گفتگو با تقی مختار؛ فرخ ساجدی، قربانی مغموم سینمای بعد از انقلاب

- تقی مختار:‌ در تجزیه و تحلیل جامعه‌شناسی آن دوران ازطریق اکثر فیلم‌های ایرانی می‌بینید که طبقات مرفه و ثروتمند درایران همه آدم‌هایی «بد» هستند و طبقات فرودست همه خوبند!

یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸ برابر با ۰۷ آپریل ۲۰۱۹


فیروزه خطیبی (+عکس، ویدئو) خبر از داخل ایران وکوتاه بود: «فرخ ساجدی، بازیگر قدیمی‌ سینما درگذشت.» روز ۲۹ فوریه اتفاق افتاد و خبر، در نشریات خارج از کشور هم هیچ انعکاسی نیافت. ساجدی که هنگام مرگ ۷۶ سال داشت در همین روزهای فروردین ۷۷ ساله می‌شد. او با اولین فیلم مسعود کیمیایی- «بیگانه بیا»– وارد عالم سینما شد و یکی از اولین هنرپیشه‌های تحصیلکرده در رشته بازیگری در میان بازیگران هم‌نسل خودش از جمله بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان بود و شخصیت سینمایی متفاوتی داشت.

نیلوفر و فرخ ساجدی

در آن دوران برای کسانی که همزمان با تماشای فیلم‌های موج نو اروپایی و آمریکایی شاهد آغاز جنبش مشابهی در سینمای ایران بودند، ساجدی بازیگر قابل تأملی بود. شیوه‌های بازیگری او و شخصیت‌های گاه منفی که بازی می‌کرد شباهت‌هایی به جنس بازیگری آنتونی پرکینز- بازیگری که با فیلم معروف «روانی Psycho» از آلفرد هیچکاک به شهرت رسید- داشت. در آن دوران، حتی از صدای دوبلور آنتونی پرکینز برای دوبلاژ صدای ا، که شباهتی نیز به این هنرپیشه آمریکایی داشت، استفاده می‌شد.

تماشای بازی ساجدی در فیلم «پنجره» در کنار بهروز وثوقی و گوگوش در نقش یک شخصیت بالاشهری «شیک»، یا هنرپیشه‌ای که مثل فردین یا بیک ایمانوردی از قشر پایین جامعه نبود، برای طبقه دستچین جامعه، مثل نفس کشیدن در هوایی تازه بود. از این جهت که او هم به هر حال نماینده بخشی از جامعه تهرانی‌های آن زمان بود. بعدها  در آثاری  چون «با هم ولی تنها»، «شیر خفته»، «گل خشخاش» و «پسر زاینده‌رود» می‌بینیم که فرخ ساجدی با اینکه خود را به عنوان یک بازیگر خوب به تثبیت رسانده بود، با همان تیپ مدرن یک جوان خوش‌ سر و وضع شهری به سوی بازی در نقش‌های فرعی و اغلب منفی کشانده می‌شود. بعد از انقلاب هم که این بازیگر مانند صدها هنرمند دیگر کنار گذاشته شد و بقیه عمرخود را با همه عشقی که به بازیگری داشت در گوشه خانه گذراند.

فرخ ساجدی

تقی مختار، سردبیر هفته‌نامه «ایرانیان واشنگتن»، نویسنده و منتقد هنری، کارگردان و بازیگر تئاتر و سینما، که با فیلم «امشب دختری می‌میرد» از مصطفی عالمیان وارد سینما شد و در بیش از ۵۰ سال فعالیت‌ هنری و مطبوعاتی خود با اغلب نشریات مهم و مطرح  دوران پیش از انقلاب  از جمله  مجله هفتگی «ستاره ‌سینما» و ماهنامه «ستاره ‌سینما» و سرویس هنری روزنامه «کیهان» و سرویس ادبی و هنری روزنامه اطلاعات به سردبیری جواد مجابی همکاری داشت، از دوران آغاز فعالیت‌های هنری فرخ ساجدی می‌گوید: «ساجدی در سینمای ایران از آن دسته هنرمندانی بود که  از لحاظ فیزیکی و از لحاظ طرز تفکر و جایگاه طبقاتی‌اش کمی‌ با بازیگران دیگر آن دوران تفاوت داشت. او پسر یک تیمسار بود و از یک خانواده طبقه بالا می‌آمد. قرار بود در ۱۷ یا ۱۸ سالگی  برود و تحصیلاتی در زمینه معماری بکند. ولی در همان سال اول اقامتش در آلمان در فستیوال سینمایی برلین شرکت کرد و متوجه شد که چه ارج و قربی به هنرمندان گذاشته می‌شود  و همانجا به  جلال و شکوه این کار پی برد و بعد هم  بجای معماری و ساختن آسمانخراش به دنبال آموزش بازیگری رفت و در بازگشت به ایران ، قبل از اینکه وارد سینما بشود مدیر تئاتر ۲۵ شهریور یا همان تئاتر معروف به «سنگلج» شد.»

تقی مختار

تئاتر «سنگلج» یکی از نهادهای وابسته به وزارت فرهنگ و هنربود و به گفته‌ی تقی مختار، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر وقت، از کسانی که در خارج تحصیلات هنری خودشان را در رشته‌های مختلف به پایان رسانده بودند بی‌نهایت استقبال می‌کرد: «آقای پهلبد به این افراد امکانات و فرصت برای فعالیت می‌داد و به این صورت بود که فرخ ساجدی در نیمه‌‌ی دهه ۱۳۴۰ به مدیریت تئاتر سنگلج رسید. اما ساجدی دوست داشت در سینما فعالیت داشته باشد. در آن زمان برای بسیاری از جمله خود من  این سؤال پیش آمده بود که اگر او آنطور که خودش می‌گفت و در شرح احوالش هم نوشته شده در آلمان در رشته بازیگری تحصیل کرده بود، پس چرا هرگز در هیچیک از نمایش‌های تئاتری که مدیریت آن را بر عهده داشت شرکت نکرد؟ به نظر من ساجدی  به خاطر همان جایگاه طبقاتی که داشت بیشتر به زرق و برق سینما و اینکه  یک بازیگر در سینما، آدم مشهور و محبوب مردم می‌شود علاقمند بود و دوست داشت در سینما فعالیت کند.  وگرنه کارمند وزرات فرهنگ و هنر و مدیر تئاتر ۲۵ شهریور بود و اگر می‌خواست می‌توانست در تئاترهای آن زمان بازی کند؛ اما این کار را نکرد.  برای همین هم وقتی آقای محمد زریندست از آمریکا به ایران بازگشت و شروع کرد به فیلمسازی، چون او هم تحصیلکرده خارج و آمریکا بود از فرخ ساجدی دعوت کرد که در فیلم «وسوسه شیطان» بازی کند.»

بازیگران اصلی این فیلم البته بهروز وثوقی و پوری بنایی بودند و ساجدی نقش کوچکی در این فیلم ایفا می‌کرد: «فیلم در استودیوی مولن روژ ساخته می‌شد و همزمان مسعود کیمیایی هم قرار شد در آنجا  فیلم «بیگانه بیا» را با شرکت بهروز وثوقی بسازد که در این فیلم از فرخ ساجدی نیز برای ایفای یکی از نقش‌های اصلی استفاده شد. ساجدی همیشه به شرکت در این پروژه  افتخار می‌کرد چرا که فیلمی‌ بود که با پشتیبانی بهروز وثوقی و با بودجه خیلی کوچکی ساخته شده بود.»

https://youtu.be/Ld5DwJxg0Jg

تقی مختار ادامه می‌دهد: «در آن فیلم یک اتفاق جالبی می‌افتد که همین بقیه حیات هنری فرخ ساجدی را رقم می‌زند. فرخ در این فیلم در نقش یک پسر اشراف‌زاده ظاهر می‌شود. خود فیلم هم یک برداشت یا تقلیدی بود از فیلم‌های اروپایی آن زمان. فیلمی‌ که از لحاظ فرم و  محتوا هیچگونه ربطی به فرهنگ ایران نداشت. یعنی روابط اشرافی را نشان می‌داد. حتی مراسم تشییع جنازه در یکی ازصحنه‌های این فیلم به شیوه‌ی اروپایی انجام می‌گیرد. من در آن زمان مجله «فیلم» را منتشر می‌کردم و یکی از اولین کسانی بودم که در نقدی به این نکات اشاره کردم و گفتم که با همه اینها این نشان می‌دهد که کارگردانی با فکری جدید وارد سینمای ما شده و ذوق و سلیقه خاصی دارد. البته فیلم در گیشه شکست خورد چون مردم نمی‌توانستند چنین چیزهایی را بپذیرند. یعنی یک روابط خیلی اروپایی بین افراد در یک داستان با شخصیت‌های ایرانی. و البته دست اندرکاران  از جمله مسعود کیمیایی  و اسفندیار منفردزاده سازنده موسیقی متن فیلم هم خیلی زود متوجه شدند که باید برگردند به طرف فرهنگ ایرانی و داستان‌هایی که با این فرهنگ ارتباط دارد و همین مسئله به ساخته شدن فیلم پر سر و صدای «قیصر» منجر شد.»

نیلوفر و فرخ ساجدی

به گفته‌ی تقی مختار، از همان زمان ایفای نقش در فیلم «بیگانه بیا»، بازی در نقش یک پسر اشرافی، تیپ شخصیتی خاص فرخ ساجدی شد: «بعد از آن ساجدی در همه ۲۲ فیلمی‌که بازی کرده در نقش‌های مکمل و فرعی، نقش یک پسر اعیان‌زاده و از طبقه بالا را بازی می‌کرد. البته فیزیک چهره و بدنی او هم به این نقش‌ها می‌خورد. اما می‌دانیم که بازیگرانی در سینمای آن دوران  ایران به شهرت بالا یا به مقام ستاره می‌رسیدند که بیشتر می‌توانستند هم شکل و شمایل طبقات فرودست جامعه باشند. یعنی هم شکل ظاهری‌شان و هم رفتار و کردارشان می‌بایست به شکل افراد فرودست جامعه شبیه باشد. یک بازیگربه محض اینکه می‌خواست شیک یا کمی‌ مدرن باشد، دیگر با تماشاگر «فیلم فارسی» ارتباط برقرار نمی‌کرد و نه تنها او را به عنوان یک کاراکتر محبوب نمی‌پذیرفتند، بلکه چنانکه سینمای آن دوره ما در کل نشان داده است، او را به عنوان یک آدم «سوسول» و «غربزده» و «فرنگی‌مآب» می‌شناختند. به همین دلیل هم نقش‌هایی که برای این نوع بازیگر نوشته می‌شد نقش‌های اغلب مکمل وگاه حتی  منفی بود.»

تقی مختار می‌گوید جامعه‌شناسی سینمای ایران در آن دوره تاریخی نشان می‌دهد که بخش عظیمی‌ از جامعه و حتی روشنفکران آن زمان ایران از «غربزدگی» انتقاد می‌کردند: «اینها تمام مظاهر تجدد و مدرنیسم را بد می‌دانستند و از سنت‌های ایرانی دفاع و حمایت می‌کردند. در تمام فیلم‌های ایرانی آن زمان، قهرمان‌های واقعی فیلم‌ها، مثل فردین یا بهروزوثوقی و ملک‌مطیعی، همگی از شخصیت‌های قشر فرودست جامعه  با تیپ ظاهری آنها بودند. بازیگری که کت و شلوار می‌پوشید و کراوات می‌زد یا حرف‌های ملایم می‌گفت جایی در آن سینما نداشت.»

گوگوش و فرخ ساجدی

تقی مختار در یک بررسی درباره کارنامه هنری ساجدی می‌گوید: «ساجدی بی‌نهایت به بازیگری علاقه داشت و اصولا عاشق این کار بود و برای این هنر فداکاری‌ها کرد.  اما متاسفانه آنچه دلش می‌خواست انجام دهد، حداقل در آن دوره از سینمای ایران برایش امکان عملی نداشت. اولا از چهره‌ای فریبنده برخوردار نبود و همانطور که گفتم همان فیلم اول– «بیگانه بیا»– ساجدی را برد به رده‌بندی «قشر اعیانزاده» و از آن به بعد هم هر فیلمی‌که در آن یک پسر فرنگ رفته یا یک «ژیگول» توی سناریو وجود داشت را به فرخ ساجدی می‌دادند که بازی کند. حتی دوبلورهایی که جای او صحبت می‌کردند هم با آدم‌هایی که در نقش قهرمان‌های آن زمان حرف می‌زدند فرق داشتند. صداهایی که بیشتر یک حالت غربی یا یک حالت رمانتیک و احساساتی داشت، صدای او بود.»

تقی مختار که خود در فیلم «امشب دختری می‌میرد» با فرخ ساجدی همبازی بود که در آن این بازیگر نقش مکمل و منفی یک جوان پولدار را بازی می‌کرد می‌گوید: «از طریق تجزیه و تحلیل اکثر فیلم‌های ایرانی آن دوران می‌بینید که طبقات مرفه و ثروتمند در ایران همه آدم‌هایی «بد» هستند و طبقات فرودست همه خوب‌اند! همه دیندار و متدین و خدادوست و قهرمان‌اند اما طبقات بالا همه فاسدند! طبعا آن رل‌ها (نقش‌هایی که برای ساجدی نیز در نظر گرفته می‌شد) نمی‌توانست یک هنرپیشه را در میان مردم محبوب کند. می‌توانست هنرپیشه را مشهور کند، که کرده بود، اما محبوب نه! شاید بشود گفت که از فرخ ساجدی در واقع به نوعی «استفاده‌ی ابزاری» شده بود.»

به گفته تقی مختار، شاید به همین دلیل هم ساجدی خیلی علاقمند بود که از این قالب بیرون بیاید و با وجود دشواری‌های زیاد، شخصا سرمایه‌گذاری کرد و فیلمی‌ به نام «زنجیری» با کارگردانی خسرو یحیایی ساخت: «ساجدی در این فیلم  نقش یک دانشجوی رشته فلسفه را بازی می‌کند که بعدها به دلایلی مشکلات روانی پیدا می‌کند. البته در آن زمان هیچکدام از ما دست اندرکارهای سینما نمی‌دانستیم برای ساختن یک فیلم روشنفکرانه حتما لازم نیست که نقش یک فیلسوف را بازی کنیم! اما ساجدی به این فیلم افتخار می‌کرد. متاسفانه فیلم موفقیت مالی یا موقعیت خاصی برای او در سینما به دست نیاورد. در آن زمان شاید عمده شهرت زنده‌یاد ساجدی مدیون یک جنجال چند ساله‌ای بود که بر سر عشق و عاشقی با همسرش نیلوفر بازیگر معروف آن زمان سینمای ایران برپا شد.»

https://youtu.be/pVMFK6l4z84

درپاسخ به این پرسش که چگونه است بازیگرانی چون عزت‌الله انتظامی‌ و علی نصیریان توانستند از مرز انقلاب اسلامی بگذرند و در سینمای جمهوری اسلامی بمانند اما بازیگرانی مثل ساجدی نه، تقی مختار می‌گوید: «اینکه کسانی می‌توانند در شرایط خاصی همچنان به کارشان ادامه بدهند بر می‌گردد به کاراکتر آنها. فرخ ساجدی آدمی‌ نبود که بخواهد خودش را مطرح کند و جلو بیاندازد. او چنین شخصیتی نداشت؛ آدم ساکت و آرامی‌ بود. عشق داشتن به چیزی یک مسئله است ولی اینکه شما بتوانید بروید جلو و حتی در شرایطی برخلاف عقاید و باورهای خودتان رفتار بکنید تا موفق بشوید چیز دیگریست. فرخ در فیلم‌هایی بازی کرده بود که عمدتا فیلم‌های تجارتی و برای بازار بود، اما هیچ لکه‌ای بر نام او نبود. اما بعد از انقلاب، بعضی‌ها از جمله اشخاصی که شما نام بردید توانستند مثل ماهی بلغزند و خودشان را با شرایط وفق بدهند. اما ساجدی فاقد این خصوصیت بود. به نظر من او یکی از قربانیان انقلاب بود. او اگر فرصتی می‌داشت شاید می‌توانست در فیلم‌های بیشتری بازی کند و حتی فیلم‌های خیلی خوبی بسازد یا تهیه کند. اما جامعه قشری‌زده‌ی آنموقع سینما، آلوده‌ی قهرمانان کلیشه‌ای خودش بود.»

تقی مختار ادامه می‌دهد: «موقعیت فرخ ساجدی  شباهت‌هایی هم به ایرج قادری  داشت. قادری نیز تحصیلات مهندسی داشت و آدم امروزی و خیلی مدرنی بود و در اوایل ورود به سینما هم چند فیلم کت و شلواری و شیک با کارگردان‌‌هایی که تازه از اروپا برگشته بودند از جمله مهندس میرصمدزاده بازی کرده بود. اما متوجه شد که جامعه نمی‌پذیرد چرا که  قهرمان فکلی نمی‌خواست. قهرمان لات و بزن‌بهادر می‌خواست!  البته قادری توانایی آن را داشت که خشن‌تر بازی کند؛ ساجدی نه! قادری زیبایی‌هایش را با خراش گذاشتن روی سینه‌اش خراب کرد، لباس‌های درب و داغون پوشید و حرف‌های جاهلی زد و بالاخره توانست برای خودش در آن سینما و تماشاگرانش جایی پیدا کند.»

فرخ ساجدی و لیلا فروهر در فیلم «تشنه‌ها»

تقی مختار در پایان گفتگو با کیهان لندن درباره فرخ ساجدی، هنرپیشه‌ی مغموم و تنهای «فیلم فارسی» می‌گوید: «این مسئله خیلی جدی است. یعنی باید توجه کنید که در اینجا مسئله بر سر سینما نیست بلکه فراتر از آن و بر سر فرهنگی است که پشت این سینما خوابیده و ما با آن مواجه هستیم. متاسفانه کسانی چون فرخ ساجدی به نظرمی‌رسد که مال آن دوره و مال آن سینما نبودند. ما قهرمان‌های منفی دیگری از جمله «جلال» را هم در سینما داشتیم که بعد از «قیصر» در اغلب فیلم‌های فارسی نقش منفی بازی می‌کند. اما اوهم یک «مرد بد» پایین‌شهری است. یک «مرد بد» لات و لوت است. فرخ ساجدی درواقع قربانی مغموم و تنهای سینمایی است که در آن دوره تمام توجه‌اش به امامزاده و سقاخانه و کافه  و لاله‌زار و زد و خوردهای پایین‌شهری و از این حرف‌ها بود. اصولا قهرمانی که می‌خواست کمی مؤدب و بافرهنگ باشد یا حرف‌های تمیز بزند زیاد برایش جالب نبود.»

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۳ / معدل امتیاز: ۲٫۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=151424

2 دیدگاه‌

  1. ناشناس

    درسن دبستان، کلاس سوم و چهارم و … با دوستان سینما می رفتیم و به فبلم ها نمره می دادم از صفر تا بیست! کاری بچگانه بود و شاید ۵۵ سال بود که از دفترچه بی خبر بودم تا این که امروز پسرم دفترچه را نشانم داد. جالب بود که بیشتر فیلم های ایرانی را نمره خیلی کم داده بودم (شرمنده از فردین عزیز و بقیه) ولی فیلم های خارجی را نمره خیلی بالاتر داده بودم. واقعاً شرمنده شدم.

  2. ناشناس

    کاش برگردیم به همون روزها. همان فیلمفارسی های نازل، به فیلمهای تبلیغاتی جمهوری تبهکار شرف دارند.

Comments are closed.