[رضا مقصدی]
ازکردستان ِ دلم برای فرزاد کمانگر و یاران به خونخفتهاش که به همراه بیشمارانی دیگر در زمان مسوولیت قضایی آیتالله شاهرودی به خاک افتادند. این شعر در همان زمان نوشته شد.
ای آتشِ گُداخته! ای کُرد!
زیبایی ِ ترانهی جاری!
این شعر را برای تو میگویم.
دیشب شکوه ِ عاطفهات را گریستم.
با جان ِ شاعرانهترین لحظههای تو
تا اوج ِ عاشقانهترین واژه، زیستم.
وقتی که در برابر ِ فریاد ِ بامداد
چشم تو از سپیده، سخن گفت
دیدم چه عاشقانه، چه زیبا
خورشید را به شانهی فردا گذاشتی.
شادابی ِ شقایق ِ عاشق!
این شعر را برای تو میگویم
با یک مداد ِ تلخ ِ تپنده
با یک مداد ِ درد، که میگوید:
از سینهی صمیمی ِ لاهیجان
تا گریهی ستارهی کردستان
تنها
یک
آه
فاصلهست.
ای آتش ِ گُداخته! ای کُرد!
میراثدار ِ شعلهور ِ شور ِ سربلند!
من گیلکم
بوی بهارِنارنج
در لابلای واژهی سبزم چکیده است.
آنسان که در ترانهات ، چشم ِ زمانهام
زیباتر از صدای تو، شعری ندیده است.
بگذار از طراوت ِ سبزینههای چای
در جان ِ بیقرار وُ دل ِ چاک چاک ما
یک شاخه گل، به نام تو بگذاریم
بگذار «عشق» را
در آخر ِ کلام ِ تو بگذاریم
کلن ۲۲ اردیبهشت ۸۹