امیر امیری – جبههای که از چندی پیش پنهانی برای بیاعتباری جنبش ملی براندازی تشکیل شده بود اکنون بیپرده کارش را آغاز کرده و در تلاش است برای جلوگیری از سقوط رژیم نکبت اسلامی با دادن وعدههای سر خرمن مذاکره با آمریکا و جا انداختن «عبور از رهبر» به گفتمانی غالب درآید و مانند همیشه حفظ نظام به عنوان اصل «اوجب واجبات» در دستور کار قرار گرفته است. بازی تازه که عبور از خامنهای را نشانه گرفته بیش از هر چیز نیرومندی گفتمان براندازی را برجسته میکند که نظام و مالهکشان بیفروغاش را به فکر چارهجویی واداشته است.
اکنون که فرومایگان فرقه تبهکار از پس سرکوب جنبش ملی و پس زدن گفتمان براندازی بر نیامدهاند، به دنبال آنند که با شیوههای نخنما و شبهساختارشکن، گفتمانی قدیمی را بازسازی و با واژگونی واژهها و مفاهیم در شکل تازهای بازتولید کنند تا بتواند با حفظ معنای «خودی» آن را به عنوان طرح دیگری به افکار عمومی به فروش رسانند.
در روزهای گذشته انتشار چند خبر و نوشته و مصاحبه از «موجودات شناور» در آبهای نه چندان زلال، در فضای مجازی، پروژه عبور از خامنهای، البته در عالم خیال، به عنوان گفتمان جدید کلید خورد.
یکی در رسانهای مجازی از «پیری و سیاست تکراری علی خامنهای» دم میزند که صاحب فاسد آن تارنما نیمی از آثار باستانی و عتیقه کشور را به خارج قاچاق کرده است؛ دیگرانی اختلاف بر سر اعلام روز «عید فطر» را به عنوان مخالفت «پنج مرجع تقلید شیعه» با نظر علی خامنهای و بیاعتباری او، احتمالاً با توسل به «پنج تن آل عبا» را به رخ میکشند؛ یک وبلاگنویس فرومایه، از ترس پایان دوران مفتخوری، از احیای جایگاه جانشینی رهبری مانند دهه شصت سخن میگوید و شرایط کنونی را شبیه سال ۷۶ میداند، تا دورافتادن از واقعیت اجتماعىاش را هویدا کند، یادش باشد که پایان این جفنگیات جنون است؛ یک محلل تاریخدان ساکن آمریکا از قدرت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بدون خامنهای میگوید، در صورتی که «خامنهای را بدون سپاه دارای قدرت» نمیداند، و پا را از اینهم فراتر مینهد و تحلیلگرایانه «چاره کار را نرمش سپاه» میداند (احتمالاً ار نوع قهرمانانهاش) و موشکافانه نتیجه این امر را «سرمایهدار شدن سپاه» میداند که «فرزندان آنها در کانادا و اروپا مخارج گرانی دارند» (آمریکا را از قلم انداخته است).
افلاطون بیش از ۲۵ سده پیش نخستین وظیفه دولت- شهر و والاترین هدف و حقانیت قدرت را در ایجاد بیشترین سعادت و تأمین مصلحت عمومی میدانست، «استاد تاریخ» ما در قرن ۲۱ مصلحت دولت را تأمین مخارج مفتخوران و انگلزادگان «در کانادا و اروپا» میداند. حتی شهید زنده اصلاحات هم دیگر «چشماندازی برای جراحیهای بزرگ» رژیم نمیبیند، ولی تاریخدان محلل و آمریکانشین در حال گشودن «معمای» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. سپاهی که قرار است مامور مذاکره با آمریکا شود با یک پخ کردن چند ده تن از مردم در غیزانیه رنگ از رخسارش پرید.
در هر گفتاری، نگرش فرد و ذهنیت گوینده آن نهفته است که ما را با برداشتها، باورها و احساسات او آشنا میکند و مهمتر از آن، ارزشها و جهانبینی و مجموعه افکار وی ناخودآگاه افشا میشود. و از این راه، باورهای سیاسیاش برای توجیه وضع موجود برملا میشود که چگونه هنوز ذهنیتها آغشته به ایدئولوژیهاست.
اگر قرار بود که سیاست بدین آسانیها باشد که برخی تصور میکنند، وضع کشورداری دولتهای جهان سوم از بهترینها میبود، ولی سیاست چنین مشقی نیست که با این ذهنهای ساده نوشته شود. قدرت آن نیست که عدهای میپندارند و اقتدار هم آن نیست که برخی تصور میکنند. این مفاهیم تا هنگامی که در کتابهای درسی هستند در همه جا یکسان است، ولی در عمل و در نظامهای گوناگون معنی و مفهوم دیگری به خود میگیرند.
جمهوری اسلامی حکومتی مطلقه و رهبرمحور است و پذیرش هیچگونه دگرگونی را برنمیتابد، آنهم تغییراتی در راس هرم حکومتیاش. اتحاد و انسجام این رژیم همیشه گرداگرد این محور به وجود آمده و از مدتها پیش تبدیل به نهادی نیرومند (بیت رهبری) گشته است که در مناسبات قدرت نه تنها از همه نهادهای دیگر کشور قدرتمندتر که اثرگذارتر است. اتفاقاً تنها نهادی که بیش از سایر نهادها وابسته و تابع به دستگاه رهبری است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. ساختار قدرت در جمهوری اسلامی با آنکه هیچگاه یکدست نبوده اما پیچیده است و منشاء آن به دلیل بافت تاریخی قدرت در ایران و سلسله مراتب مذهب شیعه است.
حتی افرادی به مراتب نیرومندتر از دولتمردان کنونی و اغلب از نظریهپردازان ولایت مطلقه فقیه و در دورههای ثبات رژیم، نتوانستند به ترکیب بافتاری رهبری دست بزنند و چشم اسفندیار نظام و ضعفهای ساختاری آن به زودی برایشان آشکار گردید. چنانکه خواستند و زورشان نرسید.
بازیهایی کهاین روزها دوباره آغاز شده تنها برای عبور از گردنه فروپاشی و سرگرم کردن مردم و تداوم و استمرار مفتخوری است.
جمهوری نکبت اسلامی و نهادهای فاسد و افراد اراذل و دزد آن حکومتی زنجیروار نیست که حلقههای آن بهم متصل و پیوسته باشد، رهبرمحوری این نظام آن را به صورت دانههای تسبیح به هم متصل کرده است که رهبرش همانند نخ تسبیح دانههای این پیوند نامبارک را در کنار هم نگه داشته و هرگونه دستکاری حکم پاره کردن این نخ را دارد.
سقوط این رژیم ناهنگام عملاً در جریان است و این گلوله برفی هر لحظه بر سرعتاش افزوده و روند سرنگونی رژیم در هفتهها و ماههای پیش رو پر شتابتر خواهد گشت. نجات این حکومت دیگر غیرممکن شده و دست و پا زدنهای فرومایگان و مالهکشان، مردم را برای نواختن آخرین ضربات استوارتر میسازد.
برتری اقتدار گفتمان براندازی که توانسته است از یکسو اغلب متغیرهای سیاسی و اجتماعی گوناگون موجود در جامعه را پیرامون یک نظام فکری یکسان انسجام دهد و از سوی دیگر آن را حول یک نگرش ملی و اراده جمعی پایدار و استوار نماید، اکنون با این دست و پا زدنهای ناشیانه و گفتمانسازی بدلی از سوی مفتخواران وامانده و سهامداران درماندهاش بیشتر مشخص و نمایان شده است.
گفتمان جدیدی که با رمز عبور از «رهبر» در حال ظهور است در همین راستا باید در نظر گرفته شود که تلاش دارد با برجسته ساختن خود و دور کردن گفتمان براندازی، موقعیت خود را در افکار عمومی تثبیت کند.
ولی این روشها دیگر امکانپذیر نیست، زیرا گفتمان براندازی اکنون به صورت قطبنمای همه نیروهای سیاسی و تمام تحرکات و راهکارهای سیاسی و اجتماعی درآمده که همه از بالا تا پایین تمام سیاستها و چارهجوییهایشان را با آن تنظیم میکنند. حتی راه حلها و راهکارها هم بایستی براندازانه باشد تا مورد پذیرش قرار گیرد. این همان زبان برتری است که هم سازنده موضوع هست و هم همگان با آن سخن میگویند. زبانی که نه تنها حد و مرز «چه گفتن» را تعیین میکند بلکه «چگونه گفتن» را نیز سامان میدهد.
رژیم آدمکش آخوندی رو به پایان است، تاریخ مصرفش مدتهاست که گذشته و جلوگیری از براندازی آن راه به جایی نخواهد برد ولی میتواند پایان خیلی «کسان» باشد. مرزبندیهای سیاسی و خطکشیهای دروغین پیشین اکنون شفافتر و مشخصتر شده است و به صفآرایی براندازان در مقابل فرومایگان حفظ وضع موجود انجامیده است. جمهوری اسلامی هیچگاه حکومت عادی نخواهد شد، زیرا ماندگاری آن در غیرعادی بودنش است. پیششرط هرگونه تغییر و دگرگونی و تحولی برای حل این بحرانها، نفی کامل جمهوری ننگین اسلامی است.
این را هم گفته باشیم، نه به عنوان پند یا اندرز که دیگر از حوصله روزگار و زمانه گذشته است، بلکه تنها برای ثبت در تاریخ. اینگونه ادبیات که «این رژیم حاضر است دهها هزار نفر را بکشد تا سر کار بماند» که محصول اتاقهای فکر دستگاههای امنیتی رژیم است که از دهان و زبان مالهکشان و استادان تاریخ جاری میشود، تا کنون بیاثر بوده و جنبه بازدارنده نداشته است. اتفاقاً سویه منفی آن بیشتر بوده و مردم آن را تهدیدی علیه خود میدانند که بجای اینکه آنها را بترساند آنان را بیشتر به سوی تهیه ابزارهای دفاعی میکشاند که به سود هیچکس نیست. بهتر است که مالهکشان محلل آمریکانشین همه جوانب سخن را در نظر گیرند زیرا چنین گفتارهای غیرمسئولانه و نسنجیده میتواند نتیجه عکس داشته باشد و مردم را به سوی «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» بکشاند.
مردی ترسایی، مسلمان شد محتسب فرمود که او را ختنه کنند چون از این کار سرباز زد و خواست دین ترسایی پیشه کند گفتند که مرتد شده و بایستی سرش را برید هنگام مرگ از او پرسیدند که مسلمانی را چون یافتی گفت دینی عجیب است هرکس که به دین ایشان در آید سر **** میبرند و چون بخواهد از دین ایشان خارج شود سر خودش میبرند.