خاطرات عبدالرضا انصاری، دولتمرد پیشین، که چندی پیش از سوی انتشارات Ibex در آمریکا انتشار یافت،عنوان «دهمین مجلّد از مجموعه توسعه و عمران ایران» را بر خود دارد.
جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
در وزارت کشور، کسی که من به او معرفی شده بودم و برای گرفتن خبر به دفترش میرفتم یکی از مدیر کلهای با سابقه آن وزارتخانه بود.
– اسمش چه بود؟
ـ آقای ملکزاده. دفتر او پاتوق صاحبمنصبان وزارت کشور بود. من که میرفتم برای گرفتن خبر، دعوتم میکرد که حالا بنشین یک چایی بخور. مینشستم و به حرفهای آنها گوش میکردم و از خیلی چیزها آگاه میشدم ولی خبری که میگرفتم و میبایستی از رادیو پخش شود خشک و رسمی بود. از این قبیل که فلان کمیسیون با حضور فلان و فلان و فلان تشکیل و در فلان موضوع مذاکره و تصمیماتی اتخاذ شد. بیشتر هدف این بود که اسمشان در رادیو برده شود و درباره مذاکرات و تصمیمات اطلاعی داده نمیشد. در وزارت دادگستری هم خبرها از همین قرار بود. خاطره جالبی که از این دوران دارم محاکمه تدّین بود. سیدمحمد تدین وزیر پیشین خواربار و کشور که علیه او در مجلس شورای ملی اعلام جرم شده بود در دیوان عالی کشور محاکمه میشد. او که مرد سخنوری هم بود با حرارت از خود دفاع میکرد و دفاعیاتش از این حیث برای من جالب بود که میدیدم خطای یک وزیر، هر اندازه هم مقتدر باشد، هر اندازه هم از پشتیبانیهای محکم سیاسی برخوردار باشد، چه عواقبی ممکن است برایش در بر داشته باشد.
دوران خبرنگاری من در رادیو تهران یک سال طول کشید. دوستی داشتم بهنام مهندس فزونی که شعر میگفت و اشعارش در روزنامه «بابا شمل» که هفتهنامهای بود فکاهی و سیاسی، با امضای مستعار «مهندسالشعرا» چاپ میشد. در سال ۱۳۲۶ کابینه قوامالسلطنه سقوط کرد و حکیمالملک روی کار آمد و دکتر سجادی وزیر اقتصاد شد. دکتر سجادی مهندس فزونی را به سمت رئیس کل دفتر وزارت اقتصاد برگزید. مهندس فزونی نیز مرا به عنوان معاون اداره کل دفتر به آن وزارتخانه برد و این کار خیلی در زندگی اداری من اثر گذاشت زیرا اداره دفتر وزارت اقتصاد دو معاون داشت، یکی من بودم و یکی آقای یزدانی که با بیست سال سابقه خدمت، به زیر و بم کارهای اداری وارد بود. من که جوانی تازهکار و علاقمند به یاد گرفتن بودم از این فرصت برای کار آموختن استفاده میکردم. آقای یزدانی گزارشهایی را که از نمایندگان اقتصادی ایران در خارج به دفتر کل میرسید به من میداد که بخوانم. مثلاً گزارشهای مرحوم دکتر حسن شهیدنورائی نماینده اقتصادی ایران در پاریس، چه از نظر موضوع و چه از نظر نگارش برای من بسیار جالب توجه و آموزنده بود. ضمناً به دانشکده حقوق هم میرفتم و درس میخواندم.
-آقای یزدانی این گزارشها را به شما میداد که بخوانید و درباره آنها کار خاصی انجام دهید یا قصدش کمک به افزایش اطلاعات و آشنایی شما با کارهای اداری بود؟
ـ روی این گزارشها کار مهمی در اداره ما انجام نمیگرفت. وظیفه اداره کل دفتر این بود که گزارشها را یا به اطلاع وزیر برساند و یا به ادارات مربوط ارجاع دهد. اگر آقای یزدانی گزارشها را بی آنکه به من نشان دهد لای پوشه میگذاشت و میفرستاد به بایگانی، من نمیتوانستم بگویم چرا این کار را کردی. او مرد شریفی بود و مثل یک برادر بزرگتر با من رفتار میکرد و هدفش آشنا کردن من با امور اداری بود. من خود را مدیون این آدم میدانم. یکی دیگر از آدمهای فهمیده و با حسن نیت آن دستگاه، دکتر غلامرضا کیان معاون وزارتخانه بود. دستوراتی که او بر روی گزارشها میداد از درایت و دانش و حسن نیت او حکایت میکرد و من از او هم خیلی چیزها آموختم. بعدها، وقتی من در کابینه دکتر اقبال وزیر کار شدم، دکتر کیان در همان کابینه وزیر مشاور بود. باری، حدود یک سال هم من در آنجا بودم و بعد، مقدمات سفرم به خارج فراهم شد و با استفاده از مرخصی بدون حقوق، رفتم به آمریکا برای ادامه تحصیل.
– آقای انصاری، پیش از آنکه به مرحله دیگر زندگی شما پس از رفتن به آمریکا بپردازیم، سؤالی از شما دارم. این دورانی که شما شرح دادید یک دوران پر تلاطم سیاسی بود و احزاب مختلف در صحنه سیاست ایران نقش داشتند. جوانهای همسن و همدوره شما در رابطه با این احزاب، مخصوصاً حزب توده که خیلی قوی بود، چه وضعی داشتند. شما خودتان اوضاع را چگونه میدیدید و چه گرایشی داشتید؟
ـ در دانشکده کشاورزی، تعداد همدورههای ما که مجذوب حزب توده بودند بر دیگران میچربید. گروهی از آنها وارد حزب توده شدند و برخی هم به مقامات بالای حزبی رسیدند. ما که به دلایل خانوادگی یا هر دلیل دیگر، نسبت به حزب توده و مرام و مسلک آن تمایلی نداشتیم در اقلیت بودیم. بیعلاقگی من، و شاید کسان دیگری از همدورهها، نسبت به حزب توده، صرف نظر از وضع خانوادگی یک دلیل دیگر هم داشت و آن وابستگی این حزب به قوای اشغالگر بیگانه بود.
ما، در آمد و رفتمان به دانشکده، میبایستی از پستهای بازرسی عبور کنیم که سربازان روس در آنها مستقر بودند. محل دانشکده کشاورزی در کرج قرار داشت و ما که شاگردان شبانهروزی بودیم هفتهای یک بار، روز پنجشنبه با اتوبوس میآمدیم به تهران و عصر جمعه یا صبح شنبه برمیگشتیم به کرج. روسها در کاروانسراسنگی پست بازرسی دائر کرده بودند. اتوبوس مجبور بود در مقابل پست بازرسی توقف کند. سربازان روس میآمدند به داخل اتوبوس، بازرسی میکردند و در صورتی که چیز مشکوکی نمییافتند اجازه میدادند اتوبوس به راه خود ادامه دهد. مشاهده این وضعیت، که در داخل خاک خودمان، پشت دروازه تهران، سرباز خارجی صاحب اختیار باشد و اجازه رفت و آمد بدهد یا ندهد، برای یک جوان ایرانی که دوران دانشجویی را میگذراند، بسیار خفتانگیز و دردآور بود. از طرف دیگر، در محلی که قرار بود کارخانه ذوب آهن ایران در دوره رضاشاه احداث شود، بناهای نیمهویران ذوب آهن را روسها در اختیار گرفته و به کمپ خود تبدیل کرده بودند. دانشکده ما هم سر راه آنها قرار داشت و برای آمد و رفتشان از محوطه دانشکده استفاده میکردند. همینطور از سالنهای دانشکده برای نمایش فیلم و برنامههای دیگر. بنابراین، ما با آنها برخورد مداوم داشتیم. تیم فوتبالی هم درست کرده بودند که با تیم فوتبال دانشکده ما مسابقه میداد. در تمام این احوال، ما شاهد رفتار خشن و زننده آنها بودیم. من از آنچه میدیدم رنج میبردم در حالی که گروهی از همکلاسهایمان طرفدار دوآتشه دولت شوروی و مجذوب تبلیغات حزب توده بودند.
-حالا برگردیم به موضوع ادامه تحصیل شما؛ چه سالی به آمریکا رفتید؟
ـ در سال ۱۹۴۸ بهاتفاق یکی از دوستان و همکلاسهایم آقای هوشنگ عامری عازم آمریکا شدیم و قرار بود به دانشگاه کالیفرنیا در برکلی برویم. ولی پس از ورود به نیویورک عموی آقای عامری که تقریباً جنبه سرپرستی ما را داشت و مدت سی سال در آمریکا بسر برده بود، ما را از رفتن به کالیفرنیا منصرف کرد و گفت بهتر است به دانشگاه یوتا بروید…
[ادامه دارد]
یک عده از فدایی ، توده ای ، کمونیست کارگری ، …. ها راه افتاده اند تو اینترنت در قسمت کامنت ها و
در تلویزیون های زنجیره ای خودشان (البته با برچسب دروغین سلطنت طلبی و ملی و مشروطه و …) همین ادعای رنگ باخته روشنفکران دینی ، ملی مذهبی ها ، اصلاح طلبان سبز روسی را تکرار میکنند (که دین ما و دولت دموکراسی دینی که ما می گوئیم با مال این ملاها متفاوت است و البته کسی هم باور نمی کند) . اینها مثل آنها برای فریب دوباره خلق ، در برابر اسناد و مدارک تاریخی کشتار گری های میلیونی ، شکنجه ها ، اردوگاه های کار اجباری ، اعدام های بدون دادگاه و وکیل و هیئت منصفه ، و ترور و کودتا و سرکوب و سانسور( از لنین تا چه گوارا و …) ، مطرح میکنند که :
۱) مارکسیسم هیچ ربطی به شوروی و کوبا و پول پوت و چین و ویتنام و ونزوئلا و اروپای شرقی و اسیای مرکزی و افغانستان تره کی ندارد .
پس چیست ؟ کجا بوده ؟ چه دلیلی دارد که چیزی متفاوت با همه انها از کیسه شما بیرون بیاید وقتی انها از شما بیشتر برای ایجاد ان فداکاری کردند ، نیرو گذاشتند ، اعتقاد و ایمان بیشتری داشتند ، و کمتر از شما تظاهر میکردند و فرافکنی ؟ اگر تا کنون نیامده ، پس بعدا هم نخواهد امد ، شدنی نیست ،
مردم ایران کار ، ازادی ، پیشرفت ، توسعه پایدار ، امنیت فردی و اجتماعی و زندگی مرفه با کیفیت می خواهند که همین الان در همین کشورهایی که شماها در انها پناه گرفته اید و حال میکنید وجود دارد ، واقعی است ، اگر نبود شما میرفتید جای دیگر . ریسک کردن برای موهومات و رویاهای پوچ بس است . راهی که اکثریت مردم دنیا میروند ، امتحان شده ، با تمامی نواقص و خوبی هایش ، راهی است که عقل ما را به ان می خواند . ما نمی خواهیم موش ازمایشگاه چند تا دیوانه سیاه کلیست یا مشابه شویم . همین رفسنجانی وموسوی و احمدی نژاد و روحانی و … هفت پشت ما را بس است .
۲) خیلی مرد رندانه و آخوندی و استالینیستی همانجا مقایسه مع الفارق هم میکنند که پس هیروشیما چی ؟ ویتنام چی ؟ سرنگون کردن صدام چی ؟ …. همین مقایسه نشان میدهد که اگر همین ها دست شان به حکومت برسد همین هیروشیما را بهانه آدم کشی و سرکوب می کنند. در حالی که هیروشیما در یک جنگ بود ، جنگ جهانی ، ژاپنی ها یا امریکایی ها مردم خودشان و یا مخالفین داخلی خودشان را که کشتار میلیونی نکردند ، مثل استالین ، مائو ، پول پوت ، چه گوارا ، ارتگا ، مادورو ، اسد ….
اگر مثال مشابه دارید بزنید که یک رئیس جمهور امریکا یا یک فرمانده ارتش امریکا میلیونها امریکایی را قتل عام کند چون از نظر فرهنگی انها را فاسد میدانسته ، یا جاسوس می دانسته ، یا دشمن نظام می دانسته ؟ یا با طرز فکر انها مخلف بوده ! امروز در امریکا ۹۰ درصد رسانه ها و متفکرین بلند پایه ، نمایندگان مجلس ، هنرمندان ، قضات ، وکلا علیه ترامپ درست یا غلط تبلیغاتی میکنند که اگر در هر کشور سوسیالیستی جهان هر کسی جرات کند علیه رئیس جمهور یا رهبر یک هزارم ان اتهامات را وارد کند ، مرگش حتمی است ، در برخی از انها پسر و نوه ان فرد هم زندانی و شکنجه می شوند و به اردوگاه کار اجباری می روند .
دیکتاتوری کمونیستی و جنایتهای تاریخی
https://www.radiofarda.com/a/communist-dictatorship-and-historical-drama-crime/30396692.html
سانسور به نفع روسیه یا شوروی و عروسک های انها :
دلیل اینکه همه رسانه های فارسی همیشه وقتی چیزی به نفع روسیه و به ضرر امریکا و اروپا و لیبرال دموکراسی باشد را همه هماهنگ پست میکنند ، اما اگر خبری و یا مقاله ای بر علیه روسیه ، و کلوپ فاشیست های مارکسیست روسی باشد را فقط یک وبسایت مجاز به پست است و دیگران سانسور میکنند چیست ؟
دیکتاتوری کمونیستی و جنایتهای تاریخی
https://www.radiofarda.com/a/communist-dictatorship-and-historical-drama-crime/30396692.html
(ویدئو) داستان تلخ دختری که از کره شمالی فرار کرد
https://fararu.com/fa/news/426954/%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF