یوسف مصدقی- در فرهنگ عامه ایالات متحده آمریکا، جمله قصاری هست که برگردان آن به زبان فارسی چیزی میشود در این مایه که: هیچ ناهاری، مفت و مجانی تمام نمیشود یا چیزی به عنوان ناهار مجانی وجود ندارد(There ain’t no such thing as a free lunch). غرض از این ضربالمثل عامیانه این است که در زندگی هیچ چیزی رایگان و بدون هزینه به دست نمیآید و برای هر دستاوردی باید قیمتی پرداخت.
شاید بعضی را گمان بر این باشد که آدمهای خوششانس از این قاعده مستثنا هستند و نیازی به به پرداخت عوَض برای آنچه بخت بلند به آنها ارزانی داشته، ندارند. اما اگر قدری باریکتر به این موضوع بیاندیشیم در مییابیم که حتا خوشاقبالترین انسانها هم که تنها بر حسب اتفاق یا شانس چیزی به دست میآورند، تا از اقبال خوش خود بهرهمند شوند، بخشی از عمر و زمانی را که طبیعت به آنها بخشیده، از کف میدهند.
به هر حال، اگر این حکمت عامیانه، در حوزه زندگی فردی برخی آدمهای خوشاقبال کمتر کاربرد داشته باشد، در مورد سرنوشت ملتها و جوامع انسانی، بطور مطلق صادق است. بر این مبنا و بر پایه عقل سلیم، میتوان با قاطعیت حکم داد که هیچ ملتی در تاریخ تمدن انسانی بدون دادن هزینه و صرف منابع مادی و معنویاش، صاحب دستاوردی چشمگیر نشده است.
از طرف دیگر، مطالعه تاریخ افول و انحطاط بسیاری از تمدنهای پیشین، کمابیش ما را به این نکته راهبر میشود که سقوط و افول بیشتر آنها از جایی شروع شده که عموم مردم آن حوزههای تمدنی، دچار بیعملی و توهم مجانیخوری شدهاند. چنین مردم منحطی، ثمره کوششها، فتوحات، دزدیها و غنائم آباء و اجدادشان را نه تنها پاس نداشتهاند بلکه داشتههاشان را ابدی و همیشگی فرض کردهاند و بدون جایگزینی، مُسرفانه به مصرف آنها پرداختهاند.
در سده اخیر، کشورها و ملتهای معدنفروش و بیش از همه، آلودهشدگان به دلارهای نفتی، به ویروس مجانیخوری و توهم «ناهار مفت» دچار شدهاند. حکومتهای برآمده از معدنفروشی، در طی چند دهه اخیر، عامدانه یا ناآگاهانه، ملتهای زیر سلطهشان را به تغذیه از فروش آنچه از زیر خاک بیرون میکشند و خام به دیگران میفروشند، عادت دادهاند. ثمره چنین عادتی، ضمن تثبیت استبداد و اشاعه فساد در نهاد حکمرانی، میان مردم موجب گسترش صدقهبگیری، بیعملی و منجیگرایی میشود.
در چنین جوامعی، دولت تبدیل به کارفرمای اصلی در اقتصاد کشور شده و اکثر قریب به اتفاق نیروی کار فعال در جامعه را مستقیم یا غیرمستقیم مرهون پولپاشی خود میکند. استمرار این وضعیت است که طبقات اجتماعی را به مرور از حالت مولد خود خارج کرده و به ارتزاق از پولی وا میدارد که حکومت بنا به سلیقه و منافع خود میان گروههای مختلف اجتماع پخش میکند. نتیجه چنین رهیافتی به اداره اقتصاد یک کشور، نابودی تدریجی بخش تولید، فقر روزافزون و صدقهبگیر شدن طبقه کارگر و غلبه دلالمآبی و واسطهگری در طبقه متوسط جامعه است. ایران امروز، بارزترین نمونهی چنین شکلی از حکمرانی است.
کارکرد طبقه متوسط در کشورهای دموکراتیک توسعهیافته، معمولا، فعالیت در بخشهای مولد اقتصاد کشور است. این طبقه، نگهبان ثبات اقتصادی و مدافع توسعه پایدار است و بیشترین نقش را در تصمیمسازی در سیاستگذاری عمومی کشور دارد. در جوامع توسعهیافته، بدنه بیشتر احزاب مؤثر در حکومت از اعضای طبقه متوسط تشکیل میشود. همچنانکه بخش بزرگی از درآمد دولت از مالیاتی تأمین میشود که اعضای این طبقه به خزانه دولت میپردازند. اعضای این طبقه در کشورهای توسعهیافته، بنا به خصوصیات طبقاتی، نه تنها به افسانه «ناهار مجانی» باور ندارند بلکه به خاطر نقش مهمی که در تأمین هزینههای دولت ایفا میکنند، نسبت به هرگونه ریخت و پاش اضافی حکومت حساس هستند.
حکایت اعضای طبقه متوسط در ایران اما متفاوت از اهالی این طبقه در کشورهای توسعهیافته است. طبقه متوسط جامعه امروز ایران، بیشتر به صورت گلخانهای رشد کرده و برآمدهی تزریق و جذب دلارهای نفتی است و با مشارکت در تولید و حمایت از بدنه مولد اقتصاد کشور بیگانه است. برای اعضای متنوع این طبقه، دلالی، بسازبفروشی و اجارهبگیری مطلوبیت بیشتری از سرمایهگذاری بلندمدت در تولید دارد. پول مفت ناشی از سفتهبازی و سود سرشار حاصل از واسطهگری چنان به دهان این طبقه مزه کرده که اعضایش حاضرند به هر کسی که وعدهی پول مفت بیشتر بدهد، دل ببندند. این جماعت، بدون توجه به واقعیت، از باورمندان سفت و سخت افسانهی «ناهار مجانی» هستند.
طبقه متوسط دلالمسلک ایران تا پیش از اجرای تحریمهای اخیر که کمر اقتصاد نفتی ایران را شکست، با وجود اختلافات فرهنگی با ارزشهای ایدئولوژیک قدرتِ حاکم، خواهان استمرار حکومت جمهوری اسلامی بوده است. طیفهای مختلف این طبقه هرچند به لحاظ فرهنگی و اعتقادی به هیچ وجه یکدست نیستند و میان آنها از ملحد تا مؤمن، از چپ تا راست، از بازاری تا دانشگاهی حضور دارند، اما وجه مشترک میان بیشتر آنها، بهرهای بوده که بیش و کم از اقتصاد بیمار و دلالمحور جمهوری اسلامی میبرده و تا هنوز میبَرند.
تبهکاران حاکم بر ایران، سالهای طولانی، با تزریق دلار ارزان و هزینه کردن از منابع غیرقابل تجدید کشور، با خیانت به نسلهای آینده و بخشهای نابرخوردار جامعه، به اعضای طبقه متوسط دلالمآب کشور باج دادند و از آنها در بازی قدرت حمایت گرفتند. در این دوره، نرخ غیرواقعی ارز و رانت حاصل از آن، طبقه متوسط کذایی را دچار توهم «ناهار مجانی» کرد و این باور سادهلوحانه را در میان اعضای این طبقه پراکند که نشستن کنار این سفره، برای همیشه حق آنهاست. آنچه اما طی این سالها از آن غفلت شده، احتمال فرا رسیدن زمانیست که تأمین دلار ارزان و باج دادن به طبقه متوسط ممکن نباشد. اینک مدتی است که آن احتمال به وقوع پیوسته و آن زمان فرا رسیده است.
در چند سال اخیر، پس از آنکه جریان دلارهای نفتی به خزانه جمهوری اسلامی به حداقل رسید و جهشهای چندباره نرخ ارز حباب «دارندگی» بسیاری از اعضای طبقه متوسط را ترکاند، بخشهای بزرگی از طبقه متوسط با واقعیتی روبرو شدند که پیش از این عامدانه یا ناآگاهانه از مواجهه با آن سر باز میزدند.
باور به «ناهار مجانی» و از کیسه منابع تجدیدناپذیر خرج کردن، موجب نابودی اقتصاد، محیط زیست و سلامت جامعه ایران شده و میهن ما را در معرض خطر بیآیندگی و فنای کامل قرار داده است. طبقه متوسط گلخانهای با کمک به استمرار نظام ولایت فقیه و همراهی با مدیران چپاولگران «شرکت سهامی جمهوری اسلامی»، نقش مؤثری در ایجاد این خطر داشته است. حالیه اما ورق برگشته و بیشینهی این طبقه در حال قربانی شدن به خاطر انتخاب اشتباهی هستند که خود مرتکب شدهاند.
راستش را بخواهید، باور به «ناهار مجانی» میان مردمی که بخش بزرگی از آنها به خلقت کائنات از «هیچ» ایمان دارند، چندان هم عجیب نیست.
بخش بزرگی ازشکل گیری «شخصیت اجتماعی» ساکنین یک کشوررا آموزش وپرورش در آن کشورتعیین میکند.
کتابهای درس «تاریخ» دبستان ودبیرستانهای ایران امروزی به کودکان ونو جوانان «غزوات پیغمبراسلام» را تدریس میکنند، همانطورکه پیش از ملاها هم درکتابهای درسی «تاریخ» شرح جنگهای ایران با یونانیها ورومی ها وعثمانیها بود.
دربرنامه های درس «تاریخ» کشورهای پیشرفتهٔ اروپا طرز معیشت مردم وتحول آن در زمان های گذشته و نحوهٔ تولیدات کشاورزی وچگونگی بوجود آمدن صنایع وتأثیردست آوردهای کشفیات علمی درزندگی, وبیوگرافی دانشمندان وصنعتکاران وپزشکانی که با کار ونبوغ خودشان راه های ناشناختهٔ تازه ای درخدمت بهبود زندگی مردم پیدا کردند، تدریس میشود.
von nichts kommt nichts این یک ضرب المثل آلمانی است
باقی مانده از دوران رنسانس ، مارتین لوتر و دعوای او با کلیسای
کاتولیک ، با پاپ ها و کشیش های مفت خور و زالو و سد راه
انقلاب صنعتی در آلمان و اروپا بود . بر خلاف تصور بسیاری
دعوای بین دو کلیسا نه بر سر مفاهیم و تفسیر کتاب مقدس
بلکه بر سر آزاد کردن جسم و تفکر تنبل مردم جهت عبور به
دوران نوین یک رابطه تولیدی نوین با ابزار جدیدش بود . هلند
اولین مکانی بود که کلیسای پروتستان پا گرفت ، آنقدر تند
رفتند که در نظافت و فعالیت مردم با یک دیگر رقابت کرده
و یک دیگر را کنترل می نمودند . پنجره اتاق های نشیمن خانه
ها رو به خیابان بزرگ و بدون پرده بود و مانند جعبه آینه ای
در معرض دید و قضاوت دیگران . von nichts kommt nicht
از هیچ چیزی بیرون نخواهد آمد ، هنوز هم ورد زبان است .
کاری به کشور های دیگر ندارم ، اما در ایران ما شیوه تولید
و فکر به گونه ای دیگر است . طبقاتی نیست ( شاید تعریف
طبقه در این کشور به شکل کلاسیک به دلیل عدم رشد طبیعی
و تغیرات وارداتی تولیدی نمی باشد) . مفتخوری و مفتخری
و …در بین همه مردم یک پدیده جهان شمول است . مفت
کمیت نیست بلکه کیفیت است ، بر خلاف اروپا دارای بار
مثبت است و نه منفی . اندرز زن به شوهر ، پدر به پسر ،
معلم به شاگرد و….”مفت به چنگت” ” سنگ مفت گنجشک
مفت ” ” باید یاد بگیری از آب کره بگیری ” ! بله همگانی
است . مارک طبقاتی ندارد . واحد ارزانترین جنس با کیفیت
بالا در صورت تصاحبش توسط شخص چنین توصیف میشود
“به مفت خریدمش” ، برای مفت به چنگ آوردن البته ، بی
آبرویی ، گدا بازی و دوز و کلک مجاز بوده و ابزار کار است.
آن دیگری که آبرو دارد و پرنسیپ ، از جانب زن یا شوهر، پدر
و مادر و معلم ، خودتان میدانید چه خطاب میشود: پخمه
و بی عرضه و بی دست و پا ! این طرز تفکر با تولید بیگانه
است ، با دمکراسی و کنترل متقابل و قانون به همچنین !
البته نفت و دلار های نفتی که از مرکز بدون هیچ زحمتی
به نزدیکان و چاکران مرکزیت پخش می گردد خود تشدید
کننده این فرهنگ است . یک حاکم مطلق و در این جا ایران
با این فرهنگ و طرز فکر همه گیر، طبیعی است که یک ملا
بدون هیچ مقاومتی می تواند زمام امور را بدست گیرد .
انقلاب ۵۷ نتیجه طبیعی رشد قانون گرایی بود که عده
ای را در درون حاکمیت و خارج آن باب سلیقه نبود .
البته در غرب ، امروز نیز مقاومت در برابر دیجیتالیزاسیون
که می تواند سرنوشت آخر هر دلار و یورو را معین نماید
باب طبع مفت خور های اینجا نیز نیست .
«… حکومتهای برآمده از معدنفروشی، در طی چند دهه اخیر، عامدانه یا ناآگاهانه، ملتهای زیر سلطهشان را به تغذیه از فروش آنچه از زیر خاک بیرون میکشند و خام به دیگران میفروشند، عادت دادهاند.»
مطمئن هستم که منظور شما از چند دههٔ اخیر حکومت اسلامی ست چون پیش از ۵۷ سخنرانی محمد رضا شاه را از رادیو شنیدم که صریح و روشن گفتند نفت ما را ارزان می خرند وسپس تولیدات حاصل از آن را به ما می فروشند و ما خود باید به جای نفت، تولیدات آن را بفروشیم (نقل به مضمون).
نطفه طبقه بورژوازی ( شامل خرده بورژوازی ، بورژوازی متوسط، بورژوازی الیت ) در غرب به کندی پس از طاعون مرگ سیاه و تضعیف سیستم فئودالیته در قرن ۱۴ و سپس آغاز عصر اکتشافات دریایی و تجارت دریایی و مرکانتالیسم در قرن ۱۵ بسته شد و با با ورود به عصر انقلاب صنعتی در قرن ۱۸ بتدریج بشکل کنونی در آمد .
بعبارت دیگر تعریف و خاستگاه این طبقه در بستر تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی اروپا قابل بحث است. و از آنسو، تعریف وخاستگاه طبقات پرولتاریا و لمپن پرولتاریا نیز همینگونه است،
اما خاورمیانه و ایران و بطور کلی آنچه به نام جهان سوم موسوم است، از قرون پیشا مدرن به شیوه های گوناگون به دوران مدرن پرتاب شدند و سیر تکامل تاریخی را طی ننمودند.
به نفت و گاز می گویند سوخت فسیلی هستند زیرا صدها میلیون سال پیش ، پوششهای عظیم گیاهی و ذخائر ارگانیکی زیر لایه های عظیم رسوبی دفن و با تجزیه مواد آلی آنها در اثر گرما و فشار و تغییرات بیو شیمیایی بتدریج به مواد شیمیایی مایع و گاز با انرژی حرارتی بالا تبدیل شدند تا سرانجام از اواخر قرن نوزدهم میلادی به نیروی محرکه عظیم برای تمدن تکنولوژیکی نوع بشر تبدیل شوند.
به اصطلاح طبقات الیت و نخبه و بورژوازی سرزمینهای غنی از این مواد شیمیایی، در اثر پول باد آورده تبدیل شدند به موجودات رانتی، پر ادعا، گنده گو، تنبل، سیر کننده در عالم هپروت، مفت خور، جفنگ پراکن، فاسد، زنباره، شکمباره، پهلوان پنبه، لوس، کله پوک، ایدئولوژیک، واپسگرا، تمامیت خواه، فاشیست و از نظر شخصیتی یک گونی پر از کود حیوانی و از نظر معرفتی یک بادکنک پر از آروغ و دیگر گازهای معدوی.
تمام این خصائل در واژه شیرین انگلیسی اسکام بگ scumbag به معنی un-recyclable used condom ( البته با عرض پوزش) فشرده می گردند.
با تسامح وتساهل بسیار ، اگر طبقه بندی و تعاریف مارکسیستی را در مورد ایران مد نظر قرار دهیم، باید بپذیریم که طبقات متوسط و الیت ایران حاصل اقتصاد نفتی- رانتی و همچنین سیاست تمرکز گرایی شدید حکومتی ( که با ساختار امپراتوری گونه ایران و همچنین تنوع فرهنگی قومی اش ناسازگار بودو است ) پدیدار گشتند. پرولتاریای آن هم همان رعایای و بردگان آزاد شده هستند.
یعنی ادامه نظام ارباب-رعیتی در شیوه ایی نوین مبتنی بر اقتصاد بادآورده ( یا همان فری لانچ)
طبقات الیت و بوروژازی شیعه اثنی عشری ساکن در شهرهای مذهبی حاشیه کویر مرکزی و بویژه شهر قجری-مذهبی طهران، که در اثر اقتصاد رانتی و سیاست های تمرکزگرایانه فرهنگی و بورکراتیک در نظام گذشته، فربه و گستاخ شده بودند، نیروی محرکه اصلی واپسگرایی بودند که با وقوع کودتای ۵۷ که در واقع پیروزی آنان را در یک جنگ کلاسیک و متعارف طبقاتی مبتنی بر تئوریهای کارل مارکس ( بعنوان پدر فلسفه تاریخ ونه بعنوان یک مارکسیست) بر ضد مردم ایران تضمین کرد، ایران را به نکبت و فلاکت کشاندند،
طبقات الیت و متوسط ( بورژوازی ایرونی) همان اسکام بگهای شیعه اثنی عشری کوتادگر سال ۵۷ هستند که هیچ ارتباط فرهنگی- ژنتیکی- تاریخی با ایرانیان اصیل ندارند و کماکان بر مواضع واپسگرایانه و فاشیستی خود پایبندند وحداکثر پشیمان که چرا اسلام رحمانی در ایران مستقر نشده است لذا برخی تبدیل شده اند به اپوزیسیون نما و شبه اپوزیسیون و دیگر اسکام بگهای تبعه بلاد کفر و فرنگ و ینگه دنیا.