خلیل نیک خصال – ما ملتی هستیم با فرهنگی که با شوخطبعی، اشعار غنی و طنز پرورده شده است. ملیله فرهنگی ما با رشتههایی از گفتار شیوا و خرد عمیق بافته شده که از میراثی نشأت میگیرد که غولهای ادبی و ذهنهای فلسفی را در خود میبالد. امثال فردوسی، مولانا، خیام، رودکی، ابن سینا، رازی، سعدی، حافظ، پروین اعتصامی، ایرج میرزا و بسیاری دیگر که نامشان میتواند مجلدات زیادی داشته باشد، به عنوان ستونهای میراث فکری و فرهنگی ما ایستادهاند.
آیا ما واقعاً در آثار آنها کاوش کردهایم؟ شاید چند تا از شاهکارهای ایشان در کتابخانههایمان داشته باشیم، مثل دیوان حافظ که خیلی از ما برای سرگرمییا حتی فال با آن مشورت میکنیم و میپرسیم لسان الغیب از آینده من چه میگوید؟ اما آیا ما واقعاً پیامهای عمیق موجود در این متون را میخوانیم و جذب میکنیم؟ چرا ما اغلب منتظر میمانیم تا شخص دیگری به ما وعده خوشبختی بدهد بجای اینکه بفهمیم قدرت تحقق عمیقترین آرزوها و آرزوهایمان را داریم؟ خرد اجداد ما که در نوشتههای آنها محفوظ مانده است، اهمیت خوداتکایی و همبستگی جامعه را به ما میآموزد.
برای مثال، شعر حماسی فردوسی، رشادتها و فضیلتهای قهرمانان باستانی را شرح میدهد و بر قدرتی که در اتحاد و تلاش جمعی یافت میشود، تأکید میکند. ابیات مولانا از جهان مادی فراتر میرود و ما را ترغیب میکند که در روح و انسانیت مشترکمان آرامش و شادی بیابیم. رباعیات خیام به ماهیت زودگذر زندگی منعکس میشود و به ما یادآوری میکند که لحظه را غنیمت بشماریم و پیوندهایمان را با یکدیگر گرامیبداریم. گلستان» و «بوستان» سعدی درسهای اخلاقی جاودانی ارائه میدهند و از شفقت، عدالت و بهبود جامعه از طریق حمایت متقابل حمایت میکنند. غزلیات حافظ که سرشار از تفکرات عرفانی و وجودی است، ما را برمیانگیزد تا فراتر از دغدغههای آنی خود بنگریم و به دنبال پیوند عمیقتر با جهان و یکدیگر باشیم.
نمادهای فرهنگی ما همیشه اهمیت جامعه و رفاه جمعی را مورد بحث قرار دادهاند. آنها به ما یادآوری میکنند که شادی و رضایت واقعی از درون و از روابطی که ما ایجاد میکنیم و پرورش میدهیم نشات میگیرد. با این حال، در زندگی مدرن خود، ما اغلب این آموزهها را نادیده میگیریم و منتظر نیروهای خارجی هستیم تا برای ما شادی و موفقیت به ارمغان بیاورند.
ایرانیها چقدر فراتر از کتابهای درسی و متون دینی برای خوادن کتاب و مطالعه صرف میکنند؟ مجموعههای موجود در کتابخانههای آنها چقدر متنوع است؟ آمارهای تکاندهنده نشان میدهد که افراد در ایران تقریباً ساعتی در سال را صرف خواندن کتاب و مطالعه میکنند. این برای آینده ملتی با چنین میراث فرهنگی غنی چه معنایی دارد؟
دانشآموزان دبستانی در ایران معمولاً از سنین جوانی مجبور به خواندن و حفظ قرآن هستند، با این حال بسیاری از آنها بدون درک معنای آن این کار را انجام میدهند، زیرا عربی به آنها آموزش داده نشده است. این یادگیری غیرمستقیم جوهره آموزش را از دست میدهد. ابتدا باید حروف الفبا و تفاوتهای ظریف هر زبان را قبل از درک واقعی و اجرای اسکریپتهای آن بیاموزید، کاری که بدون مطالعه اختصاصی غیرممکن است.
زمان آن فرا رسیده است که با خواندن و تجسم اصولی که پیشینیان از آن حمایت میکردند، دوباره با میراث خود ارتباط برقرار کنیم. بیایید از خرد آنها الهام بگیریم و گامهای پیشگیرانهای در جهت ایجاد جامعهای مبتنی بر همبستگی، احترام متقابل و آرمانهای مشترک برداریم. با انجام این کار، ما گذشته خود را ارج مینهیم و راه را برای آیندهای هموار میکنیم که در آن خوشبختی و سعادت در اختیار ما باشد، که از طریق تلاشهای جمعی و تعهد تزلزلناپذیر ما به یکدیگر به دست میآید. بیایید نسلی باشیم که بین گذشته غنی فرهنگی خود و آیندهای روشن تر و خود مختار پل میزند.
ایران دارای تبار قهرمانان است، از شخصیتهای تاریخی مانند آریو برزن و بابک خرمدین گرفته تا شمایلهای معاصر مانند ندا، مهسا، نیکا، نوید افکاری، مهراد و محمدرضا رهنورد. کدام را بگویم؟ تعدادشان بسیار زیاد و دردناک است، این افراد داستانهای حماسی از شجاعت و مقاومت خلق کرده اند. اما بیایید صادق و واقعبین باشیم: جمعیت ایران حدود هشتاد و پنج میلیون نفر است. در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» چند نفر به خیابان آمدند؟ به غیر از جوانان قهرمان و زنان شجاعی که توجه جهان را به خود جلب کردند، بقیه کجا بودند؟ آیا ایستادن در حاشیه و گرفتن عکس کافی است؟ چرا پدران و مادران بیشتری بجای عزاداری فرزندان شهیدشان به آرمان آنها نپیوستند؟ آیا این فقط ترس بود؟ نه، البته، عدم اعتماد، اتحاد و همبستگی بود.
اپوزیسیون خارج کشور با اینکه ایرانیان در شهرهای مختلف تظاهرات و همبستگی خود را با مردم در خیابانهای ایران اعلام کردهاند، همچنان پراکنده است. جنگ قدرت و خودخواهی در میان احزاب ایرانی خارج از کشور، جوانان شجاع ایران را ناامید کرده است. آیا زمان آن نرسیده است که تمرکز خودمان را بر خودمان برداریم و به نظرات دیگران احترام بگذاریم و آنها را در نظر بگیریم؟
زمانی یکی از دوستان تمثیلی از بهشت و جهنم با من در میان گذاشت: در هر دو مکان، مردم طبیعت و امکانات یکسانی دارند و دستشان خمیده نمیشود. هیچ تفاوت فیزیکی وجود ندارد با این حال، مردم بهشت همیشه سیر و شاد هستند، در حالی که در جهنم همیشه گرسنه و غمگین هستند. دلیل آن در اعمال آنها نهفته است. در بهشت، مردم غذا را از سفره برمیدارند و به یکدیگر میخورانند. این داستان بر جوهر موفقیت تأکید میکند که همان دوستی، همدلی و همبستگی است.
برای متحول کردن ایران، ابتدا باید فرهنگ مطالعه و یادگیری را پرورش دهیم. این به معنای فراتر رفتن از درگیری سطحی با متون برای درک عمیق و تأمل در آنها است. با انجام این کار، ما خود را به دانش و خرد مورد نیاز برای مقابله با چالشهای پیش روی جامعه مجهز میکنیم. در مرحله بعد، ما باید قهرمانان خود را نه تنها در گفتار بلکه در عمل، گرامیداشته و به یاد آوریم. فداکاریهای آنها باید به ما انگیزه دهد که نه تنها در مواقع بحران بلکه به طور مداوم در زندگی روزمره خود موضعگیری کنیم. ما باید فراتر از ترس و بیعلاقگی حرکت کنیم تا در شکل دادن به آینده خود شرکت کنیم.
علاوه بر این، هدف و رهبری نقش حیاتی ایفا میکند. در حالی که فاصلههای جغرافیایی و شرایط مختلف ممکن است ما را از هم جدا کند، میراث و اهداف مشترک ما میتواند ما را متحد کند. ایرانی باید به سمت یک استراتژی منسجم کار کند و اختلافات شخصی و سیاسی را کنار بگذارد تا از جنبش گستردهتر ایران برای آزادی و عدالت حمایت کند.
در نهایت، همبستگی قدرتمندترین سلاح ماست. همانطور که مردم در تمثیل بهشت از غذا دادن به یکدیگر لذت میبردند، ما نیز باید در حمایت متقابل و اقدام جمعی نیرو پیدا کنیم. بیایید برای تشکیل یک اپوزیسیون با صدایی واحد که توسط همبستگی، همدلی، و دیدگاه مشترک آزادی، رفاه و قانونمندی هدایت میشود، متحد شویم.
بیایید خستگیناپذیر برای روزی تلاش کنیم که ایران نه تنها سرزمین قهرمانان بالقوه، بلکه ملتی باشد که هر شهروندی بتواند آزادانه زندگی کند، به جامعه کمک کند و پتانسیل کامل خود را بشناسد.
به امید آن روز با هم تلاش کنیم.