پیمان (ساموئل) سلاحی – در طول بیش از یک دهه کار میدانی و اطلاعاتی از افشاسازی پروژه «قرارگاه عمار» و شبکه «عماریون» تا همکاری در پروژههایی همچون «جعبه سیاه» و همکاریهای محدود با نهادهایی که مأموریتشان بررسی رفتار، نفوذ و امنیت شناختی بود بارها از نزدیک شاهد بودهام که چگونه روایتها ساخته میشوند، چگونه میچرخند، و چگونه ذهنهای صادق اما بیدفاع در آن گرفتار میشوند.
تجربههای میدانیام نشان دادهاند که فریبِ سیاسی فقط دروغگویی نیست؛ اغلب هنرِ هدایت توجه، تغییر قابِ ادراک، و بازتعریف واقعیت است. در میدان سیاست، هر که بتواند روایت را کنترل کند، ذهن را کنترل کرده؛ و ذهن، پیشدرآمدِ رفتار است.
در این مقاله، نه به قصد افشاگری شخصی، بلکه برای روشن ساختن ساز و کارها و نشان دادن تلههای شناختی و رسانهای، به تحلیل و مستندسازی فرآیندهایی میپردازم که در سالهای اخیر، به ویژه در اپوزیسیون ایرانی و پیرامون پروندههایی چون «مونیخ ۲» و «دفترچه مرحله اضطراری» تکرار شدهاند.
میدانِ روایت در عصر شبکهها
در دهههای اخیر، سیاست دیگر صرفاً بر صحنه رقابت ایدهها و برنامهها تعریف نمیشود؛ این میدان گستردهتر شده و به «چرخه توزیع روایت» و «مدیریتِ توجهِ جمعی» کشیده شده است. شبکههای اجتماعی، وبسایتهای خبریِ هدفدار و مجموعههای هماهنگِ نشر میتوانند با سرعتی بیسابقه، ادراک عمومی را شکل دهند، و گاهی آن را از حقیقتِ عینیِ موضوع جدا کنند. نتیجه این گسست ساده نیست: کاهش اعتماد عمومی، قطبیشدن، و گاهی فروپاشیِ گفتگوهای سازنده. پژوهشها و گزارشهای نهادهای تحقیقاتی نشان میدهند که اثرگذاریِ چنین عملیاتهایی میتواند سیستمیک باشد یعنی به ساختارهای اجتماعی، نهادهای مدنی و حتی چشمانداز سیاسیِ بلندمدت لطمه بزند.
این گزارش تلاش میکند به سه پرسش کلیدی پاسخ دهد:
۱) چه ساز و کارهای روانشناختی و ادراکی باعث میشود فریب سیاسی کار کند؟
۲) چه شاخصها و شواهدی نشان میدهد که یک روایت احتمالاً دستکاریشده است؟
۳) با توجه به تجربههای اخیر (از جمله واکنشها به نشست «همکاری ملی برای نجات ایران» موسوم به «مونیخ۲» و انتشار «دفترچه مرحله اضطراری» چگونه میتوان تابآوری مدنی و رسانهای را افزایش داد؟
بخش اول
چرا فریب مؤثر است: ساز و کارهای شناختی
برای درکِ کارکردِ فریبِ سیاسی باید سراغ علوم شناختی، روانشناسی اجتماعی و مطالعات رسانهای رفت. چند مکانیسمِ کلیدی را میتوان نام برد که در عمل بارها مشاهده شدهاند:
۱. محدودیتِ توجه و هنرِ حواسپرتی
انسان ظرفیت محدودی برای پردازش همزمان اطلاعات دارد. در سینما یا شعبدهبازی، حواسپرتی (misdirection) یعنی هدایتِ نگاه و فکر مخاطب به نقطهای که در آن چیزی مهم رخ نمیدهد تا واقعیتِ مهمِ صحنه پنهان بماند. نسخه سیاسیِ این تکنیک زمانی کارآمد است که بازیگری با برجسته ساختن یک موضوع جانبی یا «موج خبری» توجه عمومی را از یک رخداد حساس منحرف میکند؛ در نتیجه چند ساعت یا چند روز جنجال رسانهای مصروف موضوعی فرعی میشود و پرسشها یا کشفِ واقعیاتِ مهم به حاشیه رانده میشود. شواهدِ میدانی و تحلیلی نشان میدهد که این روش در موارد متعددی مورد استفاده قرار گرفته است.
۲. فریمینگ: قابِ روایت و انتخابِ واژگان
فریمینگ یا قالببندی، عبارت است از انتخابِ زاویه و واژگانی که یک رخداد را تعریف میکند. یک رویدادِ مشابه میتواند بسته به فریمِ غالب، به عنوان «بحران»، «فرصت»، «خیانت» یا «آزادی» خوانده شود. رسانهها، سیاستورزان و نهادها با گزینشِ فریم مناسب میتوانند شکلِ واکنشِ جمعی را تغییر دهند. وقتی این فریم با پیامرسانانِ قابلاعتماد همراه شود (روایت از زبان کسانی که مخاطب به آنها اعتماد دارد)، اثرگذاری آن قویتر میشود.
۳. سوگیریهای شناختی: تاییدِ پیشباورها و حافظه ناقص
مردم تمایل دارند اطلاعاتی را بپذیرند که با باورهای قبلیشان سازگار باشد (confirmation bias). پیامهای احساسی به ویژه آنهایی که خشم یا ترس را برمیانگیزند سریعتر پخش میشوند و بهتر در حافظه میمانند؛ حتی گاهی پس از ارائه اصلاحیه یا تکذیب نیز اثرات اولیه پابرجا میمانند. پژوهشهای روانشناختی نشان دادهاند اصلاحِ اطلاعاتِ نادرست دشوار است، چرا که اصلاحکننده باید بر دو مانع غلبه کند: حافظه تثبیتشده و انگیزه شناختی افراد برای پذیرش اصلاح.
۴. اثبات اجتماعی و ایجادِ «مشروعیت ناشی از جمع» برای روایت
اگر مردم ببینند که «بسیاری» یا «افرادِ مورداعتماد» موضوعی را پذیرفتهاند، احتمالِ پذیرشِ آن افزایش مییابد. شبکههای هماهنگ، حسابهای تکراری یا رباتها میتوانند حسِ عمومیت یا اتفاقنظر مصنوعی بسازندکاری که پژوهشگران «اثبات اجتماعی ساختگی» مینامند. این حسِ غالب بودن، حتی اگر مصنوعی باشد، بازنشر و پذیرش را تسهیل میکند.
بخش دوم
از ساز و کار به عملیات: بازیگران و ابزارهای نشر
ماهیتِ امروزِ عملیاتِ اطلاعاتی ترکیبی است: تلفیقی از تاکتیکهای قدیمیِ رسانهای با ابزارهای فنیِ نوین.
بازیگرانِ معمول
• نهادهای رسمی و رسانههای دولتی که از دسترسی و اعتبارِ ساختاری خود برای تقویت روایت بهره میبرند.
• شبکههای هماهنگِ دیجیتال (حسابهای متعدد، بوتها، اپراتورهای انسانی) که میتوانند حجم و تواترِ یک پیام را تقویت کنند.
• گروههای شبهدولتی یا بازیگران غیررسمی که گاه به صورت پیمانکاری یا همراستا با اهداف دولتی عمل میکنند.
• بازیگران خارجی که از فضای رسانهای برای پیشبرد منافع ژئوپلیتیک یا تضعیفِ بازیگران محلی استفاده میکنند.
ابزارهای فنیِ معاصر
• ایجاد محتوای خودکار و ترجمه ماشینی برای افزایش حجم تولید به زبانهای متعدد.
• deepfakes و تولید محتوای مصنوعی که اعتبار بصری و شنیداریِ روایتها را هدف میگیرد.
• زمانبندیِ هماهنگِ انتشار و دستکاریِ ترندها از طریق هشتگسازی و هماهنگی زمانی بین حسابها.
این ابزارها باعث «حرفهای به نظر رسیدن» اطلاعات گمراهکننده شده و کار تحلیل و مقابله را دشوارتر میکنند.
بخش سوم
مطالعه موردی: «مونیخ۲»، «دفترچه مرحله اضطراری» و واکنشهای درونی
در تابستانِ سال ۲۰۲۵، انتشار سندی با عنوان «دفترچه مرحله اضطراری» و برخی نشستها از جمله همایشی که با نام «مونیخ۲» از آن یاد میشود، حوزه بحث و تقابل در میان طیفهای مخالف جمهوری اسلامی را داغ کرد. این «دفترچه» که با عنوانِ برنامه «پروژه شکوفایی ایران» (یا پروژهای مرتبط با جریانهای حامیِ شاهزاده رضا پهلوی) منتشر شد، نقشه مفصلی برای ۱۰۰–۱۸۰ روز نخستِ دوران گذار پیشنهاد میداد و هدفِ آن جلوگیری از خلأِ قدرت و تضمین ادامه خدمات حیاتی خوانده شد. انتشار و توزیع این دفترچه از سوی صندوق یا مجموعههایی که خود را نهادهای اپوزیسیون معرفی میکردند، به سرعت در رسانهها و شبکهها بازتاب یافت.
واکنش درونِ اپوزیسیون اما یکدست نبود و گروهی از زاویه سلطنتطلبی و گروهی دیگر از زاویه مخالفت با آنها علیه آن موضع گرفتند. در فضای پرتنشِ انتشار همزمانِ روایتها، برخی از کنشگران و جمعها به سرعت متهم به همکاری با گروههای رقیب یا پذیرشِ طرحهایی «غیرقابل قبول» شدند؛ در مواردی این حملات انتقادی و اتهامی بدون بررسیِ دقیقِ منشأِ روایتها صورت گرفت.
همزمان، ناظران مستقل و تحلیلگرانی اشاره کردهاند که فضای سردرگمکننده و پرتنشِ پس از انتشارِ دفترچه، زمینه مساعدی برای «جنگِ روانی» و عملیات اطلاعاتی ایجاد کرد؛ یعنی بازیگرانِ طرف مقابل از جمله نهادهای قدرت موجود تلاش کردند با برجسته ساختن برخی روایتها و پخش نسخههای جایگزین، پیوند میان جریانهای مخالف را تضعیف کنند. در نتیجه، برخی فعالانِ اپوزیسیون «در تله اطلاعاتی» افتادند: نه حتماً به دلیل نادانی محض، بلکه به خاطر ترکیب پیچیدهای از فریمینگِ احساسی، انتشار همزمان و فقدان شفافیت در منبع پیامها که آنها را به بازتولید یا پذیرش روایتهایی سوق داد که بعداً محل مناقشه قرار گرفتند. این تجربه درسی روشن به همراه دارد: هر سند یا کنش بزرگ سیاسی باید هم از منظر محتوایی و هم از منظر زنجیره انتشار (منشأ و الگوهای تکثیر) بررسی شود تا از بدلشدنِ آن به ابزار دوقطبیسازی جلوگیری شود.
بخش چهارم
شاخصهای هشدار: چگونه «تله اطلاعاتی» را بشناسیم؟
شناساییِ سریعِ الگوهای دستکاری میتواند از گسترش آسیب جلوگیری کند. روزنامهنگاران، فعالان مدنی و شهروندان میتوانند به چند علامت کلیدی توجه کنند:
۱. پخش همزمان روایت در حسابهای متعددِ تازه یا هماهنگ ظهور یک هشتگ، ادعا یا ویدئوی که تقریباً همزمان در شمار زیادی حساب ظاهر میشود، علامت احتمالی یک اقدام هماهنگ است.
۲. فقدان منبع یا استناد به «منابع ناشناس» و ادعاهایی که بدون اسناد یا با استناد به «منبعی میگوید» منتشر میشوند، نیاز به احتیاط دارند.
۳. پیامهای سادهشده و عاطفی که شواهد پیچیده را تقلیل میدهند. اگر یک موضوع پیچیده در قالب عباراتی سیاه و سفید و عاطفی فرو کاسته شود، تأمل کنید که چه کسی از سادهسازی سود میبرد.
۴. تلاشهای مکرر برای بدنامسازی بازیگران مخالف بدون ارائه مدارک تکرار اتهامات سنگین بدون سند معمولاً ابزار سلب مشروعیت است.
۵. شواهد فنی هماهنگی مانند الگوهای زمانی تکراری، محتوای یکسان منتشرشده با اندکی تغییر، یا استفاده مشکوک از ابزارهای تولید خودکار از علائم فنیاند که نیاز به تحلیل دارند.
البته این شاخصها هم ثابت و هم «دلیل اثبات» نیستند، اما باید به عنوان نشانههای هشداردهنده تلقی شوند که مستلزم بررسی عمیقترند.
بخش پنجم
راهکارهای دفاعی، قانونی و آموزشی (قابل اجرا و اخلاقی)
مقابله با فریب سیاسی موفق، ترکیبی از اقدامات آموزشی، نهادی و فنی را میطلبد. مهم است که این مقابله، خود به سانسور یا تلافیجویی تبدیل نشود بلکه بر شفافیت، سواد رسانهای و تقویت نهادهای مستقل تکیه کند.
۱. ارتقای سواد رسانهای و شناختی
آموزشِ عمومی درباره شناسایی منبع، پرسیدنِ سه سؤالِ کلیدی پیش از بازنشر («منبع کیست؟ آیا مرجع مستقل آن را تایید کرده؟ آیا پیام مستند است یا احساسی؟») و فهمِ سوگیریهای شناختی، نخستین سد دفاعی است. نهادهای بینالمللی مانند یونسکو و مراکز پژوهشی دستورالعملهایی در این زمینه دارند که میتوان آنها را راهنما قرار داد.
۲. شبکهسازی مستقل پایش روایت
ایجاد کانالهای گزارشدهی میان روزنامهنگاران مستقل، پژوهشگران و نهادهای مدنی امکان تشخیص زودهنگام شبکههای هماهنگ و الگوهای تکرارشونده را فراهم میآورد. اشتراک دادهها و تحلیل مشترک زنجیره انتشار میتواند منشأ و گسترش روایتها را روشنتر کند.
۳. شفافیت و پاسخِ رسمی مستند
نهادهای مدنی و سازمانهای مخالف باید در مواجهه با ادعاها و تهمتها با شفافیت عمل کنند: ارائه مستندات، دعوت به بررسی مستقل و پاسخ سریع مستند به پرسشها، از تشدید عواطف و ورود روایتهای جعلی جلوگیری میکند. در عین حال، پاسخها نباید از مسیر حقوقی یا اخلاقی خارج شوند.
۴. همکاری با پلتفرمها و نظارت الگوریتمی
پلتفرمهای بزرگ توزیع محتوا نقش کلیدی دارند؛ سیاستگذاری در زمینه شفافیت الگوریتمی، دسترسی پژوهشگران به دادهها و مکانیسمهای گزارشدهی کارآمد میتواند درک بهتر از الگوهای انتشار را ممکن سازد با حفظ تعادل لازم برای آزادی بیان.
۵. حفاظت از سلامت روان جامعه
پیامهای تضعیفکننده و هیجانی ممکن است سلامت روانی جمعی را آسیب بزنند. سازمانهای مدنی باید برنامههایی برای حمایت روانی و آموزش راهکارهای مقابله با تنشِ اطلاعاتی تدارک ببینند. این اقدام به تابآوری بلندمدت جامعه کمک میکند.
جمعبندی: درسها و توصیههای فوری
تجربههایی مانند واکنشها به «مونیخ ۲» و انتشار «دفترچه مرحله اضطراری» نشان دادند که حتی اقدامات هدفمند مدنی و برنامهریزیشده میتوانند در مواجهه با فضای پیچیده و عملیاتهای اطلاعاتی رقیب، به منازعات درونی و سردرگمی منجر شود به ویژه زمانی که شفافیت منبع و زنجیره توزیع رعایت نشود. بر این اساس چند توصیه عملی و اخلاقی:
۱. هر سند یا کنش جمعی را پیش از بازنشر یا موضعگیری عمومی، از منظر منبع و زنجیره انتشار بررسی کنید.
۲. از سه سؤال ساده چکلیست بازنشر استفاده کنید: منشأ؟ منبعِ مستقل؟ شواهد؟ این روال ساده میتواند انتشار روایتهای گمراهکننده را کُند کند.
۳. شبکههای مستقل پایش روایت و تبادل نظر میان روزنامهنگاران و پژوهشگران را تقویت کنید. این شبکهها کمک میکنند منشأهای مشکوک و الگوهای هماهنگ سریعتر شناسایی شوند.
۴. شفافیت و پاسخ مستند را جایگزینِ لحن تلافیجویانه در واکنشها کنید. پاسخ آرام، مستند و قانونی اعتماد عمومی را حفظ میکند.
سخن پایانی: روایت جمعی را از دست ندهیم
در نظامهای سیاسی بحرانی، روایت غالب میتواند مسیر تاریخ را تعیین کند. اما روایتها همیشه محصول بازیگرانِ متعدد، ابزارها و ساز و کارهای شناختیاند. شناخت این ساز و کارها، حساسیت به الگوها و تعهد به شفافیت، شاید بهترین راه تامین مقاومت مدنی در برابر فریب باشد. تجربههایی مانند آنچه حول «مونیخ۲» و «دفترچه مرحله اضطراری» رخ داد، یادآور این است که حتی نیتهای خوب هم در غبار عملیات اطلاعاتی میتوانند به نتایجی ناخواسته بیانجامند مگر آنکه ابزارهای شناختی و نهادی درست را در اختیار داشته باشیم.


