«مرثیه‌ای» برای ستارگان و دوران طلایی سینمای نوین اروپا و آمریکا

- در سال جاری میلادی ستارگان بزرگی که در سینماهای هنری و روشنفکری اروپا و آمریکای دهه‌های ۶۰ و۷۰ تا نیمه دهه ۸۰ میلادی حضوری برجسته داشتند، یکی پس از دیگری درگذشتند.
- درگذشت این هنرمندان نشانه به پایان رسیدن نسلی از ستارگان سینمایی است و برای دسته‌ای از علاقمندان به سینما یادآور دوران نوجوانی و جوانی آنهاست؛ دورانی که با عشق و انتظار آتشین برای تماشای فیلم‌های این ستارگان سپری می‌شد و آن لحظات را با تمام وجود و عمیقآ زندگی کردند.
- شماری از فیلم‌های شاخصی که این ستارگان در آنها نقش‌آفرینی کرده‌ و به شهرت رسیدند به جریانی موسوم به «موج نو» یا «سینمای نوین» تعلق دارند. سینمایی هنری و روشنفکرانه که در چند کشور اروپایی و آمریکایی پس از درخششی خیره‌کننده در دو دهه ۶۰ و ۷۰، تدریجاً از نیمه دوم دهه ۸۰ به بعد رو به افول نهاد.
- در پاسخ به اینکه امکان ظهور سینمایی نوین در آینده وجود دارد یا نه، می‌توان گفت که تا تحولات بنیادین در بستر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در کشورهای مختلف رُخ ندهد و مادامی که فشار ضرورت فروش زیاد، برگشت و سودآوری سرمایه سنگین باشد و سینماگران کمک‌های دولتی بدون شرط و شروط دریافت نکنند، انتظار ظهور سینمایی هم‌طراز با آن دوره چندان واقع‌بینانه نمی‌تواند باشد.

شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ برابر با ۰۱ نوامبر ۲۰۲۵


آدوم صابونچیان – در سال جاری میلادی ستارگان بزرگی که در سینماهای هنری و روشنفکری اروپا و آمریکای دهه‌های ۶۰ و۷۰ تا نیمه دهه ۸۰ میلادی حضوری برجسته داشتند، یکی پس از دیگری درگذشتند. این رفتن‌ها با درگذشت آلن دلون در اوت ۲۰۲۴ شروع شد و با یک وقفه حدودا یک ساله، رابرت ردفورد، ستاره خوش‌چهره و متفکر سینمای آمریکا، در سپتامبر ۲۰۲۵ درگدشت. علاقمندان در سوگ فوت این بازیگر توانا بودند که کلودیا کاردیناله، ستاره زیبا و بزرگ ایتالیایی هم در اواخر سپتامبر دنیای ما را ترک کرد. این زنجیره مرگ‌ها با درگذشت دایان کیتون، بازیگر سرشناس آمریکایی در اوایل اکتبر ۲۰۲۵، ادامه یافته است.

درگذشت این هنرمندان نشانه به پایان رسیدن نسلی از ستارگان سینمایی است و برای دسته‌ای از علاقمندان به سینما یادآور دوران نوجوانی و جوانی آنهاست؛ دورانی که با عشق و انتظار آتشین برای تماشای فیلم‌های این ستارگان سپری می‌شد و آن لحظات را با تمام وجود و عمیقآ زندگی کردند.

شماری از فیلم‌های شاخصی که این ستارگان در آنها نقش‌آفرینی کرده‌ و به شهرت رسیدند به جریانی موسوم به «موج نو» یا «سینمای نوین» تعلق دارند. سینمایی هنری و روشنفکرانه که در چند کشور اروپایی و آمریکایی پس از درخششی خیره‌کننده در دو دهه ۶۰ و ۷۰، تدریجاً از نیمه دوم دهه ۸۰ به بعد رو به افول نهاد. به عبارت دیگر، سینمای نوین مدتی نسبتاً طولانی قبل از درگذشت ستارگان نام‌آوری است که نام بردیم دیگر وجود نداشت.

نگارنده این سطور در مقدمه مصاحبه با دکتر بهمن مقصودلو ،کارگردان، تهیه کننده و کارشناس سرشناس سینمایی، در ۲۰ اوت ۲۰۲۰ برای کیهان لندن می‌‌نویسد: «ولی هر موجی آمدن و نیز رفتنی دارد. موج نو یا سینمای نوین کشورهای مختلف و دوره طلایی «بزرگان سینمایی»، همچنان که آمده بود عقب نشست و بیشتر در خاطرات نوجوانان و جوانان آن زمان باقی ماند.»

به دنبال این گزاره این پرسش در این مقدمه مطرح می‌شود که آیا موج نو به راستی یک دوره ویژه و تکرارنشدنی در سینمای اروپا و آمریکا بود. یعنی شماری از آثار خلق شده در آن دوره توسط کارگردان‌های سرشناس و مولف اروپایی و آمریکایی در قلعه رفیع آثار سینمایی قرار دارند و بعد از آن هم هیچ موجی در هیچ کشور دنیا تا به حال نتوانسته است پدید آید و به این قلعه رفیع دست یابد. ولی بلافاصله این تردید آفزوده می‌شود که نکند این نگرش بیشتر حاکی از ناتوانی نسل گذشته در «حفظ ارتباطی پویا و زنده با جهان معاصر» باشد که «قهراً با یک نوستالژی ژرف به گذشته می‌نگرد و گمان می‌کند که ظهور دگرباره چنین دوره‌ای امکان‌پدذیر نیست؛ آیا چنین نگاهی حکایت از زیستن در گدشته ندارد؟»

پاسخ بهمن مقصودلو در مکالمه تلفنی با نگارنده به پرسش چرایی پهلونزدن فیلم‌های سینماگران معاصر با آثار سینماگران برجسته دهه‌های ، ۶۰، ۷۰ و ۸۰ گفته است که جایگاه و ارزش هنری آثار بزرگان سینمایی در آن دوره، با گذشت بیش از سه دهه هنوز هم همطرازی شایسته پیدا نکرده است. وی یکی از دلایل این امر را در صنعتی شدن شدید فرآیند تولید فیلم و استفاده بی‌حد و حصر و اشباع شده از فن‌آوری کامپیوتری و اتکای بیش از حد به جلوه‌های ویژه می‌داند.

بهمن مقصودلو در مصاحبه اوت ۲۰۲۰ با کیهان لندن در توضیح بستر تاریخی و فرهنگی ظهور موج نو و یا سینمای نوین می‌گوید: «با مطالعه موج نو در سینمای کشورهای مختلف به این نتیجه می‌رسیم که کشورها و ملت‌هایی که دستخوش دگرگونی‌های بنیادین سیاسی، ایدئولوژیک، اجتماعی و اقتصادی می‌شوند یا شده‌اند، پس از هشت تا پانزده سال و یا با فاصله‌ای کوتاه، سینمایشان برای دوره‌ای شکوفایی چشم‌گیری را تجربه می‌کند که آن را «موج نو یا سینمای نوین» نامیده‌اند.»

مقصودلو می‌افزاید این پدیده در کشورهای عمده اروپایی، آسیایی، آمریکا و آمریکای لاتین پس از جنگ جهانی دوم رُخ داده است. او سپس برای شناخت ماهیت سینماهای موج نو در جهان، مهم‌ترین، معروف‌ترین و تاثیرگذارترین آن‌ها به موج نوی سینما در فرانسه، بریتانیا، ژاپن، آلمان، آمریکا و چند کشوردیگر می‌پردازد. با توجه به اهمیت سینمای ایتالیا وی درنگ خاصی هم برآن سینما دارد. این درنگ دربرگیرنده ظهور نئورئالیسم در اواخر جنگ جهانی دوم و بلافاصله بدنبال آن و افولش از اواسطه دهه ۵۰ و بعد ظهور بزرگان سینمایی ایتالیا است. سینماگران منحصر به فرد و مولفی که هر یک با سبک ویژه و برجسته خود، در اوج خلاقیت هنری و با محتوای عمیق انسانی آثارشان دوره تابناک سینمای دهه‌های ۶۰، ۷۰ و ۸۰ ایتالیا را رقم زدند. صحبت از سینماگرانی است مانند ویتوریو دسیکا، ربرتوروسلینی، لوکینو ویسکونتی، فدریکو فلینی، مایکل انجلو آنتونیونی، پائولو پازولینی، فرانچسکو رُزی و جوان‌تر از همه آنان برناردو برتولوچی است. در میان اینان می‌توان گفت که ربرتو روسلینی از همه وفادارتر به مکتب نئورئالیسم ماند. دیگران، چنانکه گفتیم، هر یک از اواسط دهه ۵۰ ببعد سبک ویژه خودرا یافتند و در آن به اوج خلاقیت هنری رسیدند. دایره نفوذ بسیاری از این بزرگان از محدوده ایتالیا فراتر رفته و شماری از سینماگران کشورهای دیگر را تحت تأثیر قرار داده است. اما از نظر وسعت تماشاگران بهمن مقصودلو معتقد است که «از میان بزرگان سینمای ایتالیا تنها برتولوچی توانست سینمایش را جهانی کند و ابعاد تماشاگرانش را وسعت داده و به اقصی نقاط جهان برساند.» در این میان فیلم زیبا و تفکر برانگیز «آخرین امپراطور» (۱۹۸۷) جایگاه ویژه‌ای دارد.

بهمن مقصودلو در کاربرد نظریه خود برای توضیح تحولات بنیادین در بستر تاریخی را که به ظهور سینمای نئورئالیسی و سپس سینماگران مولف، منجر شد، سقوط فاشیسم و آمدن دموکراسی پس از جنگ را دلیل می‌آورد.
شهرت ستارگانی که چندی پیش درگذشتند و نام بردیم تا حد قابل توجهی مدیون نقش‌آفرینی آنها در آثار بزرگان سینما ایتالیا و سینمای نوین آمریکاست. از جمله آلن دلون همراه کلودیا کاردیناله با بازی در آثاربرجسته لوکینو ویسکونتی، مانند «روکو و برادران»،(۱۹۶۰) و «یوزپلنگ»(۱۹۶۳)؛ و آلن دلون با بازی در «کسوف»(۱۹۶۲) مایکل آنجلو آنتونیونی، و کلودیا کاردیناله در فیلم دوران‌ساز «هشت ونیم»(۱۹۶۳) فدریکو فلینی بسیار زود به جایگاه والایی دست یافتند.

نقش‌آفرینی رابرت ردفورد و در فیلم‌هایی سینمای نوین آمریکا از نیمه دهه ۶۰ شروع شد. دایان کیتون بدلیل سنش کمی دیرتر وارد سینما و نقش‌آفرینی در آثار سینمای نوین آمریکا شد. سینمای متفاوت و اندیشمند دهه ۶۰، ۷۰ و ۸۰ آمریکا با نام‌آورانی مانند سیدنی لومت، استانلی کوپریک، سیدنی پولاک، مایک نیکولز، آرتورپن؛ باب رافائلسن، هال اشبی، فرانسیس فورد کاپولا، وودی آلن، مارتین اسکورسیسی و… مشخص می‌شود. درخشش ویژه رابرت ردفورد در چندین فیلم سیدنی پولاک از جمله «این ملک محکوم است»(۱۹۶۶)، «جرمیا جانسون»(۱۹۷۲)، «آن‌سان که بودیم»(۱۹۷۳)، «سه روز کندور»(۱۹۷۵)، «سوارکار الکتریک»(۱۹۷۹) و «بیرون از آفریقا»(۱۹۸۵) بود. دایان کیتون هم با بازی در سه اپیزود پدرخوانده فرانسیس فورد کاپولا و چند فیلم از وودی آلن مانند «انی هال» به شهرت رسید. البته دایان کیتون با بازی در فیلم بسیار متفاوت «سرخ‌ها»(۱۹۸۱)ساخته وارد بیتی در نقش همسر جان رید، خبرنگار چپ‌گرای آمریکایی که شرکت فعال در انقلاب اکتبر روسیه داشت، در فیلمی بسیار متفاوت از جریان اصلی و تجاری سینمای آمریکا نقش‌آفرینی کرد.

در پاسخ به این پرسش که بر اثر تحولات بزرگ تاریخی آیا می‌توان امید داشت که شاهد برآمد سینمای نوین در آینده در کشورهای مختلف باشیم، بهمن مقصودلو بر بستر تاریخی و پیدایش زمینه‌هایی اجتماعی و فرهنگی برآمد موج نو سینمایی مهم تأکید دارد. کما اینکه در نبود این بستر مناسب و متحول آثار متأخر سینماگران برجسته‌ای مانند مانند فرانسیس فورد کاپولا و یا برناردو برتولوچی به پای آثار دوره موج نویی آنها در دهه‌های ۶۰، ۷۰و ۸۰ نمی‌رسد. منظور سه اپیزود پدرخوانده ، «مکالمه» (۱۹۷۴) و «واینک جهنم»(۱۹۷۹) در مورد کاپولا و در مورد برتولوچی «آخرین تانگو در پاریس»(۱۹۷۲) ، «۱۹۰۰»(۱۹۷۶) و «آخرین امپراطور»(۱۹۸۷) . مقصودلو می‌افزاید که بالا رفتن سن هم در این میان می‌تواند تأثیرگذار باشد.

برای اینکه تصویر جامع‌تر از بستری اجتماعی که سینماگران برجسته ایتالیایی در آن دست به خلق آثارشان در آن دوره زده‌اند داشته باشیم بسراغ همکارمان احمد رأفت رفتیم که نیمه ایتالیایی است و بیشتر عمرش را در ایتالیا گذرانده است. او درضمن علاقه خاصی به سینما دارد و با سینماگرانی مانند فلینی و برتولوچی آشنایی داشته و چندبار با آنها مصاحبه کرده‌ است.

احمد رأفت می‌گوید که چند عامل در ظهور سینماگران بزرگ ایتالیایی بدنبال افول سینما نئورئالیسم نقش داشته است. وجود شهر چینه چیتا یا شهر سینمایی که به دستور موسولینی بنا شده است. دیگر وجود مدرسه سینمایی مشهور ـچینه چیتا» است که نسلی از سینماگران با فرهنگ را تربیت کرده است. «چینه چیتا» علاوه بر مکان خلاقیت کارگردان‌ها و ستارگان بزرگ، مکانی برای تربیت و رشد عوامل مختلف سهیم در تولید فیلم از جمله صحنه آرا، دکوراتور و طراح لباس و غیره بوده که در سینماهای کشورهای دیگر هم فعالیت کرده‌اند.

عامل دیگر تسهیلات اختصاص بودجه از طرف یک بانک دولتی با نرخ سود بسیار ناچیز برای تولید فیلم در آن زمان بوده است. این بانک دولتی اکنون خصوصی شده ولی هنوز هم با نرخ پایین‌تربرای فیلمسازی بودجه اختصاص می‌دهد.

عامل مهم دیگری که احمد رأفت بر آن تأکید دارد جایگاه رفیع هنر و هنرمند در ایتالیا به صورت سنتی است. در کسب این جایگاه والای هنرمندان، کلیسا نقش مهمی با دادن سفارش‌های زیاد درزمینه نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری داشته است و سنتی را در ایتالیا بنا نهاده است. توگویی جایگاه والا هنرمند ایتالیایی باید خدشه‌ناپذیر باقی بماند. به دلیل همین جایگاه رفیع هنرمند در ایتالیا در آن دوره طلایی بوده که تهیه‌کنندگان به خودشان اجازه نمی‌دادند در امور هنری تولید فیلم سینماگران بزرگ دخالت کنند. این در حالی است که اغلب فیلم‌های این سینماگران سودی تجاری برای تهیه‌کنندگانشان نداشته است. فلینی در مصابحه با احمد رأفت گفته افتخار می‌کند که هیچ فیلمی نساخته است که درآمد داشته باشد. با این حال، تهیه کنندگان حاضربودند سود حاصله از فروش فیلم‌های تجاریشان را اختصاص به تولید فیلم‌های سینماگران بزرگ ایتالیا کنند که برایشان افتخاری بود.

در نظر هم داشته باشیم که شماری از این کارگردان‌های بزرگ خود از خانواده‌های ثروتمند و اشرافی بودند. از جمله ویسکونتی کنت اشراف‌زاده و آنتونیونی هم از خانواده ثروتمند زمین‌دار بود.

اکنون اما در تمام دنیا سینماگران تحت فشار تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار برای برگشت سرمایه، فروش زیاد و سودآوری فیلم‌هایشان هستند. تهیه‌کنندگان امروزه در امور هنری هم بسیار دخالت می‌کنند. این هم یکی از دلایلی است که فرآیند تولید سینما از خلاقیت به فناوری روی آورده است. این در حالیست که در سینمای هنری ایتالیا در آن دوره از جلوه‌های ویژه به ندرت استفاده می‌شد. و دیگر آنکه در آن زمان خبری از امکانات کامپیوتری نبود.

احمد رأفت معتقد است که امروزه به دلیل حاکمیت سنگین صنعتی شدن و فناوری در سینما است که در محافل روشنفکری از فیلم‌های اصیل سینماگران ایرانی مانند کیارستمی و جعفر پناهی بسیار استقبال می‌شود و مورد توجه قرار می‌گیرند و به عنوان نسیمی تازه تلقی می‌شوند. حضور نئورئالیسم در آثار این دو سینماگر برجسته، بسیار مشهود است.

حال در پایان در پاسخ به اینکه امکان ظهور سینمایی نوین در آینده وجود دارد یا نه، می‌توان گفت که تا تحولات بنیادین در بستر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در کشورهای مختلف رُخ ندهد و مادامی که فشار ضرورت فروش زیاد، برگشت و سودآوری سرمایه سنگین باشد و سینماگران کمک‌های دولتی بدون شرط و شروط دریافت نکنند، انتظار ظهور سینمایی هم‌طراز با آن دوره چندان واقع‌بینانه نمی‌تواند باشد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹ / معدل امتیاز: ۴٫۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=390179