یوسف مصدقی- چند روزی از قتل میترا استاد گذشته است و انگار این ماجرای خونبار، به تدریج جذابیتش را برای ولگردان فضای مجازی و نوحهخوانهای فصلیِ رسانههای دیداری و شنیداری از دست داده است. احتمالا خونِ دَلَمه شده بر کف و دیوارهای حمام آپارتمان محل قتل شسته شده و صاحبخانه برای آیندهی مِلکاش مشغول تصمیمگیری است. جسد میترا استاد مراحل اولیه تجزیه را زیر خاک بهشت سکینه کرج میگذراند و محمدعلی نجفی قاتل او، با سه مورد اتهام در کیفرخواست، در جایی امن منتظر شروع محاکمه است. از شواهد و قرائن پیداست که بازپرس و دادستان پرونده، بنا به دستور مافوق، به این جمعبندی رسیدهاند که این ماجرا باید در حد یک قتل خانوادگی رفع و رجوع شود. خانواده مقتول هم جسته و گریخته همین نظر را منتشر کردهاند و همزمان از قول اولیای دم نقل شده که خواهان قصاص قاتل هستند.
اینکه عاقبت محمدعلی نجفی چه خواهد شد، اهمیت چندانی ندارد. او تبهکاری است از جنس باقی اعضای فرقهی تبهکار اشغالگر ایران که اینک، سابقهی سیاهش به زیور قتل عمد همسر دومش هم آراسته شده است. از این به بعد، او حکم بیمار طاعونزدهای را دارد که حتی نزدیکترین رفقایش هم از ترس سرایت بیماری، نزدیکش نخواهند شد. دلسوزی و ترحم در حق چنین جنایتکاری، نه تنها بیوجه است بلکه توهین به قربانیان متنوع و بیشمار تاریخ جمهوری اسلامی است. محمدعلی نجفی چه قصاص بشود و چه از اعدام شدن بگریزد، از نظر سیاسی مرده است و بود و نبودش فرقی در آیندهی جمهوری اسلامی ایجاد نخواهد کرد.
ماجرای قتل میترا استاد و حواشی زرد مربوط به آن اما حداقل سه نکته را برای بینندهی هوشیار روشن کرد:
یکم) دستگاه عریض و طویل پلیس و به ویژه ادارهی آگاهی، به شکل خطرناکی بی در و پیکر است. در ماجرای مورد بحث، تحقیقات اولیه به قدری افتضاح انجام شد که وقتی متهم با پای خودش به ادارهی آگاهی در خیابان شاپور وارد شد، ریاست آگاهی چنان گیج و غافل بود که از قاتلِ معترف، مثل شخصیتی مملکتی پذیرایی کرد و در میانه ماه رمضان و پیش از افطار از آبدارخانه برایش سفارش چای داد. حضور دوربین «صدا و سیما» و مضحکهی شمردن فشنگهای آلت قتاله توسط خبرنگار این رسانهی بدنام هم گندکاری ریاست آگاهی را تکمیل کرد. وقایع روز اول تحقیقات نشان دادکه پلیس نه تنها از انجام وظایف ذاتیاش عاجز است بلکه حتی امکان مدیریت تحقیقات یک پرونده قتل را هم ندارد. اینکه در موضوعی تخصصی چون تحقیقات جنایی و پلیس علمی، ارگان اصلی مسئول، اینقدر باری به هر جهت و افتضاح عمل کرده، فارغ از حواشی سیاسی، فاجعهای اداری است. با این اوصاف، بطور کلی چگونه میتوان به نتایج تحقیقات چنین افراد ولنگار و بیمسئولیتی، ذرّهای اطمینان کرد؟
دوم) قتل میترا استاد باعث شد که بسیاری از مقامات سابق و لاحق فرقهی تبهکار، به وجود پرستوهای خبرچین و طعمههای جنسی وابسته به دستگاههای امنیتی کشور، اذعان کنند. بیشتر این مقاماتِ شُلتنبان که خود آلوده به انواع مفاسد بوده و هستند، فرصت را غنیمت شمرده و به بهانهی شایعات پیرامون رابطهی قاتل و مقتول، از هیچ کوششی در بیحیثیت کردن قربانی و توجیه عمل شنیع قاتل مضایقه نکردند. در این میان، استمرارطلبان/ اصلاحطلبان سنگ تمام گذاشتند و انواع توجیهات و مراثی ممکن را برای تبرئهی محمدعلی نجفی به هم بافتند. بیشتر زنان به ظاهر فمینیست و برابریخواه این جماعت هم، طی مدتی که از قتل گذشته، خفقان گرفتهاند و هیچ سخنی در مذمت زنکُشی شهردار اسبق تهران به زبان نیاوردهاند. ریاکاری متعفن اصلاحطلبان، هر چند پدیدهای تازه نیست اما ابعاد هولناک آن در ماجرای قتل میترا استاد بیش از پیش روشن شد.
سوم) بسیاری از به اصطلاح روشنفکران هم در ماجرای این قتل فجیع، سرشت مردسالار خود را از پرده بیرون انداختند و به بهانهی رسوا کردنِ دستگاه امنیتی- اطلاعاتی جمهوری اسلامی، مقتول را طعمه جنسی فرض کرده و انواع توهینهای جنسیتی را حواله او کردند. برخی از اصحاب قلم هم با ذکر اینکه نجفی را انسانی آرام و معقول میشناختهاند و بعید است که ریاضیخواندهی تحصیلکرده در امآیتی، بیدلیل همسر دومش را کشته باشد، یاوه و مهمل فراوان در همدلی با قاتل نوشتند. برخی از این جماعت تا آنجا پیش رفتند که قلم را بر حال نجفی گریاندند و تلویحا یا به تصریح به مقتول تاختند. این قلم به مزدان، چنین حکم دادند که عامل همهی این رنجها و عقلباختگیها، عشق پیرانهسرِ وزیر اسبق آموزش و پرورش (بخوانید گول خوردن قاتل مقابل مکر زنانهی قربانی) بوده و در نتیجه، با این توجیه جای قربانی و جلادش را عوض کردند. این جماعت دانسته یا ندانسته، با حمایت از نجفی و تخطئهی میترا استاد، آب به آسیاب حکومت زنستیز جمهوری اسلامی ریختند.
از این سه نکته که بگذریم، باقی حرفهای خالهزنکی و داییمردکی که پیرامون قاتل و مقتول در رسانهها و فضای مجازی گفته شدند، هیچ کارکردی جز تلاش برای جذب مخاطب و ازدیاد کلیک یا منفعتجوییهای شخصی و تسویهحسابهای جناحی نداشتند.
شخصیت میترا استاد هر چه که بود- چه پرستوی امنیتی، چه خوبرویی منفعتطلب، چه آدمی سودایی و نامتعادل و چه انسانی بیگناه و فریبخورده– تغییری در وضعیت فعلی او نمیدهد. میترا استاد یک قربانی است. او میتواند قربانی توأمان توطئهای امنیتی و خشونت خانگی باشد. او مثل بسیاری دیگر، قربانیِ روابط قدرت در مافیای حاکم بر ایران است. چون نیک بنگریم، او در این روابط قدرت همه جا دست پایین را داشته و تنها برای بقایش مبارزه میکرده است. حتی اگر بنا را بر قضاوتهای باسمهای اخلاقی بگذاریم و آنچه بر سر میترا استاد آمد را ناشی از تصمیمات اشتباه یا جاهطلبیهای سطحیاش بدانیم، باز هم او مقتول یک پرونده قتل است که طرف دیگرش انسانی بارها قدرتمندتر از اوست. حتی در سطحیترین قضاوتهای اخلاقی هم، قربانی خشونت هیچگاه محکومیتی همسطح با خشونتگر صاحب قدرت ندارد.
هر چند این واقعیتی تلخ است ولی از بیانش گزیری نیست که در این چهار دههی سراسر نکبت حکومت اسلامی، هزاران انسان بیگناه عاقبتی هولناک و جگرسوز اما بیحاصل داشتند و از رنج آنها تغییری مثبت در جامعه ایران پدیدار نشد. سهل است که بیشینهی نفوس مملکت، خود را عامدانه از آنهمه تراژدی، بیاطلاع نگه داشتهاند تا دچار وجداندرد عمومی نشوند و آسودهخاطر به زندگی رمهوار خود ادامه دهند. اکنون همگی آن قربانیان، به قول خیام: «با هفت هزار سالگان سر به سر» شدهاند. بسیاری از جانیان و قاتلان این چهار دهه هم طی سالهای اخیر، «با دلی آرام و قلبی مطمئن» پس از بهرهمندی از مواهب و لذات این دنیایی، روانهی خاک شدهاند بدون آنکه عدالت دربارهی آنها اجرا شود. این بار باید از قول ایرجمیرزا نقل کرد که:
از این همه کُشتگان نگردید
یک مو ز زِهار چرخ کَنده!
سالها پیش، در اوایل دهه هفتاد خورشیدی، ابوالفضل زرویی نصرآباد متخلص به ملانصرالدین، در هفتهنامه «گلآقا» مجموعه نقیضههایی(parody) به سیاق تذکرهالاولیای عطار مینوشت و اولیای امور و اهالی سیاست آن دوران را، بنا به منش صاحبامتیاز مجله (کیومرث صابری فومنی) چاپلوسانه مینواخت. او ذکر مربوط به محمدعلی نجفی را چنین شروع کرده بود: «آن شیفتهی علم، آن خزانهی حِلم، آن کمال بزرگی، آن نهایت سترگی، آن اهل اصطلاح، آن جَسته از مهابت استیضاح، آن سرگشتهی وادی بیطرفی، محمدعلی نجفی، دکترای از آمریکا [داشت] و از نوابیغ علم «ارثماطیق» [علم حساب] بود.»
در اینکه محمدعلی نجفی از «نوابیغ» فرقهی تبهکار است شکی نیست ولی او با به گلوله بستنِ همسر دومش نشان داد که هر چه بوده، هیچگاه خزانهی حِلم* نبوده است.
*حلم واژهای عربی است که برابرهای فارسی آن عبارتند از: بردباری، شکیبایی، نرمش و آهستگی. در اصطلاحات علم اخلاق، حلم زیرمجموعهی «شجاعت» طبقهبندی میشود چنانکه شمسالدین آملی در کتاب «نفائس الفنون فی عرایس العیون» آورده: « نوع پنجم از انواع تحت جنس شجاعت، حلم است و آن عبارت است از آنکه نفس را طمأنینتی حاصل شود که غضب به آسانی تحریک او نتواند کرد و اگر مکروهی بدو رسید در شغب نیاید.»
کدام نادانی برای اولین بار نام زیبای پرستو را اینچنین نا بجا بکار برد معلوم نیست ولی نه او و نه تکرار کنندگانش هیچ اندیشیده اند که کجای رفتار و خصلت های پرنده ای به نام پرستو به چنین داستانی نزدیک است؟ طبق معمول هم یک نام ایرانی باید فدای داستانهای جنسی مشتی آدم مذهبی شود و نه یک نام اسلامی.
روشنفکرنمایان رژیم را بشناسیم
زیبا کلام. جلایی پور. یوسف اباذری. مصطفی ملکیان. عبدالکریم سروش. موسویان. مهاجرانی…
عکس
آقای پوتین با مدیران خبرگزاریهای بینالمللی صحبت میکرد
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، گفته است که این کشور با سازمان کشورهای تولیدکننده نفت، اوپک، نظر مشترکی درباره این ندارند که چه قیمتی برای نفت “منصفانه” است.
آقای پوتین گفته است: “البته که عربستان سعودی خواهان بالا باقی ماندن قیمت نفت است، اما ما چنین نیازی نداریم، چون منابع اقتصادی روسیه متنوع است.”
خواندن دیدگاه ها بهترین شناسه افراد گوناگون برای من هست. من از هیچ کدام از حکومتی ها و نجفی حمایت نمی کنم و یک خانم هم به قتل رسیده است حالا این سئوال را دارم که اسلحه ای که مقتول با آن کشته شده است و بنا به گفته خودشان هنوز انگشت نگاری نشده است توسط خبرنگار باز می شود و گلوله های آن شمارش می شود. چرا؟
شور بختانه اکثریت بزرگی از جامعه ایران دیر گاهی است که به انحطاط اخلاقی و بی فرهنگی دچار گشته ، برای این جامعه تنها ملاک نفع شخصی و گلیم خود را از آب کشیدن است ، در بزرگترین حوادث تراژیک و طبیعی خودشان را به بیخبری میزنند و بار سفر به شمال و دیگر نقاط خوش آب و هوای کشور میبندند ! در تعجبم که برخی نویسندگان خبری و فرهنگی چه در داخل و خارج هندوانه های سنگینی زیر بغل این مردم میگذارند ! مردمی که با تمام این مصائب گوناگون همیشه فرصت طلبانه برخورد کرده و آماده کرنش کردن در مقابل لبخند تصنعی آغا و امثال ظریف میباشند . خودمان را گول نزنیم و به بضاعت در حد صفر خود نگاهی دیگر بیاندازیم !
چرا شیپور بی بی سی و یارانشان ورسانه های جهانی در مورد قتل یک قاشقچی مونث در ایران در شیپور نمی دمند و یا اگر مینوازند نت فالش لاپوشانی . حتما بنا به اعتقاداتشان چون زن است یعنی نصف بیضه حساب میشود و دوم اینکه قاتل مامور سفارت نبوده بلکه بقول سازگارا دانشمند وزیر و پاکتر از همه وطن دوستان . ما جمیعا به کانال اخوندی بی بی سی و یارانشان و همچنین حزب دموکرات امریکا٬ جان کری و حسین اوباما ودوستان – قتل این خانم قاشقچی مدل را تسلیت میگوییم .
تردید کن، تردید کن…بر خورشید…
هنوز، همه ابعاد این حادثه جنایی روشن و آشکار نشده است. تنها اقرار متهم از منظر حقوقی کافی نمی باشد. این سناریو که متهم قتل را به گردن گرفته هنوز هم وجود دارد. گفته های متهم تا بحال و باز سازی صحنه قتل در حمام، ضد و نقیض است. اینکه استمرار طلبان در همه جنایات ریز و درشت این نظام تبهکار بخصوص ده ی نخست انقلاب مستقیم و غیر مستقیم دست داشته اند، شکی نیست!!
کنکاش اندیشمندانه و تحلیل روشنگرانه در این مقاله، نشان داد که نویسنده محترم از معدود انسانهای پاک سرشت و شرافتمند است که در ورای عاقیت طلبی و مصلحت اندیشی، حقایق تلخی را از موضع اصول انسانی و اخلاقی بیان می کند. درود بر آقای مصدقی.
تا آنجا که اپوزیسون معاشانی نظیر نوری زاده و سازگارا این قتل را تقدیس و از قاتل قدیس ساختند. حتی سوپر لیبرالها و اولترا فمینیستها و سینه چاکان حقوق بشر برون مرزی نیز در مقابل واکنشهای تهوع آور اینتلیجسنسیای شیعه سکوت کردند. مهمتر از ابعاد قضایی و حقوقی و حقوق بشری این قتل، بنظرم واکنشها و حواشی چندش آور و همچنین سکوت نسبت به آن واکنشها، پرده ها را کنار زد و چهره کریه بسیاری را استریپ تیز کرد، که چه بسا بیانگر سقوط جامعه در ورطه بی شرافتی است. بنظرم شرف مهمترین خصلت اخلاقی است و در این وانفسای بی شرفی، شرافت متاعی کمیاب است.
قتل یک انسان، حتی اگر در خلافت شیعه از جنس درجه دوم باشد و حتی اگر طبق ادعای دیاثت منشانه اصلاح طلبان، پرستو هم بوده باشد ( که البته نه شواهد و قرائنی برای آن وجود دارد و نه توجیه و استدلال منطقی )، دردناک است. اما واکنشها و توجیهات بی شرفانه استمرار طلبان، اصلاح طلبان، اپوزیسون معاشان و کلا اینتلیجنسیای فاسد، زن ستیز، تبهکار، فاشیست، ولایت مدار، دیاثت منش، واپسگرا، مردسالار و شیعه مسلک (چه درون مرزی و چه برون مرزی) به این قتل، ثابت کرد که در صحنه اجتماعی و سیاسی ایران مبتلا به عفونت شیعه اییسم، دیاثت منشی، وقاحت، بی شرفی و بی شرمی، گسترده تر و عمیق تر از آن است که قابل تصور باشد.