ا.ل.ج – در مقاله «حافظ و اسلام» شواهد غیرقابل انکاری مبنی بر عدم اعتقاد این شاعر به اسلام ارائه گردید. با این حال، امروزه اکثر دوستداران حافظ او را شاعری قرآندوست و مسلمان تصور میکنند. این تناقض ظاهری به سادگی قابل توضیح است.
به منظور آشنایی با افکار حافظ میبایست به این نکته توجه کرد که او یک شاعر غزلسراست و اکثر اشعار او شباهتهای بسیاری با اشعار سایر شعرای غزلسرا دارند. این شعرا در اغلب اشعار خود از مضامین مشترکی استفاده کردهاند. وجوه تمایز حافظ، یا هر شاعر دیگر، را میبایست در دو نوع شعر جستجو کرد: ابیاتی که او گفته و سایرین نگفتهاند، و ابیاتی که سایرین گفتهاند و او نگفته است!
من ابیاتی را که فقط حافظ گفته است ابیات کلیدی او میدانم چون آنها راه را برای شناخت افکار او باز میکنند. برای مثال بیت «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ/ به قرآنی که اندر سینه داری» یکی از ابیات کلیدی حافظ است. هیچ شاعر دیگری نگفته است که خوشتر از شعر خودش در (به) قرآن ندیده است.
https://kayhan.london/1399/07/25/%d8%b1%d9%82%d8%a7%d8%a8%d8%aa-%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8-%d8%a8%d8%a7-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%d8%9b-%d8%a8%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%b1
مشابه اشعار حافظ درباره بادهنوشی را شعرای دیگر هم گفتهاند ولی بیت «چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد/ این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست» از ابیات کلیدی اوست چون حکم قرآن درباره منع نوشیدن شراب را بیخردی مینامد.
https://kayhan.london/1399/10/26/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8-%d9%88-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%db%b6
بیت حافظ در باره فریادرسی عشق در مقایسه با قرآن و همچنین ابیات او در باره دلمردگی او در ماه رمضان و هوس همخوابی با معشوق در شب قدر و رها کردن حدیث عاد و ثمود نیز از ابیات کلیدی او هستند چون شعرای دیگر به این مطالب نپرداختهاند.
حافظ حدود ۵۰۰۰ بیت شعر سروده است و تعداد ابیات کلیدی او در خوشبینانه ترین حالت از ۵۰ تجاوز نمیکند. در نتیجه در بیش از نود و نه درصد از ابیات حافظ اثری از عدم اعتقاد او به اسلام وجود ندارد و علاوه بر آن، یکی از مهمترین شواهد عدم اعتقاد حافظ به اسلام هرگز در نظر خواننده ظاهر نمیشود زیرا آنها ابیاتی هستند که او نسروده است. حافظ بر خلاف سایر شعرا غزل و قصیدهای در مدح خداوند و پیامبر و خلفا نسروده است و این موضوع، که خود نشانگر عدم ارادت او به اسلام است، از چشم خواننده پنهان میماند.
علاوه بر این، برای اغلب خوانندگان اشعار او ادعای از بر داشتن قرآن توسط حافظ، و یادآوری این موضوع در هر غزل، خود دلیل محکمی بر مسلمان بودن این شاعر است. میتوان گفت که تقریباً هیچیک از خوانندگان ابیات حافظ به عدم اعتقاد او به اسلام پی نمیبرند. در نتیجه، در مورد اعتقاد یا عدم اعتقاد حافظ به اسلام، نظر اکثریت ملاک مناسبی برای قضاوت نیست. از گروه کوچکی که ابیات کلیدی او را با دقت بیشتری مطالعه میکنند نیز بسیاری به دلیل دو مانع بزرگ موفق به درک پیامهای حافظ در رابطه با اسلام و قرآن نمیشوند. اولین مانع شارحانی هستند که در شرح ابیات «کفرآمیز» او یا جرأت بیان حقیقت را ندارند و یا خودشان هم مسلمانان متعصبی هستند که به منظور گمراه کردن خواننده از هر طریقی، مانند تحریف و حتّا فریب استفاده میکنند. خوانندگانی هم که متوجه تحریف شارحان بشوند با مانع بزرگتری مواجه میشوند: دروغ! دروغهایی که هدفشان ایجاد تصویری چنان مسلمان و قرآندوست از حافظ در ذهن خواننده است که تصور حافظ غیرمسلمان را غیرممکن میسازد و عقل را مختل میکند.
بسیاری از خوانندگان حافظ او را قائل به «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» میدانند و تعدادی منظور شاعر از «نگار به مکتب نرفته» را پیامبر اسلام میپندارند! برخی هم ادعای به حقیقت پیوستن فال حافظ و همچنین روایتهای مختلف از داستانهای ساختگی درباره نظر مساعد امام اول شیعیان به شاعر را باور میکنند. اینها همه دروغهایی هستند که طی بیش از ۶۰۰ سال که از مرگ شاعر میگذرد توسط مسلمانان متعصب ساخته شده. اینکه امروز حتّا برخی از حافظشناسان معتبر به این دروغها باور دارند و در ترویج آنها میکوشند نشانگر یکی از بزرگترین مسائل جامعه ما است. جامعه امروز ایران دروغپرداز و دروغگوپرور شده است. نخستین واکنش مسئولین نظام «مقدس» به هر اتفاق یک دروغ، یا دروغهای متعدد متناقض است! گرمی بازار دروغ در حکومت اسلامی به این خاطر است که دروغگو هرگز مجازات نمیشود و در بسیاری از موارد دروغ جای حقیقت را میگیرد. «در ایران آزادی بیان هست و هرکس ادعا کند به خاطر انتقاد به حکومت تحت فشار قرار گرفته دروغ میگوید» از دروغهای رهبر حکومت اسلامی در نخستین سخنرانی سال ۱۳۹۷ است. امروزه اکثر مردم دروغهای حکومتی را دیگر باور نمیکنند، چه درباره وقایع جاری و چه درباره وقایع گذشته. دروغهای فرهنگی و عقیدتی اما عمری طولانی دارند و حتّا پس از افشاگری به سختی ناپدید میشوند.
قائل بودن حافظ به «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» دروغی است که چنان به مرور زمان جا افتاده که زدودن آن از ذهن حافظدوستان و حتّا حافظشناسان مشکل به نظر میرسد. حافظ در یکی از ابیات خود میگوید:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
دکتر برزگر خالقی در شرح این بیت میگویند: «اگر هم چون حافظ توانستم سحرخیز و رستگار باشم، همه به برکت اقبال و سعادت قرآن بوده است.» سایر شارحان نیز تفسیرهای مشابهی از این بیت ارائه کردهاند. آقایان حمیدیان و خرمشاهی اما ضمن اینکه شرحی از این بیت ارائه نمیدهند، ادعا میکنند که حافظ گفته است: «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم».
اینکه خواننده مبتدی حافظ مصراع دوم این بیت را، بدون در نظر گرفتن مصراع اول، معنی این بیت تلقی کند شاید قابل باور باشد اما این بهانه از طرف افرادی مانند خرمشاهی، نویسنده کتاب «ذهن و زبان حافظ» و «حافظنامه» و یا دکتر حمیدیان استاد زبان و ادبیات فارسی و نویسنده «شرح شوق»، قابل قبول نیست. دکتر حمیدیان تا آنجا به «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» گفتن حافظ باور دارند که میگوید: «ولی خودمانیم، اگر خود او اینها را به آن آشکاری نگفته بود آیا ما به این آسانی میتوانستیم چشمبسته غیب بگوییم؟!» ظاهراً تا حال کسی از ایشان نخواسته دلیل و مدرکی برای این ادعای بیاساس خود ارائه کند. فهرست حافظشناسانی که ادعا میکنند حافظ گفته است: «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» کوتاه نیست و علاوه بر این دو شارح، شامل صاحبنظران بسیاری از جمله دکتر کاووس حسنلی (رئیس مرکز حافظشناسی ایران)، دکتر عباس خیرآبادی (استاد دانشگاه و رئیس هیئت مدیره بنیاد فردوسی مشهد)، دکتر وحید ضیائی (شاعر، پژوھشگر و مترجم) و دکتر محمد راستگو (پژوهشگر و نویسنده) نیز میشود.
معلوم نیست این دروغ چگونه در ذهن این تعداد از حافظشناسان، و اکثر حافظدوستان، تبدیل به یک حقیقت شده است. ممکن است مسلمانان متعصبی که در جستجوی نشانهای از اعتقاد حافظ به اسلام به ابیات او مراجعه کرده و مطلبی پیدا نکردهاند، تصمیم به ساختن و ترویج این دروغ گرفتهاند و این دروغ «مصلحتی» با گذشت زمان جزئی از حافظه جمعی حافظدوستان مسلمان شده است. میدانیم دروغی که طی مدت زمان کافی در جامعه انتشار پیدا کند در ذهن مردم تبدیل به حقیقت میشود. پژوهش درباره زمان، علت، و چگونگی پیدایش این دروغ به عهده حافظشناسان است.
برخی از کاتبان نسخههای خطی حافظ نیز در تلاش خود برای کفرزدایی از این شاعر در ابیات او دست بردهاند. برای مثال، حافظ در یک بیت از غزلی به مطلع «گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس/ زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس» میگوید:
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس!
«خدا را» به معنی «به خاطر خدا» است و مخاطب حافظ معشوق یا ممدوح اوست. حافظ در این بیت میگوید که کوی دوست را به بهشت ترجیح میدهد. بسیاری از کاتبان دیوانهای خطی حافظ که متوجه معنی مورد نظر حافظ در این بیت شدهاند، به منظور تغییر معنی این بیت «خدا را» را «خدایا» نوشتهاند: «از در خویش خدایا به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس».
آنها مخاطب حافظ را از معشوق به خدا تغییر دادهاند ولی توجه نکردهاند که با این کار بیت را بیمعنی کردهاند، مگر اینکه بهشت را جزیی از کوی خداوند به حساب نیاوریم. مسعود فرزاد در جلد دوم از «صحت کلمات و اصالت غزلها» از هفت نسخه خطی با این ضبط غلط نام میبرد. این دستکاری ناشیانه تا آن اندازه واضح است که در هیچ تصحیحی از دیوان حافظ، و از جمله قزوینی و خانلری، نیامده است. اما این موضوع باعث نمیشود که مسلمانان معتقد در صورت لزوم به منظور فریب مخاطب خود از آن استفاده نکنند. عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت محمد خاتمی در بخش اول از برنامه پرگار بیبیسی درباره «مرگاندیشی»، در توصیف یکی از بهشتهایی که ادعا میکنند در قرآن آمده است میگوید: «حافظ هم گفته: از در خویش خدایا به بهشتم مفرست». او نیز با این تحریف واضح و ناشیانه، و شاید به امید عدم آشنایی کافی بینندگان و مجری برنامه با ابیات حافظ، از باورهای اسلامی خود درباره زندگی پس از مرگ دفاع میکند.
بعضی از شارحان ابیات حافظ، نه به خاطر هراس از سانسورچی که به اراده خود، در مواجهه با ابیات کلیدی او یا از دادن شرح طفره میروند و آن را طنز حافظ مینامند و یا با دادن تفاسیر نادرست باعث گمراهی خواننده میشوند. در مقالات گذشته با چند مورد از این قبیل تفسیرها مواجه شدیم. اجازه دهید در اینجا به سه مورد دیگر نیز اشاره کنم.
همانطور که گفته شد معنی مورد نظر حافظ از بیت «از در خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس» به مذاق مسلمانان متعصب خوش نمیآید. حمیدیان این بیت را طنز حافظ میداند و در شرح آن میگوید: «استغاثه میکند تا معشوق او را از پشت در خود به درون بهشت نفرستد، به عکس التماس دعای اهل زهد». او قسمت «به عکس التماس دعای اهل زهد» را به منظور انحراف خاطر خواننده اضافه میکند تا بلکه این بیت را به گمان خود تبدیل به طنز کند. به باور من دست بردن در ابیات حافظ توسط شارح خیانت در امانت است. بهاءالدین خرمشاهی طبق معمول شرحی برای این بیت ارائه نمیکند اگرچه سایر ابیات غزل حاوی آن را معنی کرده است. دکتر استعلامی اما مخاطب را «محبوب ازل و ابد» یعنی خداوند میداند، که تعبیر درستی نیست. خداوند را خطاب کردن و از او «به خاطر خدا» چیزی را طلب کردن مسخره است.
حافظ در غزلی به مطلع «دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد/ زِ هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد» میگوید:
صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمیگیرد
دکتر حسینعلی هروی در شرح این بیت میگوید: «میگوید از بیم محتسب تنگ شراب را زیر خرقه میگذارم و میبرم و مردم گمان میکنند که کتاب و دفتر است، و شگفتآور است که با وجود این نیرنگ، هنوز به کار درس و دفتر مشغولم.» شارحان دیگر هم، حتا خرمشاهی، تفسیرهای مشابهی دارند. حمیدیان* اما در شرح این بیت میگوید: «بیتی است طنزآمیز، با تعریض به اهل فسق پنهان یا دارای تمایل پنهان به فسق در زیر ظاهر صالح. بار این طنز بیشتر بر روی فعل کشیدن (=رسم و نقش کردن) است. میگوید: من، به دلیل میل به باده، شکل صراحی را به دور از چشم دیگران بر روی دفتر رسم میکنم، و آنان گمان میکنند من مطالب معمول مثل موضوعات علمی، دینی، شعر و غیره را بر آن مینویسم.» قاعدتاً میل به باده میبایستی حافظ را به فکر نوشیدن شراب بیندازد و نه کشیدن شکل ظرف آن در دفتر خود! تصور حافظ در حالی که دارد در هوس باده شکل ظرف شراب را در دفترش نقاشی میکند بسیار مشکل است، بگذریم از اینکه این تعبیر حمیدیان از لحاظ دستوری هم اشکال دارد. به فرض محال اگر هم منظور حافظ از «کشیدن» نقاشی باشد معنی مصراع اول میشود: «من شکل صراحی را میکشم و مردم فکر میکنند که شکل دفتر را میکشم». مشخص است که دکتر حمیدیان نگران این موضوع است که مبادا خواننده تصور کند که حافظ در زیر خرقه ظرف شراب حمل میکرده است، وگرنه وی از سایر معانی فعل کشیدن غافل نیست. او شاید اگر بیت زیر را به خاطر آورده بود دست به این تعبیر بچگانه نمیزد:
ما باده زیر خرقه نه امروز میخوریم
صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
حافظ در یک بیت از غزلی به مطلع «مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند/ که اعتراض بر اسرار علم غیب کند» میگوید:
چنان زند ره اسلام غمزه ساقی
که اجتناب ز صَهبا مگر صُهِیب کند
صَهبا به معنی شراب و صُهِیب نام یکی از اصحاب پیامبر است که نزد مسلمانان به زهد و تقوا شهرت دارد. حافظ در این بیت همزمان به دو مطلب متفاوت اشاره میکند. یک مطلب مبارزه همیشگی حافظ با حکم منع شراب در اسلام است و او به همین منظور از فعل اجتناب کردن استفاده میکند. در بخشی از آیه ۹۰ از سوره مائده در باره شراب آمده است که نوشیدن آن کار شیطان است و باید از این کار «اجتناب» کرد. حافظ میگوید که بجز صُهِیب (بخوانید زاهد) کس دیگری نمیتواند در مقابل غمزه ساقی مقاومت کند و شراب انگوری ننوشد. اگر صهیب را نماد زاهد و غمزه ساقی را نماد عشق فرض کنیم معنی دیگر این بیت میشود: «عشق چنان انسان را از راه اسلام به در میبرد که فقط زاهد میتواند در مقابل آن مقاومت کند.»
حافظ در بیت دیگری به علت مقاومت زاهد در مقابل عشق میپردازد و میگوید: «زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است/ عشق کاریست که موقوف هدایت باشد». حافظ میگوید که زاهد اصلاً نمیداند عشق چیست، چون به سوی آن هدایت نشده است. این هدایت صورت نمیگیرد زیرا هدایتکننده زاهد قرآن است (زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد/ دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند) و در این کتاب، یعنی قرآن، اثری از عشق نیست (عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت).
حافظ این ابیات را در عزلهای مختلف پنهان کرده تا نظر خود در باره زاهد و قرآن را به اطلاع خواننده برساند. تحریف معانی این ابیات خیانت به اندیشههای حافظ است. دکتر حمیدیان در شرح این بیت میگوید: «این بیت را، چه از نظر محتوی و چه از حیث شکل پرداخت میتوان رندانهترین و طنزآمیزترین بیت این غزل شمرد، به ویژه که بجای مثلاً زهد «اسلام» [با توجه به حساسیتی که نسبت به این واژه در عرف مسلمان وجود دارد] آمده است. در نظر افراد ناآشنا با زبان اینگونه شعر، چه بسا ممکن است چنین بنماید که شاعر با اصل اسلام مشکل دارد [در جای خود اشاره کردهام که برخی از امروزیان بدشان نمیآید، بلکه دلشان غنج میزند، که چنین تفسیری از بیت بکنند و شگفتا که چه چیزی را به چه کسی میبندند] اما این بیت هم در طبقهبندیِ موضوعیِ ستیز زهد با عشق قرار میگیرد. در حقیقت جز ظاهر لفظ و شکل بیان، چیزی عوض نشده، زیرا غمزه ساقی به عنوان یک جلوه از جمال مقاومتناپذیر مطرح شده که رهزن اسلام یا ایمانِ صرفاً دینی یا زاهدانه و سوقدهنده آن به سمت عشق عارفانه است. جذبه و کشش این نگاه غمزهآمیز ساقی برای عاشقی که آماج تیر چنین نگاهی است هیچ راهی بجز ترک زهد و رسوم ظاهر و تعلّقات اینجهانی باقی نمیگذارد.»
در این شرح چند نکته قابل توجه وجود دارد.
اول اینکه معلوم نیست دکتر حمیدیان به چه علت حالت دفاعی به خود گرفته و فکر میکند که کسی ممکن است دلش به خاطر تفسیر خاصی از این بیت غنج بزند.
دوم اینکه میگوید کسی که ادعا میکند حافظ در این بیت با اسلام مشکل دارد زبان این نوع شعر را نفهمیده است، تا از این طریق دهان منتقدان شرح خود را ببندد.
سوم اینکه او یکی از معانی مورد نظر حافظ در این بیت را که درباره حکم منع شراب است مورد بحث قرار نمیدهد و در تلاش خود برای سرپوش گذاشتن بر معنی مورد نظر حافظ در مطلب دوم، اسلام را ناخواسته در حَدِّ «زهد» و «ایمانِ صرفاً دینی» و «رسوم ظاهر» و «تعلّقات اینجهانی» تقلیل میدهد. چه خوب میبود اگر وی رندی و طنزی را که در این بیت میبیند برای خواننده توضیح میداد. این چگونه رندی است که شاعری جان خود را به خطر بیاندازد و بگوید که غمزه ساقی رهِ اسلام را میزند وقتی که منظورش، به باور دکتر حمیدیان، این است که غمزه ساقی رهِ زهد را میزند؟! کسی حافظ را مجبور به سرودن این بیت و استفاده از «اسلام» نکرده بود! دکتر حمیدیان کلام حافظ را تحریف میکند تا معنی متفاوتی از این بیت حاصل شود. خلاصه تفسیر دکتر حمیدیان از این بیت این است که «عشق راهی جز ترک زهد برای عاشق باقی نمیگذارد»، حال آنکه حافظ میگوید که «عشق راه اسلام را بر همه میزند، جز بر زاهد». از نظر حافظ زاهد از درک عشق عاجز است و عاشق هرگز اهل زهد نیست: «چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را؟» عاشق را اهل زهد دانستن چیزی فراتر از تحریف است؛ شاید در این مورد فریب واژه مناسبتری باشد بهخصوص که خود دکتر حمیدیان چند سطر قبل از این میگوید: «این بیت هم در طبقهبندیِ موضوعیِ ستیز زهد با عشق قرار میگیرد». عاشقی که همواره با زاهد در ستیز است چگونه میتواند چیزی را که ندارد ترک کند؟ این نوع تفسیر نشانگر تعصب عمیق دکتر حمیدیان است که حاضرست اعتبار حرفهای خود را به خطر بیندازد و بجای اینکه قبول کند که حافظ در این بیت میگوید که عشق راه اسلام را بر او زده است، إصرار ورزد که عشق راه زهد و رسوم ظاهر و تعلّقات اینجهانی را بر حافظ زده است.
بهاءالدین خرمشاهی غزل حاوی این بیت را در «حافظ نامه» که تنها شامل ۲۵۰ غزل میشود شرح نداده اما در مقالهای که در شماره ۱۸ مجله «حافظ» شهریور ۱۳۸۴ درباره طنز حافظ نوشتهاند این بیت را از جمله طنزهای حافظ میداند. ولی آیا شما در این بیت طنزی میبینید؟!
دکتر استعلامی در شرح این بیت میگوید: «معنی این بیت این است که معشوق چنان دل میبرد که هیچکس نمیتواند از باده این عشق بپرهیزد. کلمه اجتناب، ممکن است در ذهن حافظ، ناظر به آیه ۹۰ سوره مائده باشد…» او از طرفی به آیه قرآن در منع شراب انگوری اشاره میکند و از طرف دیگر به باده عشق. راه اسلام زدن را هم به «دل بردن» تغییر میدهد تا آسیبی به مسلمانی حافظ وارد نیاید. او نیز خواننده را به حال خود رها میکند بدون آنکه به هیچکدام از دو مطلب مورد نظر حافظ اشارهای کرده باشد: اعتراض حافظ به منع شراب در قرآن، و ناکارایی عشق در مقابل زهد.
«لسان الغیب»
بسیاری از شارحان کوشش میکنند تا از طریق ارائه هرچه بیشتر تفسیرهای عرفانی و استفاده از واژههایی مانند وصال جانان، معرفت عالم معنا، وصال حق، سیر و سلوک، معبود، ولی، و اولیاء در شرحهای خود چهرهای روحانی و مقدس از حافظ بسازند. ولی غزلهای عرفانی را سایر شعرا هم گفتهاند و سرودن این نوع غزل جزیی از هنر شاعران غزلسرا است، نه نشاندهنده عارف یا مسلمان بودن شاعر. در این رابطه بد نیست به معنی یکی از القاب عرفانی او یعنی «لسان الغیب» بپردازیم.
معلوم نیست چه کسی برای اولین بار این لقب غلطانداز را به حافظ «اعطاء» کرده است. غلطانداز از آن جهت که خواننده را در مورد تصویری که از حافظ در ذهن خود میسازد به اشتباه میاندازد. دهخدا، معین، و عمید «لسان الغیب» را لقب حافظ و «آنکه اسرار نهانی و پنهان گوید» معنی کردهاند. این لقب، حافظ را در ذهن اکثر خوانندگان اشعار او تبدیل به یک انسان مقدس، بخوانید معتقد به اسلام، میکند. آگاهی از اسرار پنهانی که کار هر کسی نیست! پس حافظ حتماً از «اولیاء» بوده است!
جامی، شاعر قرن نهم هجری، در روضه هفتم از «بهارستان» خود، که در شعر و بیان شاعران است، درباره حافظ میگوید: «رحمه الله تعالی، اکثر اشعار وی لطیف و مطبوع است و بعضی قریب به سرحد اعجاز غزلیات وی نسبت به غزلیات دیگران در سلاست و روانی حکم قصاید ظهیر دارد نسبت به قصاید دیگران و سلیقه شعر وی نزدیک است به سلیقه نزاری قهستانی. اما در شعر نزاری غث و سمین بسیار است به خلاف شعر وی و چون در اشعار وی اثر تکلف ظاهر نیست وی را لسانالغیب لقب کردهاند.»
تکلف به معنی رنج بر خود نهادن است. حافظ حدود پانصد غزل در طول حدود پنجاه سال شاعری سروده است، یعنی بطور متوسط سالی ده غزل و به سختی یک غزل در هر ماه. البته او قصیده و رباعی و قطعه هم سروده است، ولی اگر آنها را هم به حساب بیاوریم بیشتر از معادل یک غزل در ماه نمیشود. با این حساب حافظ را میتوان یکی از پرتکلفترین شعرا قلمداد کرد. غزل از هر جهت زیبای او که با بیت «سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند/ پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند» شروع میشود، بیشک غزل پر تکلفی است. به هر حال این ادعا که شعر بیتکلف سرودن دلیلی بر آگاهی از اسرار پنهانی است حرف بیاساسی است. اگرچه لقب دهانپرکن «لسان الغیب» که جامی یا هر شخص دیگری به حافظ داده است بیمعناست، حافظشناسان مسلمان حداکثر استفاده را از آن در جهت تقویت فرضیه «حافظ قرآن دوست مسلمان» کردهاند.
مرحوم دهخدا در ادامه معنی «لسان الغیب» اضافه میکند که: «نامی است که به دیوان شمسالدین محمد حافظ شیرازی دادهاند به علت تفألها که با آن کنند و گویند با واقع مطابقت کند.»
دلیلی که دهخدا برای اهدای لقب «لسان الغیب» به حافظ ذکر میکند، یعنی به حقیقت پیوستن فال حافظ، بسیار منطقیتر از دلیل مورد ادعای جامی یعنی شعر بیتکلف گفتن است. من بر این باورم که دلیل اصلی برای اعطای این لقب به حافظ، از طرف هر کس که باشد، تقدسبخشی به حافظ است تا مبادا خوانندگان معانی ابیات «کفرآمیز» او را متوجه شوند و یا باور کنند. مسلمانان متعصب اینگونه با ذهن خوانندگان ابیات حافظ بازی میکنند!
بهاءالدین خرمشاهی
پرداختن به قسمتی از کارنامه خرمشاهی ممکن است خارج از حوصله بسیاری از خوانندگان باشد. من در اینجا قصد نقد مقالات این نویسنده پرکار و پرگو را ندارم اما از آنجا که او مطرحترین حافظشناس کنونی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و از چهرههای ماندگار در حکومت اسلامی و مورد تآیید نظام هستند، آشنایی با افکار و نظریاتشان میتواند تا اندازهای موقعیت کنونی حافظ در جامعه کنونی سرزمین ما را توضیح دهد. خرمشاهی علاوه بر حافظشناسی در قرآنشناسی نیز فعالیت دارد و این کتاب را به فارسی ترجمه کرده. او علاوه بر شرح ۲۵۰ غزل از حافظ در «حافظنامه»، مقالات بسیاری نیز در باره حافظ نوشته که بعضی از آنها در کتاب «ذهن و زبان حافظ» آمدهاست. در بخشی از یکی از این مقالات، «نظری به طنز حافظ»، میگوید: «اگر کسی از طنزهای دینی- عرفانی حافظ به خشم و خروش آید و عرق تعصباش بجنبد، یا وجدان دینیاش جریحهدار شود معلومست که شوخی سرش نمیشود یا خدای نخواسته از خودش شک دارد. آری ایمان راسخ، نه تعصب بلکه شرح صدر و سعهٔ صدر به بار میآورد. در رسوخ ایمان خود حافظ، به شهادت سراسر دیوانش، و به اجماع شش قرنهٔ ایرانیان مسلمانی که نسل در نسل خوانندهٔ او بودهاند تردیدی نیست. تمام بزرگان دین و عرفان از میر سید شریف جرجانی و قوامالدین عبدالله شیرازی، استادان معاصر او گرفته تا امام خمینی و شهید مطهری، بر صحت ایمان و علو مقام دینی و عرفانی حافظ صحه گذاشتهاند.»
این نمونهای از «استدلالات» بهاءالدین خرمشاهی در اثبات مسلمان بودن حافظ است. او اگر میتوانست به ابیات حفظ در «سراسر دیوانش» استناد کند دیگر نیازی به قول گذشتگان و نظر این و آن نداشت. البته استناد به قول «امام خمینی و شهید مطهری» و آنها را از بزرگان دین و عرفان خواندن اقدام حکومتپسندانهای است و میتواند اهداف دیگری هم همراه داشته باشد. خرمشاهی در مقاله «حافظ و انکار معاد؟» میگوید: «باری، سر به سر گذاشتن ملایم و ظریفانه با معتقدات و مقدسات یکی از اضلاع طنز حافظ است. قرنهاست که عامهٔ فارسیزبانان، که اکثرشان مسلمان بودهاند، اعم از اینکه ذهن و ذوق عرفانی داشته یا نداشته باشند، با ذوق غریزی و خطاناپذیر خود حافظ را همدین خود و درست اعتقاد دانستهاند، و اینگونه نتشابهات دیوان او را بیهیچ سوءظن و سوءتعبیری به سمع رضا و حسن قبول شنیده و تلقی کردهاند و فقط در یک دو دههٔ اخیر، چند تن از روشنفکران بیاعتقاد که گویا بیشتر از دیگران درد دین داشتهاند، نگران درستی یا سستی ایمان حافظ بودهاند و به حدس و هوش خویش که بر خلاف اجماع عامهٔ مردم غریزی و خطا ناپذیر نیست – دریافتهاند که ای بیخبران شش قرن است که حافظ را غلط فهمیدهاید و عوضی گرفتهاید.»
خرمشاهی بر این باور است که چون عامه مردم، که به گمان او نظرشان خطاناپذیر است، حافظ را «همدین خود و درست اعتقاد دانستهاند» ابیات «کفرآمیز» او نمیتواند چیزی جز «سر به سر گذاشتن ملایم و ظریفانه با معتقدات و مقدسات» باشد، و سپس به روشنفکران میتازد که چرا آنها نیز مانند بقیه فکر نمیکنند. او که در مقاله «حافظ از چه سخن میگوید» میگوید که حافظ «از مقدسات فقط با قرآن شوخی نمیکند» و «دیگر غیرتی بالاتر از قرآن برای حافظ مطرح نیست»، در مقابل بیت «شب قدری چنین عزیز شریف/ با تو تا روز خفتنم هوس است» که قطعاً سر به سر گذاشتن نه چندان «ملایم و ظریفانه» با شب نزول قرآن است سکوت میکند و شرحی از این بیت ارائه نمیدهد. خرمشاهی وظیفه خود به عنوان یک حافظشناس را به صحه گذاشتن بر باورهای اکثریت تقلیل داده است. او در همان مقاله در پاسخ به ادعای احسان طبری مبنی بر کفرآمیز بودن برخی از اشعار حافظ میگوید: «آقای طبری انباشته از کفر بودن دیوان حافظ را مسلم گرفته و سپس از محترم بودن آن در جنب قرآن تعجب کرده است؛ حال آنکه واقعیت محترم بودن دیوان او و ترجمانالاسرار و لسانالغیب شمرده شدن خود او باید مؤلف را از آن قول گزاف و بیسند باز میداشت. لابد اگر این دیوان «در دیار اسلام مطرود نشد» از آن است که سزاوار طرد نیست، و کفریاتی که بدان نسبت میدهند از تنگ نظری است، وگرنه شریعتمداران و دینداران عرف و عامی خود بهتر میدانند که چه کتابی انباشته از کفریات است، و حاجت نیست که روشنفکران قرن نوزدهم و بیستم برایش تعیین تکلیف کنند. درست به این میماند که یک محقق اسلامشناس ادعا کند که فیالمثل آثار لنین سرشار از بدعت و تجدید نظر طلبی و انکار اصول و مبانی مارکسیسم است، حال آنکه اجماع مارکسیستها و لنینیستها بر خلاف این باشد.»
خرمشاهی ادعا میکند که لسانالغیب شمرده شدن حافظ و محترم بودن دیوان او ثابت میکند که او اشعار «کفرآمیز» نگفته است و هر کس که ادعا کند حافظ شعر کفرآمیز سروده است تنگنظر است! او سپس به احسان طبری طعنه میزند که کتابهای او «انباشته از کفریات» است و در کمال تنگنظری ادعا میکند که تنها مسلمانان حق دارند در باره اشعار حافظ قضاوت کنند!
او در مقاله «حافظ و قرآن» از کتاب «ذهن و زبان حافظ»، بدون استناد به هیچ مدرک موثق ادعا میکند که: «او [حافظ] قائل به اعجاز زبانی قرآن است» ودر ادامه همان مقاله میگوید: «در عصر حافظ، حفظ قرآن رواج تام داشته است. در همین عصر است که محمدبن محمد جزری معروف به ابن جزری (متوفی ۸۳۳ قمری) کتاب طبقات القراء خود را که النهایه نام دارد مینویسد. اینکه در این کتاب به حافظ اشاره نشده و زندگینامه او در این فرهنگ زندگینامهای قاریان قرآن نیامده شگفتی دارد زیرا حافظ قاری ساده قرآن نیست، بلکه مقری [استاد علم قرائت] و دانای دگرخوانیها یا اختلاف قراآت است که شرحش خواهد آمد». شگفتی وی اما باعث نشده است تا در مورد ادعای خود مبنی بر قاری و استاد علم قرائت بودن حافظ تجدید نظر کند. این روش تحقیق از ابداعات این حافظشناس محترم و منحصر به اوست. اظهارات اغرقآمیز خرمشاهی در باره ارادت حافظ به قرآن با واکنش بعضی دیگر از حافظشناسان مواجه شده است.
پرویز خائفی در مقاله «پیر حافط، همان پیر مغان است» (عصر مردم ۳۱ تیر ۱۳۹۵) در اشاره به بیانات خرمشاهی میگوید: «ایشــان به اســتناد قرائنی نه چندان موجه و مســتند حافظ را در چهارچــوب اعتقاد دینــی و تلویحا معتقد به یکــی از فرق عرفانی به کنکاش و بررسی میگیرند و شــواهد مستدل و ظاهراً قابل قبول هم ارائه میدهند که زیربنای همــه این نتیجهگیریها حافظ قرآن بودن حافظ اســت که به نظر من از مسیری سرراست و مستقیم- قرآن- به کجراهه اســتنباط شخصی میرسند.»
دکتر حمیدیان نیز در جلد اول از «شرح شوق» در مقاله «قرآنی اندر سینه» میگوید: «پژوهندگان حافظ معمولاً چنین فرامینمایند که او از حیث کمّیت و کیفیت بهرهگیری از قرآن از دیگر شاعران مخصوص و متمایز است. ممکن است در مواجهه با ایراد در خصوص چنین حکمی بیدرنگ به این قاعدهٔ همیشگی که «اثبات شیٔ، نفی ماعدا نمیکند» (که البته خطاپوش ما در بسی جاهاست) متوسّل شوند و بگویند ما «فقط در باره حافظ سخن گفتهایم، نه کسی دیگر» امّا خودشان میدانند من چه میگویم؛ ضمن اینکه «فقط از حافظ گفتن»، اگر نگوییم کلّ مشکل، دست کم بخشی از آن است. حضرات! برای مثال و به نسبت تعداد اشعار، سنایی و حتی خاقانی بسی بیش از حافظ به صورتهای گوناگون از منبع قرآن بهره گرفتهاند، و مولانا، گذشته از مثنوی و دقیقاّ در غزل، بیش از آن دو و قدم به قدم.»
خرمشاهی در قسمتی از پیشگفتار کتاب « فالهای شگفتانگیز حافظ»، به قلم خودش و فانی تبریزی، میگوید: «سخن آخر این است که از همه خوانندگان و مخاطبان گرامی درخواست دارم که حرمت دیوان و فال حافظ را نگه دارند
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
و وقت و بیوقت در هر زمان و مکانی با دیوان حافظ و فال گرفتن از سر تفنن بازی نکنند. قرآن کتاب مقدس است که از آسمان به زمین آمده، و دیوان حافظ، کتاب قدسی است که از زمین به آسمان رفته است. بدون حضور قلب، و بدون جمع شدن شرایط معنوی نباید و مبادا برای فال به سراغ دیوان حافظ برویم زیرا به گفته خود حافظ: چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد.»
گرفتن فال با دیوان حافظ یکی از سرگرمیهای بسیاری از دوستداران اوست. خرمشاهی با به آسمان بردن دیوان حافظ و ضروری دانستن حضور قلب میخواهد این سرگرمی را تبدیل به یک خرافه کند. تازه حضور قلب هم کافی نیست، شرایط معنوی هم، که من نمیدانم چیست، باید فراهم شوند! حالا دیگر جوابِ گیرنده فال نه از حافظ که از یک کتاب آسمانی و در نتیجه از غیب میآید. تنها کتاب آسمانی دیگر قرآن است، که با آن هم فال میگیرند. ادعای خرمشاهی، مبنی بر قدسی بودن دیوان حافظ، از لسان الغیب خواندن شاعر توسط جامی هم بیپایهتر است؛ جامی لااقل یک دلیل، هرچند نا درست، برای ادعای خود ارائه کرده است. خرمشاهی که خود لسانالغیب شمرده شدن حافظ و محترم بودن دیوان او را دلیلی بر مسلمان بودن شاعر میداند در اینجا پا را فراتر میگذارد و دیوان حافظ را یک کتاب قدسی مینامد که به آسمان رفته است! حالا دیگر هیچ کافری جرأت نمیکند اشعار «کفرآمیز» حافظ را چیزی جز طنز او قلمداد کند! تقدسبخشی به حافظ در راستای سایر تقدسبخشیهای رایج در حکومت اسلامی مانند کتاب مقدس، نظام مقدس، دفاع مقدس، شهر مقدس، ساحت مقدس، و غیره است. هرگونه انتقاد از مقدسات هم البته جرم محسوب میشود.
بهاءالدین خرمشاهی در حالی دیوان حافظ را به آسمان میبرد که این شاعر قرآن را از آسمان به زمین آورده است.
متأسفانه برخی از خوانندگان حوصله مراجعه به پینوشتها را ندارند، پیشاپیش به خاطر تکرار مطالبی که در مقاله «رقابت حافظ با قرآن» آمده است از شما طلب بخشش میکنم. بار دیگر تأکید میکنم که معنی بیت «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ/ به قرآنی که اندر سینه داری» جز این نمیتواند باشد: «حافظ، خوشتر از شعر تو در (به) قرآنی که از بر داری ندیدم». تنها معنی دیگر این بیت این است که حافظ به قرآن قسم میخورد که خوشتر از شعر خودش ندیده است. این نوع گزافهگویی نه تنها از حافظ که از هیچکس، و در هیچ زمینهای، قابل قبول نیست. منابع مورد قیاس، در هر مقایسه منطقی، بایستی مشخص باشند. حافظ با مقایسه ابیات خود با آیههای قرآن این کتاب را از قداست انداخته و به زمین آورده است. به باور من خرمشاهی با بردن دیوان حافظ از زمین به آسمان و تبدیل تفأل به دیوان او به یک خرافه، ضربه بزرگی به حافظ و توانایی این شاعر در کمک به خوانندگان اشعارش در جهت رها شدن از جهالت زده است. او دیوان شاعری را قدسی مینامند که به محدودیتهای انسانی و ضعف خود اذعان دارد:
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
و از آنجا که در قید ننگ و نام نیست (از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است/ وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است)، خصوصیترین افکار خود را صادقانه با خواننده در میان میگذارد و از بیان ضعف خود در مقابل امیال طبیعی انسانی ابائی ندارد:
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت
این طمعها که تو از سیمبران میداری
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش
سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
حافظ با سرودن ابیاتی در انتقاد از اسلام و قرآن، که او را در مواردی با خطر تکفیر مواجه کرده، خواننده کنجکاو را به مبارزه با جهل و خرافات و تزویر و ریا بر میانگیزد. افرادی اما در تلاش برای خنثی کردن تلاشهای حافظ از هیچ شیوهای فروگذار نکردهاند؛ از تحریف معانی ابیات کلیدی او گرفته تا درست کردن داستانهای جعلی و نقل قولهای ساختگی. این افراد شامل کاتبان نسخههای خطی دیوان حافظ، تذکرهنویسان، شاعران، نویسندگان، و به خصوص برخی از شارحان و حافظشناسان قرن حاضر میشوند.
جامی (شاعر قرن نهم هجری) با اعطای لقب «لسان الغیب» به حافظ، تذکرهنویسان با ساختن داستانهای عوامپسندانه بیاساس، فرد یا گروهی که دروغ بزرگ قائل بودن حافظ به «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» را ساخته و رواج داده است، برخی از شارحان با تحریف معانی ابیات کلیدی او، و بعضی دیگر از طریق عوامگرایی و ترویج دروغ و خرافهسازی، و بهخصوص قدسی نامیدن و به آسمان بردن دیوان او، بزرگترین موانع را بر سر راه خوانندگانی قرار دادهاند که ممکن بود در غیراینصورت موفق به دریافت پیامهای نجاتبخش او شوند.
ظرف چهل و دو سال گذشته، فعالیتهای فرهنگی و هنری و ادبی در ایران از طرف حاکمان کنترل و تا حد امکان اسلامیزه شده است. در زمینه حافظشناسی اما نیازی به این کار نبود زیرا این رشته همواره در دست مسلمانان بوده است. فضای مملو از تزویر و ریا و دروغ حاکم بر جامعه ایران در این سالها فرصتی فراهم کرد تا برخی افراد بتوانند با گذاشتن عبایی بر تن حافظ و عمامهای بر سر او، کلاهی بر سر دوستداران او بگذارند. حکومت هم همواره همراهی میکند و برای شاعری بزرگداشت میگیرد که دیوانش اگر امروز معرفی میشد قابل چاپ نبود. تنها دلیل اعتقاد اکثر حافظ دوستان به مسلمانی او دروغ و تحریف و فریب از جانب مسلمانان متعصب است. سکوت در برابر این عوامفریبی، هم نادیده گرفتن زحمات حافظ است و هم محروم کردن نسلهای آینده از پیامهای نجات بخش او؛ نجات از جهالت و باورهای موروثی.
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب
*انتقاد نویسنده نسبت به شرح دکتر حمیدیان از ابیات کلیدی حافظ به معنی انتقاد از «شرح شوق» ایشان نیست. این کتاب که در سال ۱۳۹۲ موفق به دریافت جایزه کتاب سال شد شرح مورد علاقه نویسنده است. ایشان در باره بسیاری از ابیات و همچنین غزلهای حافظ مطالب مفیدی نوشتهاند که در سایر شرحها پیدا نمیشود. تنها در مواجهه با ابیات “کفر آمیز” است که دکتر حمیدیان، به منظور کفر زدایی از حافظ، همه چیز را فراموش میکنند و هرگونه تحریفی را روا میدارند: از (شب قدری چنین عزیز شریف با تو تا روز خفتنم هوس است) تفسیری عرفانی ارائه میکنند، «صراحی کشیدن پنهان» حافظ را کشیدن شکل صراحی در دفتر دور از چشم دیگران تعریف میکنند، «زهد» را جای «اسلام» مینشانند و از جانب حافظ میگویند که عاشق راهی جز ترک زهد ندارد!
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.
زانوان را بر زمین کوبند و پیش آرند,
ازخُم خانهٔ پیرمغان،
بسویت آید ای حافظ ,
گرامی دار این مستانه نرگس را
عزیزش دار
کاین یار سفر کرده
دلی را همره خود
سوی شیراز تو میارد ۰۰۰
شرابش ده
شرابی کو بشوید زنگ هجران را
واز یادش برد
اندوه دیرین را
وبر یاد آردش آن روز شیرین را ;
نخستین بوسه های عشق تب دار مرا ,
با راز پنهانش.
*******
من وتو حافظ شیراز ,
هم دردیم و هم پیمان؛
بجز پاکی، بجز رندی،
بجز مهر و نظربازی،
بجز شوریدگیهائی که دایم رهزن دلهاست
بجزعشقی که با هستی ما پیوندها دارد
بجز طعنه بشیخ وزاهد رسوا ,
چه داریم ازجهان ؟
از این جهانی که در اوحیران بماند
قلب هر انسان ۰۰۰
«ناصر نظمی» : ( «به شیراز میرفت » –۱۳۳۳)
کتاب سیروس شمیسا بنام شاهد بازی در ادبیات فارسی رو توصیه میکنم که در آن نه تنها از بیزاری شعرای قرون مختلف از خرافات و واپسگرایی اسلام و حکام اسلامی در دوره خود به تنگ آمده بودند بلکه به در خفا بودن روابط و عشق میان افراد هم با مستند و ابیات شعرایی چون خیام و حافظ و دیگران به تفسیل اشاره میکند که این شرایط در جامعه امروزی ایران تحت سلطه این سفاکان خونخوار هم فرق چندانی نکرده
ای کاش به جای پرداختن به حافظ،وقتمون رو به شناخت فردوسی بزرگ اختصاص میدادیم…نظر من درباره حافظ شیرازی:(درود بی پایان بر بزرگ مرد ایران زمین روانشاد احمد کسروی که به درستی در مورد حافظ سخن گفته).
میخانه ها را سر چهار راه ها سقا خانه کردند و…و در میان جام شراب دست عباس آقا را چسباندند و …بنوش بنام تشنه لب کربوبلا…
در میخانه نبد بسته چرا حافظ گفت؛ دوش دیدم که ملائک در میخانه زنند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند؟
شاید؛
حرمت می واجب آمد که ملائک در میخانه زنند…
…
بسویت آید ای حافظ ،
دو مار تشنه ای از بازوان نرم ولغزانش
ودو گوهر چراغ از جادوی بیتاب چشمانش
واندامی گرانبار از تمنا و جدائی ها
منم تنها ۰۰۰
منم تنها دراین شهری که نه معشوق من ماند
و نه یاری،
که بزداید زقلب روشن من،
گرد هجران را.
******
فروزان شمعها را ، حافظ شیرین سخن
تا سایه ها افتد زمژگانش
بروی گونه های بوسه انگیزش
که هرشعله، زند بوسه
بچشمان فریبایش.
هزاران شعله ی رقصان،
بیاد روزگارانی
که میزد شعلهٔ گرم بخاری
بوسه ها بر قامت رعنا وعریانش.
******
بسوزان عود ها ، ای حافظ شب زنده دار من
بپا کن محفل بزمی،
بگو تا ساقیان, درپیش روی توبه کاران،
زنوان را بر زمین کوبند و پیش آرند،
از خم خانهٔ پیر مغان,
سفالین جام رندان را ، شراب ارغوانی را
ومستان را بهوش آرند
تا چشمان او بینند
وتا گویند : اینست او؟
که قلب شاعری با یاد او لرزد!
«ناصر نظمی»