مسعود باباپور – جمهوری اسلامی دشمنی با اسرائیل را کاشت؛ حالا زمان برداشت رسیده است. در روزهایی که صدای انفجار در نقاط مختلف ایران شنیده میشود، رهبر جمهوری اسلامی هنوز از مخفیگاهش بیرون نیامده و فضای امنیتی درون حکومت از ترس و بیاعتمادی پر شده. فرماندهان سپاه یکییکی حذف شدهاند، و نیروهای امنیتی نمیدانند چهکسی مأمور موساد است و از کجا ضربه میخورند.
این سکوت سنگین و نبودِ واکنش رسمی، نه نشانه آرامش، بلکه نشانهی گیجی و فلج سیستم است. اتفاقاتی که شاید در ظاهر پراکنده به نظر برسند، درواقع بخشی از یک نقشه حسابشده به نظر میرسند: پروژهای که اسرائیل سالها برایش سرمایهگذاری کرده، آموزش داده و برنامهریزی نموده است.
ریشه دشمنی: از تهران شروع شد، نه تلآویو

برخلاف آنچه گاهی در روایتهای رسانهای میبینیم، دشمنی میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، از جانب تهران آغاز شد. از فردای انقلاب ۵۷، رژیم نوپا شعار «محو اسرائیل» را به شعار رسمی خود تبدیل کرد. میلیاردها دلار از دارایی ملت ایران صرف حمایت از گروههایی شد که هدفشان آسیب زدن به اسرائیل است؛ از حزبالله و حماس گرفته تا حوثیها و شبهنظامیان عراق.
بنابراین، اگر امروز اسرائیل به دنبال محدود ساختن یا حتی حذف این رژیم است، این واکنش به دشمنیای برمیگردد که جمهوری اسلامی بذرهای آن را کاشته و آغازگرش است؛ نه اقدامی بیدلیل یا تهاجمی بدون پیشینه.
چرا عقبنشینی برای اسرائیل معنا ندارد؟
اسرائیل برای ورود بیدردسر به آسمان ایران، سالها تمرین، هزینه و هماهنگی منطقهای انجام داده. مهمتر از آن، اول از همه بازوهای نیابتی رژیم را هدف گرفت: حماس، حزبالله، و انصارالله. هدف از این کار چه بود؟ اینکه هنگام زدن خود رژیم، مزاحمان نیابتی در منطقه باقی نمانده باشند.
اکنون که این مسیر هموار شده و قدرت اطلاعاتی و عملیاتی اسرائیل به قلب خاک ایران رسیده، عقبنشینی نهتنها غیرعقلانی است، بلکه یک حماقت استراتژیک خواهد بود. چرا باید کسی که اینهمه هزینه کرده، حالا که دست بالا را دارد، برنامهی خود را نیمهکاره رها کند؟!
توقف همکاری با آژانس: فرصتی دیگر برای اسرائیل
تصمیم اخیر جمهوری اسلامی برای قطع همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، یک زنگ خطر جهانی است. در ظاهر، نشانهای از فرار رو به جلو؛ اما درواقع، فرصتی طلایی برای اسرائیل و غرب جهت تشدید فشار و شاید حتی حمله نظامی.
وقتی نظارت بینالمللی قطع میشود، ادعای «تهدید هستهای» دیگر نیازی به اثبات ندارد؛ اسرائیل میتواند بگوید: «خطر فوری است؛ باید پیشدستی کرد.»
رژیم در حال پوسیدن است، زمان علیه آن است
ترس در لایههای بالای حکومت نفوذ کرده. شکاف در سپاه، سردرگمی امنیتی، بحران اقتصادی، و بیاعتمادی مردم همه به یک چیز اشاره دارند: نظام، از درون در حال فروپاشی است.
اسرائیل میداند که شاید لازم نباشد جنگی تمامعیار راه بیندازد؛ فقط کافیست فشار دقیق را ادامه دهد تا سیستم خودش فروبریزد.
و این، خطرناکترین وضعیت برای جمهوری اسلامیست: فروپاشی بدون اینکه حتی بداند ضربه نهایی از کجا میآید.
نقش مردم ایران چیست؟
در این نقطه تاریخی، مردم ایران نباید فقط تماشاگر باشند. این درگیری، فرصتیست برای فروپاشی از درون با فشار بیرون. اگر حرکت داخلی با هوشمندی همزمان شود با شکافهای بالا و فشارهای خارجی، آنگاه دیگر رژیم مجالی برای ترمیم نخواهد داشت.
نباید گذاشت دعوای بیرونی، مردم را قربانی کند. باید کاری کرد که این فشارها، زمینهساز پایان حاکمیتی شود که از روز اول، با نفرت و جنگ تغذیه شده است.
جمعبندی
اسرائیل عقب نکشیده، فقط صبورتر و دقیقتر شده.
جمهوری اسلامی خودش دشمنی را آغاز کرد، و حالا در حال برداشت نتیجه آن است.
این آتشبس، اگر وجود داشته باشد، فقط یک توقف تاکتیکی است.
مردم ایران باید آماده باشند تا از این فرصت تاریخی، برای پایان دادن به این نظام استفاده کنند.
*مسعود باباپور فعال و تحلیلگر سیاسی