یوسف مصدقی – هوچیگری خانوادهی هاشمی رفسنجانی دربارهی ارجاعِ مجددِ پروندهی مرگ پدرشان به شورایعالی امنیت ملی، همچنین افشاگریِ وکیل خاندان رفسنجانی دربارهی جاسوسی احمدینژاد از آن مرحوم و همزمان انتشارِ بخشی از جلسهی خبرگان رهبری پس از مرگ خمینی که منجر به انتخاب علی خامنهای به رهبری جمهوری اسلامی شد- آن هم به صورت گزارش اختصاصی برای بیبیسی فارسی- نشانههایی از تلاش گسترده برای احیای حکایتِ کهنهی «سردار سازندگی» است.
چند ماه پس از مرگِ علی اکبر رفسنجانی، صاحب این صفحهکلید مقالهای با عنوانِ «مرگ در آب» در وبسایت کیهان لندن منتشر کرد و به تفصیل به این موضوع پرداخت که برخلاف تبلیغاتِ جَوزده و جهتدارِ حاکم بر روزهای نخست پس از مرگِ او، در واقع اتفاق خاصی نیفتاده و مرگ رفسنجانی حادثهی مهمی را در سپهر سیاسی ایران رقم نخواهد زد. لُب مطلب این بود که اکبر رفسنجانی سیاستمداری میانمایه و فاسد بود که در سالهای آخر عمرش عملا تأثیری در تصمیمگیریهای اساسی حکومتی نداشت، در نتیجه، بود و نبودش تغییری معنادار در سرنوشتِ «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» ایجاد نمیکند.
در این یک سال اخیر، هواداران بیجیره و مواجب و همچنین حقوقبگیرانِ خاندانِ رفسنجانی در داخل و خارج کشور، تلاش کردند تا از او چهرهای وَجیهُالمِلّه و محبوب بسازند و فقدان او را تبدیل به سوگی عمومی برای مردمِ «قهرمانپرور»ِ ایران کنند. برخی او را منجیِ ایرانِ جنگزده و معمارِ سازندگی و توسعه نامیدند و عدهای دیگر، او را آزادیخواهی مدافع مردمسالاری و قهرمانی همدل با خواستههای ملت توصیف کردند. اما از آنجایی که شخصیت، منش و کارنامهی اکبر رفسنجانی ظرفیتِ تبدیلِ او به چنین اسطورهای را نداشت، این تلاشهای مذبوحانه به سرعت بیاثر شد.
این دار و دستهی شرافتمند اما از پا ننشستند و همزمان سناریوی جایگزینی روی میز رسانهها و افکار عمومی گذاشتند که خوراک خوبی برای باورمندان به نظریهی توطئه فراهم کرد. این سناریو همانا دامن زدن به شایعهی مرگ مظلومانهی او توسط دژخیمانِ تحت فرمانِ خامنهای است.
طی این یک سال، نحوهی اتصالِ اکبر رفسنجانی به لقاءالله، بیش از هر مسألهای که مربوط به حیات و کارنامهاش بوده باشد موضوعِ شایعه و گمانهزنی قرار گرفته است. البته باید هوشیار بود که اغلبِ شایعات و یاوهگوییها دربارهی مقتولشدن ِ «امیرکبیرِ ثانی» از ناحیه هواداران و نزدیکان او منتشر شده و پشت آنها اغراض شخصی و منافع سیاسی نهفته است.
مضحکترین این شایعات، همسانسازی مرگ او در استخر محافظتشده در تهران با قتل امیرکبیر در حمامِ فینِ کاشان بود. بر اساس این روایت، شیخ اکبر رفسنجانی وقتی توسط دژخیمانِ فرستادهشده از بیت خامنهای از فرمان قتلش مطلع می شود، با «دلی آرام و قلبی مطمئن» پاسدارهای محافظش را مرخص کرده و دوربینهای مدار بستهی استخر را خاموش میکند و سپس اجازه میدهد که مأمورانِ اجرای حکم، به قتلش برسانند! این شبیهسازیِ باسمهای، به قدری از عقل سلیم به دور است که پس از کوتاهمدتی موضوع طنزپردازی و هجو بسیاری از اهل ذوق قرار گرفت و از دایرهی امور جدی خارج شد.
باقی روایتهای جایگزین در باب قتلِ شیخ اکبر، از قبیل مسموم شدن او به وسیله دارو یا مواد رادیواکتیو، به علاوهی ماجرای گم شدنِ وصیتنامهی کذایی او، بیشتر محصول اذهانِ اطرافیان افسرده و پژمردهی اوست که از بازیِ اصلیِ قدرت کنار گذاشته شدهاند. هدف چنین قصهپردازیهایی تلاش برای ماندن در صحنه و گریز از فراموشی است وگرنه در روزگاری که به واسطهی ابزارهای پیچیدهی فناوری اطلاعات، پنهانکاریِ موفق به امری محال تبدیل شده است، هر آدمِ برخوردار از هوشی متوسط هم، چنین روایات سادهانگارانهای را باور نمیکند.
در وضعیت سیاسی فعلی ایران، بیشترِ شبکهی رفسنجانی بهجز خانواده و منسوبان درجهی اول او، جذب تیم حسن روحانی شدهاند و ولینعمت جدیدی دست و پا کردهاند. نفوذ خانوادهی رفسنجانی ظرف یک سال اخیر آنچنان رو به افول گذاشته که دانشگاه آزاد اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام به کلی از آنها پاکسازی شده است و به جز پُستِ نسبتا تشریفاتیِ ریاست شورای شهر تهران، هیچ مقامِ رسمیِ دولتی یا حکومتیِ قابلِ ذکری برای آنها باقی نمانده است. مهدی هاشمی رفسنجانی ظاهرا همچنان مشغول نوشیدن آب خنک در اوین است و فائزه بابت پروندههای جاریاش همچنان میان شعب مختلف دادگاههای عمومی و انقلاب تهران در رفت و آمد است. الباقی خاندان هم با سود اموالِ غارتی و سرمایهگذاری در دبی و تورنتو و… در گوشهای روزگار میگذرانند. چندتایی از این جماعت هم، با یک کاسه ماست لبِ دریا ایستادهاند تا به خیال خود در فرصت مناسب برای تهیهی دوغ اقدامات مقتضی را مبذول دارند.
در چنین احوالی دامن زدن به شایعات دربارهی مرگ رفسنجانی و سوداگری با قصههای هشت مَن نُه شاهیِ مرگِ مظلومانهی او، تلاشی است برای بازگشتِ خاطرهی او به افکار عمومی. هر چند بعید به نظر می رسد که مردمِ جان به لب رسیدهی معترض علاقهای به یادآوریِ خاطرات ناخوشایند دوران حضورِ شیخ اکبر رفسنجانی در سرای قدرت ایران داشته باشند، اما نباید از این نکته غافل شد که هر ماجرایی که افکار عمومی را از اعتراضات جاری در جامعه منحرف کند، مطلوب دستگاه فاسدِ امنیتیِ حکومت است و به همین دلیل هم به آنها میدان میدهد.
با این همه اما، آنچه فارغ از روزمَرّگیها و سیاستزدگیها محل تأمل است، حکومتِ زمان است بر ما آدمیان. علی اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی بسیار زودتر از آنچه به نظر میآمد مشمول مرور زمان شد. ماجرای مرگ و نعشکشیِ او، انگار هیاهوی بسیاری بود برای هیچ.
در یکی از مواریثِ مکتوبِ ما ایرانیان، کتابِ «تاریخ بیهقی» آمده است که: «… این است حسنک و روزگارش و گفتارش… و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت… احمق مردا که دل در این جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند… چون از این فارغ شدند بوسهل و قوم از پایِ دار بازگشتند و حسنک تنها ماند چنانکه تنها آمده بود از شکم مادر.»
مقاله بسیار پرمحتوا با طنزی تلخ بود که واقعیتهای تاریخی را با قلمی شیوا به اثری قابل خواندن تبدیل کرده بود. هرچند مقالهای که آقای تقیزاده نوشته بود و از دستهای پشت پرده و روسها و مواد رادیواکتیو سخن به میان آورده بود، بیشتر باعث خنده و مضحکه بود تا جدی گرفتن مرگ هاشمی رفسنجانی. خوب در دنیای آزاد رسانه چیزی که طرفدار زیاد دارد، ادعاهایی از همین نوع است که توطئه روسها را عامل اصلی مرگ یک مرد هشتاد ساله درک میکند تا کهولت پیریاش را.
با سپاس از کیهان لندن
بازی جدیدی است که دارند راه میندازند. برادر آقای رفسنجانی (که در ریاست صدا و سیما بود) هفته قبل در شروع جنبش دی ماه گفت که این کشتی اگر سوراخ بشود همه با هم غرق میشویم. یعنی این اختلافها را دارند اما در محدوده خودشان.
رفسنجانی بد نبود ولی خوبی هم بیش نمیتوانست باشد.
مرگاش نیز فراموش شد ولی سوگورایاش هنوز پا برجاست. احتمالا یادش رفته بود که غیر از فائزه کسی برای جنازهاش نخواهد گریست.
توطئه
براى خنثا کردن این سرگرمى و طوطئه که از طرف انگلیس تهیه شده در تظاهرات، شعار لعنت به شیخ اکبر اضافه بشود.