یوسف مصدقی- میان چرندیات و مهملاتی که در روزهای سرکوب اعتراضات اصفهان از منابر و رسانههای وابسته به حکومت جمهوری اسلامی صادر میشد، طبق معمول، دُرفشانیهای احمد علمالهدی امام جمعه مشهد، گوی سبقت را از باقی یاوهها ربود. او در بخشی از خطبههای نماز جمعه پنجم آذر ماه ۱۴۰۰ خورشیدی، با اشاره به بحران کمآبی در کشور چنین اظهار لحیه کرد که: «این مشکل بخش عمدهاش مربوط به کاهش نزولات آسمانی در کشور است. وقتی نزولات آسمانی کم است مشکل با تجمع درست نمیشود، در مقابل خدا تجمع فایده ندارد بلکه تجمع باید در نماز باران انجام شود.»
در نگاه نخست، شاید این اظهارات تفاوت خاصی با دیگر مزخرفاتی که اهل منبر و ارباب عمامه، از بام تا شام، به گوش پامنبریهای گولشان میخوانند نداشته باشد؛ اما درواقع، این ماجرا بیخدارتر از این حرفهاست و از تصمیم حکومتیان جهت به کار بردن حربهای قدیمی و ناپاک برای توجیه سرکوبهای خشن و خونبار آتی حکایت دارد.
بنیان خطبه کذایی احمد علمالهدی، بر یادآوری رابطه عبودیت میان الله و بندگانش قرار گرفته است. بر اساس این رابطه، «بنده» نه تنها در جایگاهی نیست که امکان هیچگونه چون و چرا در برابر اربابش داشته باشد بلکه باید سمعا و طاعتا از اراده، دستور یا امر خداوندگارش پیروی کند. نهایت توان «بنده» در چنین رابطهی یکسویهای، گردن کج کردن برای نوالهی ناگزیر است و دل سپردن به تقدیر الهی. «بنده» برای رهایی از خشم اللهِ واحدِ قهار، چارهای جز توبه، دعا و استغاثه ندارد و هر رفتاری جز این، از دید الله و ایادی او (صنف آخوندها و مفتیان) معنایی جز سرکشی و طغیان «بنده» نسبت به پروردگارش ندارد.
با توجه به همین زمینهی حقارتبار است که امام جمعه دهاندریده مشهد، ضمن اینکه فاجعه محیطزیستی حاصل از چند دهه حکمرانی چپاولگرانه نظام جمهوری اسلامی را به گردن خدا میاندازد، معترضان به وضع فلاکتبار موجود را نیز متهم به تقابل با اراده الهی میکند. شنونده این بیانات، اگر شامه تیز و هوشیاری تاریخی داشته باشد، بر اساس سابقه جنایتبار اهل منبر و فتوا، بوی خون را از آن استشمام تواند کرد.
در قاموس فقیهان حکومتی، هر نوع گردهمایی و تجمعی که برای اعتراض به حکومت اسلامی سر بگیرد، مقدمه برای شورش و قیام در برابر نماینده خداست. بنا به فقه امامیه، قیام در برابر نماینده خدا، به مثابه قیام در برابر الله است. خون کسی هم که در برابر الله گردنفرازی کند، هدر است یا به بیان فقهی چنین شخصی «مهدورالدم» است.
احمد علمالهدی در خطبهاش، با سر هم کردن مهملاتی که ذکر آنها رفت، تلویحا تجمعکنندگان معترض اصفهانی را به کسانی تشبیه کرد که به یک قدمی قیام در برابر خدا رسیدهاند. نتیجه چنین تشبیهی این میشود که اگر جماعت معترض از این سرکشی عدول نکنند و بجای اعتراض به کمآبی و خشکسالی، طریق استغاثه و التماس برای جلب توجه ذات باری را پیش نگیرند، نمایندگان الله در ایرانزمین حق دارند که به تکلیف شرعی خود عمل کنند و با شدّت و حدّت به سرکوب این «تجمعکنندگان در برابر خدا» بکوشند. حجت شرعی این سرکوب هم رفتار شیطانی و گمراهانهی تجمعکنندگان در برابر اراده الهی است. اما چگونه میشود اعتراض به بیآبی را رفتاری شیطانی نامید؟
بنا به افسانههای ادیان ابراهیمی، نخستین موجودی که در مقابل اراده خداوند(یهوه/ الله) چون و چرا کرد، شیطان(لوسیفر/ ابلیس) بود. او نه تنها با تمرد در مقابل دستور خدا از دایره عبودیت خارج شد بلکه در نظام یکدست و بیتزلزل فرمانفرمایی یهوه/ الله، رخنهای بزرگ ایجاد کرد.
از آنجا که پرداختن به سیر تحول تصویر شیطان در تاریخ ادیان ابراهیمی جستاری درازدامن میطلبد، تنها به ذکر این خلاصه بسنده میکنم که از همان نخستین کتاب عهد عتیق (Old Testament) یعنی «سِفر تکوین» (Book of Genesis) که در آن یک مار یا افعی – صورت بدوی و اولیه شیطان- حوا را به خوردن از میوه درخت دانایی بر میانگیزد تا حضور پررنگ شیطانِ متشخص در شروع کتاب ایوب (Book of Job) یا داستان نافرمانی ابلیس در برابر دستور الله برای سجده به آدم در سورههایی چون بقره و کهف در قرآن، حضور پررنگ این شخصیت تخیلی/اسطورهای در قصههای سامی، نشان از دشمنی عمیق این ادیان با پرسشگری، دانایی و اعتراض به قدرت حاکم دارد.
سرقفلیداران دکان ادیان ابراهیمی با تکیه بر همین روایات افسانهایست که هر گونه پرسشگری و چالش در مقابل اقتدار شریعت را «کفرآمیز»، «شیطانی» و «طغیان» مینامند و شخص پرسشگر را «کافر»، «مرتد»، «اهل بدعت» و «دشمن خدا» (عدو الله) میخوانند. برای دکانداران دین اسلام، قویترین اسلحهای که ضامن حفظ اقتدار و رونق کسب و کار آنهاست، ترس «بندگان خدا» از عذاب الهی است. بنا به آیات و روایات، بروز عذاب الهی همواره به خاطر کثرت گناهان بندگان گمراه خداست. بزرگترین این گناهان، نخست شرک (سوره مائده-۷۲) و دیگر باور به ایمنی از عذاب الله (سوره اعراف-۹۷) است. ترس از عذاب، پیروان ادیان را حقیر و فرمانپذیر نگه میدارد و از آنها رعایایی میسازد که جسارت تغییر وضع فلاکتبار خود را ندارند.
حال اگر به احوال ملتها و کشورهایی که نزد عوام و خواص مردم دنیا پیشرفته و سعادتمند نامیده میشوند دقیق شویم، سرآغاز گذار آنها از فلاکت سابق به سعادت فعلیشان را در همین پرسشگری و به چالش کشیدن قدرت دین و دینیاران مییابیم. این چالشگری، مقدمه قیام شجاعان و دانایان دوران رنسانس و سپس عصر روشنگری، در برابر خدای موهوم ارباب کلیسا و صاحبان شریعت برای نیل به دانش، آزادی و سعادت است. شکستن حلقه حقارت و عبودیت، نخستین نتیجه این قیام است که خودمختاری و ابداع را به مغرب زمین بازگرداند و موجب تحولی عظیم در دنیای غرب شد.
بنا بر همین تجربه تاریخی است که میتوانیم از یاوهگوییهای احمد علمالهدی، کاملا مخالف با نیت این آخوند پلشت، استفادهای درخور کنیم. اگر آرزوی آزادی و پیشرفت داریم، جز قیام در مقابل خدای تبهکاران حاکم بر میهنمان چارهای دیگر نداریم. تجمع در مقابل خدای موهوم این جماعت تبهکار، نه تنها بیفایده نیست بلکه ضروری است.
شگفت انگیز است که رفتار وگفتار و کردار پیروان احکام وشرایع قرآنی «دین» اسلام درمدت هزار وچهارصد سال تغییر نکرده است. در آخرین سالهای سدهٔ بیستم میلادی که پیروان احکام قرآنی «اسلام ناب محمدی» به ایران حمله کرده و کشور ما را به تصرف خود در آوردند، همان رفتار وکردار و گفتار(قتل وغارت و ضدیت با فرهنگ و تاریخ ایران) است که پیروان احکام قرآنی درسدهٔ هفتم میلادی به ایران حمله کرده و به کشور ما تسلط یافته بودند؛ اینها هم تا جائی که میتوانند وشرایط زمان اجازه میدهد همان تبهکاریها را دوباره بطرز وحشیانه دراین کشور تکرار میکنند.