«علی مستشاری»، عبدالوهاب فرجی (افشین) شمشیر دو لبه‌ی رجوی؛ پرسش‌ها و ابهامات

جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲ برابر با ۳۰ ژوئن ۲۰۲۳


سیامک نادری – پرسش‌ها و ابهاماتی چند درباره نام و سوابق و عملکرد علی مستشاری و همچنین حقایق هولناک درباره او و همچنین علت و نحوه کشته شدن وجود دارد حتی در اطلاعیه «شورای ملی مقاومت» پس از مرگ او نیز اسم حقیقی وی را نمی‌گویند و همین نام جعلی «علی مستشاری» به کار گرفته شده است.

در حالی که مسعود رجوی یک روز در میان یا با نام خود یا تحت عنوان «سخنگوی مطبوعاتی مجاهدین» سخن گفته و حتی درباره جوانان عراق، لبنان، یمن و جولیانی و…اطلاعیه می‌دهد پس از گذشت یک هفته سکوت، روز دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲ تحت عنوان سخنگوی مطبوعاتی مجاهدین امام جمعه ایلام را بهانه قرار داده و صرفا  به تکه‌پرانی پراخته است. مریم رجوی نیز سرگرم دیدارهای تبلیغاتی در فرانسه و عکس گرفتن با خانم یولیا تیموشنکو نخست وزیر پیشن اوکراین است. وی که خود را رئیس جمهور برگزیده مقاومت می‌نامد، هنوز درباره درگیری پلیس در کمپ اشرف ۳ و کشته شدن یکی از اعضا (که آنها را جگرگوشه‌های خود می‌نامید) هیچ واکنشی در برابر این رخداد مهم  که تمامی رسانه‌های جهان به آن پرداختند نشان نداده است.

در داخل تشکیلات مجاهدین هیچکس نام جعلی علی مستشاری را نمی‌شناسد. در نزد بسیاری از اعضا عبدالوهاب فرجی تنها با نام تشکیلاتی «افشین» به عنوان برجسته‌ترین نظامی‌کار اوایل دهه ۶۰ شناخته می‌شود. کما اینکه در برنامه و مصاحبه‌های تلویزیونی مجاهدین خلق در سه دهه اخیر نیز، وی بارها با همان نام عبدالوهاب فرجی ظاهر شده است. به همین سبب به کار گرفتن نام علی مستشاری پرسش‌برانگیز است.

مصاحبه عبدالوهاب فرجی (افشین) در ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۸ با «سیمای آزادی» 

در روز۳۰ خرداد۱۴۰۲ که  پلیس آلبانی برای اجرای حکم صادره از سوی دادستانی این کشور جهت بازرسی و تفحص به کمپ اشرف ۳ در شهر دورس رفته بود ویدئویی در صحنه‌ای از کمپ اشرف نشان می‌دهد که چند تن از اعضای مجاهدین خلق، در حال حمل عبدالوهاب فرجی (افشین) بر روی برانکارد  دستی یا روی دست  هستند و یکی از اعضای دارای روسری از افراد حمل‌کننده برانکارد سوال می‌کند: «چی شده؟» یکی از حمل کنندگان برانکارد حامل افشین در پاسخ می‌گوید: «افتاده زمین». این در حالیست که در اطلاعیه «شورای ملی مقاومت» عنوان می‌شود: «در اثر این حمله جنایتکارانه، مجاهد خلق علی مستشاری به‌شهادت رسید». به عبارتی خراش روی پیشانی افشین نیز می‌تواند به علت «زمین افتادن» باشد و اعضای حمل کننده  افشین اساسآً در کمال خونسردی از حمله پلیس آلبانی و یا «ضرب و جرح» او سخنی بر زبان نمی‌آورند. همین موضوع  در صحت و سقم «کشته شدن وی به دست پلیس» سؤال به وجود می‌آورد. چنانکه پلیس آلبانی نیز در قبال ادعاهای مجاهدین خلق درخواست کرده است ویدئوهای دوربین مداربسته را که در تمام ساختمان‌های کمپ اشرف نصب شده در اختیار عموم قرار دهند.

در دو سه روز اول  پس از واقعه کمپ اشرف، این ویدئو در فیسبوک وجود داشت و حتی لینک ویدئو را از فیسبوک برداشتم به عنوان سند  گزارش حاضر، اما روز سه‌شنبه ۶ تیر۱۴۰۲ هنگامی‌ که خواستم همین لینک حمل افشین با برانکارد دستی را در مقاله بگذارم از لینک و ویدئو خبری نبود. پس از چندین ساعت جستجو، النهایه به این ویدئو که در روز اول و دوم در دسترس بود دست نیافتم و در ادامه موضوع به همین ویدئو دست یافتم که البته در اینترنت ( توسط رسانه‌های رژیم جمهوری اسلامی) منتشر شده است. مشخص نیست چرا سازمان مجاهدین خلق که این ویدئو را در نخستین روز درگیری پلیس در کمپ اشرف بدون بازبینی دقیق ویدئو حمل افشین با برانکارد در فضای مجازی توسط هواداران خود انتشارداده، بعدا این ویدئو را حذف کرده است.

پرسش‌هایی درباره نام «علی مستشاری»

چرا نام و هویت اصلی او به کارگرفته نمی‌شود؟
چرا حتی در تظاهرات خارج کشور از او تحت نام علی مستشاری (نام گذرنامه‌ای و البته جعلی) یاد می‌شود؟
چرا تا کنون برخلاف معمول سایر شهدای خود در این چند دهه  ویدئوی زندگینامه علی مستشاری را پخش نکرده‌اند و یا حداقل زندگینامه او انتشار نیافته است؟
چرا تا کنون مریم رجوی درباره مرگ او سکوت کرده است؟
چرا روی افشین و کشته شدن او مانور تبلیغاتی  نمی‌کنند؟

این در حالیست که پس از دو سه روز اول درتظاهرات خارج کشور هواداران مجاهدین عکسی از «علی مستشاری» وجود ندارد اما شعار مرگ بر ستمگر- چه شاه باشه چه رهبر، آذین تظاهرات هوادارانشان در خارج کشور است.

حتی وبسایت مجاهدین خلق و به ویژه «سیمای آزادی» هیچ برنامه‌ای درباره آنچه به عنوان حمله پلیس به کمپ اشرف نام می‌برند هیچ برنامه و پخش صحنه‌های درگیری و… (تا تهیه این گزارش)  را انتشار نمی‌دهند؟ این در حالیست که اطلاعیه «شورای ملی مقاومت» مدعی است: «رفتار پلیس آلبانی یادآور حملات جنایتکارانه نیروهای مالکی به اشرف در عراق در فاصله سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۵ است»

فشرده‌ای از سوابق و عملکرد عبدالوهاب فرجی «افشین»

عبدالوهاب فرجی نژاد با نام تشکیلاتی (مستعار) «افشین» و نام گذرنامه‌ای «علی مستشاری» اهل شهرستان جهرم ( شیراز) و از کادرها و مسئولین مجاهدین و فرمانده محافظ مسعود و مریم رجوی و همچنین از اعضای «شورای ملی مقاومت» بود.

افشین در سال ۵۷ دانشجو بود و نسبت به مجاهدین خلق سمپاتی داشت. پس از سرنگونی رژیم پهلوی در «بخش اجتماعی» نهاد دانشجویی سازمان در شهر جهرم فعالیت  می‌کرد. در سال۱۳۶۰ به تهران منتقل شد و پیش از ۳۰خرداد فرمانده واحد‌های ملیشیا در «بخش محلات» بود و سپس به دلیل تیپ ورزشکاری و رزمی‌ به سرعت به یکی از معروف‌ترین  کادرها و فرماندهان عملیات در فاز نظامی سال‌های ۶۱-۶۰  بدل گشت. وی از فرماندهانی بود که بیشترین عملیات نظامی را در سال‌های نخست دهه شصت داشت چنانکه  مریم رجوی در سال‌های بعد در یکی از نشست‌ها در عراق،  افشین را «از برترین فرماندهان نظامی سازمان در دهه ۶۰» معرفی کرد. در کتاب: «مقاومت مسلحانه: گزارشی از پشت جبهه» از منوچهر هزار خانی در سال ۱۳۶۵، به افشین و کثرت عملیات‌های او در صفحات۹۶ و ۹۸ تا ۱۰۲ پرداخته شده است.

پس از شروع مبارزه مسلحانه در۳۰  خرداد سال ۶۰  افشین به «بخش عملیات گسترده»  و سپس به « بخش عملیات ویژه» وارد شد، این بخش مسئولیت عملیات ویژه و بزرگ علیه چهره‌های اصلی و رده بالای جمهوری اسلامی را بر عهده داشت بخش عملیات ویژه  تحت فرماندهی  محمود عطایی و مهدی افتخاری (فرمانده فتح‌الله  مسئول اطلاعات و ضداطلاعات تشکیلات مجاهدین) بود وی همچنین مسئولیت « بخش ارتش ج. ا» و نیروهای هوادار و نفوذی‌های در ارتش، سپاه، کمیته‌ها و سایر ارگان‌های رژیم را بر عهده داشت. وی در ۷ مرداد  ۱۳۶۰ مسئول عملیات پرواز بنی‌صدر و مسعود رجوی از فرودگاه  پایگاه شکاری تهران به پاریس بود.

منوچهر هزار خانی با «افشین» در زمستان ۱۳۸۷ در کمپ اشرف (عراق) از کتاب: «گزارسی از اشرف» نوشته منوچهر هزارخانی

عبدالوهاب فرجی (افشین) عامل ترور حسن آیت

از جمله عملیات عبدالوهاب فرجی نژاد (افشین) ترور «حسن آیت» عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی در ۱۴ مرداد ۱۳۶۰  و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی در نارمک (تهران) بود. آیت نقش اساسی در تصویب اصل ولایت فقیه بر عهده داشت. حسن آیت یکی از طراحان  توطئه عیله ابوالحسن بنی‌صدر بود. وی پیشتر از انفجار ۷ تیر ۶۰ جان سالم به در برده بود.

عملیات مهندسی: دستگیری، شکنجه  و کشتن سه پاسدار در مرداد ۶۱

پس از ضربات اردیبهشت سال ۱۳۶۱  به بخش اجتماعی مجاهدین خلق و کشته شدن کادرهای  برجسته عظیم‌ترین بخش سازمان که درواقع ستوان فقرات تشکیلات مجاهدین خلق در تهران بود رهبران مجاهدین و مشخصاً مسعود رجوی به این نتیجه رسیدند که این ضربات ریشه اطلاعاتی دارد و جنگ رژیم و مجاهدین یک جنگ اطلاعاتی است و مقرّر شد هر شخص مشکوکی را در مقابل خانه‌های تیمی‌ می‌بینند دستگیر و به خانه‌های امن برده و با به کار گرفتن شکنجه برای کسب اطلاعات سرنخ ضربات و لو رفتن سراسری خانه‌های تیمی‌ را کشف کنند.

داستان شکنجه سه پاسدار در مرداد سال ۶۱ نیز از همین موارد است. ابتدا من و سایر زندانیان با دیدن ویدئوهای شکنجه سه پاسدار در زندان قزل حصار کرج فکر می‌کردیم این عملیات و شکنجه‌ها و سوزاندن و کشتن… سه پاسدار توسط لاجوردی انجام شده است زیرا به خوبی با شکنجه‌ها وجنایات دادستانی و لاجوردی آشنا بودیم اما هنگامی‌ که پس از آزادی از زندان در سال ۶۷  بلافاصله یک ماه بعد به تشکیلات مجاهدین در عراق پیوستم همان هفته اول یکی از اعضا به نام ایرج علیپور با خنده و شادی به من گفت: «آن سه پاسدار در سال ۶۱ که شکنجه شدند کار سازمان بود و تلافی شکنجه زندانیان سیاسی را بر سرشان در آوریم.»

افشین نیز در «بخش عملیات ویژه» به همراه مسعود قربانی یکی از فرماندهان شکنجه سه پاسدار بود.

سلسله مراتب فرماندهی تشکیلات «بخش عملیات ویژه» در سال ۱۳۶۱ به فرماندهی محمود عطایی

سلسله مراتب بخش عملیات ویژه جهت تسهیل برای  شناخت نسل جدید یا کسانی که شناخت کمتری نسبت به اسامی‌ و چهرها دارند ترسیم شده است و هدف از آن معرفی کسانی است که در عملیات ویژه تحت نام «عملیات مهندسی» و موسوم به «شکنجه سه پاسدار» است جنایتی وحشیانه، ضدانسانی و توجیه‌ناپذیر مرتکب شدند. با توسل به شکنجه نمی‌توان جلوی شکنجه را گرفت.

مهدی کتیرایی (ساسان) از زندانیان سیاسی زمان شاه  و از کادر‌های مجاهدین خلق که مسعود رجوی همواره با ستایش از او یاد می‌کرد از مسئولین آموزش چریک شهری در پایگاه‌های سازمان در عراق بود. وی به هنگام آموزش نظامی و عملی در صحنه و در حضور دیگر اعضا به افشین گفت: «مثلا مانند همون کاری که با آن سه تا پاسدار کردی را انجام بدهند.» کتیرایی سپس برای اعضا توضیح داده بود که افشین در قضیه شکنجه و کشتن سه پاسدار حضور داشته. او همواره با افتخار قضیه شکنجه سه پاسدار را  تعریف می‌کرد. کتیرایی به عنوان الگو قرار دادن عنوان می‌کرد «شما هم باید به نقطه‌ای  برسید که مثل افشین باشید.»

در این واقعه موسوم به عملیات مهندسی و «شکنجه سه پاسدار» درواقع چهار تن از عناصر رژیم زیر شکنجه قرار گرفته و کشته شدند و نفر پنجم به نام «حبیب روستا» از زندانیان سیاسی زمان شاه که پس از سال ۵۷ نیز از هواداران مجاهدین خلق بود مورد شک امنیتی قرار گرفت و سپس شکنجه و کشته شد.

پادزهر اپوزیسیون، شاهد خانه‌های تیمی‌ فرماندهان مجاهدین   خلق در شکنجه سه پاسدار در سال ۶۱

در مصاحبه با حمید رضا ابراهیم پور، عضو پیشین مجاهدین خلق که خود در سال ۶۱ درهمان «بحش عملیات ویژه» و خانه تیمی‌ فرماندهی و عاملین این امر قرار داشت پس از ۳۸ سال سکوت حقایق هولناک شکنجه توسط مجاهدین خلق در خانه‌های تیمی‌ را بازگو می‌کند. آیا می‌توان با شکنجه به مبارزه با شکنجه پرداخت؟

البته پیش از انتشار مصاحبه فوق با شاهد خانه‌های تیمی‌ فرماندهان مجاهدین خلق در شکنجه سه پاسدار، طی مقاله‌ای در۴ مرداد ۱۳۹۹ بر عملکرد و موضوع شکنجه و… توسط مجاهدین خلق  پرداخته بودم.

سازمان مجاهدین خلق، پرسش‌های ناگزیر

نگارنده مدت ۳۶ سال در تشکیلات مجاهدین خلق حضور داشته و سپس طی ۹ سال اخیر کار پژوهشی و ارتباط و گفتگو با حدوداً ۹۰۰ تن از جداشدگان از تشکیلات مجاهدین را داشتم تا همین کار تحقیقاتی و پژوهشی پادزهری بر اپوزیسیون و نیروهای آزادیخواه باشد.

من در سال ۱۳۶۰ در همین «بخش عملیات ویژه» فعالیت داشته و با مسعود قربانی به عنوان مسئول تشکیلاتی‌ام ارتباط داشتم، در این بخش طرح عملیات انتحاری علیه‌ هاشمی‌ رفسنجانی در نیمه دوم مهرماه ۱۳۶۰ در جریان بود. برای اولین بار در اواسط شهریور سال ۱۳۶۰ توسط «حسین شادلو» (فیروز) در قراری که در خیابان سهروردی تهران (خیابان فرح) داشتیم به « بخش عملیات ویژه» و مسعود  قربانی (بهمن) وصل شده و اولین دیدار من با وی انجام گرفت. در سال ۱۳۷۲  هنگامی‌ که در قرار گاه اشرف در عراق بودم اولین بار هنگامی‌که « فیروز» در امداد محور ۲ بستری بود در ملاقات با وی و حین صحبت در باره خاطرات گذشته و دهه ۶۰، بطور اتفاقی فهمیدم که فیروز همان «نادر» شهریورماه ۱۳۶۰ است که در خیابان سهروردی تهران قرار تشکیلاتی داشتیم و علامت شناسایی خود را به من چنین داده بود: «من یک روزنامه به دست چپم می‌گیرم و یک ساعت به دست راستم می‌بندم.» وی با لباس چهارخانه و چهار جیبه (آن موقع به لباس مدل عام هندی‌ها معروف بود و محمد علی رجایی که در ۸ شهریور ۱۳۶۰ کشته شد نیز از این مدل لباس‌ها می‌پوشید). از این پس رابطه تشکیلاتی پیشین من با علیرضا راتبی از زندانیان زمان شاه  قطع شد و تا لحظه دستگیری در ۵ مهر سال ۶۰ در همین بخش عملیات ویژه بودم. در دوران بازجویی و شکنجه‌ها و… در زندان اوین در مهرماه سال ۶۰ تا لحظه آزادی از زندان در ۲۰ آذر ۶۷ هیچ چیزی از رابطه من با این بخش از سازمان و سایر فعالیت‌های من… لو نرفت و صرفاً اطلاعات فعالیت‌های من در انجمن مسلمانان مهرآباد جنوبی در سال ۵۸ توسط اکبر توکلی عامل شناسایی و دستگیری من لو رفته بود و در پرونده بازجویی من نیز موجود است. طبق خبرهایی که من داشتم اکبر توکلی بعد‌ها دبیر دوم سفارت جمهوری اسلامی در ایتالیا شد.

 افشین و هدایت عملیات چریک شهری از پاریس و عراق در سال ۱۳۶۴

پس از عملیات مهندسی و لو رفتن آن، سازمان مجاهدین تمام کادرهای خود از جمله افشین را از کشور خارج کرد. در مرحله شکست جنگ چریک شهری پس از پایان حضور در ایران،  افشین ابتدا در پاریس بسر می‌برد و از مقر پاریس همراه با مسعود قربانی (بهمن) عملیات تیم‌های نظامی در داخل ایران را هماهنگ و هدایت می‌کرد. در آن سال‌ها مجاهدین خلق ۲۰۰ خط تلفن برای تماس در اختیار داشتند. مسعود رجوی بارها از این موضوع در نشست‌های عمومی با اعضا صحبت کرده بود؛ افشین در سال ۱۳۶۴ به عراق منتقل شد و معاونت مهدی کتیرایی( ساسان) در آموزش تیم‌های نظامی در دانشکده چریک شهری در شهرهای عراق در پایگاه ملک مرزبان و مقدم بر عهده داشت و آموزش ترور با موتور، شیوه‌های درگیری با دشمن… را خودش در صحنه آموزش می‌داد. همراه با وی فرد دیگری به نام امرالله ضیایی جزی، راه‌اندازی تیم‌های چریک شهری را داشتند؛ یکسری تیم‌هایی عملیاتی نیز به داخل ایران فرستادند که اکثر تیم‌ها در همان منطقه مرزی و تعداد معدودی از آنها نیز در تهران دستگیر شدند. تلویزیون رژیم در سال ۱۳۶۴ مصاحبه‌هایی از اعضای دستگیرشده پخش کرد و آنها صرفاً به تشریح عملیات و دستگیری خود پرداختند ، این مصاحبه‌ها را ما در زندان گوهردشت از تلویزیونی که در بند ما بود تماشا می‌کردیم.  افشین پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ به دلیل همخوان نبودن با آموزش ارتش کلاسیک و داشتن ذهنیّت پیشین چریکی، تحت برخورد تشکیلاتی قرار داشت و دراین مرحله به کناری گذاشته شده بود.

کشتن اسیران توسط افشین در عملیات «فروغ جاویدان» در مرداد سال۱۳۶۷

افشین در عملیات «فروغ جاویدان» در مرداد ۶۷ معاون تیپ خط‌‌شکن بود که  می‌بایست از سرپل‌ ذهاب تا کرند را تصرف می‌کرد. در روز دوم عملیات «سی چهل تن از سربازان و پرسنل ارتش به اسارت مجاهدین خلق درآمده بودند. به دستور افشین به آنها دستبند و چشم‌بند زده و در گوشه‌ای نگهداریشان می‌کردند. برخی از آنها به  دلیل هوای گرم مردادماه ۶۷ از تشنگی به صورت مداوم از اعضای نگهبان مجاهدین خلق درخواست آب می‌کردند. یکی از فرماندهان دسته‌ها موضوع درخواست را به افشین اطلاع می‌دهد و افشین با اشاره دست به دو تن که تیربار داشتند (سلاح تیربار «بی کی سی») اشاره کرده و می‌گوید: «به اسرا آب بدهید» و تیربارچی‌ها نیز بلافاصله همه آنها را به رگبار بسته و کشتند طوری که جسدشان روی هم افتاد. واقعیت اینکه در عملیات‌های پیشین چنین نمونه‌هایی در تشکیلات مجاهدین وجود نداشت و حتی مواردی از خوشرفتاری نیز وجود داشت اما از آنجا که در عملیات «فروغ جاویدان» از روز دوم مشخص بود که شکست خورده‌اند و فرماندهان بالای ارتش صدام نیز به رجوی توصیه کردند که سریع عقب‌نشینی کنند اما مسعود رجوی، تا زمان شکست کامل دستور عقب‌نشینی نداده بود، اسیرکشی زمانی صورت گرفت که ستون مجاهدین خلق در پشت تنگه چهار زبر گیر کرده بود و از طریق زمینی و هوایی مورد تهاجم رژیم جمهوری اسلامی بود. نیروی‌های مجاهدین را دور زده و برای آنها کمین می‌گذاشتد اما همین وضعیت نیز اسیرکشی را توجیه نمی‌کرد. کما اینکه از این اسیرکشی توسط افشین عکس گرفته شده بود و پس از عملیات «فروغ جاویدان» این صحنه و عکس‌ها و کشته‌ها را در داخل تشکیلات نمایش داده و  به عنوان پیروزی خود محسوب می‌کردند و به از کشته پشته ساختن افتخار می‌کردند.

مصاحبه عبدالوهاب  فرجی (افشین) بدون به کار  گرفتن نام جعلی «علی مستشاری» در ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۸ از «سیمای آزادی»، و چهار سال پیش نیز در یوتیوپ گذاشته شده است. اگر چه افشین و مجاهدین خلق حقایق کشتن اسرا در عملیات :فروغ  جاویدان» و…مخفی نگاه می‌دارند اما تعداد اندکی از جداشدگان از این تشکیلات با وجود تهدید و ارعاب شناخته شدن حاضر به بیان حقایق در رسانه‌ها هستند.

لازم به توضیح است برای تهیه  گزارش حاضر درباره عبدالوهاب فرجی (افشین)، جداشدگان از تشکیلات مجاهدین خلق با اطلاع و هماهنگی و با کسب اجازه از تک تک آنها، سخنان خود را در فایل صوتی در روز ۶ تیر برای من ارسال کردند و من از گفتار به نوشتار درآورده‌ام. ضمن قدردانی از آقایان رضا گوران، جمال عظیمی، امیر یغمایی و امیر نعمت‌الهی باید تأکید کنم فایل‌های صوتی نامبردگان  در صورت نیاز قابل ارائه به رسانه‌ها و هر دادگاه و محکمه‌ای است.

جمال عظیمی‌ عضو پیشن و زندانی سیاسی دهه ۶۰ درباره اعدام اسرا توسط عبدالوهاب فرجی می‌گفت: «در مورد فروغ جاویدان وقتی از عملیات  برگشتم طبق فضای معمول که هر کسی از عملیات برگشته بود تعریف می‌کرد یکی از بچه‌ها که جزو محور و تیپ اینها بودند تعریف می‌کرد  با افشین رفتیم یک پادگانی را گرفتیم با فرماهی و تاکتیک‌هایی که او به خرج داد محاصره و غافلگیر کردیم و رفتیم تو و  چهل نفر را اسیر کردیم و افشین همه را گذاشت کنار دیوار و  با دوشکا و بی کی سی همه را به قتل رساندیم. من خودم در این صحنه نبودم ولی این را شنیدم چون افشین جزو محور ما نبود. محور ما جهانگیر (پروز کریمیان) بود محمود ائمی (محسن عباسی) و کاک حسام (حسین شهیدزاده) مسئولین محور ما بودند. این را من شنیدم که در «فروغ جاویدان» چنین جنایتی کرده است.‌

سخنان رضا گوران در باره «افشین»

رضا گوران عضو پیشین مجاهدین که خاطرات خود در این سازمان را در کتاب «میان دو دنیا» انتشار داده است و به مدت سه سال در سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ در سلول‌های انفرادی مجاهدین خلق بسر برده‌ است گفت: «افشین (عبدالوهاب فرجی) در سال ۸۰-۱۳۷۹ در مرحله عملیات سین سین که مسعود رجوی اعلام کرده بود به ما آموزش می‌داد تا ما را به عنوان مربی تربیت کند. آموزش درگیری و تعقیب و گریز و مصادره خودرو و… فرماندهان می‌گفتند: «برادر (رجوی) خیلی مایه گذاشته که افشین را برای آموزش شما فرستاده است و این خیلی مهم است. از سوابق کارهای نظامی او در تهران و عملیات تپه‌زنی در منطقه( عراق) و محافظ مسعود و مریم رجوی است. از همان فرماندهان قدیمی‌ سازمان در همان دوره  شنیدم: «در عملیات فروغ جاویدان در اسلام آباد در پادگان الله اکبر چهل تا از اسیران (نیروهای رژیم) را سرپا ایستاده بودند افشین فرمان شلیک داده و اعدام کرده بود این پادگان متعلق به سپاه نبود متعلق به ارتش بودند این همان اسیرکشی بود که من شنیده بودم ۴۰ (چهل) سرباز اسیر را اعدام کرده است.»

یکی از اصلی ترین بازجویان رضا گوران در آن سه سال سلول انفرادی فردی به نام «حسن محصل» بود که در روز درگیری پلیس آلبانی در کمپ «اشرف۳» مسئول امنیّتی و کنترل ورودی محوطه و حضور خبرنگاران رسانه‌های آلبانیایی در محل بود. حسن محصل همین رضا گوران را تهدید به تجاوز می‌کرد و پایش را دراز می‌کرد و می‌گفت پای مرا ببوس و…» سه سال انفرادی، شکنجه، قتل، جذب نیرو با فریب و آدم‌‌ربایی و به کار گرفتن «پرستو».

جمال عظیمی‌ از اعضای پیشین مجاهدین و زندانی سیاسی دهه ۶۰  درباره کشتن اسرا در «فروغ جاویدان» می‌گوید: «همان روز اول [عملیات فروغ جاویدان] جلو پادگان الله اکبر ستون ما متوقف شده بود. هوا تاریک شده بود من در ایفا [خودرو نظامی نیمهسنگین] بودم با راننده‌ام، ماشین پشتی من  حسام بود که راننده‌اش یکی از اعضا اهل کرمانشاه بود. جلو این پادگان از ۷-۸  سرباز جوان ۱۸-۱۹ ساله  داخل علف‌ها نشسته بودند و خیلی خوشحال بودند و می‌گفتند ما خیلی خوشحالیم که شما آمدید و می‌خواهیم به شما بپیوندیم. همینطور آنها صحبت می‌کردند راننده حسام (حسین شهیدزاده از فرماندهان مجاهدین خلق و عضو شورای ملی مقاومت) شروع کرد به فحش و بد و بیراه گفتن و گلنگدن سلاح را کشیدن و من داشتم همین صحنه را از داخل ایفا می‌دیدم و با صدای بلند گفتم:« نزززززن» که صدای من در میان رگبار این احمق جنایتکار گم شد و این بچه‌های بی‌گناه هم مثل برگ خزان افتادند و دیگه هیچ حرکت و صدایی ازشون دیده نشد این صحنه هروقت یادم می‌افتد به شدت متأثر می‌شوم. آخه به چه علت؟ به چه جرمی؟ معلوم بود که فرمانده‌اش دستور داده، حسام دستور داده بود. یکی از زخم‌های عمیقی که در دل من ماند صحنه اعدام این جوان‌ها بود که همشون ۱۸-۱۷ سال، جوان، آره. فرد شلیک کننده بعد به همراه همسرش از طرف سازمان نمی‌دانم در کدام کشوری گُم و گور شده‌اند. همیشه آرزو داشتم یک روزی با او روبرو شوم و سوال کنم «چرا این بچه‌های بی‌گناه که طرفدار شما بودند و می‌گفتند می‌خواهیم به شما بپیوندیم، چرا اینها را کشتی؟!»

عکس نگارنده ( سیامک نادری) سمت راست با حسین شهید زاده ( کاک حسام) از فرماندهان مجاهدین خلق و عضو «شورای ملی مقاومت» در بهمن‌ماه ۱۳۹۳ در آلبانی / تیرانا / میدان اسکندربیگ / چند روز پیش از جداشدن از تشکیلات مجاهدین

نگارنده چند روز پیش از جداشدن از تشکیلات مجاهدین خلق هنگام دیدار با خواهرم بودم که وقتی حسام گفت: فیلم نگیرید، من در عکس بالا در حال گفتن این موضوع به خواهرم هستم، زیرا نمی‌خواستم هیچ حسّاسیتی پیش بیاید. سال‌ها بود که می‌دانستم پس از جداشدن از این سازمان همه حقایق را برای مردم روشنگری خوهم کرد. (سند صوتی کاک حسام ازفرماندهان مجاهدین با سیامک نادری پس ازجدایی ازسازمان)

آموزش تکاوری و کشتن سگ برای کشتن و درگیری تن به تن با دشمن

در سال ۱۳۷۲ دوره‌های آموزش تکاوری تحت آموزش‌های ارتش عراق انجام گرفت و «افشین» پس از طی  این دوره تکاوری، همان آموزش‌ها را به عنوان مربی تکاوری به اعضای مجاهدین خلق منتقل می‌کرد. طبق آموزش افسران عراقی در این دوره برای عادی شدن کشتن دشمن، از سگ استفاده می‌کردند و یکی از مراحل درگیری و کشتن سگ با سلاح سرد بود. مهدی زارع (پویا) خود نیز در این دوره شرکت کرده بود و داستان سگ‌کشی در اولین دوره‌های آموزش تکاوری در ارتش آزادیبخش مجاهدین را برای من تعریف کرد. در دوره‌های بعدی کشتن سگ از برنامه آموزش تکاوری حذف شد.

جمال عظیمی‌ درباره آموزش‌های نظامی و تکاوری می‌گوید: «عبدالوهاب فرجی (افشین) بچه‌ها را می‌انداخته تو فاضلاب برای آداپته‌سازی (انطباق) که باعث می‌شد همه بچه‌ها در آموزش بیماری‌های شدید پوستی بگیرند خیلی هم در جریان آموزش‌هایش خشن و بی‌رحم بود.»

نگارنده ( سیامک نادری) حدوداً در سال ۱۳۷۲ قرار بود به صورت یگانی برای حفاظت از اضلاع قرارگاه اشرف برویم، آن روز‌ها تب آموزش‌های نظامی و رزم انفرادی و تکاوری بالا بود و با اینکه برای حفاظت در برج‌های نگهبانی نیازی به چنین آموزش‌هایی نبود و اساساً کار روی دیده‌بانی و گزارش تلفنی به حفاظت کمپ اشرف بود، اما به دلیل جلوگیری از رخوت و بی‌عملی و نبود شرایط جنگی، آموزش نظامی ضروری بود تا فراموش نکنیم که ما رزمنده و مجاهد هستیم. واقعیت این بود که هر جا که عبدالوهاب فرجی یا افشین را وارد کار می‌کردند وی  غیرمعمول‌ترین و سخت‌ترین تمرین‌ها را به کار می‌گرفت. در دوره ما افشین گفت: «همه پیراهن‌ها را در بیاورید و لخت شوید و همه باید روی خارهای تیز و خشک بیابان‌های اشرف غلت می‌زدند و می‌گفت: «آنقدر باید غلت بزنید تا خارها در بدن شما نرم شوند من نباید هیچ خاری را روی زمین بیینم» و در عمل هم تمام خارهای آن منطقهَ، نه با داس، بلکه با بدن‌های ما صاف شده و از بین رفتند. تمام بدن‌ها در گرمای ۴۰ تا ۵۰ درجه تابستان عراق خونین و از فرط عرق کردن گلی بود، بسیاری  بر اثر بی‌آبی و تشنگی دچار ضعف شدند (زیرا ابتدای کار افشین گفته بود همه قمقمه‌های انفرادی آب را خالی کنید) دو نفر حالشان خراب شده و بی‌حال افتادند پس از این مرحله در مکانی گودال مانند که دپو بود (آشغال‌های تأسیساتی) یکباره افشین گفت: «همه باید با سر شیرجه بزنید میان انبوه خارها لابلای آشغال‌ها» یادم می‌آید مقدس سی‌سختی دانشجوی پزشکی اهل کرمانشاه و برادرش نیز که در قتل عام ۶۷ اعدام شد با سر به میان خارها رفت بدون اینکه بداند داخل خارها انبوه لامپ‌های مهتابی سوخته یک متری وجود داشت هنگامی‌ که شیرجه زد صدای شکستن مهتابی‌ها آمد و هنگامی‌ که  از میان خارها بلند شد آثار شیشه‌ها روی صورت و تنش وجود داشت. فرهنگ خشونت و بی‌رحمی‌ به بخش اصلی شخصت و ذاتی افشین تبدیل شده بود و سازمان برای اعمال فضای نظامیگری افراطی بیشترین بهره را از چنین کادرهایی می‌برد.

 افشین یکی از شکنجه‌گران در پروژه رفع ابهام سال ۱۳۷۳

در مقاله تحقیقی «۱۴۲ بازجو، شکنجه گر و زندانبان در شورای ملی مقاومت » نام عبدالوهاب فرجی نیز به عنوان شکنجه‌گران و بازجویان مجاهدین خلق که عضو «شورای ملی مقاومت» هستند آمده است. مجاهدین خلق نه تنها در اینباره، بلکه در مصاحبه‌های مختلف از جداشدگان مجاهدین تحت عنوان «پادزهر اپوزیسیون»  تا کنون سکوت اختیار کرده‌اند، این سکوت از آنجا معنا می‌یابد که مجاهدین خلق حتی درباره یک پست فیسبوکی جداشدگان نیز حساس بوده و بلافاصله با صدور اطلاعیه در صدد پاسخگویی‌های رایج بر می‌آید. پرسش اینجاست که چرا رهبری مجاهدین خلق تشخیص می‌دهند که در این زمینه نباید وارد مجادله شوند و تلخی سکوت در روبرو شدن با حقیقت  را می‌پذیرند؟

جمال عظیمی‌ درباره زندان‌های سال ۷۳ در مجاهدین خلق در «اشرف» و پروژه رفع ابهام می‌گوید: «خُب این داستان گسترده‌ای بود حدود ۷۰۰ نفر [از اعضا] را دستگیر کردند و بردند به زیر شکنجه و زندان، طبعا این ۷۰۰ نفر جاهای زیادی میخواد افراد مختلف و زیادی می‌خواهد افراد مأمور و شکنجه‌گر و اینها، بله من هم شنیدم که افشین (عبدالوهاب فرجی) در آن داستان ۷۳ بوده، ولی در قسمت ما نبوده در قسمت ما [بند و اتاق ما] سید محمد سادات دربندی (کاک عادل) مجید عالمیان بود، مختار جنّت صادقی بود و یکی دیگه که الان اسمش یادم رفته، سید سادات دربندی «لاجوردی» رجوی بود، ولی افشین در زندان قسمت ما نبود  ولی من شنیدم که بوده تمام فرماندهان ارشد و مسئولین قرارگاه‌ها و همه و همه در داستان۷۳ بودند و دست داشتد در دستیگر کردن، زندانی کردن بازجویی‌ها و شکنجه‌ها…»

آموزش نظامی برای کودکان سرباز

عبدالوهاب فرجی (افشین) در سال‌های ۱۳۷۶ به بعد به کودکان سرباز که به «اشرف» کشیده شده‌ بودند آموزش نظامی می‌داد. یکی از این کودکان سرباز داستان زندگی «امین گل مریمی» است که در دیتسایت آلمان منتشر شد و به دلیل انعکاس آن در آلمان و… سازمان ناگزیر علیه خبرنگار دیتسایت (لوئیزا هومریش) شکایت کرد. پرونده این شکایت در دادگاه آلمان-‌ هامبورگ با پیروزی تمام‌عیار داستان زندگی کودک سرباز در تشکیلات مجاهدین، آدم‌ربایی (برای کشاندن امین گل مریمی‌ به عراق و اشرف تحت عنوان دیدار خانوادگی) و جدایی فرزندان خردسال  از خانواده و… با صدور حکم محکومیت مجاهدین خلق بسته شد.

شکست کامل سازمان مجاهدین در دعوای حقوقی کودک‌سربازان و شکایت علیه مجله «دیتسایت» در آلمان

امیر یغمایی عضو پیشین مجاهدین که در ۱۴ سالگی (کودک سرباز) به مجاهدین و ارتش آزادیبخش آمده بود  درباره افشین (عبدالوهاب فرجی) گفت:  این عکس در حمرین [چهل کیلومتری اشرف) است یکبار در سال ۱۳۷۷ رفته بودیم اردو زده بودیم در حمرین، یک شب ما را به خط کردند و گفتند آماده شوید برای یک مآموریت خیلی مهم و حساس برویم در مناطق «یه کتی» [اتحاد میهنی کردستان و جلال طالبانی که با مجاهدین خلق دشمنی خونی داشت] ما حمرین را نمی‌شناختیم و یک استرس خاصی داشتیم افشین (عبدالوهاب فرجی) گفت: خشاب‌های پر سلاح را می‌گذاریم در یک کوله پشتی هر یگان و در صورت لزوم توزیع می‌کنیم و این اولین مأموریت جدی ما بود که فکر می‌کردیم الان می‌رویم به منطقه دشمن، راه افتادیم و یک راهپیمایی طولانی و نصف شبی، قبل از رسیدن افشین سرودهای میلیشیایی دهه ۶۰ را  می‌خواند و در مناطق دشمن با سکوت می‌رفتند. به جایی رسیدیم یک نفر یهویی داد زد: ایست! با لهجه کُردی. افشین فرمان داد و همه ما زمینگیر شدیم خلاصه به قول معروف ریدیم به خودمون. بعد افشین رفت جلو و صحبت کردند آنها گفتند ما «یه کتی» هستیم. چند نفر از بچه‌ها یگان ۲۱۹ بودیم گفتند بدویم بالای تپه [برای حفاظت از جان] و بپریم پشت آن و موضع بگیریم. محمد محمدی یک سنگ تیز پیدا کرد بود و پیش خودش نگه داشته بود چون خشاب نداشتیم می‌خواست در صورت درگیری به وسیله آن دشمن را بزند. همه هم‌یگانی‌ها در آن لحظه تصور داشتیم که نیومده شهید شدیم من که عکس خودم را تو نشریه مجاهد دیدم که نوشته «مجاهد شهید امیر یغمایی» با خودم گفتم چی کم داشتیم اومدیم این خراب‌شده! حالا بعد از چند ماه هم کشته شدیم.»

«حمرین» چهل کیلومتری «کمپ اشرف» در عراق / ۱۳۷۷

امیر یغمایی ادامه می‌دهد: «بعد از یک مدت افشین به آنها گفت: «ما شما را محاصره کرده‌ایم سلاح‌هایتان را تسلیم کنید» ما رفتیم جلوتر و دیدیم آنها بچه‌های خودمان هستند حسین مرادی [همسر بتول سلطانی و یکسری بچه‌ها در نقش «یه کتی». با این کار می‌خواستند عکس‌العمل ما را ببینند و بعد برگشتیم قرارگاه اشرف و دانشکده فروغ و لحظات ترسمان را گفتیم. من دیدم نسبت به افشین منفی نبود اما خالص نظامی بود یکسری تشکیلاتی بودند یکسری نظامی بودند؛ افشین نظامی بود اما از نظر من آدم بدی به نظر نمی‌رسید چون آدم‌هایی بودند که ادم حالش بهم می‌خورد  و فقط به ما فشار می‌آوردند و انتقاد می‌کردند، افشین فقط می‌خواست ما را نظامی بار بیاورد اما سرجایش هم تشکیلاتی بود.»

امیر یغمایی درباره نیرنگ‌های افشین برای جدا نشدن وی از تشکیلات می‌گوید: «وقتی در قرارگاه علوی در تابستان سال ۲۰۰۳ من اعلام کردم برای چندمین بار می‌خواهم جدا شوم، جمال ناطقی فرمانده یگان من بود و بحث مادر مرا پیش کشید بحث این بود که: اگر آمریکایی‌ها بخواهند بیایند به خواهران ما و ناموس ما تجاوز کنند تو نمی‌خواهی نگذاری و دیوار نبندی جلو آنها؟! این حرف‌ها مرا قانع کرد. بعد قرار بود من بروم و گزارش بنویسم به فرمانده زن قرارگاه که پروین صفایی [معاون مسئول اول سازمان مجاهدین خلق در سال ۸۵ به بعد]  بگویم که من نظرم عوض شده و می‌خواهم [در سازمان] بمانم. من این گزارش را نوشتم و بعد که می‌خواستم ببرم و بدم به جمال، دیدم جمال در اتاق کار افشین است از بیرون در صدای این دو نفر شنیده می‌شد و آنجا جمال به افشین می‌گفت که: «یکی از نقاط حسّاس و پاشنه آشیل امیر این است که از مادرش صحبت بشه، مثل گوسفند سرشو میاندازه پایین و دنبالت راه می‌افته» و افشین هم تأیید می‌کرد و گفت: چه خوب حالا  اینو می‌دونیم و می‌تونیم روش کار کنیم. بعد من یک برگه کاغذ درآوردم و هر آنچه از جمال و افشین شنیده بودم نوشتم و در آسایشگاه برگه را تا کردم و دادم دست افشین و گفتم: «دست شما درد نکنه» و اون گزارش قبلی را دیگر به جمال تحویل ندادم. افشین در آسایشگاه ماند و در شوک بود بعد داستان این شد که من داشتم می‌رفتم شام، افشین سر راه مرا دید و با یک خنده موذی  دستی به پشت من زد و  گفت: «خیلی خوشم اومد کارت درسته»؛ گفتم آره افشین من به شما اعتماد کردم اما فهمیدم که شما ما را به بازی گرفته‌اید و حقیقت نداره و دارید ما رو دو دره می‌کنید و سرمان شیره می‌مالید. دیگه موضوع  جدی شد و افشین گفت: «من اینو که تو شنیدی و متوجه شدی متأسفم اما یک چیزی می‌خوام بهت بگم می‌دونم که تو تصمیم به رفتن گرفتی ولی می‌خوام یک چیزی بهت بگم اون سال که پدرت [اسماعیل وفا یغمایی از کادر‌های پیشین و شاعر سروده‌های مجاهدین خلق) در جلسه شورا بود بطور خصوصی اومد و گفت: «من با آنکه خودم جدا شدم وقتی امیر را اینجا [در مجاهدین ] می‌بینم افتخار می‌کنم به پسر مجاهدم، بعد گفت: «اینو دوست داشتم فقط بهت گفته باشم بخاطر پدرت هم که شده بمان [در مجاهدین]. گفتم افشین پدر من جدا شده و حالا من کی هستم که بخاطر پدر جداشده خودم بخوام که باعث خوشحالی اون بشم؟ افشین دید که حرفی برای زدن نداره. هنوز هم من گله‌ای از افشین ندارم آدمای  زیادی هستند ابراهیم رضوانی و محمد تهرانچی [از زندانیان سیاسی دهه ۶۰]  آد‌م‌هایی بودند که فرمانده من بودند و واقعا سرکوبگر دجالی بودند و به شدّت ازشون نفرت داشتم  ولی افشین همچین آدمی‌نبود، حداقل از نظر من.»

چپ: امیر یغمایی در ۱۴ سالگی با کلاشنیکف در «ارتش آزادیبخش ملی» مجاهدین / وی در سال ۲۰۲۲ با امین گل مریمی در موضوع پرونده به کار گرفتن کودک‌سرباز مجاهدین همراهی کرده و پوستر ۱۴ سالگی خود را در مقابل دادگاه هامبورگ به نمایش گذاشت

او ادامه می‌دهد: «هر کسی تجربه خودش رو داره، یکی میگه شکنجه‌گر بود، یکی میگه اعدام کرده بود در فروغ [عملیات فروغ جاویدان] و اسرا را کشته بود، من اینها را ندیدم اما تجربه خودم را می‌گویم و این تجربه من از افشین بود. پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۱۳۸۲ در قرارگاه ۱۱ وقتی در حمام زیر دوش بودم یکی از اعضا که از اسرای جنگ ایران و عراق بود که به سازمان پیوسته بود یهویی دیدم از بالای دیوار حمام داره منو نگاه می‌کنه، رفتم به فرمانده‌ام گفتم. اونجا بود که افشین و چند نفر دیگه تو جلسه حسابشو رسیدند. در مرکز افشین تختخوابش در اتاق ما بود و خیلی سعی می‌کرد نظم و نظام و اون چیزهای نظامی را ما رعایت کنیم در جلسه آسایشگاه که داشتیم تأکید می‌کرد هیچکسی حق نداره بدون ملحفه کشیدن روی بدنش بخوابه، حتی اون موقع که بچه‌های خودمون بودند [فرزندان اعضا یا کشته‌شدگان مجاهدین که به اشرف منتقل شده بودند را میلیشیا می‌نامیدند] و غیر از فرمانده دسته و یگان  همه بچه‌های خارج کشور و نوجوان بودیم و بطور عام کسی [از نوجوانان] به کسی نظری نداشت. ولی به دلیل تهدید اینکه روابطی پیش بیاید یا کسی تحریک نشه می‌گفت: «حتی اگر ظهر هم خواستید نیم ساعت استراحت کنید  حتما باید ملحفه روی خودش بکشه که بدنشو بپوشونه.»

چهره حشت‌زده عبدالوهاب فرجی از شنیدن دیدار موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق  در ابلاغ خروج از اردوگاه اشرف و عراق

روز اول ژانویه سال ۲۰۰۹ (۱۲دیماه ۱۳۸۷) نیروهای آمریکایی حفاظت «اشرف» را به دولت عراق تحویل دادند. پس از آن موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق به کمپ اشرف آمد و با مژگان پارسایی (جانشین رجوی در اشرف) دیدار کرد که به صورت ویدئویی برای اعضا پخش شد، در این ویدئو از سویی سعی در بزرگنمایی مژگان پارسایی را داشتند با  سر خم کردن موفق الربیعی به عنوان احترام در برابر مژگان پارسایی و از سوی دیگر  ابلاغ  رسمی خروج اعضای مجاهدین خلق از اشرف و عراق توسط موفق الربیعی بود. اما مهمتر از این خبر،‌ آنچه در این ویدئو برای من بسیار باورنکردنی و هوشیار کننده بود تصویر و واکنش عبدالوهاب فرجی نژاد (افشین) از شنیدن خبر اخراج از عراق بود. صحنه دیدار از وایداسکرین پخش می‌شد و کسانی که بر روی ردیف اول و دوم سالن نشسته بودند دوربین روی این قسمت زوم کرد و چهره وحشت‌زده افشین که با نگاه بهت‌زده و ترس و واهمه به سمت راست خود نگاه می‌کرد بیشتر از خود ملاقات و خبر توجه  را جلب می‌کرد. آن موقع من از وضعیت افشین به عنوان یکی از مهره‌های سرکوب و شکنجه در سازمان مطلع بودم. افشین بی‌تردید گذشته خود را به خوبی چه در شکنجه سه پاسدار  چه شکنجه اعضا و انبوه فجایع  در سازمان را به خوبی می‌دانست. این فقط افشین نبود که هراس داشت بلکه پس از سرنگونی صدام در مقاطع دیگری شاهد هراس فرماندهان ارشد مجاهدین خلق بودم. تصور می‌کنم هنگامی‌ که افشین در آخرین لحظات زندگی زیر ماسک اکسیژن قرار داشت هر آنچه در این سالیان و به ویژه در تشکیلات مجاهدین  صورت گرفته و خود انجام داده بود سریع  از مقابل چشمانش می‌گذشت چه سرنوشت دردناکی… مبارزی که برای آزادی مردم و میهن پای به میدان گذاشته بود خود شکنجه‌گر و قاتل شده بود.

همسر اول افشین  به نام لیلا در عملیات «فروغ جاویدان» در مرداد ۶۷  کشته شد و ازدواج دوم وی  که بعد از عملیات ازدواج کرده بود به دلیل اینکه تعداد زنان در تشکیلات نسبت به یک چهارم مردان بود با اینکه بسیاری هنوز ازدواج نکرده بودند اما همواره فرماندهان و مسئولان  مجاهدین از جمله افشین در اولویت ازدواج بودند. چند ماه پس از جریان انقلاب دوم ایدئولوژیک در ۳۰ مهر ۱۳۶۸ و معرفی مریم رجوی به عنوان  مسئول اول  سازمان مجاهدین خلق، با شروع طلاق‌های همگانی اعضا از همسران و البته با زور و ضرب رهبری و تشکیلات، افشین نیز همسرش را طلاق داد، چنانکه مسعود رجوی بارها در نشست‌های سراسری با اعضا در سالن «اشرف» می‌گفت: «هیچ انقلاب ناکرده‌ای در مجاهدین باقی نخواهد ماند» معنای اصلی این سخن این بود که «هر کسی همسرش  را طلاق ندهد جایی در اشرف و مجاهدین  نخواهد داشت و از اشرف خارج شده یا اساساً جایی در میان مجاهدین خلق نخواهد داشت.»

آخرین خبر از وضعیت افشین که از طریق جداشدگان جدید در آلبانی به دستم رسید این بود که او مسئول «نهاد انقلاب» شده و هرکسی که درون تشکیلات در انقلاب ایدئولوژیک سُست و ضعیف باشد و در این چارچوب با دیگر اعضا و تشکیلات همراه نباشد این فرد را نزد افشین می‌برند تا او درباره انقلاب ایدئولوژیک و ضرورت‌های آن با او به بحث بنشیند و او را قانع کند.

فرماندهان مجاهدین خلق در صف اول از سمت راست: علی اکبرانباز (یوسف)، پرویز کریمیان (جهانگیر)، عبدالوهاب فرجی (افشین)، محمود عضدانلو (برادر مریم رجوی) و مریم اکبری در ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ / «کمپ اشرف ۳»/ آلبانی

سوابق و عمکرد عبدالوهاب فرجی (افشین) نشانگر مهره ‌ی است در دستگاه تشکیلاتی عمیقاً توتالیتر؛ دانشجویی که با آرمان مبارزه برای آزادی علیه ارتجاع در کسوت اسلام که خمینی به عنوان « امام» و با شاخص « ولایت فقیه» به میدان آمده بود، نمونه بارزی از تشکیلات متکی به «رهبری عقیدتی» شد. همان رهبری که مریم رجوی آن را «کانال وصل به خدا» می‌داند! بدین شکل افشین بدل به مهره‌ای گشت که نه تنها نیروهای  دشمن را وحشیانه «شکنجه» و… می‌کرد، نه تنها اسرای جنگ را اعدام می‌کرد، بلکه حتی در مورد اعضای مجاهدین در قرارگاه «اشرف» نیز به بهانه پروژه رفع ابهام، شکنجه و… می‌کرده است. عبدالوهاب فرجی یک شخص نیست بلکه یکی از مهره‌های دستگاه رهبری عقیدتی و اطاعت بی چون و چرا و به قولی تشکیلات «سرسپاری مطلق» در هر زمینه‌ای اعم از سیاسی– تشکیلاتی- نظامی و ایدئولوژیک و استراتژیک بوده است. اینهمه ویژگی اصلی توتالیتاریسم نوع اسلامی است که در شعار تمامیت‌خواهی خود آن را  به خوبی به نمایش می‌گذارد: «ایران رجوی– رجوی ایران» و عجیب نیست که  خود را « یگانه آلترناتیو» می‌نامد.

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲۵ / معدل امتیاز: ۳٫۲

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=323781