یوسف مصدقی – از زمان صدور کیفرخواست دادستانی دستگاه قضایی سوئد علیه حمید نوری به تاریخ ۵ مرداد ۱۴۰۰ و تشکیل نخستین جلسه محاکمه او در ۱۹ مرداد امسال به دو اتهام نقض آشکار حقوق بینالملل و قتل عمد، موضوع دادخواهی از جنایات حکومت جمهوری اسلامی، از حالت ذهنی به واقعیتی ملموس و قابل پیگیری تغییر وضعیت داده است.
تا پیش از آغاز جلسات رسیدگی به اتهامات حمید نوری، نهایت دلخوشی دادخواهان، یا برگزاری دادگاههای نمادین بود یا برپایی گردهماییهایی مناسبتی با مضمون ذکر مصیبت علیه فراموشی. دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری اما برای نخستین بار پای دادخواهان را روی زمین گذاشت و جنبش دادخواهی را به واقعیتی عینی بدل کرد. درواقع، دستگیری و محاکمه حمید نوری، به همت ایرج مصداقی و همراهانش، به جنبش دادخواهی قدرتی ملموس بخشیده و آنرا مجهز به ابزار و سابقه قضایی کرده است.
https://kayhan.london/1400/05/14/%d8%af%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%87-%d8%ad%d9%85%db%8c%d8%af-%d9%86%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%9b-%d9%81%d8%b1%d8%b5%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%aa%d8%ad%d8%a7%d8%af
این دادگاه همچنین معیاری تازه برای سنجش صداقت مدعیان اصلاحطلبی و عدالتخواهی به دست داده که گریز از آنرا برای این وسطبازان فعال در بازار سیاست- چه در ایران و چه در برونمرز- ناممکن کرده است. اهمیت این معیار در این است که نابترین شکل سنجش را برای تشخیص راستی و ناراستی افراد مدعی شرافت سیاسی به میان آورده است.
واقعیت این است که موارد اتهامی مطروحه در دادگاه و ادله ابرازی برای اثبات دعوا، همچنین تعدد و تنوع شهود حاضر در فرآیند رسیدگی به اتهامات، هیچ تردیدی در گناهکار بودن متهم پرونده باقی نمیگذارند و از این رو حتی وقیحترین دلدادگان جمهوری اسلامی و استمرارطلبان نشاندار نیز جرأت حمایت از حمید نوری را ندارند. طُرفه آنکه، سکوت در مقابل این ماجرا هم نه تنها کارساز نیست بلکه موجب رسوایی است. درواقع، سکوت در مورد ماجرای محاکمه حمید نوری، تأیید جنایاتی است که جمهوری اسلامی در دهه نخست پس از انقلاب کذایی مرتکب شده است و از این رو، خواه ناخواه، ساکتین در این ماجرا را نمیتوان در زمره راستان، شرافتمندان و محترمینِ اهل سیاست دانست.
از روز ۱۹ مرداد تا دوم آذر ۱۴۰۰ خورشیدی، دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری اختصاص به بررسی کیفرخواست، گفتههای شاکیان و شاهدان پرونده داشت. طی این مدت، پس از برگزاری چهل و یک جلسه، با محوریت کیفرخواست، استماع اظهارات شُکّات و شهود، تصویر واضح و هولناکی از ایام مرگزدهی زندان گوهردشت در مرداد و شهریور سال ۱۳۶۷ پیش چشم ناظران شکل گرفت. بررسی این جلسات، نه تنها میتواند روشنگر بخشی از فجایع رخ داده در تابستان ۱۳۶۷ در زندانهای جمهوری اسلامی باشد بلکه روشنگر عمق دنائت ذاتی باورمندان به اسلام سیاسی است که این جماعت را قادر به انجام فجیعترین جنایات ممکن میکند.
در ادامه فرآیند رسیدگی به اتهامات حمید نوری، از جلسه چهل و دوم تا پایان چهل و هفتمین نوبت دادگاه- میان روزهای دوم تا یازدهم آذر ماه ۱۴۰۰ خورشیدی (۲۳ نوامبر تا ۲ دسامبر ۲۰۲۱ میلادی)- شش جلسه متفاوت و جالب توجه برگزار شد. طی این شش نوبت، حمید نوری برای بار اول در محضر دادگاه، در دفاع از خود به حرف آمد. این شش جلسه، هرچند در ظاهر اختصاص به نخستین بخش دفاعیات حمید نوری در پاسخ به کیفرخواست دادستانهای پرونده داشت اما درواقع، فرصتی بود برای نمایش شخصیت و رفتار نمایندهای بارز از طبقهای از اوباش که پروردهی انقلاب نکبتبار ۵۷ هستند و تا هنوز قویترین پشتوانه اجتماعی حکومت تبهکار جمهوری اسلامی به حساب میآیند.
بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که موتور محرک انقلاب بهمن ۵۷، طبقه متوسط شهرنشین (به ویژه پایتختنشین) جامعه ایران بود که در سایه رونق اقتصادی دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی رشدی سریع و حبابگونه یافته بود. این طبقه، به واسطه باجدهیهای بیمورد و خارج از عرف دولتهای پیش از انقلاب چنان دچار زیادهخواهیهای متوهمانه و طلبکاریهای بیوجه شده بود که مطالبات روزافزونش را به غیرعقلانیترین شیوه ممکن پی گرفت و به انقلاب رسید. از آنجا که خوی دلالی و بسازبفروشی جاری در این طبقه، اعضای آن را به زیادهخواهیِ بیهزینه عادت داده بود، طبیعت و خلقیات حاکم بر این بخش از جامعه با هزینههای کمرشکن انقلاب همخوانی نداشت. این عدم تمایل به پرداخت هزینه موجب شد که طبقه متوسط از همان آغاز پا گرفتن حکومت اسلامی قافیهی قدرت را به هزینهدهندگان واقعی ببازد.
از همان روزهای پایان بهمن ماه ۱۳۵۷، با استقرار حکومت انقلابی و شروع درگیریهای خونبار داخلی، موضوع هزینههای انقلاب جدی شد و همزمان، نقش اوباش و اراذلالناس در ماجرای انقلاب پررنگتر از قبل به نمایش درآمد. این گروه اراذل و طبقه اوباش، بنا به تربیت و سبک زندگیشان، برخلاف طبقه متوسط کذایی، حاضر به پرداخت هرگونه هزینهای برای مطالباتشان بودند و به این دلیل، به سرعت و با خشونت، در دستگاه قدرت نوظهور، جایگاهی محکم یافتند. این جماعت، نه تنها طبقه متوسط دلالمآب را به حاشیه راندند بلکه زمام همه امور جاری مملکت را به مرور به دست گرفتند و فجایعی جبرانناپذیر را موجب شدند.
شاید مهمترین خصوصیت این جماعت اوباش این بود که از همان روز نخست پس از انقلاب، بازوی سرکوب حکومت نورسیده شدند و بار خونریزیها و هزینههای انسانی دوران گذار و استقرار جمهوری اسلامی را در دهه نخست پس از انقلاب، به دوش کشیدند. تقریبا تمامی اعضای کمیتههای انقلاب، بخش بزرگی از بدنه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، قریب به اتفاق بسیجیان نوبالغ آن ایام، اکثریت نیروهای دادستانی و دادگاههای انقلاب اسلامی را اعضای این گروه اوباش تشکیل میدادند.
حال اگر به موضوع دادگاه حمید نوری برگردیم و به مهملات مکرر در شش جلسه دفاعیاتش حتی سرسری گوش بسپریم، با شنیدن همان جملات اول درمییابیم که گوینده، نماینده تمام و کمال اوباش صدر انقلاب است که طی چهار دهه تبهکاری، قد کشیده و به آب و علف رسیدهاند. روایت حمید نوری از دلبستگیاش به انقلاب اسلامی، همراه است با داستان فرصتطلبیها و دلِگیهایش در دوران استقرار و تثبیت حکومت تبهکار جمهوری اسلامی.
اینکه حمید نوری در همان سال نخست حکومت جمهوری اسلامی، اسلحه به دست در امتحانات سال آخر دبیرستان شرکت کرده و با فراغ بال و به مدد تفنگ دیپلم گرفته، هرچند ربطی به دادگاه کیفری استکهلم ندارد اما برای شنوندگان دفاعیات او این فایده را دارد که سرنخی از راه و روشی که امثال حمید نوری برای رشد و پیشرفت در نظام جمهوری اسلامی در پیش گرفتند به دست میدهد.
داستان سربازی رفتن حمید نوری در سال ۱۳۵۸ و «خدمت»اش در کردستانِ غرق در خون اگرچه ارتباط مستقیمی به موضوع کشتار زندانیان گوهردشت در سال ۶۷ ندارد اما شنونده هوشیار را با سابقه کسانی آشنا میکند که پیش از حضور در دادستانی و کار در شکنجهگاهها و زندانهای خوفناک دهه ۶۰، روی زمین کردستان و در فضای باز، تمرین آدمکشی و خشونت کرده بودند.
اینکه حمید نوری مکرر به این موضوع اشاره میکند که به واسطه حضور رفقا و بچهمحلههایش در دادستانی انقلاب و با معرفی و تشویق آنها جذب این نهاد سرکوبگر شده، شاید تفاوتی در رأی دادگاه سوئدی ایجاد نکند اما به ما شنوندگان یادآور میشود که اوباش و اراذل محلههای جنوب تهران چگونه بدون کمترین دانش و لیاقتی، به شکل «هیأتی» و رفاقتی، نهادهای حساس حکومتی را اشغال کردند و سرنوشت بسیاری از شهروندان بیدفاع و بیصدای مملکت را به دست گرفتند.
اینکه در این شش جلسه، حمید نوری برای التیام و نوازش عقده حقارتش، راه به راه از هوش و خوشتیپیاش داد سخن میدهد و حافظه و کاردانیاش در تمشیت امور زندان را به رخ حاضران در دادگاه میکشد، هرچند آزارنده و تهوعآور به نظر میرسد اما به شناخت ما از خودشیفتگی بیمارگونه، ضعف نفس و شکنندگی روانی پادوهای تبهکار جمهوری اسلامی کمک میکند.
سخن آخر اینکه، محاکمه حمید نوری، محاکمه یک نفر نیست. دادگاهی که در نهایت بیطرفی و خونسردی به اتهامات این موجود تبهکار رسیدگی میکند، آینهایست که انحطاط چهل و اندی ساله ما را مقابل دیدگانمان نمایش میدهد؛ باشد که عبرت بگیریم!
خمینیها و لاجوردیها و خلخالیها و حمید نوریها و …… را عن قلابیون شوم و ایران بربادده ۵۷ مجاهدین ضد خلق درد اسلام گرفته و کمونیستهای بی وطن و مصدقیهای خائن با فریب دادن مردم نگون بخت ایران و تحریک آنها به شورش و عن قلاب بر سر مردم نگون بخت ایران آوار کردند. جوانانی که به دست این دژخیمان متحد عن قلابیون شوم ۵۷ در سیاهچالهای زندانهای حکومت اسلامی شکنجه و اعدام شدند میتوانستند بهترین و مرفه ترین و شادترین و پر امیدترین زندگی را در زیر سایه پهلوی ایرانساز و شادی آفرین داشته باشند. کشوری که میرفت به همت و عزم سترگ پهلوی ایرانساز و شادی آفرین به آبادترین و مرفه ترین و شادترین در خاورمیانه تبدیل شود و در ردیف ۲۰ کشور پیشروی دنیا قرار بگیرد به همت عن قلابیون شوم ۵۷ به چنین نکبت و سیاهی و تباهی افتاده است لعنت و نفرین مردم نگون بخت ایران بر آنها باد
مقاله بسیار خوب دیگری از جناب مصدقی.
علیرغم این در آن فراموش میشود که در قتل این جوانان بیگناه نه تنها جمهوری اسلامی بلکه همچنین رهبریت سازمان مجاهدین مقصر است. جو ترور در ایران را مجاهدین شروع کردند. .بعد از آن هم همراه صدام به ایران حمله کردند.
این که ملاها و عواملشان خونخوار و جنایتکار هستند جای بحث و تکرار ندارد، ولی
آیا مجاهدین خود از حامیان اصلی اعدامهای اوایل انقلاب نبودند، همانگونه که شنگول و منگول نوشته؟
آیا مجاهدین از عوامل اصلی سقوط شاهنشاهی نبودند؟
کاری که مجاهدین در کمپ مغزشویی اشرف یا آلبانی میکنند خود باید مقوله یک دادگاه دیگر باشد. باند رجوی حتی همین دادگاه نوری را به بلندگوی تبلیغاتی این فرقه تبدیل کرده.
دوست گرامی مقاله تحلیلی شما زیباتر می گشت چنانچه جنایات حکومت اسلامی را از آغاز آن یعنی پشت بام مدرسه رفاه می دانستید نه اصرار بر دهه شصت. زنده یاد امیر عباس هویدا هیچ گناهی بجز سدکردن راه اشتهای سیری ناپذیر بازاریان نداشت. همانگونه که این ارازل و اوباشان از جنوب شهر با منش لاتی امور مملکت را در حکومت اسلامی بدست گرفتند (برندهای انقلاب) بسیاری از افرا همان محله ها هم در جبهه مقابل در سازمانهای چپ, میانه و راست در بوجود آمدن انقلاب نقش بزرگی داشتند (بازندگان انفلاب). دهه شصت شروع تقابل بازندگان و برندگان انقلاب ۵۷ است و نتیجه آن کشتار و اعدام از هر دو طرفین. امیدوارم ماجرای پایان دادگاهای مردمی آبان دوباره در اینجا تکرار نشود.