زید بن کمی (الشرق الاوسط) – دونالد ترامپ رئیس جمهوری ایالات متحده شامگاه دوشنبه ۲۳ ژوئن اعلام کرد که عملیات نظامی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران متوقف شده و آتشبس پس از دوازده روز تنش شدید میان طرفین درگیر که با حملات دقیق نیروهای آمریکایی به سه مرکز حساس هستهای ایران یعنی «فردو»، «نطنز» و «اصفهان» یعنی سه سایت اتمی و ستون فقرات برنامه هستهای در ایران به اوج خود رسید، به اجرا درآمد.
در میان انبوه تحلیلها، این بیانیه ترامپ نقطه عطفی به شمار میرفت که نیازمند درنگ و تأمل است؛ نه فقط به عنوان گامی برای مهار تنش، بلکه برای درک جایگاه کشور ایران در صحنهی پیچیدهی منطقهای و جهانی.
از زمان انقلاب خمینی در سال ۱۹۷۹، رژیم ایران خود را به عنوان محور نیروهای مقاومت در خاورمیانه معرفی کرده و روایت سیاسی مبتنی بر ایستادگی این محور در برابر فشارهای خارجی ساخته شد. این سیاست با حمایت از جنبشهای ضدغربی همراه بود؛ از گروگانگیری ۵۲ کارمند سفارت آمریکا در تهران به مدت ۴۴۴ روز گرفته تا هدف قرار دادن مستقیم منافع آمریکا در منطقه. تهران در این مسیر، شعارهای ضد آمریکایی با عنوان «شیطان بزرگ» سر داده که در برخی محافل رادیکال منطقهای برای رژیم ایران نفوذی انکارناپذیر به ارمغان آورد. اما در مقابل، این سیاست جمهوری اسلامی، کشور ایران را به تقابل دائمی با محیط منطقهای و جهانیاش کشاند و انزوایی فزاینده را به آن تحمیل کرد؛ انزوایی که بهای اصلی آن را مردم ایران پرداخته و میپردازند.
توماس فریدمن نویسندهی آمریکایی به تازگی در «نیویورک تایمز» نوشت که رژیم ایران از همان آغاز راه نیروهای «مقاومت» را برگزیده است؛ نیروهایی که بر تضاد و درگیری تکیه دارند، در حالی که سایر کشورهای منطقه در راه توسعه، همگرایی و رفاه مردم خود گام برداشتند. به باور فریدمن، هرچند تهران در برخی حوزههای نظامی پیشرفتهایی داشته، اما آنچه در سطوح اقتصادی، اجتماعی و دیپلماتیک از دست داده، به مراتب بیش از دستاوردهایش بوده است. در حالی که بار هزینهها و فشار در داخل ایران انباشته میشد، کشورهای معتدل منطقه توانستند شاخصهای توسعه را ارتقاء دهند و حضور دیپلماتیک خود را در سطح جهانی تقویت کنند.
پافشاری رژیم ایران بر برنامه هستهای، بارزترین تجلی این مسیر است که توسط جمهوری اسلامی انتخاب شده. این برنامه نهتنها دیگر محل گمانهزنیهای بینالمللی نیست، بلکه پیش از آنکه تهدیدی برای همسایگان باشد، به منبع تهدیدی واقعی برای کشور ایران تبدیل شده است. جهان امروز به توانمندیهای هستهای رژیم ایران نه با نگاه تحسین یا بازدارندگی، بلکه با دیده تردید مینگرد؛ به ویژه زمانی که با عقاید سیاسی نامشخص و روابط منطقهای پرتنش همراه باشد. چگونه میتوان به حکومتی اعتماد کرد که سطح خطر را چنین بالا میبرد؟ چگونه میتوان به دولتی اطمینان کرد که منطق بقای خود را در دست یافتن به ابزارهای ویرانگر میبیند؟
واقعیت اینست که مشکل اصلی در خود برنامه هستهای نیست، بلکه در ذهنیتی نهفته است که آن را پیش میبرد؛ ذهنیتی که بر انباشت قدرت تکیه دارد، نه توسعه. ذهنیتی که به دنبال بازدارندگی است، نه همگرایی. از درون و مردم هراس دارد بیش از آنکه از دشمنان خارجی بیم داشته باشد. و تا زمانی که این ذهنیت دگرگون نشود، تفاوتی میان توقف یک جنگ و آغاز جنگی دیگر نخواهد بود، زیرا جوهر اندیشه سیاسی همان باقی خواهد ماند.
امروز دیگر در جهان، توسعه یک انتخاب ثانویه نیست، بلکه به معیار اصلی مشروعیت سیاسی حکومتها بدل شده است؛ قطبنمایی که توانایی دولتها را در پیشرفت و ثبات میسنجد. ایران امکانات کافی برای تبدیل شدن به قدرتی اقتصادی و مؤثر در منطقه را دارد، اگر که این مسیر را برگزیند. اما این امر بدون بازنگری عمیق درونی و بدون بازتعریف معنای «قدرت» در گفتمان سیاسیاش، دستنیافتنی خواهد بود.
توقف جنگ، همانگونه که ترامپ اعلام کرد، پیروزی هیچیک از طرفین نیست بلکه فرصتی است برای آزمون. یا تهران از آن بهره میگیرد و راهی آرام به سوی درون میگشاید، یا در چرخهای از تنش و عقبنشینی، انزوا و بدگمانی نسبت به داخل و خارج باقی میماند. در این بزنگاه، وزن کشورها نه با تعداد موشکهای بالستیک بلکه با میزان چشمانداز و توانشان در خلق امید سنجیده میشود.
درست است که انقلاب (اسلامی) در ایران ۴۶ سال دوام آورد، اما ضربات سنگینی که پروژههای توسعهطلبانه آن در دو سال اخیر متحمل شده، نشان داده که این ایستادگی به یک بار سنگین تبدیل شده است. آنچه از انقلاب۵۷ باقی مانده، بهتر میبود به پروژهای سازنده تبدیل شود، نه ادامهی انزوا و بدگمانی. امروز حکومتها با آنچه برای ملتهایشان میسازند سنجیده میشوند و نه با آنچه دیگران را از آن میترسانند.
*منبع: روزنامه الشرق الاوسط
*نویسنده: زید بن کمی معاون رئیس تلویزیونهای «العربیه» و «الحدث» ونویسندهی روزنامه الشرق الاوسط
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن