دیوید اعتباری – طبیعی است که اکثر ما از به هلاکت رسیدن سران تروریستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوشنودیم؛ کسانی که نقش مستقیم در سرکوب ملت، صدور ترور، و پیشبرد پروژههای ویرانگر اتمی داشتهاند. کسانی که نهتنها در توسعه پروژههای اتمی مشکوک، بلکه در سرکوب ایرانیان، صدور خشونت فرقهای به منطقه، و تحکیم نظامی یک حکومت ایدئولوژیک نقش مستقیم داشتهاند.
اما همزمان، آنچه امروز در جریان است، هرگز جنگ ملت ایران نبوده و نیست. این جنگ، حاصل دههها بحرانسازی، جاهطلبی مذهبی- ایدئولوژیک، و صدور بیثباتی از سوی نظامیست که بقای خود را در التهاب میجوید.
از سوی دیگر برخی مخالفان رژیم نیز شادمانه به استقبال جنگ رفتهاند؛ گویی تخریب سرزمین، مرگ مردم بیگناه و فروپاشی ساختاری ایران را بهایی قابل پرداخت برای رسیدن به قدرت یا رهایی میدانند.

چه آنانی که از درون نظام، آتشافروز بحراناند، و چه آن مخالفانی که مشتاقانه به سرور افتادهاند— هر دو به دنبال سلطهای دیگرند، نه آزادی؛ هر دو به دنبال قدرتاند، نه ثبات؛ و ایران را نه خانهی مردم، بلکه سکوی قدرتطلبی خود میدانند.
آنچه مردم، همچون سایر ملتهای جهان، برای خود و خانوادهاش میخواهند، چیز دیگریست: زندگی، آزادی، رفاه و امنیت— نه جنگ، و مرگ و نه ویرانی به توهم رهایی.
جنگطلبی، چه در لباس ولایت و چه در ردای اپوزیسیون، فرسنگها از خواست ملی فاصله دارد.
نه جنگ، راه رهاییست و نه حملهی خارجی، راه نجات. آرزوی هر ایراندوست، پایان این چرخهی مرگ، تفرقه و دروغ است: پایانی بر پروژههای اتمی رژیم، پایانی بر صدور تروریسم، و مهمتر از همه، پایانی بر کلیت این نظام شوم.
پایان این کابوس، نه با بمباران ممکن است و نه با مماشات؛ بلکه تنها از مسیر یک ارادهی ملی سازمانیافته، یک برنامهی انتقالی مشخص، و یک استراتژی شفاف برای گذار به حکمرانی عقلانی، غیرایدئولوژیک و تکنوکراتیک میگذرد.
آیندهی ایران را نه از بیرون مرزها، که از درون ارادهی آگاه مردم باید ساخت. و این آینده، نه در سایهی جنگ، بلکه در روشنگری، همبستگی، و سازماندهی ملی امکانپذیر است