الاهه بقراط – این مطلب یک سال پس از دی ۹۶ و پیش از خیزشهای دیگر آزادیخواهانه در ایران یعنی تابستان ۹۷ و آبان ۹۸ و پاییز ۱۴۰۰ و جنبش ملی ۱۴۰۱ نوشته شد. با اینهمه آنچه در همان پنج سال پیش تحرکات اجتماعی را شاخص میکرد، مسیر ملیگرایی و ایراندوستانهی آن بود که ناگزیر پهلویها به دلیل نیم قرن خدمت به ملت و مملکت و پیشرفتی که در جنبههای مختلف زندگی ایرانیان به دست آمده بود، در مرکز آن قرار میگرفتند. با اینهمه اگر فاجعهی جمهوری اسلامی روی نمیداد، به احتمال زیاد امروز فکر و رفتار جامعه در ارتباط با بسیاری از مسائل داخلی و خارجی چه بسا به گونهای دیگر میبود. بازخوانی و بررسی آنچه بر کشور گذشته میتواند به درک رویدادهای کنونی برای هشیاری در داشتن آیندهای به سود مردم و کشور یاری برساند.
*****
هر تعریفی که از «انقلاب» به دست داده میشود، هر تلاشی که از سوی جامعه و افرادش برای تغییر و تحول صورت میگیرد، و ما هر برداشتی که از همه اینها داشته باشیم، اصلا پذیرفتنی نیست که جوامعی به دنبال تغییرات بروند و مردمی «انقلاب» کنند تا وضعشان بدتر از قبل شود!
اما این را میتوان پذیرفت که برخی با انقلاب و تحولات اجتماعی همراهی میکنند و حتی ممکن است در رأس آن نیز قرار بگیرند، با این هدف که با فشار و تحمیل بر دیگران، افکار خودشان را پیش ببرند؛ وگرنه هیچ فرد عاقلی از هیچ انقلاب و تغییری دفاع نمیکند برای اینکه وضعاش بدتر شود!
به همین دلیل نیز وقتی ایران در چهل سال پیش دچار آشوب شد، آن رهبری که برای «انقلاب» تراشیده شد، از زیر درخت سیب در حومه پاریس مرتب وعدههای خوب میداد ولی وقتی پایش به ایران رسید، اعدامها را از بام محل اقامت خود شروع کرد تا رسید به بلعیدن فرزندان انقلابش!
اما در این مدت علاوه بر اینکه شرایط جهان از همه نظر تغییر کرده (فروپاشی بلوک شرق، تکنولوژی ارتباطات، جهانی شدن اقتصاد و فرهنگ، برآمدن قطبهای اقتصادی جدید و…) شرایط ایران نیز با وجود فشارهای ارادهگرایانهی زمامداران، ایستا و ثابت نمانده. راه جامعه و حکومت که از آغاز نیز جدا بود، پس از پایان جنگ هشت ساله بیش از پیش از هم فاصله گرفت. ناتوانی و فساد فراگیر همه جناحین حکومت همراه با انزوای جهانی و منطقهای، شرایط را بر جامعه چنان سخت کرده که از دیماه ۹۶ مردم و حکومت را آشکارتر از همیشه در برابر هم قرار داده است.
مردم امیدواری که برآوردن یک استبداد دینی از «انقلاب» را در هیچ جای ذهن خود نمیداشتند و سادهلوحانه شعار میدادند «به کوری چشم شاه، زمستونم بهاره!» حالا از زیر فشار بهمنی که بر سر آنها آوار شد تا یک چلهی تاریخی از ۵۷ تا ۹۷ را برایشان رقم بزند، بجای «بگو مرگ بر شاه» شعار میدهند: «بگو برگرد شاه!»
روشن است که منظور از این شعار مخالفت با نظام حاکم و یادآوری همهی آن حقوق و موقعیتهایی است که پس از انقلاب از دست رفت. «شاه» که گفته بود اینها بجای «تمدن بزرگ» به شما «وحشت بزرگ» را وعده میدهند، در خاک آرمیده است. گذشته به تاریخ پیوسته و جمهوری اسلامی که آمد تا راه ایران را به سوی آینده مسدود کند، خود به انسداد دچار شده و به گذشته میپیوندد. اما کسانی که پهلویها را ندا میدهند، برای عبور از این نظام باید که پای خود را برای پرش بر سکویی از تاریخ معاصر ایران محکم کنند. این سکّوی پرش همان دوران پهلویهاست که جامعه جوان ایران با ایستادن بر آن و پرواز به سوی آینده، حکومت کنونی را زیر پای خود پشت سر میگذارد.
آیا نهاد پادشاهی به ایران باز میگردد؟ کسی نمیداند. اما آیا سکوی پرش دوران پادشاهی پهلوی میتواند یک بار دیگر به مردم ایران برای عبور از نکبت و فلاکت قجری کمک کند؟ بیتردید چنین است.
*این سرمقاله نخستین بار شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ برابر با ۱۶ مارس ۲۰۱۹ در کیهان لندن شماره ۲۰۳ منتشر شد.