یوسف مصدقی- هفته گذشته، کمپانی توییتر ضمن حذف توییت تأیید فتوای قتل سلمان رشدی، حساب کاربری علی خامنهای را در این شبکهی اجتماعیِ ممنوعه در ایران، محدود کرد. رهبر خودخواندهی مسلمین جهان، توییت کذاییِ محذوف را به مناسبت سی سالگی فتوای روحالله خمینی دایر بر مهدورالدم بودنِ نویسندهی «آیات شیطانی» منتشر کرده بود و در آن بر قطعیت و تغییرناپذیر بودنِ فتوای امام راحل تأکید کرده بود.
اگر تا کنون اثری از سلمان رشدی نخواندهاید، شاید با الهام از حکایت آن «نحوی» در مثنوی معنوی بتوان گفت اگر نه «نیمِ عمرتان»، لااقل بخشی از آن «بر فناست» زیرا خواندن داستانهای رشدی جدا از بُعد زیباشناسانهی آنها، روشنگر سرشت مشترک و ناخودآگاهِ جمعیِ ما باشندگانِ اکثرا مسلمانزادهی وابسته به فرهنگ هند و ایرانی است. خواندن آثار رشدی، به بخشهای تاریک و هولناک هویت جمعی ما نور میتاباند و کمک میکند تا خویشتن را بهتر بشناسیم. اگر حوصله خواندن رمانهای این نویسندهی شهیر را ندارید یا دسترسی به کتابهای ممنوعهی او برایتان میسر نیست، پیشنهاد میکنم که برای آشنایی با کارها و اندیشهی سلمان رشدی، کتابگزاری عالی و دقیق الاهه بقراط در باب کتاب «آیههای شیطانی» و همچنین مقاله مختصر و مفید رضا پرچیزاده دربارهی زندگی و سبک داستاننویسی رشدی را که هر دو در کیهان لندن منتشر شدهاند، بخوانید تا قدری با او آشنا شوید.
از آنجا که صاحب این صفحهکلید از دوستداران آثار سلمان رشدی است، بیمناسبت ندید تا به مناسبت سی سالگی فتوای مورد اشاره، تأمل این هفته را به سِر احمد سلمان رشدی (Sir Ahmed Salman Rushdie FRSL) اختصاص دهد و به این بهانه به اختصار آنچه را که در چند مقاله به صورت پراکنده دربارهی خشونت ذاتی دین اسلام نوشته است، در یک متن بیاورد.
الف) خشونت ذاتی اسلام و جواز قتل دگراندیشان
در میان ادیان فراگیر تاریخ، اسلام تنها دینی است که از همان آغاز پیدایشاش بنا را بر خشونت و حذف هویتهای دیگر گذاشت و بنیانگذار آن و خلفای صالحش از هر نوع خشونتی برای گسترش قدرت خود و نابودی غیرِ خود بهره بردند. دامنهی این خشونتها از خشونت کلامی و آزار روانی (هتاکی، تهمت، شایعه و…) شروع شد، تا شبیخون و غارت اموال و حتی حذف فیزیکی دگراندیشان، رقبا و مخالفین ( غزوه، سَریّه، ترور و…) ادامه یافت و در نهایت به کشورگشایی و اشغال سرزمینهای دیگر، ختم شد.
طمع، خشونت و زورگوییِ ذاتیِ اسلام، با جان و سرشت هر مسلمان واقعی چنان عجین است که تنها با قدرت قانون و نیروهای مسلح میشود از آزار آنها علیه دگراندیشان و دگرباشان جلوگیری کرد. مسلمان واقعی خویی متجاوز و تمامیتخواه دارد. دنیا از چشمانداز او همان است که در عهد رسولالله بوده و توسط او خطکشی شده است. از این چشمانداز، جهان به «دارالحرب» و «دارالاسلام» تقسیم میشود و «جهاد» راه حل نهاییِ رابطه میان این دو بخش دنیاست.
دگراندیشی و دگربودگی از نظر یک مسلمان واقعی، چیزی جز اتصال به دارالکفر (دارالحرب) نیست و کسی که به این بخش از عالم متصل شود، شایستهی عقوبت دنیوی و اخروی است. مالِ او حلال، خونِ او هدر و خانوادهاش مستحق بردگی هستند. فقها و مفتیان شیعه و سنی، از عمق جان خود به چنین احکامی باور دارند؛ هرچند گاهی به ضرورت و مقتضیات زمان و از سر ضعف، باورهای منحط و بَدَویشان را پنهان میکنند، اما اگر قدرت به دستشان بیفتد، از وحشیگری و خشونت به بهانهی اجرای احکام الاهی و تقویت حکومت اسلامی، ذرهای فروگذار نخواهند کرد.
ترور مخالفین بخشی از سیرهی پیامبر اسلام بود که از همان آغاز هجرت به مدینه و تشکیل حکومت، در دستور کار مسلمین قرار گرفت. مورخین صدر اسلام، بنا به ایمان و اعتقاد راسخی که به درستی و خطاناپذیری اعمال پیغمبر اسلام داشتند، نه تنها این ترورها را با جزئیات در آثارشان ثبت کردهاند بلکه از ذکر آنها در این منابع مفتخر نیز بودهاند. اگر به منابع معتبر تاریخ اسلام همچون کتاب «طبقات» واقدی یا تاریخ طبری یا «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر مراجعه کنید، به ماجراهای شگفتآوری از قتلهای برنامهریزی شدهی مخالفان عقیدتی پیامبر اسلام بر میخورید که با الگوی قتلهای صورت گرفته در دوران جمهوری اسلامی یا جنایات دیگر حاکمان کشورهای اسلامی مو نمیزند.
برای نمونه، یکی از نخستین قتلهای سیاسی صدر اسلام، ترور کَعب بن اشرف شاعر یهودی اهل مدینه بود. گناه کعب، ساختن چند شعر هجوآمیز دربارهی پیامبر اسلام و همچنین مویه بر اعراب غیرمسلمان کشته شده در جنگ بدر بود.*
فتوای خمینی مبنی بر مهدورالدم بودنِ سلمان رشدی و تلاشهای مستمر مسلمین آدمکش برای قتل این نویسندهی دگراندیش نشان از آن دارد که هنوز هم پس از چهارده قرن، در بر همان پاشنه میچرخد و اینگونه رفتار نه تنها نزد مسلمانان مذموم نیست بلکه بخش مهمی از سنت و هنجارهای مسلمانی را شامل میشوند.
ب) سلمان رشدی: سود و زیان یک فتوای احمقانه
بیشتر موقعیتهای دردناک و تراژیکی که ما آدمیان در آنها گرفتار میشویم، جنبهای مضحک و کمدی هم دارند. میزانِ مضحکه یا جدیتِ موقعیت، بسته به این است که از چه فاصلهای و از کدام چشمانداز به آن نگاه کنیم.
وضعیت سلمان رشدی پس از صدور فتوای قتلش توسط خمینی، فارغ از جنبهی تراژیکاش، وجهی کمدی هم داشته است. رشدی پیش از فتوا، نویسندهای عیاش و اجتماعی بود که به واسطهی نوشتنِ دو داستان موفق- «بچههای نیمهشب» و «شرم»- هم جایزهی ادبی معتبر «بوکر» را برده و هم درآمد قابل توجهی کسب کرده بود. در آن ایام، بیشتر وقت رشدی به پرسه در محافل ادبی و هنری میگذشت و از ثروت و شهرتش لذت میبرد. تجربهی او در کار تبلیغات- به عنوان متننویسِ آگهیهای تبلیغاتی- و همچنین ترانهنویسی برای گروههای موسیقی راک و پاپ در بریتانیا، به او تواناییِ جذب مخاطب را داده بود و او از این توانایی، برای بیشتر مطرح شدن، نهایت استفاده را میکرد.
علاقه او به جنبشهای چپگرا و شورشی، درکنار فعالیتهایی نظیر میزبانی گفتگو با ادوارد سعید در مؤسسه هنرهای معاصر لندن، از او چهرهای روشنفکر نمایش میداد.
همچنین نقد شیطنتآمیز او بر مفهوم «استعمار» در آثارش- به ویژه در «بچههای نیمهشب»- او را به یکی از چهرههای موج ادبیات «پسااستعماری» تبدیل کرده بود. انتشار «آیههای شیطانی» و پیامدهای آن، زندگی رشدی را برای همیشه تغییر داد. او نه تنها از چپگرایی و اسرائیلستیزی قلابی محافل روشنفکری که به آنها رفت و آمد داشت فاصله گرفت بلکه بیش از یک دهه از انظار عمومی غایب شد و تحت مراقبت شدید امنیتی قرار گرفت. در همان دوره، حداقل یک تلاش ناموفق برای ترور او، باعث تشدید حفاظت از او و در نتیجه منزویتر شدنش شد.
در اینکه زندگی سلمان رشدی پس از فتوای خمینی برای بیش از یک دهه از حالت عادی خارج شده و در آن ایام، زندگی شخصی و اجتماعی او به انزوا و با ترس گذشته، شکی نیست. ذهن خلاق هنرمند اما میتواند از شرایط ترسناکی که جهل و تعصب دیگران برایش پیش آورده، بهرهای طنزآمیز و خوشایند ببرد.
یک سال و اندی پیش، سلمان رشدی در نقش خودش حضور کوتاهی در سریال «زیادی ذوق نکن» (Curb Your Enthusiasm) داشت. در این نقش به یادماندنی، او در بخشی از گفتگویش با لَری دیوید (کمدین مشهور آمریکایی و شخصیت اصلی سریال) میگوید که مدتها طول کشیده تا جنبههای مثبت فتوا را کشف کند. مهمترینِ این جنبههای مثبت از نظر رشدی، جذابیت جنسیِ ناشی از فتواست. کشفِ سلمان این است که: مردی که مشمولِ فتوا شده از نظر بسیاری از زنانِ زیبا، موجودی خطرناک و در نتیجه خواستنی است. فتوا همچون یک «غبارِ جادویی و پَریوارِ سکسی» دورِ چنین مردی را میگیرد و او را برای بسیاری از زنان که مشتاقِ خطر هستند، جذاب میکند. سلمان به لَری–که خود مشمول فتوا شده- پیشنهاد میکند بدون ترس به میان جامعه برگردد تا جذابیتِ جنسی فتوا را تجربه کند. در بخشی دیگر از همان سریال، سلمان دربارهی یکی دیگر از جنبههای مثبتِ فتوا صحبت میکند که همانا بهانه برای حاضر نشدن در مراسم و مهمانیهایی است که آدمِ فتوازده دوست ندارد در آنها شرکت کند. خطرِ ناشی از فتوا توجیه خوبی برای غیبت از چنین مجامعی است.
https://youtu.be/FJLZRyLuCmc
به احتمال بسیار زیاد، سِر احمد سلمان رشدی (Sir Ahmed Salman Rushdie FRSL) بدونِ فتوای خمینی نه تنها بخت کسب عنوان شوالیه از سوی ملکه بریتانیا را پیدا نمیکرد بلکه حتی کسری از ثروت و شهرتی را که اکنون دارد به دست نمیآورد.
تکمله
هر چند تلخ و ناخوشایند به نظر برسد اما فتوای خمینی خدمتی بود در جهت شناساندن خشونت ذاتی اسلام و بخصوص شیعهگری به مردم روادار غرب عالم. این فتوا موجب شد که بخشی از روشنفکران غربی- البته نه آن دسته چپگرایانی که برای نفی کاپیتالیسم و لیبرالیسم حاضر به پذیرش هر حماقتی هستند- اسلام واقعی را بشناسند و بیهوده به جنبهی رحمانی این دین دل نبندند زیرا بنا به آیه ۲۹ از سوره ۴۸ (سوره الفتح) قرآن، جنبهی رحمانی اسلام تنها شامل مسلمانان مؤمن میشود و نه کفار. بر اساس این آیه از قرآن، مسلمانان در رفتار با کفار باید بسیار سختگیر و بیرحم باشند.
فتوای خمینی علیه نویسنده «آیههای شیطانی» حلقهی آخر تصمیمات اشتباه و فتاویِ دهشتناک او در سال خونبارِ ۱۳۶۷ خورشیدی است. سالی که بهارش با شکست نظامی پرتلفات سپاه در «فاو» و متعاقب آن نابودی نیروی دریایی جمهوری اسلامی توسط ناوهای آمریکایی شروع شد، تابستانش داغ کشتار هزاران زندانی سیاسی به فتوای خمینی را دارد و زمستانش آلوده به فتوای قتل سلمان رشدی است.
قربانیان آن سال، بخت و اقبال سلمان رشدی را نداشتند تا از فاصلهی مکان و زمان، به فاجعه نگاهی طنزآمیز داشته باشند، به جهل بَدَوی خمینی و اوباشِ همراهش بخندند و از نتایج آن بهره ببرند. آنها در مرکز فاجعه بودند و راهی برای دوری از آن نیافتند. به همین دلیل است که فاصله و چشمانداز نقشی اساسی در فهم ما از جنبهی طنزآمیزِ فاجعهها بازی میکنند.
*برای تفصیل بیشتر میتوانید به شرح ماجرای قتل کَعب بن اشرف در دو منبع بسیار معتبر تاریخ اسلام مراجعه کنید:
کتاب «طبقات» نوشتهی محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمهی دکتر محمود مهدوی دامغانی، جلد دوم: غزوهها و سریّههای پیامبر(ص)؛ بیماری، رحلت،خاکسپاری رسول خدا(ص) و…، انتشارات فرهنگ اندیشه ۱۳۷۴، صص: ۳۲-۲۸.
تاریخ طبری یا «تاریخالرّسل و الملوک» تألیف محمد بن جریر طبری، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ سوم ۱۳۶۳، جلد سوم، صص ۱۰۰۷-۱۰۰۳.
فتوا پس از پایان جنگ با عراق برای انحراف افکارمردم ایران از سرنوشت جنگ داده شد ودر واقع به خمینی دیکته شد.
آنانى که معقدند دین اسلام واقعى همان چیزى است که خمینى مى گوید، دنبال چه هستند؟
مگر دین اسلام یک چیز مشخص و معین است.
آیات قرآنى و روایات اسلامى بسیار ضد و نقیض است و حتى رفتار افراد شاخص اسلامى بسیار ضد و نقیض است.
کناب سلمان رشدى بر اساس حدیثى است که مى گوید شیطان آیه یا آیاتى را (تعداد را نمى دانم) به پیامبر اسلام در قالب وحى تقلبى آورده و پیامبر ندانسته آن را به مسلمانان ارائه کرده و آن آیه یا آیات معلوم نیست کدامند. بسیارى از اهل سنت و برخى از فرق شیعه این حدیث را قبول دارند.
رفتار محمد هم تابع شرایط است و در مکه مهربان و در مدینه خشن است.
بنابراین این رفتار شرایط پذیر است.
بنابراین تعریف خاص کتابى از اسلام ممکن نیست.
ما پیش از انقلاب در میان «مسلمانانی» زندگی میکردیم که «مسلمانی» را از پدران ومادران خود ارث برده بودند وآن مسلمانی مطابق با فرهنگ اصیل ایرانی ، سرشار از مهربانی وبخشندگی واحترام به دین وآئین دیگران بود. خمینی ودار ودستهٔ جنایتکارش بنام آن اسلام انقلاب کردند و پس از مسلط شدن بر این کشور «اسلام واقعی» را به مردم فریبخوردهٔ ایران تحمیل کردند.
هند واروپایی !!!! بیش از نیمی از مردم ایران هند واروپایی نیستند لطفا از طرف مردم صحبت نکن .
برای من قسمتی از کتاب آیه های شیطانی جالب است که اوضاع اجتماعی عربستان آنزمان وروابط ساکنانش با یکدیگر را بطرز طنز آمیز و بسیارساده ولی موشکافانه ترسیم میکند. مسلمانان امروزی تصورش را هم نمیتوانند بکنند که محمد و ساکنان عربستان آنزمان در چه حالت «ابتدائی» رقت آوروروابط اجتماعی خنده داری دربیابان زندگی میکردند.
گفتنی است که جانشینان محمد درسایهٔ «فتوحات» خونین وتاخت وتاراج بعدی با زندگی دنیای متمدن آنزمان ، ایران و بیزانس ، آشنا شدند وهرآنچه از آنها گرفتند بنام خودشان «تاریخ و تمدن» دست وپا کردند.
بى شک نویسنده وقایع را درست مى انگارد و بر رد خشونت ورزى دیدگاه درستى دارد.
اما آیا مترادف کردن مسلمانى با خشونت ورزى درست است؟
ما ایرانیان سال ها در میان مسلمانان قبل از انقلاب زیسته ایم. آیا آنان را چنین یافته ایم؟
بسیارى از ما در خانواده هاى معتقد مسلمان زندگى کرده ایم ولى در میان آن خانواده ها تعریف مسلمانى سرشار از مهربانى حتى به غیر مسلمانان بود.
دین و باور مردمان سرشتى متفاوت از دین کتابى دارد.
دین مانند هر پدیده دیگرى در روند تاریخى و در سیر مکانى تغییر یافته است و با یک یا دو واقعه تاریخى و مکانى تعریف نمى شود.
ناب دیدن یک نگاه روشنفکرانه است و نه تنها علمى نیست بلکه در عمل نتایج خطرناکى چون خمینى را دارد.
roshdi newisande daraje 3 ke ba yek fatwa melioner shod