فیروزه خطیبی (+عکس، ویدئو) در خاطرات منتشر نشده پرویز خطیبی از قول سیدعلی خان نصر مدیر و موسس اولین مدرسه هنرپیشگی در ایران آمده است که «اوایل که ما عضو دولت و کارمند پست و تلگراف بودیم، اگر شب تئاتر داشتیم باید دو سه هفتهای مرخصی بگیریم و اداره نرویم چون کارمندها به ما غر میزدند که: «آقا حالا تو شدی مطرب و روی صحنه میروی؟” به هر حال این غرولندها میشنیدیم ولی حالیمان نبود و به کار خود ادامه میدادیم…»
زمانی بود که یک نوازنده جرأت نداشت سازش را از خانه بیرون بیاورد و آن را در چادری میپیچید و به صورت بقچه حمام در میآورد و میرفت سر کار خود و یا جایی که میبایست میرفت. تئاتر هم دست کمی از آن نداشت. تئاتر هم به همان اندازه بدنام بود!
در سال ۱۳۱۸ که هنرستان هنرپیشگی تاسیس شد و تعدادی جوان به آن راه یافتند، سیدعلی خان نصر هم به معاونت همان اداره پست و تلگراف رسیده بود و ریاست هنرستان را بر عهده داشت و به همین جهت شأن و مقام این کار کمی بالا آمد.
خطیبی که در آن زمان جزو هیات تحریریه روزنامه «توفیق» بود و چندی بعد در ۱۷ سالگی به سردبیری همان روزنامه هم رسید در خاطراتش مینویسد: «من خوب به یاد دارم مجید محسنی که با هم از کلاس دوم تا ششم ابتدایی همکلاس بودیم و گاهی هم در مدرسه نمایشهایی روی صحنه میآوردیم، موقعی که هنرستان هنرپیشگی تاسیس شد با من درد دل میکرد. مجید که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود و سید هم بود میگفت: «من کار بازیگری را دوست دارم ولی میترسم اگر بروم و در هنرستان هنرپیشگی اسم بنویسم خانواده مرا طرد کند.» من به او گفتم حالا چه لزومیدارد که تو بگویی دارم میروم هنرستان هنرپیشگی؟ بگو شبها کاری پیدا کردهام که کار الکتریکی است در خیابان سپه، میروم آنجا کار کنم. بعد هم ساعت ۱۱ یا ۱۲ که خانه میروی بگو سر کار بودهام. او گفت فکر خوبی است و همین کار را کرد.»
«دو سالی گذشت و مجید دیپلم خود را از هنرستان هنرپیشگی گرفت. تئاتر «دهقان» تاسیس شده بود و میبایستی از بچههای فارغالتحصیل مدرسه در صحنه استفاده کند. اولین بار که نام مجید محسنی در تئاتر اعلام شد، قوم و خویشهای او که اهل تئاتر نبودند نمیدانستند این همان مجید است و او کم کم شروع کرد به پیشپرده خواندن. زمان جنگ بود و حکومت نظامی. مجید اولین تصنیف فکاهی من به نام «دیشب تو لالهزار» را که روی موزیک فرنگی «فوکستروت» گذاشته شده بود برای اولین بار روی صحنه خواند و با همین شعر معروف شد.»
«کار به جایی کشید که واقعا زمانی بود که پیش پرده را مردم بیشتر برایش ارزش قائل بودند تا خود نمایشنامه را. اگر جایی تئاتری بود ولی پیشپرده نبود مردم خیلی نمیآمدند یعنی کم میآمدند. به یاد دارم بعد از سقوط پیشهوری معروف من دو شعر در مورد او و غلام یحیی نوشتم که رل پیشهوری را عزتالله انتظامی بازی میکرد و با گریم خودش را به شکل او درآورده بود و مرتضی احمدی هم شده بود یحیی غلام دانشیان. در آن زمان برای دیدن این دو پیشپرده مردم از شیراز و اصفهان و رشت میآمدند. یعنی ماهها و ماهها بعد از سقوط پیشهوری این پیشپرده اجرا میشد.»
پیشپرده خوانی در مدت کوتاهی وسیلهای برای معروفیت بسیاری از هنرمندان آن زمان از جمله جمشید شیبانی، حمید قنبری، نصرت کریمی و مرتضی احمدی شد. بعدها در دوران برنامههای صبح جمعه به نام «شما و رادیو» هم هنرپیشههایی چون اکبر مشکین، علی تابش و عزتالله مقبلی در رادیو، اشعار کمدی پرویز خطیبی را به همان روال پیشپردههای محبوب اجرا میکردند.
آغاز کارپیش پرده خوانی
پرویز خطیبی مینویسد «کار پیشپرده خوانی را من باب کردم.»
«احمد دهقان یک روز به من گفت: ما در فاصله نمایشنامههای سه پردهای دو تا ده– پانزده دقیقه آنتراکت داریم و دکور باید عوض کنیم. وقت میگیرد و مردم خسته میشوند. ارکستر هم که بنوازد زیاد باب طبع مردم نیست. میشود یک سرگرمی برای مردم درست کنیم که کسی بیاید و چیزهایی را عنوان کند تا مردم سرگرم بشوند؟»
با اینهمه کار پیشپردهخوانی به صورت دیگری از سالها قبل سابقه داشت. خطیبی مینویسد: «در سالهای قبل از دهه ۱۳۱۰ که من بچه بودم و تئاتر «مشدی عباد» را میدیدم، نظم و ترتیبی در کار تئاتر نبود. گاه در فاصله پرده اول و دوم، سه ربع، یک ساعت یا حتی بیشتر طول میکشید تا دکور عوض کنند. ما به خانه میرفتیم، شام میخوردیم و برمیگشتیم و هنوز پرده دوم شروع نشده بود و هنوز از پشت صحنه صدای تهیه و تدارک دکور میآمد.»
«در آن زمان مردی به نام نبیزاده از اولین کسانی بود که صدا، بخصوص صدای پرندگان را تقلید میکرد و صدای اسب و الاغ و حیوانات را در میآورد و به اسم «آقای طیوری» معروف شده بود. در سالهای قبل از تولد من (۱۳۰۲) او درمحافل درباری و مجالس رجال آن زمان برنامه اجرا میکرد. گاهی هم در کنسرتهای گراندهتل و مثلا وقتی که قمرالملوک وزیری میخواند او وسط کنسرت شوخی میکرد و برنامه اجرا میکرد. گاه صدای ارّه کردن یک درخت تنومند را تقلید میکرد که از شروع کار اره تا لحظهای که درخت میافتد به قدری ماهرانه این تقلید را انجام میداد که غیرقابل باوربود.»
«بعد به یاد دارم در یکی از تئاترهای معزالدیوان فکری، نبیزاده که نواختن ویولن را هم میدانست در فاصله برنامه، آهنگی را که خودش ساخته بود به عنوان پیشپرده اجرا کرد و موضوع آن هم در مورد همسرش بود. این مسئله از همان زمان در ذهن من باقی ماند. وقتی احمد دهقان به من پیشنهاد تهیه پیشپرده را داد به او گفتم بهتر است از برنامههای موزیکال استفاده کنیم و دهقان هم پیشنهاد مرا پذیرفت و پرسید: «چگونه؟» گفتم: «مسائل اجتماعی مردم را مطرح میکنیم.»
محمود رجاء معاون اداره رادیو در خرداد ۱۳۲۵ درباره پرویز خطیبی نوشت: «پرویز خطیی در اغلب تصنیفهای خود به خائنین و مسببین بدبختی ملت و مملکت حمله کرده و بر ضد ظلم و جور طبقه حاکم و وکلای تحمیلی و ارتجاع مبارزه میکند. اهمیت تصنیفهای او در این است که نشان میدهد او به سهم خود یک روانشناس است که در روحیه افراد اجتماع را مطالعه کرده و از نقاط ضعف جامعه با وضع دلچسبی انتقاد میکند و به این جهت تصنیفها و اشعار او گذشته از جنبههای فکاهی دارای جنبههای سیاسی و حاوی نکات مهم اجتماعی نیز میباشد…»
پیشپرده یا طرح مسائل مردم در فرم تئاتری و موزیکال
موفقیت پیش پرده «دیشب تو لالهزار» و مجید محسنی در زمان جنگ جهانی دوم، نه تنها پیشپردهخوانهای دیگری چون عزتالله انتظامی، مرتضی احمدی و نصرت کریمی، حمید قنبری و جمشید شیبانی را توی کار آورد بلکه سرآغازی بود برای تمرکز بر روی ساختن پیشپردههای انتقادی– اجتماعی تند درباره نبودن قماش، نبودن قند و شکر و حتی راجع به هجوم متفقین به ایران که مشکلات زیادی برای مردم ایجاد کرده بود:
«خوب به خاطردارم. درسال ۱۳۲۵ کارگرهای شرکت نفت درخوزستان دست به اعتصاب بزرگی زده بودند. حزب توده جماعتی را به آنجا فرستاده بود تا آن اعتصاب را اداره کنند. من که بعدها روزنامه فکاهی– سیاسی «حاجی بابا» را به طرفداری از مصدق و نهضت ملی شدن نفت منتشر میکردم البته هیچگاه به عضویت حزب توده در نیامدم اما دوستان زیادی از جمله هنرمندان تئاتر و نویسندههای مطرح آن زمان و غیره در میان اعضای این حزب داشتم. در همان روزها حسین خیرخواه از بازیگران تئاتر و از همکاران [عبدالحسین] نوشین به من گفت: «شما هم بیایید با ما برویم آبادان.» نصرت کریمی هم با ما بود. وقتی به آنجا رسیدیم دیدیم تمام کارگرها چهارزانو روی زمین نشسته و در حال اعتصاب، سطح زمین را پوشانده بودند. خیرخواه پشت میکروفن رفت و شروع کرد به نطق کردن و حمله شدیدی به شرکت نفت کرد و گفت: «ای مردم این خوراکی را که به شما میدهند خوراک یک سگ انگلیسی هم نیست!» که ناگهان اعتصاب شدت گرفت. خیرخواه گفت: «ای بابا این تازه اول کار است. ما میخواهیم فردا شب تئاتر بگذاریم. یک پیشپرده در مورد همین استعمار کارگرها به وسیله دولت انگلیس باید بسازیم.»
«من همان شب یک پیشپرده ساختم که فرداشب نصرت کریمی آن را خواند. موضوع پیشپرده هم این بود که این آبهای کارون را که میبینید کوسه دارد ولی یک کوسه گندهتری آنطرفتر خوابیده که همین شرکت نفت انگلیسه و به کوسهها میگویند «صاحب» (چون در جنوب ایران هم به انگلیسها میگفتند «صاحب» که برگردان این شعر این بود که : «اگر صاحب تویی، صاحب تویی، میخوام نباشی…»
«کارگرهای شرکت نفت با این ترانه دم گرفتند. سالن داشت منفجر میشد. به یاد دارم در آن زمان مصطفی فاتح که همهکاره شرکت نفت بود آمد و دست به دامان من شد و گفت: «آقا اگر یکبار دیگر این شعر را بخوانید اینجا (باشگاه شرکت نفت) را به آتش میکشند» و خیرخواه گفت: «خیر. ما خرابکاری نمیکنیم ولی آنچه که بر ضد انگلیسها باید بگوییم را میگوییم.»
«باید بگویم این پیشپرده در آنجا چنان نقشی بازی کرد که به قول خیرخواه میگفت: «اگر دوتا دیگر هم میساختیم همان روزها انگلیسها را بیرون کرده بودیم!»… ما با این کارمان واقعا روی کارگرها تاثیر گذاشته بودیم و درد دل آنها را میگفتیم. اصولا حسن این نوع شعرهای فکاهی– سیاسی– اجتماعی این بود که برای اولین بار از زبان و دیدگاه مردم، درد دلشان را منعکس میکردیم. یا به سادگی جنبههای عقبماندگیها را در باورهای خرافی مردم به نمایش میگذاشتیم.»
پیشپرده دعانویس که توسط پرویز خطیبی و مرتضی احمدی در دهه ۴۰ خورشیدی با ارکستر رادیو ایران بازسازی و از رادیو پخش شد:
https://youtu.be/zPLNmXWqwss
«من برای ساختن این شعرها با مردم کوچه و بازار تماس داشتم. توی قهوهخانهها میرفتم. توی کافه رستورانهای خیلی سطح پایین میرفتم. با شوفرهای اتوبوس، با درشکهچی و هر تیپ آدمیکه فکر کنید تماس داشتم و همیشه از تمام طبقات مختلف شعر میساختم. شوفر تاکسی، بنا، عطار، کارگر، نجار…»
«مثلا من شعری دارم در مورد آهنگرها که در برنامه کارگران رادیو پخش شد. وزارت کار کسی را مسئول این برنامه کرده بود به نام عبدالله عاطفی. من و هنرمندان تئاتر گاهی آنجا نمایشنامه اجرا میکردیم و گاهی هم شعرهای فکاهی باب دل کارگران! با اینکه برنامه تحت کنترل دولت و زیر نفوذ وزارت کار بود، گاهی حرفهایی میزدیم که میگفتند اینها منظورهایی دارند و چیزهایی میگویند. جواب من این بود که مگر شما نمیگویید وزارت کار و طرفدار کارگر و حقوق او هستید؟ حرف ما هم حرف یک آهنگر است. و خلاصه دردسرهایی داشتیم. حتی چند بار پیشپردهخوانها از جمله عزتالله انتظامی روی صحنه حین اجرای برنامه از پاسبانها چک خوردند یا حتی دستگیر و برای مدتی زندانی شدند.»
پرویز خطیبی در مقدمه کتاب «مجموعه تصنیفهای فکاهی» چاپ ۱۳۲۵ مینویسد: «تنها تشویق و ترغیب شنوندگان تصنیفها مرا وادار کرده است که روز به روز در این خدمت اجتماعی بیشتر مجاهدت کنم و در حالی که اینگونه خدمات بجز طعنه و کنایه از جانب کوتهنظران و آنهایی که فقط و فقط پایبند حرص و طمع و جهل و خودخواهی هستند نصیبم نمیشود با حربه شوخی در مقابل دیو پلید ارتجاع و خرافات و عواملی که دشمن نوع بشر هستند عرض اندام نمایم. در حقیقت توهین و تحقیر و کارشکنیهای پی در پی بعضی افراد، تنها مشوق من در این محیط نامساعد بوده است. با وجود این تنها یک هدف دارم و آن اینکه با ارادهای خللناپذیر هنر و صنعت خویش را دنبال نمایم.»
خطیبی همچنین مینویسد: «من صدای مردم کوچه و بازار شدم. نه تودهای بودهام و نه کمونیست. عدهای نمیتوانند بفهمند که کار نویسنده اصلا انتقاد کردن است. یعنی برخلاف جهت آب شنا میکند. این طبعا نوعی چپروی است و در چپروی هم آدم حتما که نبایست وابستگی داشته باشد به جایی. کما اینکه من هیچوقت نداشتم. من با اینکه بهترین دوستانم از جمله صادق هدایت و اکبر مشکین در حزب توده بودند هرگز عضو این حزب یا هیچ حزب دیگری نشدم. در زمانی که شاه حزب رستاخیز را درست کرد به من گفتند اگر اسمت را در این حزب ننویسی حقوق این برج تو را نمیدهند. همین آقای حمید قنبری این مسئله را خاطرنشان کرد. گفتم: «ما نمینویسیم ببینیم چطوری نمیدهند.» چند روز بعد به آمریکا به دیدن خانوادهام آمدم و بعد از ۲۰ روز به ایران برگشتم و حقوقم را هم گرفتم و هیچ اتفاقی هم نیافتاد!
در همان زمان یکی از کارمندان عالیرتبه رادیو تلویزیون به من گفت: «مثل اینکه شما در حزب رستاخیر اسم ننوشتهاید. گفتم من مدتهاست آدم سیاسی دیگر نیستم! من اگر آدمیبودم که به حزببازی اعتقاد داشت، یقین بدانید که عضو حزب توده میشدم. چون از نظر تشکیلاتی حزب خوبی بود و به این مسئله هم کار ندارم که خائن بودند یا هر چیز دیگر. چرا که معتقدم اگر کسی بخواهد قلم خود را روی کاغذ بگذارد و انتقاد بکند باید وابستگی به هیچ حزب و دستهای نداشته باشد. چون اگر غیر از این باشد تا میخواهد قلم بزند باید بگوید چون عضو این گروه هستم پس نمیتوانم از آن انتقاد کنم.»
پیش پرده یک قطعه انتقادی – فکاهی بود که معمولاً قبل از شروع نمایش اصلی و قبل از باز شدن پرده نمایش خوانده میشد و نه قبل از هرپرده نمایش. ضمناً دریغا که در میان نام پیش پرده خوانهای مشهور اسم « اصغر تفکری» از قلم افتاده است.
همه با هم برای شکوفایی هنر و اجتماع و اقتصاد ایران از شاهنشاه آریامهر رضا شاه دوم حمایت کنید.
برویز خطیبی یک نابغه بود همین که در هفده سالگی مدیر هییت تحریریه روزنامه شد و بدون وابستگی به هیچ گروهی سیاسی و حتی فشارهای مذهبیون و دولت ولی باز هم کار خود را با نمایشنامه نویسی و پیش پرده نویسی که تاثیر گذار در همه. مردم حتی طبقه کارگرو مردم عامی بود ، ادامه داد درود بر پرویز خطیبی .
ما در این برهه از زمان به فردی مثل او نیاز داریم که به مردم باکارهای هنری خود اگاهی بدهند نه با کارهای به اصطلاح هنری خود! که هیچ پیامی در ان اثار نیست
و بعد با راه انداختن ساسی مانکن ها خوشحال کار انقلابی می دانند او قول و وعید دادن مردم که یکی میاد که برای شما دموکراسی وارد میکند !!! افسسسوس