پرویز دستمالچی – در ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ صادق شرفکندی (دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران)، فتاح عبدلی نماینده حزب در اروپا، همایون اردلان نماینده حزب در آلمان و نوری دهکردی از رهبران چپ ایران، ساکن برلین و از دوستان بسیار نزدیک قاسملو و شرفکندی در رستوران برلین (میکونوس) با شلیک مسلسل از سوی عبدالرحمان بنیهاشمیو تیر خلاص توسط عباس رحیل به قتل رسیدند. دادگاه بررسی این جنایت بزرگ حدود چهار سال طول کشید و در دهم آوریل ۱۹۹۷ رای خود را صادر کرد. آمران و عاملان این ترور چه کسانی بودند؟ اسناد به روشنی سخن میگویند از جمله متن بازجوییهای مقام امنیتی فراری جمهوری اسلامی ایران، ابولقاسم (فرهاد) مصباحی معروف به شاهد «C» در دادگاه میکونوس که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
« … پیش از تأسیس واواک در سپتامبر- اکتبر ۱۹۸۵ یکسری بهاصطلاح گروههای بینامی وجود داشتند که ترورهای خارج از کشور را اجرا میکردند و تصمیمات خود را تنها با خمینی در میان میگذاشتند و او بایستی آنها را تأیید میکرد. بدون تأیید خمینی عملیات انجام نمیگرفت… پس از تأسیس واواک این گروهها تحت نام «شورای عملیات ویژه» زیر نظر مستقیم وزیر اطلاعات و امنیت سازماندهی شدند… پس از آنکه در سال ۱۹۸۹ سیدعلی خامنهای رهبر نظام شد شورایی تحت نام «شورای امور ویژه» تأسیس شد که بر فراز حکومت و دولت قرار دارد. وظیفه این «شورا…» تصمیمگیری در تمام امور مهم، یعنی درباره اموری است که خارج از حوزه اختیارات و وظایف ادارات دولتی است، زیرا در آنجا همواره رعایت جنبههای قضائی- دینی تصمیمات لازم است… اتخاذ تصمیم (در «شورا…») تنها مربوط به قتل دگراندیشان نمیشود، بل برای مثال شامل بستن دفتر نهضت آزادی (بازرگان) هم شد که درحوزه اختیارات ویژه وزارت کشور بود… تصمیمات «شورا…» نوعی تعیین وظیفه برای دولت است که هم مجلس وهم دولت باید به آنها توجه کنند. «شورا…» دارای اعضاء ثابت و متغیر است. غیرثابتها با توجه به موضوع مورد بررسی فرا خوانده میشوند. زمانی که در کمیته موضوع یک قتل مطرح میشود، تصمیم باید بدون استثناء به تأیید مقام رهبری برسد و بدون دستور او هیچکس اجازه اقدام ندارد.
اعضاء ثابت «شورای امور ویژه» عبارتند از:
•رهبر مذهبی نظام یا نمایندهاش حجازی
•رئیس جمهور یا پسرش محسن (هاشمیرفسنجانی)، به عنوان نماینده او
در جلسات عادی «شورا…» معمولاً رهبر یا رئیس جمهور شخصاً حضور ندارند.
•مسئول امور سیاست خارجی، که ضرورتاً خود وزیر امور خارجه نیست، اما پس از شروع کار رهبر (خامنهای) همان وزیر امور خارجه، ولایتی، است.
•وزیر اطلاعات و امنیت کشور، علی فلاحیان
•اولین وزیر واواک، ریشهری، که اکنون مسئول دستگاه اطلاعاتی رهبر واز افراد محرم او است که برای دفتر رهبر فعالیتهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدهد.
•محسن رضائی، فرمانده سپاه پاسداران
•سپهبد رضا سیفاللهی، رئیس نیروهای انتظامی
•آیتالله خزعلی، عضو شورای نگهبان و مسئول امور مذهبی شورا
پرسش: آیا تصمیمگیری برای قتل، یک تصمیم جمعی «شورای امور ویژه» است یا تصمیم تنها توسط رهبر(مذهبی نظام) گرفته میشود؟
پاسخ: اعضای «شورای امور ویژه» دردرجه اول مشاوران رهبر هستند. تصمیم نهایی را رهبر به تنهایی اتخاذ میکند که در اینجا به اصطلاح نقش قاضی را دارد. رئیس جمهور، رئیس قوه قضائی، رئیس قوه قانونگزاری، و همچنین شورای انقلاب میتوانند نقش «ناجی» را بازی کنند، یعنی درخواست کنند از اجرای حکم قتل چشمپوشی شود. در رابطه با حزب دمکرات کردستان ایران مشخصاً میدانم که (آیتالله) خمینی خودش شخصاً فرمان قتل قاسملو را صادر کرده بود. (آیتالله) خامنهای، با تکیه به این فرمان (خمینی) دستو قتل دکتر شرفکندی را داد. دستور قتل در این مورد مشخصاً علیه شرفکندی بود و من نمیدانم بقیه قربانیان ترور ۱۷/۹/۱۹۹۲ (میکونوس) تا چه اندازه به نام مشخص شده بودند… حکم قتل صادر شده از سوی رهبر از نظر قضائی صِرف، به معنای پایه حقوقی و توجیه مذهبی قتل مورد نظراست، اما از نظر سیاسی تمام اعضاء «شورا…» از چنین تصمیمی پشتیبانی میکنند. اگر به غیر از این باشد، حکم قتلی هم صادر نمیشود، یعنی موضوع اصولاً با رهبر در میان گذارده نمیشود. در مورد رفسنجانی (رئیس جمهور) چنین است که حکم قتل میبایستی به تأیید او نیز برسد… من قبلاً گفتم که رهبر و رئیس جمهور معمولاً نمایندگان خود را به جلسات («شورا …») میفرستند، تکمیلاً باید بگویم که این امر تنها مربوط به جلسات تدارکاتی است و در نشستهای تصمیمگیری خودشان شخصاً حضور دارند… نهاد و نیز ترکیب اعضای «شورای امور ویژه» توسط قانون مشخص نشده و فعالیتهای آن صرفاً نتیجه «ولایت فقیه» است… کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران از ابتدای درگیریهای پس از انقلاب هدف سیاستی بود که میخواست ساختار سیاسی و سازمانی کردها، و بیش از همه حزب دمکرات کردستان ایران، را متلاشی کند. حکومت با این سیاست میخواست از اتحاد فرامرزی کُردها جلوگیری کند، امری که با توجه به شخصیت قاسملو قابل تصور بود… فرمانده پاسداران در غرب ایران، کردستان، به مسئول اطلاعات و عملیات (آنجا) تیمسار غفور درجزی گزارش داد که قاسملو قصد مذاکره دارد تا جوّ سیاسی را آرام کند. دولت نگران بود که قاسملو بتواند به این وسیله به یک عامل سیاسی جدی تبدیل شود و بعدا از میان بُردن او مشکل شود. از این رو تصمیم گرفت او را در همان ابتداء تلاشش از میان ببرد.
به دستور «شورای امور ویژه»، در سال ۱۹۸۷ یا ۱۹۸۸، دو نفر از اعضای بخش اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران در کردستان به نامهای جودی و جعفری، که من شخصاً آنها را نمیشناسم، با محمدهادی هادوی مقدم، که وی را شخصاً میشناسم، برای بررسی این مسئله ملاقات و گفتگو کردند. هادوی در آن زمان در واواک مسئول کسب و جمعآوری اطلاعات درباره کردستان بود و امروز مدیرکل اجرایی یکی از شرکتهای واواک به نام صمصامکالا است. واواک گزارشی را که توسط یکی از این سه نفر تهیه شده بود در اختیار «شورای امور ویژه» قرار داد، و شورا در سال ۱۹۸۸ قتل قاسملو را تصویب کرد که در ۱۹۸۹ به اجراء گذاشته شد.
از آنجا که حتا با این اقدام هم حزب دمکرات کردستان متلاشی نشد، فلاحیان شخصاً در سال ۱۹۹۱ به هادوی (اندکی پس از تأسیس شرکت صمصامکالا و انتقال ظاهری او به آن شرکت) مأموریت داد تا درباره حزب دمکرات کردستان ایران اطلاعات جمعآوری کند و بر روی راه حلها کار کند. دلیل انتخاب هادوی، تجربیات پیشین او بود.هادوی برای انجام مأموریت، در تابستان ۱۹۹۱ به آلمان آمد زیرا او میدانست و یا فکر میکرد بخشی از رهبری حزب دمکرات در اینجا ساکن است. او حدود دو یا سه ماه در آلمان ماند… و پس از انجام مأموریت به ایران باز میگردد وگزارش خود را در اختیار فلاحیان میگذارد… پس از این گزارش بود که در همان سال ۱۹۹۱ «شورای امور ویژه» تصمیم گرفت عملیاتی را که علیه حزب دمکرات در نظر داشت، در آلمان به اجراء در آورد.
برای این کار یک شرکت پوششی دیگر واواک که نام آن را به یاد نمیآورم، وارد کار شد. کمالی مدیر اجرائی، و اصغر ارشاد، که من او را خوب میشناسم و دست راست فلاحیان است، عضو هیئت رئیسه این شرکت شدند. این دو نفر از اعضای عالیرتبه واواک هستند که حدود دو یا سه ماه پیش از ترور برلین همراه چند عضو دیگر واواک تحت پوشش یک هیئت تجاری به آلمان فرستاده میشوند. هدف آنها برنامهریزی مشخص عملیات و ارائه گزارش به فلاحیان بود. هادوی در میان کُردها، حتا در آلمان، منابع شخصی داشت که مورد اعتماد کُردها بودند و به همین خاطر هادوی برای جمعآوری اطلاعات اولیه انتخاب شد.
درباره کمالی میدانم که او سه سال پیش ۳۰۰ ماشین سواری مرسدس بنز مدل ۲۳۰E وارد ایران کرد… کمالی و ارشد پس از بازگشت به ایران شخصاً به فلاحیان گزارش دادند… فلاحیان، عبدالرحمان بنیهاشمی را مأمور انجام ترور برلین کرد… خانواده بنیهاشمی در نجف (عراق) با خمینی در تبعید بود. آنها حداقل سه برادرند: عبدالحمید فرمانده سابق یک واحد سپاه پاسداران که در جنگ ایران و عراق کشته شد، عبدالمجید که او نیز عضو سپاه پاسداران است و در لبنان فعال و دارای رابطه با حزبالله است و سرانجام عبدالرحمان که فرمانده تیم عملیات میکونوس بود.
اعضای تیم او اروپا را خوب میشناسند، اما اکثراً در ایران زندگی میکنند… در زمانی که تاریخ دقیق آن برای من ناروشن است، عبدالرحمان بنیهاشمی به همراه تیماش وارد آلمان میشود تا با شرایط و جزئیات، از جمله محل عملیات در رستوران میکونوس، آشنا شود و مقدمات اجرای عملیات را تدارک ببیند… اعضای تیم ضربت از ظاهر شدن در انظار عموم برای تهیه وسایل و محل سکونت پرهیز میکردند، آنها نه در هتل، بلکه در اماکنی که در اختیار آنها گذاشته میشد، زندگی میکردند. مسئول این امور در هر جا، ایستگاه اطلاعاتی آن کشور است. ایستگاههای اطلاعاتی در آلمان، سرکنسولگری ایران در هامبورگ یا در فرانکفورت بودند. مسئول ایستگاه در سال ۱۹۹۲ سرکنسولگری شهر فرانکفورت بود. مسئول پُست ایستگاه اطلاعاتی، سرکنسول کنسولگری مربوطه است. سرکنسولها کارمندان واواک هستند… عبدالرحمان نام درست بنیهاشمی است و من نام دیگری در ارتباط با ترور میکونوس نمیشناسم… ترور میکونوس با نام رمز «فریاد بزرگ علوی» اجرا شد… به معنای فریاد (خواست) رهبر انقلاب (بزرگ علوی، خامنهای)… عبدالرحمان بنیهاشمی و دو برادرش… در اوایل سالهای ۱۹۸۰ از بهترین کادرهای چمران وزیر دفاع سابق بودند.
عبدالرحمان بنیهاشمی پیش از خدمت در واواک در لبنان کار میکرد و پس از بازگشت به ایران مسئول یک تیم عملیاتی برای امور خارج از کشور شد… او در سرکوب مجاهدین بسیار موفق بود و از این رو سرانجام به بخش عملیات با زمینه اطلاعاتی منتقل شد. بعد در ترور ژنو به عنوان رئیس تیم ضربت شرکت داشت (… مرادی طالبی، خلبان سابق که در ۱۰/۸/۱۹۸۸ در ژنو ترور شد) و مشهور شد و مقام و رتبهاش نزد رفسنجانی و خامنهای بالا رفت. از آنجا که او فردی متعصب و در کارهایش موفق بود و کیفیت رهبری داشت، به عنوان یکی از فرماندهان دائمی تیم منصوب شد.
مشخصات او [در زمان بازجویی از شاهد «C»]:
• اکنون، حدود ۳۸ تا ۴۰ ساله
• قویهیکل با عضلاتی ورزیده
• گردن کوتاه و انگشتانی چاق
• صورت گرد
• گونههای تقریباً برجسته
• ریش پُر و کامل، سیاه، تک و توک موهای سفید، مانند موهای سرش
• لبهای کلفت، ابروهای پرپشت، چشمان و مژگان تیره، بینی متناسب با صورت، بدون علامت ویژه
• و …
… عبدالرحمان بنیهاشمی پس از ترور میکونوس از راه هوایی آلمان را از راه ترکیه به مقصد ایران ترک میکند. من این موضوع را در یک گفتگو شخصا از خود او شنیدم… من حدود سیزده ماه پیش با دو نفر از دوستانم به یکی از هتلهای تهران رفتیم. هنگام ورود به هتل بنیهاشمی و پسر کوچکش درحال ترک هتل بودند. من تا این زمان شخصا او را ندیده بودم، اما دو نفر همراه من او را خوب میشناختند. آنها به او سلام و شروع به گفتگو کردند. بنیهاشمی با ما به هتل برگشت. حدود نیم ساعت با هم نشستیم و قهوه خوردیم. در این میان گفتگو به مسئله کُردها در آلمان کشید. روشن بود که منظور دومین ضربه به رهبران حزب دمکرات کردستان ایران است. دو همراه من به او گفتند که میدانند او به خاطر شرکتش در این عملیات یک بنز ۲۳۰ پاداش گرفته است، اما بنیهاشمی تمایلی به صحبت درباره پاداش نداشت. گفتگو تمام مدت حتا تا خروجی هتل ادامه داشت، و بنیهاشمی واقعاً با یک مرسدس آنجا را ترک کرد… بنیهاشمی در معاملههایی که در سال ۱۹۹۱ [میلادی] شروع و در ۱۹۹۳ [میلادی] به انجام رسید و برای صدور تلفنهای سیار شرکت نوکیا (Nokia) به ایران بود، شرکت داشت. مذاکرات در اینباره در آلمان و فنلاند انجام شدند و تحویل کالا نیز از سوی این دو کشور بود.
به نظر من بنیهاشمی باید در سالهای ۹۱ [میلادی] و ۹۳ [میلادی] برای انجام امور این معامله به آلمان سفر کرده باشد. این معامله با مشارکت وزارت پُست ایران انجام گرفت که غرضی رئیس آن معمولاً برای واواک کارهای خدماتی انجام و به فعالیتهای آن را پوشش میداد. من اطلاعاتم در این زمینه را به هنگام آن ملاقات ذکر شده در بالا با بنیهاشمی در یکی از هتلهای تهران، زمانی که همراهانم از او پرسش کردند، شنیدم… اطلاعات من درباره ترور «میکونوس» در مجموع از پنج منبع است که با توجه به خطرات زیاد برای آنها، در اینجا با شمارههای یک تا پنج از آنها نام میبرم، اما حاضرم تمام مشخصات این منابع و همچنین امکان تماس با آنها را در اختیار دادستان کل قرار دهم.
منبع شماره یک در شورای امنیت ملی کار میکند… منبع شماره دو به آقای ریشهری بسیار بسیار نزدیک است… من توسط او اطلاع یافتم که فلاحیان از سوی «شورای امور ویژه» به عنوان مسئول اجرایی عملیات علیه رهبران حزب دمکرات کردستان ایران تعیین شده است… منبع سوم، یک مقام عالیرتبه واواک، مدیرکل و عضو سابق ایستگاه اطلاعاتی واواک در لبنان است… او با همین عنوان در سفارت ایران در بیروت کار میکرد… او در زمان ترور میکونوس به ایران بازگشته بود و در پُست فعلیاش کار میکرد. او از دوستان نزدیکی عبدالرحمان بنیهاشمی و یکی از دو نفری بود که در دیدارم در هتل با بنیهاشمی که دیروز شرح دادم، همراه من بود… منبع چهارم من رابطه خانوادگی نزدیک با فلاحیان دارد، اما خویشاوند او نیست… در محافل مطلع تهران این یک سرّ آشکار است که این فرد آدم فلاحیان است… و همه میدانند حرفی که او میزند همان حرف یا نظر فلاحیان است. این منبع در رابطه با ترور میکونوس، با ارشد و کمالی ارتباط داشته است. هرچه من در این مورد گفتهام از این منبع بوده است… منبع پنجم در ترور میکونوس دارای مسئولیتهایی، هر چند نه اجرایی بود… تمام این منابع از خروج من خبر دارند و پس از آن سعی کردند توسط مدیر دفترم در تهران با من تماس برقرار کنند.
آنها در مورد فرار من دو نوع موضع خواهند گرفت: موضع حقیقی و واقعی آنها مثبت است زیرا آنها با من همعقیده هستند که باید به این دیوانگیها خاتمه داد. موضع علنی آنها، عدم اظهار نظر و با احتیاط است… من در ابتدا در این فکر نبودم که اطلاعاتی درباره ترور میکونوس دریافت کنم چون اهمیت خاصی برایم نداشت. از اطلاعاتی که به هر حال طی گفتگوهایم با منابع به دست میآوردم از این موضوع نیز مطلع میشدم. تا کنون، اصولاً ما عادت کرده بودیم که عملیات تروریستی ما در خارج با سکوت کشورهای مربوطه همراه باشد. در مورد میکونوس برای اولین بار بود که چنین واکنشی به وجود آمد… این اطلاعاتی که من در اینجا در اختیار شما گذاشتم، در یک مدت طولانی و تکه تکه به من رسید و نه به صورت یک خبر منسجم… من هیچ نوشتهای درباره ترور میکونوس ندیدهام. امکان دارد هیچ نوشتهای هم وجود نداشته باشد. چون تمام مسائل شفاهی حل و فصل میشوند. تنها نوشته، فرمان قتل از سوی رهبر است و آن را تنها رئیس تیم میبیند. چون این فرمان برای او توجیه قضایی و مذهبی است.
خود من شخصا، در مورد دیگری، چنین فرمان قتلی را که با امضای خمینی بود، دیدهام، گرچه من فرمانده تیم نبودم… این مورد مربوط میشود به ترور خسرو هرندی (هادی خرسند) که در لندن زندگی میکرد. در آن زمان محمد موسوی زاده معاون ریشهری وزیر وقت واواک با یک فتوکپی از فرمان قتل به شهر دوسلدُرف آمد. در آنجا، من در حضور او با فرمانده مسئول این سوء قصد و معاونش ملاقات کردم. چون آنها هر دو عرب بودند و فارسی نمیدانستند، اما فرانسه صحبت میکردند، من در مذاکرات میان آنها با موسویزاده مترجم بودم و فرمان قتل را ترجمه کردم. ما به زبان فرانسوی حرف میزدیم که من بر آن تسلط دارم… موسویزاده در این گفتگو بیان داشت که فرمان قتل باید به اجرا درآید و هر تأخیری گناه است. من در تدارکات این سوء قصد شرکت داشتم. در اتریش، عکس فردی که باید ترور میشد (هادی خرسندی) و نیز پول لازم را سفارت ایران در وین در اختیار ما گذاشت که من آنها را به تیم سوء قصد کننده دادم. بعلاوه، من در گرفتن دستور اجرای سوء قصد (نام رمز انجام عملیات) از واواک در تهران و انتقال آن به تیم همکاری کردم. به اینصورت که در آنزمان- باز هم به دلیل زبانی- بنا بر در خواست فرمانده تیم کلمه به کلمه به تهران اطلاع دادم که «ما میخواهیم جشن را فردا به راه بیاندازیم» من خود شخصاً پاسخ را از موسویزاده دریافت نمودم و به تیم دادم، «جشن بگیرید. امیدوارم خوش بگذرد».
در شب اجرای قتل، من بطور ناشناس، به پلیس انگلستان تلفن کردم و به صورت زیر سوء قصد جاری را اطلاع دادم: «فردا حدود ساعت شش صبح دو نفر عرب چاق، یکی از آنها بسیار چاق، پیاده خیابانی را که در آن خانه هرندی (هادی خرسندی) قرار دارد طی خواهند کرد (آدرس را دادم). آنها میخواهند حدود ساعت هشت هرندی را به قتل برسانند». زمان سوء قصد حدود ساعت هشت تعیین شده بود چون هرندی همیشه تقریباً در این زمان از خانه خارج میشد. در این عملیات یک زن هم شرکت داشت. پلیس با مراقبت در ساعت شش به درست بودن اطلاعات پی برد و سپس سوء قصدکنندگان را در ساعت هشت دستگیر نمود و اسلحهها را نیز پیدا کرد. در مجموع هفت نفر دستگیر شدند. پنج نفر بطور مستقیم در رابطه با عملیات و دو نفر بعداً از جمله آن خانمی که گفتم. یک ماه بعد، من به رئیس تیم که آزاد شده و در سوئد بود برخورد کردم. در این ملاقات او به من گفت که موضوع از سوی ایرانیها لو رفته است… رئیس تیم (ترور) و معاونش تبعه فرانسه بودند. یکی الجزایری به نام گواسمی و دیگری مراکشی بود که نامش در خاطرم نیست…»
*برگرفته از متن بازجوییهای مقام امنیتی فراری جمهوری اسلامی ایران، ابولقاسم (فرهاد) مصباحی معروف به شاهد «C» در دادگاه میکونوس؛ توسط دادستانی مسئول پرونده، مورخ ۲۵/۹/۱۹۹۶، ۲۶/۹/۱۹۹۶ و ۱۲/۱۲/۱۹۹۶، که در شهر مکنهایم (Meckenheim) به شماره پرونده ۲bJs295/95-8 انجام گرفتهاند. بازجویی به شکل پرسش و پاسخ است که در این نوشته: یکم، تمامیآنها برای سهولت در خواندن حذف شده و دوم، مطالب مربوط به یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار یکدیگر قرار داده شده تا انسجام لازم به دست آید وخواننده بتواند آنها را به راحتی پیگیری نماید بدون آنکه به اصل پاسخها خللی وارد شده باشد.
*نگاه شود به کتاب «ترور به نام خدا»؛ پرویز دستمالچی؛ نشر مهری؛ چاپ دوم؛ ۱۳۹۹؛ لندن؛ انگلستان
… من هیچ نوشتهای درباره ترور میکونوس ندیدهام. امکان دارد هیچ نوشتهای هم وجود نداشته باشد. چون تمام مسائل شفاهی حل و فصل میشوند. تنها نوشته، فرمان قتل از سوی رهبر است و آن را تنها رئیس تیم میبیند.
موسویزاده در این گفتگو بیان داشت که فرمان قتل باید به اجرا درآید و هر تأخیری گناه است.
… که فرمان قتل باید به اجرا درآید و هر تأخیری گناه است.
…. هر تأخیری گناه است.