یوسف مصدقی- طی هفتههای اخیر، اخبار دستگیری، تشدید مجازات، تیمارستانی کردن و حتا قتل چند نفر از زندانیان گمنام که جرم بیشتر آنها همدلی با استقرار دوباره سامانه پادشاهی در ایران بوده، به بیرون از بازداشتگاهها و زندانهای ایران درز کرده است. ظلم و جنایتی که اصحاب جمهوری اسلامی در حق این قربانیان و اسیران کمتر شناختهشدهشان روا داشته و میدارند، به سبب سکوت و بیتوجهی رسانههای تصویری پرمخاطب و سازمانهای مدافع حقوق بشر، مکرر و مضاعف شده است.
شک نیست که گرایش سیاسی این گروه از قربانیان دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی، در این بیتوجهی رسانهای-سازمانی مؤثر بوده است. به احتمال زیاد، اگر این قربانیان بجای گرایش به سامانه پادشاهی به نحلهای دیگر از مخالفان حکومت تمایل داشتند، الان فضای رسانهها را سیل دلنوشتهها و سوگنامههای سوزناک در رثای آنها پر کرده بود و فعالان سیاسی عشق دوربین و کارمندان همیشه در صحنه سازمانهای مدافع حقوق بشر، مشغول دُرفشانی و آه و ناله درباره این قربانیان در تلویزیونهای فارسیزبان مستقر در دارالاسلام لندن بودند.
حضور تبعیض در رفتارهای فردی یا جمعی اعضای یک گروه یا سازمان، از آشکارترین نشانههای واپسگرایی و عقبماندگی آن گروه است. حال اگر این رفتار از سوی مدعیان مبارزه با تبعیض سر بزند، جدا از شرمآور بودنِ آن، نمایشگر جهلی مرکب یا ریاکاری بیحد است. این جهل و ریاکاری، وقتی عارض رسانههای گروهی مدعی بیطرفی یا سازمانهای مدافع حقوق بشر شود، آزارندهتر و آسیبزاتر است.
تعارض میان راهبرد اعلام شده و عمل روزمره بسیاری از رسانههای فارسیزبان، به ویژه آندسته که از بودجههای دولتهای خارجی تغذیه میکنند، موضوع تازهای نیست. عقل سلیم هم اصولا نمیپذیرد که دولتهای بیگانه با سابقه طولانی استعمار و چپاول منابع ملتهای دیگر و یا دچار استبداد داخلی، رسانهای تأسیس کنند که بجای منافع مؤسس آن، به فکر سود و زیان جامعهی هدف تبلیغات آن رسانه باشد! این ماجرا اما وقتی خطرناک میشود که مخاطبان این رسانهها بدون توجه به همین بدیهیات، ذهن و اندیشه خود را دربست به گردانندگان اتاق فکر این رسانهها بسپارند و هرچه از این بنگاههای خبرسازی و خبرپراکنی صادر میشود، بدون تأمل و مداقه بپذیرند.
ممکن است برخی را گمان بر این باشد که چه فرقی میکند که سرمایهگذار و سیاستگذار این رسانهها کیستند و از کجا خط میگیرند؟ اگر این رسانهها نوری بر تاریکخانه جمهوری اسلامی میتابانند و از این طریق به تبهکاران حاکم بر ایران ضربه میزنند، مغتنم هستند و نیازی به باریکاندیشی و خردهگیری به کار آنها نیست. این رهیافت به کار رسانه، بر این فرض استوار است که کارکرد و هدف رسانههای ایچنینی، مثل رسانههای مستقل یا تجاری، اطلاعرسانی یا فروش خبر است. این فرض اما محل اشکال است زیرا رسانههای دولتی و شبهدولتی، برخلاف بنگاههای خبری غیردولتی که از طریق پخش آگهی و تبلیغات تجاری کسب درآمد میکنند، دغدغه بودجه و کسب رضایت مخاطب ندارند. این رسانهها ابزار مهندسی افکار مخاطبان و دستگاه تبلیغات هوشمند دولتهایی هستند که بودجه آنها را تأمین میکنند.
برخلاف آنچه در ذهن بعضی ایرانیان جا افتاده، هیچیک از دولتهای صاحب این رسانهها، خواهان براندازی یا نابودی حکومت جمهوری اسلامی نیستند. همه این دولتهای صاحب رسانه- اعم از بریتانیا، ایالات متحده، سعودی و حتا اسرائیل- تنها به دنبال کنترل و تضعیف جمهوری اسلامی هستند. یکی از دلایلی که بیشینه کارمندان این رسانههای کذایی از طیف هواداران اصلاحات یا به بیان درستتر از جماعت استمرارطلب هستند، به واسطه همین سیاست کنترل و تضعیف جمهوری اسلامی بجای سیاست تغییر رژیم ایران است.
یک ایران ضعیف با حکومتی مثل جمهوری اسلامی از یکطرف به اتحاد و اشتراک منافع حکومتهای عرب خاورمیانه و اسرائیل کمک میکند و از دیگرسو موجب انزوا، عقبماندگی و خارج شدن ملت ایران از مسیر توسعه و رقابتهای اقتصادی منطقهای و جهانی میشود. یک ایران قوی و آزاد، مطلوب هیچیک از دولتهای صاحب رسانههای فارسیزبان- که همگی متحدان استراتژیک یکدیگرند و در تداوم شرایط کنونی ایران اشتراک منافع دارند- نیست.
کارمندان استمرارطلب یا چپگرای شاغل در این رسانهها، چنان درگیر منافع شخصی، تعصبات و عقدههای جناحی و حزبی خودند که تنها به انعکاس وضعیت ناراضیان و زندانیانی میپردازند که وابسته به جریان مطلوب آنها هستند. این جماعت به نحوی بیمارگونه و افراطی، تا جایی که برایشان مقدور و ممکن باشد از اشاره به نام خاندان پهلوی پرهیز دارند اما اگر سیدمحمد خاتمی مرتکب تَزَرزُر در بیاهمیتترین مقولات شود یا به لقلقهی تَکرار یاوهای بیفتد، برای روزهای متمادی در صدر اخبار رسانه کذایی این جماعت، جا خوش خواهد کرد.
حکایت نهادهای مدافع حقوق بشر اما قدری پیچیدهتر است. از آنجا که فلسفه وجودی این سازمانها بر عدم انتفاع مؤسسین بوده و ظاهرا قرار است که قربانیان نقض حقوق بشر در سراسر دنیا از خدمات آنها بهرهمند شوند، توقع عمومی از آنها بر این است که بدون تبعیض و زد و بند، همه قربانیان را بدون هیچ تبعیضی، تحت پوشش خدمات و تبلیغات خود قرار دهند. آنچه اما در عالم واقع اتفاق میافتد، غیر از این است.
سالهاست شاهدیم که عمده تمرکز این سازمانها، بر عدهای خاص از آسیبدیدگان نقض حقوق بشر است که اتفاقا وابستگی و تعلقات حزبی و جناحی دارند. کاسبان حقوق بشر- اعم از کارمندان دائم سازمانهای مدافع حقوق بشر تا پروژهبگیران و فرصتطلبان جویای فاند علاف در دانشگاههای آمریکای شمالی بعلاوه شارلاتانهای آویزان مؤسسات ریز و درشت به اصطلاح «تحقیقاتی»- از جمله بانیان این رویکرد تبعیضآمیز به قربانیان نقض حقوق بشر در ایران هستند.
اینکه «حقوق بشر» برای این افراد حکم دکانی را دارد که باید از اجاره و سرقفلیاش نهایت استفاده را بکنند و اگر مجال عرض اندام به دستشان افتاد، متاع و خواسته خود را در آن به نمایش و فروش بگذارند، حرف تازهای نیست. نکتهای که اما باید به آن توجه شود، اعتبار بیمعنا و مبتنی بر زد و بندی است که از ناحیه همان رسانههای کذایی به این کاسبان نامحترم داده میشود. حضور همیشگی چند فقره از این کسبه در برنامههای روزانه و هفتگی تلویزیونهای فارسیزبان، به این موجودات کمک کرده تا به صورت مستمر در خانههای بخش بزرگی از ایرانیان حضور داشته باشند و از این طریق در ذهن مخاطبان این شبکهها صاحب جایگاه شوند.
مهمترین فصل مشترک میان شاغلان در تلویزیونهای لندنی و کاسبان دکان دو نبش حقوق بشر، انتفاع مادی و معنوی این دو گروه از شرایط هولناکی است که استمرار حکومت تبهکار جمهوری اسلامی در ایران موجب آن شده است. تصور کنید اگر روزی یک حکومت سکولار و دموکراتیک در مرزهای میهن ما پا بگیرد، به واسطه تنوع رسانههای آزاد بومی، نه کسی به دیدار رسانههای نامستقل بیگانه رغبتی خواهد داشت و نه دکان فعالان حقوق بشر فاندبگیر رونقی پیدا خواهد کرد. در یک کلام، حیات این جماعت با استمرار جمهوری اسلامی پیوند خورده است پس جای تعجب نیست که تمام تلاش آنها به حفظ وضع موجود مصروف شود.
سخن آخر اینکه، شاید بد نباشد، صرفا به عنوان یک پرسش و ورزش فکری، از خود بپرسیم با اینهمه «مرگ مشکوک» میان زندانیان سیاسی غیرخودی طی سالیان اخیر، چرا مرگ در زندان تنها سهم غیرخودیهاست و جماعت استمرارطلب همیشه در نهایت ساق و سلامت از زندان مرخص میشوند به همان فعالیتهای استمراری خود ادامه میدهند و حتا با تندترین سخنان و مواضع که برای آنها مشتری و مخاطب میآورد و امکان تأثیرگذاری فراهم میکند، اما در بزنگاههای تعیینکننده، فراتر از جمهوری اسلامی نمیروند؟!
واقعیت این است که، یکچند اقامت در زندان، برای بسیاری از این جماعت، در حکم یا مطرح شدن به عنوان «چهره»ی مخالف اما در خدمت استمرار است و یا مجوز صدور آنها به برونمرز برای استخدام و حضور در رسانههایی است که ذکرشان به اشاره در سطور پیشین گذشت. کاسبان حقوق بشر نیز، در مسیر این صدور، نقش محلل را دارند تا کامروایی برای هر سه طرف در این وصلت حاصل شود.
پیش از کوچ کانالهای اروپایی و یا انگلیسی زبان از هاتبرد و لبریز شدن ترانسپوندرهای این ماهواره از کانالهای اسلام سیاسی و جهادی و وهابی و سلفی و شیعی که منجر به این شد تا تی وی خود را به انباری منتقل کنم،
یکی از ساده ترین معیارهایم برای سنجش میزان مستقل بودن و آزادیخواه بودن و اپوزیسیون واقعی بودن تی وی های فارسی زبان( حتی بدون توجه به محتوای آنها) ، کیفیت ریزولوشن تصویر بود که بترتیب عبارتند از :
SD. HD. Full HD, UFHF ( 4k), 8K
هر چه رسانه ایی مستقل تر و اپوزیسیون تر، آن رسانه فقیرتر، بی آب و رنگ تر و با کیفیت تصوی اس دی
هر چه رسانه ایی وابسته تر و دولتی تر و ریاکار تر، آن رسانه خوش آب و رنگ تر و با کیفیت تصویر فول اچ دی.
رسانه های پولدار و شیک و پر زرق و برق که اغلب توسط دولتهای غربی و یا تجار عرب که پخش آگهی را دون شان خود می دانند و یا مستقیما توسط رزیم اداره می شوند، یکی به میخ می زنند و صد تا به نعل و پر شده اند
از اصلاح طلبان بازنشسته و صادراتیها و ولایت معاشان و آقا زاده ها و خمینیستهای پیش کسوت ظاهرا پشیمان و مصدقیستها و بختیاریستها ( که کماکان اپوزیسیون نظام پهلوی هستند) و کمونیستهای دگردیسی یافته به چپگرای اسلام پناه Islamo-leftist و روشنفکران دینی در جستجوی مدینه النبی و آخوندهای عضو هیئت علمی دانشگاههای آیوی لیگ و ایرانشناسان و شیعه شناسان و دیگر پایوران نظم کهن و طبقه الیت شیعیان اثنی عشری و قاجاریستهای تبعه کشورهای ینگه دنیا و فرنگ و غیره.
اما نکته جالب این است که میزان استقبال از اینگونه تی وی ها در بین ایرانی تباران تبعه کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی بیش از درون مرزیهاست که جای امید واری دارد.
یک آخوندزده مفلوک و بدبخت اصلا حوصله ندارد جفنگیات جهت دار این تی وی ها را ببیند .
از آنسو، علاقه ایی به شنیدن خاطرات ملال آور و تمامی ناپذیر نوریزاده از فالوده خوردنش با روسای قبایل عرب و خانواده های مافیایی لبنانی و خمینیستهای پشیمان ندارد و از دیدن مناظره بین بزرگان اپوزیسیون و صادق زیبا کلام و مهدی خزعلی در همایون تی وی دچار تهوع می شود.
جهت اطلاع ایرانی تباران برون مرز:
افراد عادی درون مرز اگر خسته و کوفته نباشند بیشتر ، برنامه های لایف استایل و مسابقات آمریکا گات تلنت و یا ایکس فکتور، بفرمایید شام و دیگر ریالیتی شو reality show در من و تو و یا سریالهای ترکی ( که کمتر از همایون توی وی و نوریزاده تی وی تهوع آور هستند) می بینند.
برخی دیگر تی وی های مصدقیست و کمونیستی و چپگرا هم هستند که بیشتر تریبونی هستند برای درد دل و خاطره گویی و فحاشی نسبت به نظام پادشاهی که بعید است حتی همسران و فرزندان مجریان آنها، نیز برنامه های اینگونه تی وی ها را ببینند،
و اما می رسیم به بیزینس پر درآمد حقوق بشر،
یبشتر نکات مهم را آقای مصدقی گفته است.
اما بنظرم حقوق بشر کماکان در بین اپوزیسیون ایرانی تبار هم یک تابو محسوبمی شود در حالیکه خودشان در کشورهای متبوعه اشان از حقوق بشر مطلق و غیر مشروط بهره مند هستند. اما نوبت ایرانی آخوند زده که می رسد، حقوق بشر را به تجزیه طلبی پیوند می زنند. و یواشکی از کنارش می گذرند.
مشخص نیست این ایرانی تباران که هم از حقوق بشر برخوردارند و هم تبعه کشورهای دیگر هستند ، اولا چرا از تجزیه ایران انقدر می ترسند و ثانیا چرا حقوق بشر را در تضاد با تمامیت ارضی ایران می بینند؟
تمامیت ارضی ایران به ایرانیان مربوط است و نباید باعث نگرانی اتباع دیگر کشورها شود.
همچنانکه هیچ ایرانی درون مرزی نیز اصلا نگران تجزیه ایالت کبک از کانادا و یا تگزاس از آمریکا و یا اسکاتلند از برتانیا و یا کاتالونیا از اسپانیا نیست. بعید می دانم یک کانادایی ایرانی تبار و یا عرب تبار و یا افغانی تبار در کل جمعیت ۳۳ میلیونی کانادا یافت شود که در مورد تجزیه ایالت کبک از کانادا نگرانی داشته باشد.
در ضمن سانسور،فقط منحصر به پادشاهی خواهان زندانی نیست
آیا قتل عام بلوچهای سوختبر، کردهای کولبر، عربهای گاومیش دار و غیره به اندازه تذکر گشت ارشاد به یک دختر شیعه اثنی عشری طهرانی بخاطر بدحجابی، در رسانه های فارسی زبان از هر طیفی، بازتاب می یابد،؟؟!! بعید می دانم.
اکثریت مدیران رسانه های فارسی زبان برون مرزی و بزرگان اپوزیسیون ، علی رغم اینکه افراد تحصیلکرده هستند و از حقوق بشر برخوردار، اما بدرجات مختلف کماکان از یوغ فاشیسم و نظم کهن فرهنگی رهایی نیافته اند.