این حال اصلاحطلبان نقش مهمتری در بقای جمهوری اسلامی دارند، چرا که آنها دستکم تا انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم پایگاه رای بیشتری داشتند و با هراسافکنی میان مردم نسبت به سوریهای شدن ایران پس از جمهوری اسلامی سعی میکنند آحاد جامعه را از حرکت به سوی براندازی نظام منصرف کنند.
آنها که بیش از بیست سال است با نشان دادن سراب اصلاحات، از انجام سطحیترین اصلاح در سیستم ناکام بودهاند، توقع دارند مردم این را بپذیرند که آنها یک حکومت سراپا رانت و فساد و تباهی برای سواری گرفتن از نسل آینده به ارث بگذارند؛ حکومتی که هشتاد میلیون ایرانی در داخل را به گروگان گرفته و به دور از خواست مردم آنها را مقابل جامعه جهانی قرار داده. بماند که چه تعداد ایرانی در چهار دهه گذشته بیرون از کشور تباه شدهاند.
حکومتی که در پیشرفت و اعتلای کشور آنقدر ناکام است که بسیاری از همسایگان چون امارات و قطر به سرعت از آن پیشی گرفتند و رفاه نسبی مردمشان را فراهم آوردند اما ملت ایران تحت سیطره رژیم فاسد درجا میزند.
اصلاحطلبان سر در آخور جمهوری اسلامی دارند و بسیاری از آنها در مفاسد اقتصادی حکومت شریکاند و آقازادههای آنها و ژن خوبهاشان بر سر سفره انقلاب نشستهاند و سهمشان را میبرند و خانوادههاشان در آمریکا و کانادا در رفاهاند و خودشان خبر از حال و روز دردمندان ندارند.
جمهوری اسلامی در سطح جهانی توهم منجی آخرالزمانی، در منطقه توهم هلال شیعی و در داخل سودای برقراری حکومت صدر اسلام را دارد. از این رو در پی بسط و گسترش نفوذ خود در سایر نقاط است و دستاوردش جز ویرانی در داخل و همچنین کشورهای متحدش چون سوریه و عراق و یمن نیست. هر جا جمهوری اسلامی قدم گذاشته ویرانی بیشتر به بار آورده. گویا این هیولای شوم جز ویرانی «هیچ» در چنته ندارد. در داخل کشور نیز فقر و فساد و فحشا را به جان مردم انداختهاند؛ تنفروشی و خودکشی از یکسو، سرافکندگی پدرها و مادرها برای تامین معاش خانواده از سوی دیگر، مصیبتی است که با چشم در اطرافمان میبینیم.
شوربختانه نزدیک به چهل سال است که چند خانواده همه امورات ایران را در دست گرفتهاند، خودشان مالاندوزی کردهاند و مردم را به نیستی کشاندهاند حالا نوبت به فرزندانشان رسیده تا بیش از پیش شیره جان ایران را بمکند.
پر واضح است که بودن جمهوری اسلامی به معنای نبودن مردم و حتی ایران است! جمهوری اسلامی، بودن یا نبودن؟!
از این رو راهی جز براندازی جمهوری اسلامی با همه هزینههایش باقی نمیماند. به حکومت نظامی پاسداران فاسد و سیاست کجدار و مریز اصلاحطلبان حکومت نمیتوان امید داشت و باید آماده شد تا ایران را از دست اهریمن باز پس گرفت و برای باقی ماندن ملت و مملکت، جمهوری اسلامی را به تاریخ سپرد. این حکومت فاسد را برای آینده و فرزندانمان به میراث نگذاریم که جز تباهی بیشتر هیچ نخواهد داشت.