آرامگاه فردوسی گورستان عمومی نیست

- اصرار حکومت در به خاکسپاری پیکر شجریان در آرامگاه فردوسی دلیل سیاسی دارد و همانگونه که یکی از عوامل رژیم بیان کرده، از چند ماه پیش برنامه‌ریزی شده است. اگر از ترس مردم و واکنش‌های جهانی نبود، رژیم تا کنون آرامگاه فردوسی را با خاک یکسان کرده بود. حال می‌خواهند کاری را که با تیشه و کلنگ و بولدوزور نتوانستند انجام دهند با تبدیل نماد ایرانگرایی به گورستانی متروکه در توس انجام دهند.
- هیچ بعید نیست که با دفن شجریان در محدوده آرامگاه فردوسی گنبد و بارگاهی نیز برایش بنا کنند تا از صبح تا شب نوای «ربنای» شجریان در تقابل با شاهنامه‌ی فردوسی از آن پخش شود.

جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ برابر با ۰۹ اکتبر ۲۰۲۰


احمد تاج‌الدینی – روز گذشته ۱۷ مهرماه ۱۳۹۹ محمدرضا شجریان پس از یک دوره بیماری طولانی درگذشت. شجریان در آوازخوانی استادی بی‌نظیر بود و در موسیقی ایرانزمین نامی ‌ماندگار خواهد داشت.

اما آنچه از مرگ این استاد موسیقی دردناکتر است، تلاش‌هایی است که برای سوء استفاده‌های سیاسی از پیکر بی‌جان آن هنرمند بزرگ در حال انجام است. مقامات سیاسی نظام از رئیس جمهور اسلامی گرفته تا وزیر بهداشت و مقامات ریز و درشت دیگر پیام تسلیت فرستادند و برایش اشک ریختند. به گزارش خبرگزاری‌ها حدود ساعت شش صبح امروز (جمعه) مراسم تشییع پیکر شجریان در بهشت زهرا برگزار شد و محمود دعایی سرپرست مؤسسه روزنامه اطلاعات بر وی نماز خواند.

https://kayhan.london/1399/07/17/%d8%b4%d8%ac%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa

اعلام شده است که پیکر شجریان مطابق وصیت‌اش در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده خواهد شد. درباره وجود چنین وصیتی جای تردید فراوان است. به ویژه که این ادعا با اظهارات فرزند شجریان در جلوی بیمارستان جم تهران همخوانی ندارد. او به دوستداران فراوان شجریان که در خیابان جمع شده و خواهان دفن شجریان در تهران بودند گفت: اگر با من بود پدر را در باغ هشتگرد پیش خودم به خاک می‌سپردم (نقل به مضمون).

درباره دفن شجریان در آرامگاه فردوسی باید گفت که آرامگاه فردوسی گورستان عمومی‌ نیست که بتوان در آن کسی را دفن کرد. هرچند که متوفی هنرمند بزرگی چون شجریان باشد. پیش از این نیز از سوی رژیم پیکر مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ معاصر در محدوده آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد که کاری غیرقانونی و خلاف ارجی بود که خود اخوان برای فردوسی قائل بود. آرامگاه فردوسی یک نهاد ملی است و کسی حق تجاوز به حریم آن زیر هر نام و عنوانی ندارد. آرامگاه فردوسی با محدوده مشخص به عنوان یک اثر ملی به شماره ۱۱۷۶ در سال ۱۳۵۴ به ثبت رسیده است. آرامگاه فردوسی نماد تاریخی ایرانگرایی و میهن‌دوستی و ملی‌گرایی ایرانی است و گورستان عمومی نیست بلکه یک اثر تاریخی و فرهنگی است.

چرا حکومت به دفن شجریان در آرامگاه فردوسی اصرار دارد.

اصرار حکومت در به خاکسپاری پیکر شجریان در آرامگاه فردوسی دلیل سیاسی دارد و همانگونه که یکی از عوامل رژیم بیان کرده، از چند ماه پیش برنامه‌ریزی شده است. اگر از ترس مردم و واکنش‌های جهانی نبود، رژیم تا کنون آرامگاه فردوسی را با خاک یکسان کرده بود. حال می‌خواهند کاری را که با تیشه و کلنگ و بولدوزور نتوانستند انجام دهند با تبدیل نماد ایرانگرایی به گورستانی متروکه در توس انجام دهند. هیچ بعید نیست که با دفن شجریان در محدوده آرامگاه فردوسی گنبد و بارگاهی نیز برایش بنا کنند تا از صبح تا شب نوای «ربنای» شجریان در تقابل با شاهنامه‌ی فردوسی از آن پخش شود. درست همانگونه که در سده‌های گذشته با ساختن امامزاده‌های فراوان، حافظه تاریخی مردم از توجه به پاسارگاد، هگمتانه و تخت جمشید منحرف شد، حالا هم «ربنای» یک هنرمند محبوب می‌تواند تیشه پنهانی گردد برای نابودی آن بنای و شاهنامه‌ی فرهنگی و تاریخی استادِ توس.

 قانون اساسی شجریان!

حیرت‌انگیزتر از سوء استفاده‌هایی که رژیم از زنده و مرده برخی از هنرمندان در پیشبرد برنامه‌هایش می‌کند، اظهارات عباس میلانی درباره شجریان است. او در گفتگو با تلویزیون‌های فارسی‌زبان در خارج کشور مدعی گردیده است که محمدرضا شجریان«متن قانون اساسی برای گذار به ایران دمکراتیک» را تهیه کرده و در اختیار او گذاشته تا بعد از مرگش منتشر کند! این ادعای عباس میلانی در راستای همان سوء استفاده‌های سیاسی از مُرده‌ی یک هنرمند محبوب است.
یاد هنرمند بزرگ آوازخوان گرامی‌باد!

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=214992

16 دیدگاه‌

  1. سلاتون

    هرچند به نظرم اگر شجریان در کنار حافظ آرام می گرفت عاقلانه تر بود (چرا که اغلب شعر حافظ می خواند و هیچ نزدیکی با فردوسی نداشت)اما شایستگی دفن در کنار یکی از بزرگان ادب ایران را داشت و بعید است مقبره ای در کنار فردوسی برایش بسازند .مقاله بسیار بدبینانه نوشته شده هرچند هشدار لازمی می دهد.

  2. احمد تاج الدینی

    بهین نام گرامی. ۱-تیتر مقاله از نگارنده است و مسولیتش متوجه من می باشد.۲- نمی دانم از کجا به این نتیجه رسیده اید که نویسنده تیتر «به یقین …از استاد شجریان کینه ای سنگین و عمیق» دارد. چنین اتهام بی پشتوانه و کذبی اگر از روی غرض نباشد ریشه در تصورات باطل دارد. ۳- نمی دانم شما با کدام گز و متر ،سلیقه موسیقایی دیگران را اندازه می گیرید.موسیقی هنر نیز هست. هنر دنیایی رنگین کمانی است که با احساس رابطه می گیرد. احساس هنری شایسته پاسداشت است، هنرمند هرکه هست و هنر دوست هر که باشد، شایسته احترامند. خواننده کوچه بازار و دوستداران آنها را خوار نشمرید. آنها نیز در سپهر هنر ارجمند و بزرگ اند. در آسمان هنر موسیقی ایرانی خورشیدهای تابان و ستارگان درخشان فراوانند. شجریان یکی از این خورشیدهاست. یادش گرامی باد. در ضمن اسیر کیش شخصیت شدن و بت ساختن از یک هنرمند یا غیر هنرمند خدمت به او نیست بلکه آسیب زدن به اوست. با مهر

  3. چمنزار

    ببین جناب بهین نام، شما بغلط «فرهنگ موسیقی ایرانی» را مرهون آوازخوانی های شجریان میدانید در صورتیکه بر عکس ، محبوبیت وی دردوران ذلت وفلاکت حکومت مرده پرستان جمهوری اسلامی مرهون استفادهٔ او ازیک قسمت کوچک موسیقی اصیل ایرانی است.
    هنر تحسین برانگیز شجریان این بود که اشعارعرفانی سخنوران نامی زبان پارسی را دراین سبک موسیقی عاشقانهٔ باصطلا ح عرفانی ( Mystique) هنرمندانه بخواند. صوفیان صفوی هم از همین سبک موسیقی ایرانی برای ابراز«احساسات عاشقانهٔ» خود به «مولا علی» استفاده میکردند ـــ آخوندهای جمهوری اسلامی خواهان همان طرزسوء استفاده ازهنر شجریان بودند ولی وی زیربارخواست آنها نرفت ؛ چیزی که محبوبیت اورا در نظر ایرانیان بیشتر کرد.
    بدانید که موسیقی اصیل ایرانی بسیارغنی تر ومتنوع ترازآن است که یک آواز خوان به تنهائی بتواند نمایندگی آنرا در انحصار خود داشته باشد. محبوبیت این سبک موسیقی در ایران امروزنتیجهٔ اوضاع خفقان هنری است که ملایان شیعی به هنروهنرمندان کشورتحمیل کرده اند.

  4. بهین نام

    درود یاران
    انتخاب کننده تیتر{ آرامگاه فردوسی گورستان عمومی نیست} را بایقین میتوان کار کسی دانست که از استاد شجریان
    کینه ای سنگین وعمیق دارد وسواد وسلیقه موسقی اش همان سرو صداهایی است که کوچه بازاری نامیده اند.
    یکی دو تاکامنت گذار هم فرا تر رفته گمان برده اند با گفتن (آوازه خوان) دریا را آلوده کرده ااند .به این یاران
    پیشنهاد می کنم به کسی کو موسقی ودسنگاه های آن وگوشه ها ودیگر لطافت ونازکی هایش را اندکی درک
    کرده اند مراجعه کنند باشدبهتر بفهمند. همان گونه که استادی جوانی ووپیریش صرف گرد آوری فرهنگ پارسی کرد
    وسبک سوادی چون من می تواندبی ادبی کرده وبگوید (دخو ی لغت جمع کن) اما آنان که می دانند سترگی
    کار خدای ده پارس را می ستایند البته هرچه فهم پیشنر درک عظمت کار بیشتر.شجریان هم با زحمت بسیار
    فرهنگ موسیقی ایران را آفرید البته دیگرانی هم بوده اند اما کار ایشان کامل ترین وبامثال های عملی است.
    اومید دارم که هرگز حتا پس از ابد کار فردوسی سعدی حافظ مولوی اخوان دهخدا شجریان وتمام بزرگانی
    کو شناسنامه پارسیان را آفریده اندگزندی نبیند وخردان خرده خرد هم به تاسی از انانی که می دانند حرمت
    نگه دارند چرا که کوچک شمردن بزرگان حقیران را حقیر تر می کند.

  5. احمد تاج الدینی

    «باورش سخت است» گرامی. با وضعیت آشفته ای که از ایران امروز ترسیم کرده اید بعضا موافقم. دشوار ی کار هم در همین آشفتگی است. اما از آنجا که مرا «ایرانگرا» دانسته اید و گویا در این روزها بعضی ها ایران گرایی را نوعی انگ و برچسب منفی تلقی کرده اند، خوب است خدمتتان عرض کنم که ایرانگرایی در باور من یعنی میهن خود را دوست داشتن و به میهن دیگران احترام گذاشتن، مهرورزی به هم میهن و ارجمند شمردن مردمان کشورهای دیگر، درک منافع میهن و احترام به منافع کشورهای دیگر است. این ایرانگرایی هیچ قرابت و ارتباطی با نژادپرستی، قوم پرستی، فرهنگ پرستی و یا فرهنگ ستیزی و تجاوزگری ندارد. در این ایرانگرایی ارزش های انسانی زیر بنای سیاستگذاری است. در این ایرانگرایی، ایران خانه مشترک همه شهروندان متساوی الحقوق ایرانی است. با مهر

  6. احمد تاج الدینی

    «بهین نام» گرامی.سپاس از اظهار نظرتان. ۱-نکته مقاله آنست که آرامگاه فردوسی بنا به اسناد بنیادگذاریش برای هدف معینی تاسیس گردیده است. سخن بر سر آن نیست که شاعر نامداری در قدمگاه فردوسی دفن شود و یا خواننده محبوبی در بالای سر او. مهم درک علت وجودی نهاد آرامگاه فردوسی و رعایت حرمت آن است. ۲-شور و آواز خوانی در تشییع هنرمند پرآوازه حق مردم است و خوب است شمشیر انتقاد را متوجه کسانی بفرمایید که این شور و شوق را چهل سال است از مردم سلب کرده اند. راستی چه کسی با شور و شوق مردم عناد می ورزد؟ ۳-در پایان «یاران جانی» در پیشانی نوشته تان «ایهام» دارد. میل دارم که آن را در معنای مثبت آن برداشت کنم. با مهر

  7. احمد تاج الدینی

    «۱» گرامی. نوشته کوتاه شما قلبم را لرزاند. میزان انسان دوستی و میهن دوستی فرد را نمی توان از تعداد افرادی که در پی تابوت او براه می افتند برآورد کرد. مادر شما در تنهائی اش جهانی از عطوفت و بی ریایی را جای داده بود. یادش گرامی باشد.تندرست باشید. با مهر

  8. چمنزار

    این جناب «بهین نام»، با مقدمه چینی های بی ربط خواسته کار احمقانهٔ ملایان را«بدون غرض» و خاکسپاری شجریان درآرامگاه فردوسی را ، به بهانهٔ اینکه «چه منافاتی دارد» توجیه نماید.
    برای اینکه ایشان «پرورگار»ش را از«بیفکر پروری» تبرئه نماید لازم است که تفاوت میان فردوسی وشجریان را به آن جناب حالی کنم.
    ببین جناب، درکمتر از چند ده سال آینده کسی درایران حتی نام شجریان را، علیرغم «محبوبیت» امروزیش، نخواهد شناخت وآواز خوانی های او دل آزار ارزیابی خواهد شد.
    نام فردوسی واثرتاریخی واساطیری او؛ «شاهنامه»، همچنان بعنوان یکی از بزرگترین آثارحماسی بشریت جاودان خواهد بود.
    یک اندرز پارسی میگوید:
    تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
    مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

  9. بهین نام

    یاران جان ویاران جانی درود.
    نه حالش بود ونه بنا داشتم سخنی بگویم اما سخاوت ویک سو نگری چنانم کرد که بی هنریم را
    فریاد کنم .می گویند فلانی از آن طرف بام افتاد ایضن عده ای از رانندگانی که از جاده هراز
    می گذرند چنان وحشتی از عمق دره درجانشان می افتد که به کوه میزنند و به ملاقات ته
    دره می روند .یکی می گوید ایرانیان هزار هزار دسته وگروهند هر کدام رنگی این یار جانی
    نفهمیده که نعمتی است سترگ وکانادا /آمریکا /ووو با قبول وپذیرش از دیگر ملت ها در آرزوی
    داشتن باغی یا فرشی با هزاران رنگند.دوستی دیگرسترگی وبزرگی فردوسی را بهانه کرده تا دردی را
    که از تدفینی با شکوه بهمراه آواز های اصیل ایرانی بجای شیون ومویه ای تازی انکر ومنکری
    بجانش افتاده التیام بخشد.چه منافاتی دارد در قدمگاه ویا سر در پای فردوسی واخوان ثالث وو
    گذاشتن بد باشد.پروردگارا چنان بپرورمان که با غرض چیزی ننویسیم تا بی چیزی فکریمان
    پوشیده بماند .چنین باد

  10. پروین

    بخاک سپردن جسد یک آوازخوان معاصر درآرامگاه یک اسطورهٔ ملی توهین به تاریخ ومقدسات یک ملت است
    اینها میخواهند افتخارات تاریخی وفرهنگی مارا نابود کنند وبجای آن «فرهنگ عاشورائی» خود را به مردم ایران تذریق کنند

  11. عسگرآقا

    بسی رنج بردم در این سی و چهل
    عجم لخت…برهنه کردم تا به حال

    خب طوری هم نیست، خیلی هم خوب شد؛ از
    فردا هم همه مردم پابرهنه و بی تنبون ایران رو هم ببریم در جوار آرامگاه بابا طاهرعریان چال کنیم!!!
    واقعن که…

  12. بنده نام ندارم...

    این داستان شجریان آنچنان داغ است, که تا این انگشت های فرتوتم برای قدری درددل و چه بسا افشاگری میروند بسوی کلید های این کیبورد, شروع به سوزش میکنند… بماند برای چندی بعد…

  13. ١٣

    چرا اقاى شجریان به ممنوع صدا شدن هـنرمندان زن از جمله خانم پریسا
    که او در جشن و هـنر شیراز درخشید ؛اعتراضى نکرد ؟!؟!؟!؟??

  14. 1

    مادر من نیز چندی پیش رفت. او شجریان نبود، انقلاب نکرد، ربنا نخواند، و در کنار فرودس ایران نیز نیارامید. او برای مرگ شاه ما در خیابان آشکارا گریست وبرای مرگ جوانان ایرانی و برای ایران و نجات ایران تا آخرین سخنم با وی نگران بود و در غربت در سرزمینی سرد و بادی و دور از ایران آرام گرفت. روان همه ایرانیان رفته به مینو شاد باد.

  15. توماس جفرسون

    مطلب کاملا درستی است. در کامنت دوم در گزارش مربوط به درگذشت شجریان ،‌به موضوعاتی اشاره کردم که بی ارتباط با این نظر نیست، که بنظرم چون لحن آن تند بود منتشر نشد. به هر حال واقعیت همیشه آنچیزی نیست که به چشم می آید. در فضای مه آلود و‌مسموم خلافت شیعه باید مسائل را کاوید بدون تحت تاثیر قرار گرفتن از جو حاکم بر عوام و خواص درون و برون مرز !!!! امامزاده ایی دیگر به لشکر امامزادگان اضافه شد برای امت اسطوره پرور و همیشه در صحنه !!!!

  16. باورش سخت است

    احتمالا منتشر نکنید، اما بالاخره به نظر نگارنده این مقاله میرسد.
    کاملا روشن است نگارنده مقاله، معتقد به ایرانگرایی است و می پندارد در ایران اکثریت مردم همچو ملتهای واقعی امثال ژاپن یا کره یا بخصوص مثل ارمنستان هستند که از نظر نژادی و قومی و زبانی و فرهنگی و عقیدتی همگونی تقریبا یکدست دارند و شخصیتهایی مانند فردوسی طوسی را بمانند پیامبرگونه می پرستند.
    اما در ایران در این چند سال اخیر می بودی و ماهیت وجودی فعلی مردمان ایران از نزدیک لمس میکردید، میدید به قدری پراکندگی نژادی و قومی زبانی و فرهنگی و حتی عقیدتی در ایرانیان شدید شده، که در خانواده ها وجود ندارد. شدت پراکندگی هوتی و عقیدتی در انبوهی از خانواده های ایرانی حتی در مسئله شیعه یا غیر مسلمانی، حتی در ایرانی بودن و ارزش ایرانی بین خواهران وبرادران اختلاف اتس و چه برسد به قوم یا شهر و استانها!
    میخواهی بخواه و میخواهی نخواه این حقیقت را، فردوسی و کوروش همان قدر کم اهمیت هستند در نزد اکثریت ایرانیان که امامان شیعه و کل اسلام/ تنها وجه مشترک اکثریت مردمان ایران نفرت از نظام ولایی و ماشین سرکوبکش به سرکردگی سپاه است./
    از بدشانسی اپوزیسیون، کرونا نعمت بزرگی شد که سپاه چنگالش بیشتر در اراده و نفرت عومی مردم از نظام فرو کرده و این اقلیت ۱۵ و شاید ۲۰ درصد حامی نظام که ارتزاق و سرمایه و اندکی هم معتقد هستند (چرا که فکر میکنند اگر نظام و سپاه نباشد، تشع و قبور امازادگانشان توسط اکثریت نابود می شود، این اشتباه راهبردی اسلام و شیعه ستیزان است که شاید پنج درصد از حدود بیست رددص حامی رژیم از متعصبان شیعه علی رغم ناخشنودی از نظام در کنار سپاه قرار داده، طبقه محروم شیعه که متاسفانه معتقدند شیعه همان تشیع ادعایی نظام ولایت فقیه است! در حالیکه ولایت فقیه بزرگترین فرقه انحرافی ضد شیعه و بدترین دشمن شیعه و اسلام است و باعث شده اکثریت مردم دیگر نه تنها اعتقادی به تشیع و اسلم نداشته و بلکه اخلاقیات هم به باد فنا داده اند)، اینها را گفتم، باورش سخت است، اما مردم برای کوروش و فرودسی که هیچ، برای حتی زرتشت و سعدی و حافظ و هر آنچه تقد سو اخلاقی و حرمتی قبلا بوده جوک میسازند/
    گفتم فعلا تنها چیزی اکثریت مردمان ایران در کنار هم نگه داشته نفرتشان نظام است. از بدشانسی، تنها قدرتهای مخالف حقیقی نظام یعنی امریکا-اسرائیل- و برخی کشورهای زخم خورده عربی-سنی مذهب نیز عملا فقط به مهار اتمی و موشکی و توافق و مذاکره دلخوش کرده اند(و زهی خیال باطل، عمرا تا آخوند وسپاه و این رژیم هست بتوان اتم و موشک و تروریسم و بقیه نکبتهای ضد بشری اش مهار کرد!).
    این داستان تا نابودی محتوایی کامل ایران ادامه خواهد داشت، ایران در مرزهای کنونی اش شاید بماند ولی تا چند سال دیگر فقط پوسته بی محتوا و مردمانی بی هویت و زامبی گونه نخواهد ماند.
    قدرتهای جهانی و منطقه ای علیه رزِم ایران گزینه نظامی (که تنها راه مقدم برای تغییر رژیم و مهیاکننده قیام عمومی است) انجام ندادند و نخواهند داد، و نظام ولایی در نهایتش به حکومت میلیتاریستی سپاهی چیزی تو مایه های چین کمونیستی میشود که تا دهها سال موی دماغ غرب و اسرائیل و اعراب سنی خواهد بود و چه هزینه انسانی و مادی بر این کشورها و جهان تحمیل کند(؟)

Comments are closed.