سعید احمدی – فدرالیسم از ریشه لاتین فوئدوس به معنی اتحاد و پیمان است. در علم سیاست، فدرالیسم مفهومی است که در آن گروهی از واحدهای سیاسی کوچکتر مانند استانها و یا کشورهای کوچک برای نیرومند شدن، به یکدیگر متعهد میشوند و به نمایندگی از سوی خود یک حکومت مرکزی به وجود میآورند و بر پایه یک قانون اساسی، حق حاکمیت، میان حکومت مرکزی و واحدهای سیاسی تشکیلدهنده آن تقسیم میشود.
فدرالیسم در شکل عملی و کلاسیک، از اتحاد واحدهای سیاسی کوچکتر برای تشکیل یک واحد بزرگتر جهت رسیدن به اهداف مشترک به وجود میآید، به این معنی که آن ایالتها و واحدهای سیاسی کوچکتر رسیدن به یک قدرت و تمرکز بزرگتر را جهت ادامه حیات خود ضروری میدانند.
فدرالیسم به دو شکل پدید میآید:
۱ – به شکل ملی که از پیوستن واحدهای سیاسی کوچکتر به یک فدراسیون بزرگتر است.
۲ – به شکل قومی که از شکافته شدن یک کشور بر اثر جنگ داخلی، فروپاشی و یا حمله خارجی به وجود میآید.
در مثال نوع اول میتوان از کشور فدرال ایالات متحده آمریکا و یا حکومت فدرال آلمان نام برد. آمریکا از اتحاد ۱۳ ایالت اولیه که به مستعمرات بریتانیای کبیر در سواحل اقیانوس اطلس معروف بودند و هر کدام دارای قانون اساسی، سیستم سیاسی و حقوقی مشابهی بودند، در سدههای ۱۷ و ۱۸ میلادی به وجود آمد. کشور ایالات متحده آمریکا طی انقلاب ۱۷۷۶ بر پایه این مستعمرات بنا شد. درواقع فشارهای سیاسی و اقتصادی حکومت بریتانیا و اخذ مالیاتهای سنگین، این مستعمرات را وا داشت که در برابر دشمن مشترک متحد شوند و فدراسیونی تشکیل دهند که بتواند منافع آنها را تامین کند. بین سالهای ۱۷۷۵ تا ۱۷۸۳ مستعمرات بریتانیا با کمک پادشاهی فرانسه، جمهوری هلند (هلند در آن زمان جمهوری بود) و پادشاهی اسپانیا، جنگهای استقلال را با پیروزی ادامه دادند. نمونه دیگر حکومت فدرال ملی، جمهوری آلمان است. نام رسمی آلمان Bundesrepublic Deutschland و نام بینالمللی آن Germany است.
جمهوری فدرال آلمان از پیوستن ۱۵ ایالت خودمختار در سال ۱۹۴۹ تأسیس شد. پس ازپیوستن دو آلمان غربی و شرقی، تعداد حکومتهای ایالتی آلمان به ۱۶ مورد افزایش یافت. هر یک از دولتهای آلمان دارای قانون اساسی، پارلمان و ساختار اداری و قضائی خود بودهاند. فدرالیسم آلمان بر پایه دولت قانونی قدرتمند و فدرالیسم همکارانه استوار شده است. آلمان در درازای تاریخ خود کمتر متحد بوده است. منطقهای از اروپا که امروز آلمان نامیده میشود، در گذشته، میان صدها دولت کوچک و دوکنشین و شاهزادهنشین و برخی دولتهای وابسته به کلیسا (اسقفنشین) تقسیم میشده. در سده ۱۵ میلادی نام رسمی آن (Teutonicum Regnum) یعنی حکومت کشورهای آلمانی بود.
پس از جنگهای ۳۰ ساله و انعقاد پیمان وستفالی در سال ۱۶۴۸ ، بخشهای آلمانی زبان اروپا به صدها دولت تقسیم شدند. در سال ۱۸۱۵ مناطق آلمانینشین به ۴۰ دولت کاهش پیدا کردند. در اواخر سده ۱۹ یعنی سال ۱۸۷۱ مناطق آلمانینشین متحد شدند و امپراتوری آلمان را تشکیل دادند. در سال ۱۹۱۸ امپراتوری آلمان در جنگ نخست جهانی شکست خورد و جمهوری وایمار جای آنرا گرفت. این جمهوری تا سال ۱۹۳۳ یعنی مدت ۱۵ سال دوام یافت و با روی کار آمدن رایش سوم (حکومت نازیها) این دوران به پایان رسید. پس از شکست آلمان در جنگ دوم جهانی، آلمان به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد.
در سال ۱۹۹۰ با پایان دوران جنگ سرد، آلمان دمکراتیک (DDR) یا آلمان شرقی به جمهوری فدرال آلمان (BRD) به آن پیوست و دو آلمان دوباره یک کشور متحد شدند.
با مطالعه تاریخ دو جمهوری فدراتیو و دموکراتیک ایالات متحده آمریکا و آلمان، درمییابیم که اولاً ، در مورد آمریکا، مهاجرین نخستین که وارد خاک آمریکا شدند و آن ۱۳ ایالت اولیه را تشکیل دادند، از مردمان مختلف اروپا و دارای ملیتهای متفاوت، مانند فرانسوی، انگلیسی، ایرلندی، اسکاتلندی، هلندی، آلمانی، ایتالیائی، لهستانی و غیره بودند. در مورد آلمان نیز باید بدانیم که مردمان آلمانیزبان اروپا در درازای سدهها، در بخشهای مختلف هر کدام دارای حکومت محلی به شکل پرنسنشین یا شهریارنشین، دوکنشین (گرافنشین) و حتی کشورهای اسقفنشین بودند.
آنها که با ندانستن تاریخ آمریکا، آلمان و ایران، ایران را با این کشورها مقایسه کرده و نسخه فدرالیسم برای اداره ایران پیشنهاد میکنند، نمیدانند که ایران در درازای تاریخ خود هیچگاه مختصات این دو حکومت فدرال و یا سایر حکومتهای فدرال را نداشته است.
پیدایش نخستین شاهنشاهی ایرانی آریائی توسط قبایل ماد در غرب فلات ایران و در حاشیه زاگرس پدیدار شد. درواقع اتحاد اقوام ماد در برابر دشمن مشترک یعنی امپراتوری آشور، اولین بنای تشکیل حکومت ایران بر پایه وحدت و یگانگی بود که توانست در پرتو آن، به سایر نقاط فلات گسترش یابد. ادغام پادشاهی ماد در شاهنشاهی هخامنشی نیز دوام و گسترش فرمانروائی ایرانی توسط قوم دیگر آریائی یعنی پارسها بود. ایرانیان آریائی قوم واحدی بودند که با اسمهای متفاوت در شمال، جنوب، شرق و غرب فلات میزیستند و با پیدایش فرمانروائی ماد و سپس هخامنشی تبدیل به یک نیروی واحد و قدرتمند شدند و توانستند بر نیمه بزرگتر جهان آن روزگاران با شکوه فرمان برانند. پس فقط زبان و یا فرهنگ مشترک این اقوام نبود که یکپارچگی ایران را به وجود آورد و سبب پیدایش دولت مقتدر ملی شد، بلکه حکومت واحد سراسری فلات (شاهنشاهی) نیز عامل شکوفائی فرهنگی و تمدنی و پیوستگی گسستناپذیر آریائیهای ساکن ایران بود و از آن هنگام است که ملیت و ناسیونالیسم (ملیگرائی) ایرانی شکل میگیرد و عامل پیوستگی سرزمین و مردمانش میشود.
برخی از طرفداران جداسری و یا خودمختاری با ناآگاهی از تاریخ ایران، کوشش میکنند که دو نمونه جمهوری دموکرات و فدرال ایالات متحده آمریکا و آلمان را ملاک قرار داده و آنرا الگوی فدرالیسم ایران قرار دهند و استدلال غیرمنطقی اینان، این است که حکومتهای ایرانی به عنوان مثال (هخامنشی) حکومتهای فدرال بودهاند و هر منطقه (ساتراپ) حکومت مستقل و جداگانه داشته که در عین حال تابع حکومت مرکزی بودهاند.
چنین استدلالی از پایه نادرست است. در حکومت هخامنشی و یا سلسلههای دیگر ایرانی، هر شهربان یا ساتراپ، از سوی شاهنشاه انتخاب میشد. فرمانداران نظامی نیز توسط شاه برگزیده میشدند. علاوه بر آن در هر ساتراپی، افرادی که مورد اطمینان کامل پادشاه بودند از سوی پادشاه به ساتراپها گسیل میشدند و اینان را «چشم و گوش» شاه مینامیدند. وظیفه اینان، دقت و مراقبت بر رفتار شهربانها و فرمانداران و گزارش کار آنان به شکل مستقیم به شخص شاهنشاه بود و برای اینکه این حکومت پهناور به بهترین شکل اداره شود، و جلوی شورش فرمانداران یا شهربانها و ستم آنان بر مردم گرفته شود، سیستم پیک شاهی که توسط هخامنشیها درست شده بود در برف و باران، گرما و سرما، شب و روز با سرعت بسیار گزارش بازرسان را به اطلاع شاه میرساند. هر پیک مسیری را طی کرده و گزارش را به پیک بعدی میسپرد تا با سرعت تمام به عرض شاهنشاه برسد. هرودوت نوشته است هیچ موجود زندهای در جهان تندروتر از پیکهای شاهی نیست.
پس آنچه طرفداران فدرالیسم در مورد حکومتهای شاهنشاهی ایرانی میگویند و آنها را حکومتهای فدرال معرفی میکنند، کاملاً نادرست است. همانگونه که آمد، شهربانان، فرمانداران و فرماندهان نظامی همگی از سوی شاه انتخاب و یا منصوب میشدند و بازرسان ویژه شاه که مراقبت حسن رفتار آنان را بر عهده داشتند نیز مستقیماً گزارش خود را توسط پیک شاهی به شاهنشاه میدادند. در حالی که در حکومتهای فدرال مانند آلمان و یا آمریکا، هر ایالت برای خود انتخابات محلی داشته و حق تعیین مقامات اداری و سیاسی و قضائی دارد که نیاز به تایید حکومت مرکزی فدرال نیست. در عین حال باید اضافه کنم، که امور نظامی و ارتش نیز خارج از حوزه ایالتها و در دست دولت مرکزی است.
در حکومتهای فدرال ملی که بر پایه دموکراسی بنا نهاده شدهاند، مردم ایالتها در کل خود را یک ملیت واحد معرفی میکنند. هیچ آمریکائی نمیگوید که من تگزاسی هستم و یا پاسپورت ایالت تگزاس را دارم. یک آلمانی از هر ایالت آلمان فدرال که باشد، خود را آلمانی میداند. کشورهای آلمان و آمریکا و کشورهای فدرال دمکراتیک دیگر، دارای پرچم واحد و ملیت واحد هستند.
آنچه طرفداران فدرالیسم در ایران دنبال میکنند، درواقع فدرالیسم قومی است که خطرناکترین نوع فدرالیسم است. در این نوع حکومتهای فدرال، فدرالیسم بر پایه قومیت شکل میگیرد که برای کسب حقوق قومیت خاصی به وجود میآید و سعی حکومت خودمختارش ظاهرا این است که تنش را با حکومت مرکزی کاهش دهد که معمولاً موفق هم نبودهاند، زیرا آن دلیل یا دلایلی که عامل جداسری و خودمختاری بوده، کماکان باقی میماند و پدیدههای شومی چون سرکوب، تبعیضات قومی، نسلکشی و کوچ اجباری مردم را سبب میشود. نمونه چنین حکومتی را میتوان در کشور اتیوپی (حبشه) دید؛ امپراتوری اتیوپی که امروز «جمهوری دموکراتیک فدراتیو اتیوپی» نامیده میشود.
در سال ۱۹۷۴ با یک کودتای نظامی توسط یک افسر کمونیست به نام هایل ماریام علیه امپراتور آن کشور، هایل سلاسی، تبدیل به جمهوری شد و مدت ۱۷ سال توسط نظامیان کمونیست اداره شد و همین امر سبب بروز جنگ داخلی در اتیوپی گشت. در سال ۱۹۹۱ جبهه دموکراتیک انقلابی مردم اتیوپی با یک قانون اساسی جدید و بر پایه فدرالیسم قومی قدرت را به دست گرفت. از آن هنگام تا کنون کشور اتیوپی با اختلافات قومی و جنگهای خانگی مواجه بوده و انسانهای بیشماری جان خود را از دست دادهاند و مردم مصیبتهای زیادی را متحمل شدهاند. نتیجه دست به دست شدن قدرت و دامن زدن به مسائل قومی، جدا شدن اریتره از اتیوپی و فقر و فلاکت مردم اتیوپی و اریتره بوده است.
نمونههای دیگر فدرالیسم قومی را میتوان در عراق و پاکستان و برخی کشورهای دیگر مانند نیجریه که حدود ۲۵۰ گروه قومی دارد مشاهده کرد.
فدرالیسم قومی معمولاً پس از جنگهای داخلی، فروپاشی و یا جنگ و حمله خارجی صورت میگیرد. بطور کلی فدرالیسم به دو شکل ممکن است اتفاق بیافتد:
۱- اینکه مناطق مختلف با هم یکی شوند، که در این صورت ایالتهای مستقل میخواهند برای رسیدن به امنیت و توسعه بیشتر با انتخاب خود یکی شوند. در این شکل مرزها برداشته میشوند. موانع اقتصادی و تجاری برطرف میگردد و در یک تعاون و همکاری عمومی با تشکیل یک حکومت قدرتمند، ایالتها به توسعه و پیشرفت دست مییابند.
۲- حکومت واحد به دو یا چند واحد سیاسی تقسیم میشود که مرزکشیها و وضع قوانین سختگیرانه و تبعیض نژادی، نسلکشی و جدائی خانوادهها و توسعه فقر و فلاکت و تبعیض نتیجه آن است.
آنانی که امروز یا با نداشتن آگاهی و یا به شکلی موذیانه و مغرضانه دنبال جداسری بخشهائی از ایران هستند و توجه آنها روی قومیتها یا به قول خودشان «ملت»های ایران است، خواب شومی برای تکه تکه کردن ایران و ایجاد جنگهای قومی و قبیلهای و سرانجام نابودی ایران دیدهاند.
در قانون اساسی مشروطه ایران، موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی که دقیقاً اقتباس از شیوه پیشرفته حکومت هخامنشی است به شکل بسیار روشنی اختیارات محلی را به شهرها واستانهای کشور سپرده و هیچ مانعی برای تصمیمگیریهای فرهنگی، عمرانی، امور شهرداریها، بهداشت عمومی، آموزش و پرورش و نظایر آن نیست.
بنابراین کسانی که با شرارت و دشمنی با ایران و ایرانیان مسائل محرومیت برخی از استانهای ایران را در قالب رفع تبعیض و به شکل مخاطرهآمیز خودمختاریهای قومی مطرح میکنند، درواقع نوشداروی اقوام نیستند، بلکه زهر کُشنده ملت و کشور ایران و خود اقواماند! رفع مشکلات و احیاناً تبعیضات نه با تکهپاره کردن کشور و مرزبندیهای تصنعی و غیرواقعی بلکه با برطرف کردن رژیم فاسد آخوندی و روی کار آوردن یک حکومت ملی آبادگر امکانپذیر است.
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.