دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی – از ابتدای شکلگیری جمهوری اسلامی ایران، یکی از استراتژیهای ثابت و بنیادی در سیاستگذاری داخلی و خارجی، ایجاد بحران و تنش و مدیریت آن به سود نظام بوده است. در حالی که بسیاری از دولتها برای تثبیت مشروعیت خود به دنبال توسعه، ثبات، و کاهش درگیری هستند، جمهوری اسلامی مسیر معکوسی در پیش گرفته است: تنشآفرینی به عنوان ابزار بقا، سرکوب و ایجاد مشروعیت.
این سیاست نه ناشی از شرایط تحمیلی، بلکه بخشی از ماهیت ایدئولوژیک و ساختار قدرت جمهوری اسلامی است. این مقاله ضمن تحلیل اهداف و ساز و کارهای سیاست تنش، نمونههای واقعی آن را در عرصههای داخلی و خارجی بررسی میکند.
بخش اول: ماهیت و اهداف سیاست تنش
۱. دشمنسازی برای بقای ایدئولوژی
در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، نظام همواره در حال «مبارزه با استکبار» و «دشمنان اسلام» معرفی شده است. این دشمنسازی دائمی، یکی از مهمترین ابزارهای بقای هویت سیاسی– مذهبی نظام است. بدون وجود دشمن، گفتمان «مقاومت»، «جهاد»، و «ولایت» بیمعنا میشود.
۲. انسجام داخلی از طریق بحران
در دورانهای عادی، شکافها و اختلافات درونی در حاکمیت (میان سپاه، روحانیت، اصولگرایان، و نهادهای امنیتی) افزایش مییابد. اما تنش خارجی یا بحران امنیتی داخلی، به صورت مصنوعی باعث «انسجام ظاهری» در بدنه قدرت میشود.
۳. سرکوب اعتراضها با جوّسازی امنیتی
هرگونه اعتراض مردمی، خواست اجتماعی، یا حرکت مدنی، در چارچوب پروژه «دشمن» بازتعریف میشود. معترضان «فتنهگر»، «وابسته به بیگانگان»، یا «تجزیهطلب» خوانده میشوند تا سرکوب مشروع جلوه داده شود.
۴. توجیه ناکارآمدیها
تحریمها، فساد، بیکاری، و رکود اقتصادی، نه نتیجه مدیریت ناکارآمد، بلکه محصول “دشمنی دشمنان خارجی” معرفی میشود. این نوع بازنمایی، ذهن جامعه را از ریشه مشکلات منحرف میکند.
بخش دوم: ابزارهای تنشسازی
• رسانههای رسمی: صداوسیمای حکومت و خبرگزاریهای وابسته، پیوسته در حال القای تهدید از سوی آمریکا، اسرائیل، غرب، زنان بیحجاب، اقوام، و حتی دانشگاهیان هستند.
• نهادهای امنیتی: دستگاههای اطلاعاتی، سپاه، بسیج و قوه قضاییه، با برخوردهای بازدارنده فضا را متشنج نگه میدارند.
• نظام آموزشی: از دوران کودکی، ایدئولوژی دشمنمحور در کتابهای درسی، مراسم صبحگاه و رسانه کودک القا میشود.
• سیاست خارجی پرتنش: جمهوری اسلامی با حمایت از گروههای نیابتی در منطقه و تحریک بحرانهای ژئوپلیتیک، به بقای ساختار خود کمک میکند.
بخش سوم: نمونههای عینی سیاست تنش
۱. اشغال سفارت آمریکا (۱۳۵۸)
گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی بجای دیپلماسی، کشور را وارد بحران ۴۴۴ روزه کرد و زمینهساز قطع روابط با آمریکا شد.
هدف: حذف دولت بازرگان، تثبیت نیروهای رادیکال، و ایجاد «دشمن بزرگ» برای انسجام داخلی.
۲. سرکوب اعتراضات ۸۸ با عنوان “فتنه”
میلیونها ایرانی در اعتراض به نتایج انتخابات جمهوری اسلامی به خیابان آمدند. نظام بجای پاسخگویی، آنها را “وابسته به بیگانه” معرفی و سرکوب کرد.
هدف: حذف اصلاحطلبان، تثبیت هژمونی اصولگرایان و دستگاه امنیتی.
۳. تحمیل حجاب اجباری و تنش فرهنگی
زنان ایرانی که خواهان انتخاب آزادانه پوشش خود بودند، به عنوان تهدیدی علیه “ارزشهای دینی” معرفی شدند.
هدف: کنترل بدن و ذهن جامعه، بسیج نیروهای مذهبی، انحراف از بحرانهای معیشتی.
۴. توسعه نفوذ نظامی در منطقه (لبنان، سوریه، یمن، عراق)
در حالی که کشور در بحران اقتصادی قرار دارد، منابع کشور صرف حمایت از گروههای شبهنظامی میشود.
هدف: ایجاد عمق استراتژیک، تهدید اسرائیل، و صدور انقلاب.
۵. برنامه هستهای تنشزا
جمهوری اسلامی با پنهانکاری و نقض تعهدات، جامعه جهانی را نگران و تحریمها را بازگرداند.
هدف: قدرت چانهزنی در مذاکرات، ساخت ابزار تبلیغاتی مقاومت.
۶. تحریک تنشهای قومی و مذهبی
در استانهایی مانند کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان، بجای پاسخ به خواست و حقوق مردم، فضا به سمت امنیتی شدن و تهدید تجزیهطلبی سوق داده میشود.
هدف: جلوگیری از اتحاد ملی و تبدیل شکافهای فرهنگی با ابزار سرکوب.
سیاست تنش در جمهوری اسلامی نه یک تاکتیک موقتی، بلکه استراتژی بلندمدت برای کنترل جامعه، سرکوب دگراندیشی، تولید مشروعیت ایدئولوژیک، و بقای ساختار قدرت است. این سیاست، هزینههای عظیمی بر ملت ایران تحمیل کرده است از جمله:
• انزوای بینالمللی
• فروپاشی اعتماد عمومی
• مهاجرت نخبگان
• فقر و فساد سیستماتیک
• شکاف عمیق میان دولت و ملت
اما جامعه ایران با آگاهی، جنبشهای نوین، بازسازی هویت فرهنگی، و مبارزه مدنی، در حال عبور از این چرخه معیوب است.
پایان سیاست تنش، آغاز دوران گفتگو، توسعه و بازسازی ملی خواهد بود.