یوسف مصدقی- تاریخ را میتوان ساده و سرراست، زمانمندی تطبیق آدمی با طبیعت تعریف کرد. شاید تنها تفاوت ما با دیگر گونههای جانوری روی زمین، همین تاریخ داشتن ماست. به این معنی که ما پس از صدها هزار سال سیر تکاملی، با رشد تدریجی مغز انسان، از حدود ده هزار سال پیش، با مشاهده تحولات قانونمند طبیعت و رصد ستارگان و اجرام سماوی، به مرور توان درک و ضبط زمانمند این تطبیق را پیدا کردیم.
قدری پس از کشف این زمانمندی، وقایع شگرف و معمولا هولناک طبیعی مبدأ روزشماری و تقویمهای محلی قرار گرفت. چنانکه یک سیل مهیب یا زلزلهای هولناک یا آتشفشانی یک قله ناآرام یا قحطی و خشکسالی مرگبار، نقطه ارجاع و یادآوری مردمان یک منطقه جغرافیایی برای اشاره به تقدم و تأخر دیگر وقایع کمتر به یادماندنی و خاطرات شخصی یا گروهیشان شد. فلان بچه یک ماه پس از فلان زلزله و فلان زفاف یکسال پس از فلان سیل رخ داده بود و…
چند صد سال پس از آن دوران، در بخشهای آباد جهان، با پیچیدهتر شدن جوامع انسانی و پیدایش شهرنشینی و شکلگیری تمدنهای نخستین، زمان تشکیل سلسلههای پادشاهی و ظهور ادیان فراگیر، مبدأ تقویم و تاریخ ساکنان و باشندگان آن مناطق قرار گرفت. چنین تحولی در تقویم زمان، تا کنون پابرجاست و شوربختانه مبدأ تاریخ سرزمین باستانی ایران، از نزدیک به چهارده قرن پیش، پس از هجوم جُند اسلام به ایران، آلوده به یکی از این مبدأها (گریختن پیامبر اسلام و ابوبکر از مکه به یثرب) شده است. هرچند در انتهای عصر پهلوی، تلاش شد تا این مبدأ نامیمون از تقویم جلالی زدوده شود اما دولت این تلاش، مستعجل بود و چند ماه مانده به انقلاب نکبتبار ۵۷، جعفر شریفامامی فرزند شیخ محمدحسین نظامالاسلام (معروف به نظامالعلما) آن مبدأ آلوده را از نو به تقویم ایرانی پیوند زد.
بر این مبنا، تاریخ رسمی کشور ما همچنان هجری خورشیدی است و سال پیش رو، در شنبهای کبیسه به قرنی جدید تحویل خواهد شد و سال نه چندان دلپذیر ۱۳۹۹ هجری خورشیدی، با تمام ماجراها و ناملایماتش، در روز اول هفتهای بسر خواهد آمد و ایرانیان سراسر دنیا، با کمترین شور و اشتیاق ممکن، آغاز قرنی جدید را تجربه خواهند کرد.
از ماجرای تقویم که بگذریم، باید به این واقعیت اشاره شود که اوضاع بغرنج شروع قرن پانزدهم هجری خوشیدی، بیشینه مردم ایران را در مقابل ترسناکترین مسئلهای قرار داده که هر ملتی در خطیرترین لحظات تاریخ خود، با آن دست به گریبان میشود: دو راهی بقاء یا فنا. چنانکه از اوضاع هولناک همه ابعاد زیست ایرانیان بر میآید، سال ۱۴۰۰ خورشیدی، زمان انتخاب میان ماندگاری ایران یا فنای میهن ما به دست تبهکاران گرداننده «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» است.
https://kayhan.london/1396/02/29/%d8%b4%d8%b1%da%a9%d8%aa%d9%90-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d9%87%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%b9%d8%a7%d9%85
در چنین دوران خطیری، بیعملی و یأس مبتنی بر فرهنگ انتظار، زهر قاتلی است که باشندگان کشور ما را به ورطه فنا خواهد کشید. اما در مقابل، آنچه میتواند بقاء ملت ایران را تضمین کند و مردمان این کشور را از لبه پرتگاه فنا برهاند، عملگرایی مبتنی بر امید است؛ هرچند که ممکن است امیدواری در شرایط موجود، سادهلوحانه و ناممکن جلوه کند و هیچ عقلانیتی، پذیرنده آن نباشد و حکم به نادرستی چنین امیدی بدهد.
فردریش نیچه شاعر و فیلسوف آلمانی درباره تمایل انسان به احکام نادرست، هوشمندانه دست بر این نکته گذاشته که آنچه درباره چنین احکامی اهمیت دارد، این است که آنها تا چه میزان پیشبَرندهی زندگی یا نگهدارندهی حیات و محافظ و پرورندهی نوع بشر باشند. از دیدگاه نیچه، انسان نمیتواند زندگی کند مگر با اعتبار دادن به افسانههای منطقی. چنین افسانههایی او را به زندگی امیدوار کرده و در نتیجه از انقراض انسان جلوگیری میکنند. نیاز فوری مردم ایران به امید، دقیقا از جنس همین ضرورت است.
چنین امیدی البته توأم با عمل و تغییر است و به هیچ وجه راه به انفعال نمیبرد. چنانکه نیچه با توجه به همین نکته، گام بعدی را چیزی فراتر از امید و ناامیدی میداند. او به زندگی «آری» میگوید و فارغ از خوشی و ناخوشی، بینیاز از امید، شاد بودن را انتخاب میکند. این شادی، مقدمه تغییری بزرگ برای واژگون کردن ارزشهای کهن و بر پا داشتن نظامی نوین و پویاست.
چندین قرن است که ما ایرانیان، آلوده به «فرهنگ انتظار» شیعهگری، زیارت قبور و پوشیدن جامه سیاه عزا را بر تمام ابعاد زندگیمان تسری دادهایم و بجای آری گفتن به زندگی و در کار خوبزیستن کوشیدن، ناله و نفرین زیرلبی و اعتراض زیر پتو را تنها تسلای دل دردمند خود دانستهایم. این چنین روحیهای هرچند میان ما قدمت دارد اما بین بزرگان ما بودهاند کسانی که بجای ناله و عزاداری، امیدوارانه به پیشباز بهار رفتهاند. چنانکه حکیم توس، فردوسی بزرگ، اینگونه برآمدن بهار را به شکوه جسمانی زیستن پیوند میدهد و حتی در سختترین ایام زندگی و در اوج تنگدستی نیز امیدوارانه به استقبال بهار میرود:
کنون خورد باید می خوشگوار
که میبوی مشک آید از کوهسار
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خُنُک آنکه دل شاد دارد به نوش
درَم دارد و نُقل و نان و نبید
سر گوسفندی تواند برید
مرا نیست این، خرم آنرا که هست
ببخشای بر مردم تنگدست
آغاز سال نو که با آغاز هفته و شروع قرنی جدید همزمان شده است، میتواند سرآغاز یک تصمیم جمعی و ملی برای خیزشی ضروری باشد که ضمن براندازی حکومت امیدستیز و مرگطلب جمهوری اسلامی، بقاء سرزمین دوستداشتنی و زیبای ما را تضمین کند.
نوروز پیروز و ایران در قرن جدید، سرفراز و پایدار باد!
زمانش که برسد اینها می روند. زمان کی است؟ وقتی ایرانیان دیگر تحمل نکنند و بقولی نسازنند. کی می رسد؟ وقتی بر عادت و ترس خود غلبه کنند. گذشته رفت و تمام شد اما اثرات آن بر تک تک ما ایرانیان باقیست. اما راستی چرا؟ زیرا از آن نیاموختیم. بیشتر رخدادهای تاریخی سخت بودند و بی رحم. اما انرژی پشت آن برای ما ناپیدا ماند و سایه منفی ما شد و در ۴۳ سال پیش بر زمین مانیفست شد و نامش را ج ا خوانند. اکنون ۴۳ سال است که نه می توانیم آنرا هضم کنیم و نه به بیرون تف کنیم. وقتی زمانش رسید. وقتی همه درک کردیم اینها سایه قرنها عذاب روحی ما هستند. تک تک نیاکان ما، رنجها مردان و زنانی که نه خود ودیگران را درک کردند و در رغم و آمدند و در ترس رفتند. شاید باید اندکی کارل یونگ بخوانیم و روی خودمان کار کنیم؟ اگر می خواهیم زمانش زودتر برسد. و می رسد. با امید اینکه هر روز نو روز باشد.
«باز گشت به گذشته راه نجات نیست، زمانی نو رسیده و راهی نو می طلبد که چیزی جز دموکراسی نیست» ؟
جناب ، دموکراسی دریونان دوهزارسال پیش بوجود آمده !
جناب مصدقی نازنینن
با سپاس از مقاله های فوق العاده زیبای جنابعالی.
و چقدر این مطالب جذاب و منطقی هستند:
(چندین قرن است که ما ایرانیان، آلوده به «فرهنگ انتظار» شیعهگری،
زیارت قبور و پوشیدن جامه سیاه عزا را بر تمام ابعاد زندگیمان تسری دادهایم).
(شوربختانه مبدأ تاریخ سرزمین باستانی ایران، از نزدیک به چهارده قرن پیش،
پس از هجوم جُند اسلام به ایران، آلوده به یکی از این
مبدأها (گریختن پیامبر اسلام و ابوبکر از مکه به یثرب) شده است.)
قرن چهاردهم قرن اهمیت استراتژیک ایران بود قرنی که نفت کالای استراتژیک بود و ایران دیوار دفاعی نفت برابر شوروی بود .در قرن پانزدهم اما نه نفت کالای استراتژیک خواهد بود و نه شوروی وجود دارد تا جهان آزاد از ما به عنوان دیوار دفاعی نفت در برابر آن مراقبت کند .با شروع قرن جدید باید بدانیم که ایران دیگر آن کشور با اهمیتی که جهان آزاد هر کمکی برای حفظش می کرد نیست و به کشوری معمولی تبدیل شده است که نه چهاراه جهانیست و نه تولید خاصی دارد که به آن بنازیم .ایرانیانی که با نگاه به قرن چهاردهم برای قرن پانزدهم برنامه می چینند سخت در اشتباهند و ایران را به راهی می برند که ۴۰۰ سال پس از کشف راه های دریایی توسط اروپاییان رفتیم .زمانی که نفهمیدیم راه ابریشم از میان رفته و قرنها در انزوا رو به عقب رفتیم .
بازگشت به گذشته چه با نگاه شیعی و چه با نگاه ایران باستان راه نجات نیست .زمانی نو رسیده و راهی نو می طلبد که چیزی جز دموکراسی لیبرال نیست .باید جهان نو را پذیرفته و بسویش با شتاب حرکت کنیم آنچنانکه رضاشاه کرد و حتی به زور سرنیزه ایران را به جهان مدرن متصل کرد و آنچنانکه نوه دانایش می گوید.
چقدر شما عالی مینویسید آقای یوسف مصدقی…درود بی پایان بر شما…از خواندن نوشته های شما بسیار لذت میبرم و یاد میگیرم…آفرین به شما.
تمدن ما ، فرهنگ ما بر پایه ی ایمان به خداوند یگانه بنا شده است .شاهنامه با نام خداوند جان و خرد آغاز می شود و جام ِ جم حافظ همان روح القدس است .
اما نیچه پیام آور تاریکی و جهنم پست مدرنیزم است .مثل باقی خداناباوران ِ خشمگین ، در تنفر از زندگی و بودن می سوزد و در تمنای ظهور دجال است .دجالی که در فراسوی نیک و بد ، ابرانسان می شود و همه چیز و همه کس را به بازی می گیرد و می سوزاند تا ابرانسان بودنش را ثابت کند .
خوشبختانه ، در امریکای امروز ، در حال تماشای نمایش ِ پست مدرنیست ها هستیم ؛ وقتی که به خدای یگانه پشت کنیم ، هر چقدر هم توانمند باشیم ، از آسمان به تاریکی سقوط می کنیم و مثل شیطان می سوزیم .بی خدایی ، طی طریق است به سوی مرگ و نابودی ، به سویِ اهریمن . کافی است گرایش بی خدایان به شیطان پرستی را و گرایش شیطان پرستان به خودآزاری و مرگ دوستی و اعتیاد را ، در امریکای امروز ، کمی بررسی کنیم .
نوروزتان پر از ایمان به خداوند باشد ، چه او را اهورامزدا بنامیم ، چه یزدان چه خداوند او یکی است و ما فرزندان اوییم بر این زمین .چه اشو زرتشت را گرامی بداریم چه مسیحا را ،ایمان داریم که عشق و حقیقت ، روشنایی و امید و محبت بر تاریکی و ستم و تنفر پیروز خواهد شد و ما در کنار خداوند زندگی جاویدان خواهیم داشت.
آقای مصدقی می گوید:
“چندین قرن است که ما ایرانیان، آلوده به «فرهنگ انتظار» شیعهگری، زیارت قبور و پوشیدن جامه سیاه عزا را بر تمام ابعاد زندگیمان تسری دادهایم”
ایشان، مانند بخش اعظم ایرانی تباران و شیعیان اثنی عشری تبعه آمریکای شمالی و اروپای غربی، بسیار دست ودلبازانه از عبارت ” ما ایرانیان” استفاده می کند و ” شیعه گری” را به کل ایرانزمین تسری می دهد، که نشان از نوعی توهم قومیت گرایانه و یا عدم اطلاع از جغرافیای انسانی ایران و یا نادیده گرفتن تنوع فرهنگی-قومی ایران ویا هر سه دارد.
شیعه گرایان مقیم ایران، که ظاهرا از نظر ایشان مردمان اصلی ایران هستند، فقط بخشی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند و عمدتا طبقات الیت و متوسط رانتخوار ساکن شهرهای بزرگ واقع در هلال شیعی در حاشیه مناطق کویری و بویژه شهر مذهبی طهران را شامل می شوند
در قبل وبعد از انقلاب شیعی توسط شیعه گرایان شهر نشین منطقه هلال شیعه ؛ شیعه گری در بین مردمان مناطق کوهستانی، جلگه ایی، کرانه ایی در شمال وجنوب، روستایی وهمچنین استانهای مرزی، یا کمرنگ بوده و یا اصولا وجود نداشته است.
شیعه گرایان مناطق مرکزی هرگز نوروز را جشن نمی گیرند و این ایام برای آنان صرفا تعطیلاتی پر ملال است که به صله ارحام و تلاوت قران و ادعیه و زیارت مردگان و شکمبارگی و جماع و رانندگی در جاده های پر ترافیک بسوی صفا سیتی ها می گذرد.
در حالیکه در مناطق غربی و شمالی، نوروز طبق آیینهای باستانی واقعا جشن گرفته می شود.
ایران فراتر از یک سرزمین غصب شده توسط شیعه گرایان و ایرانیان فراتر از چند میلیون شیعه گرای مناطق هلال شیعه هستند.
ساکنان اصلی ایران، میراث داران فرهنگ ایرانی و مرزبانان ایران زمین همانها هستند که نوروز را کماکان طبق آیین باستان جشن می گیرند. ( اما شیعه گرایان با بی شرمی و وقاحت آنان را تجزیه طلب می دانند).
عجیب است در حالیکه که شیعه گرایان درون و برون مرز مصرانه از گرفتن جشن نوروز خودداری می کنند، اما در ورای مرزهای سیاسی ایران، مردمان همسایه نوروز را شکوهمندانه جشن گرفته می گیرند.
بنظرم در سال جدید، کیهان لندن باید بیشتر به مردمان اصلی ایران بپردازد.
امروز در ایران ودر سراسرقلمرو فرهنگ باستانی ایران ; از کرانه های رود سیحون ومرز چین تا مدیترانه وازدربند قفقاز تا مصر, هرجا که «حزب اللهی» و «طالبان» و «داعش» مرگ و ویرانی وبربریت حکمفرما ساخته، آیین نوروزی شادی وزندگی وتمدن با خود هدیه میبرد، واین آئین آست که برای پذیرفتن آن هرگز احتیاج به «شمشیر حق» و«جنگ صلیبی» نبوده است.
آئین نوروزی، این کهن ترین بنای فرهنگی بشریت به این دلیل هنوز پا برجاست که با طبیعت، با گوهر زندگی وبا خوشبختی انسان همگام است.
نوروز ۲۵۸۰ شاهنشاهی ایران به شهروندان ایرانزمین وهمهٔ وارثان فرهنگ باستانی خردگرای ایرانشهری خجسته باد!
تقویم با سال ۱ شروع میشود با ۱+ (n*۱۰۰) قرنها نو میشوند.
وجود روزهای فراوان عزا در گاهشمار ایرانی خواه ناخواه موجب شیوع و باقی ماندن افسردگی در روح و روان مردم ایران شده است که البته برطبق این سیاست کثیف طراحی شده یعنی اگر خواهان سلطه ی طولانی بر گروهی از مردم هستی باید آنها را همواره افسرده و غمگین (به هر بهانه ای )نگه داری . اگر به گاهشمار نگاه کنیم سراسر پر ازسالمرگ است