یوسف مصدقی- میان وقایع گوناگون این چند روز نخست سال جدید، اخبار قهر طبیعت و سیل جاری شده در بیشتر استانهای مملکت، پررنگتر از همهی خبرها خودنمایی میکند. پیشدرآمد این آهنگ هولناک از شمال کشور به گوش رسید و استانهای گلستان و مازندران را در بر گرفت. بارندگیهای کمسابقه همراه با سوء مدیریت- یا به بیان درستتر فقدان مدیریت بحران- آسیبهای هولناکی به ساکنان این دو استان وارد کرد. فارس و خوزستان و بختیاری و کرمانشاه و… هم مشمول قهر طبیعت شدهاند و معلوم نیست که عمق فاجعه در این استانها چقدر است. نکویی سال نو از بهارش پیداست و بعید به نظر میرسد با استمرار اوضاع حاضر، سال پیش رو چندان میمنتاثر باشد.
میان هیاهوی سیل، ماجرای در مرخصی بودن استاندار معزول گلستان، در روزهای نخست بیش از هر ماجرای دیگری به چشم اصحاب خبر آمد و چند روزی موضوع سخن دارندگان تریبون و میکروفون قرار گرفت اما با گسترش دامنهی سیلابها، ماجرای استاندار معزول از مرکز اخبار خارج شد. از قرار معلوم، زمانی که بارندگی هولناک منجر به سیل در روزهای آخر اسفند گذشته تازه آغاز شده بوده، استاندار وقت گلستان برای حل «مشکلات خانوادگی»اش، بار و بندیل سفر بسته و با اذن وزیر کشور، راهی بلاد فرنگ شده بود.
واضح است که عبارت کلی و گنگ «مشکلات خانوادگی» پوششی برای پنهان کردن این واقعیت است که تخم و ترکهی استاندار معزول گلستان، ساکن فرنگ هستند و احتمالا در این ایام نوروز مشتاق دیدار ابوی زحمتکش ولایی و دشت کردن عیدی از ایشان بودهاند. استاندار مخلوع هم که به احتمال قوی، مثل بسیاری از مدیران خدوم و پاکدست فرقهی تبهکار، یا تابعیت دوگانه دارد و یا کارت اقامت دائم یکی از ممالک کافرخیز را برای روز مبادا در جیب مبارکش پنهان کرده، بجای رتق و فتق اموری که بابت آنها از بیتالمال حقوق میگرفته، ترجیح داده تا برای رسیدگی به «مشکلات خانواده» و تجدید قوا، تعطیلات نوروز را در آنجا بگذراند.
طی سالهای اخیر، بهخصوص پس از ماجرای فرار محمودرضا خاوری مدیرعامل مختلس بانک ملی به کانادا، حکایت مدیران دوتابعیتی نظام جمهوری اسلامی از پرده بیرون افتاده و دیگر کمتر کسی از ملت فهیم ایران در این واقعیت شک دارد که بیشینهی اصحاب جان بر کف رهبر جمهوری اسلامی، پول غارت شده از خزانهی مملکت را به سواحل امن بلاد کفر منتقل کردهاند تا ایام بازنشستگی یا روزگار هرج و مرج پس از برافتادن فرقهی تبهکار را در یکی از گریزگاههای مهاجرپذیر عالم طی کنند.
واقعیت این است که اعضای ریز و درشت نظام جمهوری اسلامی، هیچگاه به ایران به چشم وطن نگاه نکردهاند و هیچوقت ایرانزمین را خانهی همیشگی و ابدی خود ندانستهاند. از همین روست که طی این چهل سال سراسر نکبت، تمامی منابع و مواهب سرزمین ایران برای مافیای مذهبی حاکم، حُکم اموال به غنیمت گرفته شده را داشته که باید بنا به سنت غارتگران تا سرحد امکان از آنها بهرهکشی کرد. حال اگر این غنائم، در اثر زیادهروی و افراط نابود شود، چه باک! تبهکاران ریز و درشت این فرقه، در جای جای عالم برای خود و خاندانشان پناهگاه و عمارتهای آنچنانی خریدهاند و نیک میدانند که به مجرد پسشدن هوا، پس از گریز از ایران بلازده، مقام امن و خانهی چند میلیون دلاری و اُتول لوکس آلمانی انتظارشان را میکشد.
چهار دهه حکومت تبهکاران بر ایران، زوال احساس وطندوستی و اندیشهی ملیگرایی را میان بسیاری از شهروندان و اتباع ایران در پی داشته است. مافیای مذهبی جمهوری اسلامی، از همان روز نخست، همزمان با زدودن تعلقات ملی و جایگزینی آنها با باورهای امتگرای شیعی، فرهنگ چپاول منابع عمومی و خصوصی را میان هواخواهانش ترویج کرد. استمرار چهل سالهی حکومت اسلامی، موجب نهادینه شدن فرهنگ غارت در مدیران ارشد و میانی جمهوری اسلامی شد. نتیجهی این نهادینگی اخلاق چپاول این شد که برای این جماعت، «میهن» به هیچ وجه مفهومی آشنا نیست و ایران تنها نام محدودهی جغرافیایی اشغالشدهای است که باید منابعش را چاپید.
پس از گذشت چند روز از شروع قهر طبیعت، آنچه در مورد مقابله با سیلابهای اخیر بیشتر به چشم میآید، ناآمادگی نهادهای کنترل بحران کشور در مواجهه با این بلایا است. اکنون بیش از هر زمان دیگری میشود از این موضوع مطمئن بود که در صورت وقوع یک فاجعهی طبیعی سراسری یا حتی یک زمینلرزهی شدید در پایتخت، هیچ برنامهی کارآمدی برای مدیریت بحران وجود ندارد. تصور چنین وضعیتی، پشت هر صاحب وجدانی را میلرزاند.
حدود دو سال پیش، در میان مناظرههای مضحک بهاصطلاح انتخابات ریاستجمهوری، یکی از کاندیداهای نخودی (مصطفی هاشمیطبا) که هیچ شانسی برای کسب مقام ریاستجمهور نداشت، تنها حرف حساب کل مناظرات کذایی را زد. این آدم که سالها در نظام اسلامی دارای پست و مقامات متنوع بوده و خود شریک بسیاری از تباهیهای فعلی است، در میانهی یکی از مناظرهها، تلویحا اعتراف کرد که نگرش حاکم بر جمهوری اسلامی، یکبارمصرف فرض کردن ایران است. او در ادامه هشدار داد که ایرانزمین در دوران جمهوری اسلامی آنچنان مصرف شده که امکان تجدید بسیاری از منابعش محال است و به این سبب ملت ایران باید منتظر فاجعهای قریبالوقوع باشد.
از چنین چشماندازی، میتوان دریافت که مجموعه سیلهای اخیر در سراسر کشور، به وجهی نمادین، خشم و خروش طبیعت به تاراج رفته و مصرف شدهی ایران را مینمایند؛ طبیعتی که سالها نجیبانه سکوت کرد- تا معادن، جنگلها، کوهها، دشتها، جلگهها، تالابها و دریاچههایش به دست فرقهی تبهکار موعودگرای حاکم و با همدستی بخشی سودجو و حریص از طبقهی متوسط دلالمآب جامعه، تا سرحد نابودی غارت شوند- حال به طغیان آمده است. انگار که این سرزمین خسته از چپاول، با آخرین رمقی که برایش مانده از ساکنان و دلبستگانش کمک میطلبد تا پیش از فرو شدن، او را از کنارهی بحر فنا دور کنند.
بدرستی مینویسید که «واقعیت این است که اعضای ریز و درشت نظام جمهوری اسلامی، هیچگاه به ایران به چشم وطن نگاه نکردهاند و هیچوقت ایرانزمین را خانهی همیشگی و ابدی خود ندانستهاند». ولی این هم یک واقعیت نیست که بیشتر مردم ایران اشغالگران و چپاولگرانشان را مرتب «مسئولین» میخوانند؟ همان مسئولینی که هر چهارسال یکبار انتخابشان میکنند؟
اگر کسی از بحران محیط زیست اطلاع رسانی کنه و خیانت ها و غارتهای آقایان رو بر ملا کنه انگ نفوذی و جاسوس و مفسد فی الارض بهش می چسبونن و از سر راهشون برش میدارن. این حجم از غارت منابع طبیعی بدون اجازه مقامات بالا محاله. و ما مردم ایران تا به چشم خودمون سیل را نبینیم باور نمیکنیم که اون وقتم دیگه دیره دیر
فاجعه دروازه قرآن شیراز ؛ از تقسیم تقصیر کردنها تا طبیعت و بارش را مقصر دانستن
https://www.irankargar.com/%d9%81%d8%a7%d8%ac%d8%b9%d9%87-%d8%af%d8%b1%d9%88%d8%a7%d8%b2%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2-%d8%9b-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d9%82%d8%b3%db%8c%d9%85-%d8%aa%d9%82%d8%b5%db%8c/
تز نواب صفوی تروریست و خمینی قاتل این بود که ما به افراد متخصص نیاز نداریم، ما به افراد مومن نیاز داریم.
جمهوری اسلامی پستها را از افراد متخصص گرفته و به افراد مومن داد
افراد مومن هم دزد و بی کفایت از کار در آمدند
غارت منابع طبیعت و فقدان مدیریت بحران نتیجه این سیاست است
بحرانهای مدیریت نشده آغاز مشروعیت زدایی از رژیم است
فروپاشی رژیم با مشروعیت زدایی شروع میشود