محمد غفوریان خوشبیان – خرداد ۱۴۰۴، لحظهای تاریخی بود که بار دیگر نقاب از چهره جمهوری اسلامی برافتاد. دوازده روز حملات پیاپی، کافی بود تا پوچی شعارهای مقاومت و توخالیبودن ادعای اقتدار نظام برای همگان آشکار شود. ساختاری که سالها با تبلیغات پرطمطراق، خود را نفوذناپذیر و شکستناپذیر جلوه داده بود، در برابر چند روز آتش و باروت فروپاشید و حتی وفادارترین حامیان نظام را به تردید واداشت.اسرائیل، در عملیاتی برقآسا و حسابشده، با تجهیزات فوق پیشرفته تأسیسات نظامی کلیدی در عمق خاک ایران را هدف قرار داد. در این حملات، تعدادی از سرداران ارشد سپاه، که سالها بهعنوان قهرمانان بیبدیل به مردم معرفی شده بودند، در سکوت خبری از صحنه حذف شدند. این رویداد، پرسشی اساسی را در اذهان عمومی برانگیخت: مگر قرار نبود اسرائیل هرگز جرأت نزدیک شدن به مرزهای ایران را نداشته باشد؟
در این بحران، همه نگاهها به «بیت رهبری» دوخته شده بود. مردم انتظار داشتند علی خامنهای، که همواره خود را رهبر مقتدر و حکیم معرفی کرده، واکنشی درخور نشان دهد. اما او نه در کنار مردم ایستاد و نه موضعی قاطع اتخاذ کرد. خامنهای در عمق زمین پنهان شده بود. در عوض، با چند کلیپ کوتاه، نورپردازی حسابشده و لحنی آمرانه اما توخالی، تلاش کرد تا وانمود کند اوضاع تحت کنترل است. جملاتی کلیشهای مانند «ما شکستناپذیریم»، و «انتقام در راه است»، تنها دستاورد این نمایش بود؛ کلماتی که حتی در فضای سانسورشده رسانههای رسمی، دیگر اثری بر مخاطب نداشتند.
خامنهای سعی کرد با تکرار شعارهای کهنه، بحران را مدیریت کند، اما واقعیت، دیگر مجال این نمایشها را نمیداد. نه صدای آژیر خطر شنیده شد و نه نشانهای از تدبیر نظامی در برابر این فاجعه.
در این نبرد نابرابر، جمهوری اسلامی بار دیگر به فرمول همیشگی خود پناه برد: استفاده از مردم بهعنوان سپر انسانی. دهها غیرنظامی، از کودکان زیر آوار تا زنان و مردانی که هیچ نقشی در این جنگ نداشتند، قربانی تصمیماتی شدند که پشت درهای بسته بیت رهبری و ستاد کل نیروهای مسلح گرفته شده بود.
این پرسش همچنان بیپاسخ مانده است: چه کسی مسئول این جانهای ازدسترفته است؟ چه نهادی جرأت پذیرش این حجم از بیکفایتی را دارد؟ پاسخ روشن است: هیچکس. در جمهوری اسلامی، مسئولیت تنها بر دوش مردم است، نه حاکمان.
جمهوری اسلامی، که سالها با شعارهای پرطنین از مقاومت و اقتدار سخن گفته، در عمل جز سرکوب و دیکتاتوری بر مردم ایران عزیز توان دیگری ندارد. اعدامهای بیرحمانه هموطنان، شعارهای یهودستیزانه برای انحراف افکار عمومی، و بازداشت بیگناهان، از جمله بهائیان و یهودیان، تنها ابزارهایی هستند که این نظام برای حفظ قدرت خود به کار میگیرد. این اقدامات نهتنها نشانه اقتدار نیست، بلکه پرده از ضعف و درماندگی حکومتی برمیدارد که جز سرکوب داخلی، هیچ پاسخ دیگری برای چالشهایش ندارد.
در حالی که ملت در شوک این فاجعه بود، حوزههای علمیه بهجای شفافسازی، به ابزاری برای انحراف افکار عمومی تبدیل شدند. نوری همدانی و مکارم شیرازی، بهجای پاسخگویی به سؤالات مردم، فتوایی نمایشی صادر کردند: فتوای قتل دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو. این اقدام، نه یک موضع فقهی، بلکه تلاشی آشکار برای پنهان کردن شکست نظامی و سیاسی نظام بود. گویی با این فتواها میتوان ناکامیها را پوشاند یا افکار عمومی را فریب داد.
اما مردم دیگر فریب این بازیها را نخوردند. شبکههای اجتماعی مملو از انتقاد و تمسخر شد. کاربران نوشتند: اگر توانش را دارید، چرا کاری نمیکنید؟ اگر ندارید، چرا دروغ میگویید؟
حملات اسرائیل، نهتنها به زیرساختهای نظامی، بلکه به بنیانهای روانی و مشروعیت نظام ضربهای مهلک وارد کرد. جمهوری اسلامی سالها خود را قلب محور مقاومت معرفی کرده و ادعا داشت که با اسرائیل در مرزهای جولان میجنگد». اما اسرائیل، در قلب ایران، بدون پاسخ مؤثر، اهداف خود را نابود کرد و رفت.
نتیجه این حملات، فروپاشی دیوار روانی بود که نظام با دههها تبلیغات ساخته بود. اعتماد مردم، و حتی لایههای میانی حاکمیت، به این ساختار ترک برداشت. آنچه در خرداد ۱۴۰۲ رخ داد، پایان یک توهم بود: توهم شکستناپذیری، توهم حمایت الهی، و توهم رهبری هوشمند.
جمهوری اسلامی هرگاه در تنگنا قرار میگیرد، یا دشمن میتراشد یا فتوا صادر میکند. اما این نسخههای کهنه دیگر کارساز نیستند. مردم ایران نه بهدنبال انتقاماند و نه شیفته شهادت. آنها امنیت، رندگی و امید میخواهنداما خامنهای و روحانیون وابستهاش همچنان در گذشتههای دور گرفتار ماندهاند.، درحالیکه جهان امروز با زبان دیپلماسی، صلح و شفافیت سخن میگوید.
این شکاف میان مردم و حاکمیت، روزبهروز عمیقتر میشودو اکنون، فروپاشی ایدئولوژیک نظام، ساختار سیاسی آن را نیز درهم فروپاشیده است. شاید وقت آن رسیده که بهجای فتوای مرگ، فتوایی دیگر صادر شود: زنده باد صداقت، شکوفا باد عدالت، پاینده باد آزادی اما چنین فتوایی از کسانی که خود نماد این زشتیها هستند، هرگز صادر نخواهد شد.
امروز، حقیقتی ساده در دل مردم ایران ریشه دوانده است؛ همان که شاهزاده رضا پهلوی بهروشنی بیان کردند:جمهوری اسلامی رفتنیست. نه در خیال، بلکه در واقعیت، در باور عمومی و در مسیر تاریخ. روزی فرا خواهد رسید که از این نظام، جز خاطرهای تلخ چیزی باقی نماند.
*محمد غفوری خوش بیان روحانی سابق