یوسف مصدقی- دسیسهی از میان برداشتنِ بکتاش آبتین، شاعر و فیلمسازِ در بند، در روز شنبه ۱۸ دی ماه ۱۴۰۰ به سرانجامی شوم رسید و گانگسترهای گرداننده قوه قضائیه جمهوری اسلامی، پس از مدتها فرسودن این انسان بیباک در شرایط ناهنجار زندان، با همدستی ویروس کرونا، او را به قتل رساندند.
نوع برنامهریزی و اجرای قتل بکتاش آبتین، نمونهای روشن از این واقعیت است که حکومت تبهکار جمهوری اسلامی، طی بیش از چهار دهه استمرارش، در ارتکاب حقیرانهی انواع و اقسام جنایات ریز و درشت، به چنان مرتبهای رسیده است که نه تنها گوی سبقت از تمامی تبهکاران و تروریستهای منطقهای و بینالمللی ربوده بلکه در شکنجه و حذف مخالفان سیاسی و عقیدتیاش، احیاگر گونههایی متروک از جنایت شده است.
در این چند روزی که از قتل آبتین میگذرد، برخی مالهکشان بیشرم و استمرارطلبان بیآبرو، طبق معمول برای منحرف کردن افکار عمومی از اصل ماجرا، سخن از اهمال و بیمبالاتی زندانبانان و مجریان محکومیت ظالمانه او گفتهاند بیآنکه کوچکترین توجهی به اصل مسئله داشته باشند که اصولا چرا یک شاعر، به اتهاماتی واهی و مضحک به شش سال زندان محکوم شده و در اوج همهگیری یک بیماری هولناک- در شرایطی که بدنامترین مجرمینِ ظاهرا زندانیِ مفاسد اقتصادی مشمول مرخصیهای طولانی شدهاند- با وجود دو بار ابتلا به بیماری کووید۱۹ همچنان در بند اسیر بوده است؟! پرسش بر سر این است که چرا در میهن ما، خطرناکترین جانیان، گرداننده دستگاه قضا هستند در حالی که نجیبترین فرزندان آزادیخواه وطن، گرفتارِ بند آن جانیاناند؟
چون نیک بنگریم، سخن از اهمال و بیمبالاتیِ زندانبان به میان آوردن و مسئولیت قتل را به گردن امربران دسته چندم انداختن، رذالتی ویژه میطلبد که ذاتیِ جماعت بهاصطلاح اصلاحطلب حکومتی است. پرواضح است که در ماجرای قتل آبتین، رؤسای سازمان سرکوب، به توصیه بازجویان آدمکش نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، طبق برنامهای مشخص و روشن، بنا را بر حذف بکتاش آبتین گذاشته بودند و در این راستا، دستورات لازم را به ضابطان و زندانبانان قوه قضائیه ارسال کرده بودند.
با توجه به سالها سابقه سیاه نظام جمهوری اسلامی در حذف دگراندیشان و کشتار مخالفان، همچنین با عنایت به اینکه روشهای انجام این نوع جنایات هر روز خشنتر و پیچیدهتر میشوند، شوربختانه باید بپذیریم که قتل تدریجی بکتاش آبتین، آخرین مورد از این نوع جنایتها نخواهد بود. واقعیت این است که تا وقتی این حکومت جنایتکار زمام امور مملکت را به دست داشته باشد، هر از چندی باید در رثای قربانیان و مقتولین بیگناه و شرافتمند مخالف نظام تبهکار جمهوری اسلامی، سوگنامه بنویسیم و عزادار باشیم.
بکتاش آبتین، تا امروز، تازهترین قربانی از خیل دگراندیشان آزادهای است که در سرزمین ما، به دست اصحاب اسلام سیاسی، ناجوانمردانه به قتل رسیدهاند. فصل مشترک تمامی دگراندیشان ایرانیِ مقتول به دست تروریستهای مسلمان، شجاعت این آزادگان در بیان باورهایشان و پایداری آنها در برابر استبداد و خشونت ذاتی اسلام سیاسی بوده است.
تاریخ ایران پس از حمله عرب حاکی از این است که از همان آغاز استقرار اسلام در کشور ما، پاسخ سلسلهجنبانان و سرقفلیداران دکان این دین حنیف به هرگونه انتقاد، دگراندیشی و دگرباشی، همواره خشونتی حداکثری و وحشیانه بوده است. این جماعت به واسطه بیمایگی و تعصبی که در ایمان به عقاید بدویشان دارند، هر انسان دلاوری را که مستقل از مذهب حاکم بیاندیشد و زندگی کند، چون خاری در چشم و استخوانی در گلوی خود میپندارند و با سبعیت به حذف او میکوشند.
بکتاش آبتین به گواهی شعرها، گفتهها و نوشتههایش، عشقی عمیق به آزادی داشت. او دلاورانه و بیواهمه با ستایش آزادی بیان و اندیشه، به مبارزه با وضع موجود پرداخت و آگاهانه در این راه جان سپرد. آبتین در نهایت فروتنی و راستی باور داشت که: «حلقه مفقوده وضعیت جامعه معاصر ما… فضیلتِ پایمردی، مبارزه و ایستادگی است». او همچنین دوستتر داشت که بجای ترک وطن، با تکیه بر فضیلت پایمردی: «همین امروز در جوانی، با اقتدار، جان شیرین»اش را فدای آزادی کند.
https://youtu.be/ogCvURi6DME
چنانکه در شاهنامه حکیم توس آمده، پس از چیرگی ضحاک تازی بر ایرانزمین، تا هزار سال تباهی بر جهان حاکم شد. در این دوران تلخ و طولانی، خوار شدنِ هنر و ارجمندیِ جادویی، رسم روزگار شد و کردار فرزانگان نهان و کام دیوانگان روا گشت. ستم که از حد گذشت و کشتار جوانان برای خوراندن مغزشان به مارهای روییده بر شانههای ضحاک، تمامی ایران را غرق در عزا کرد، از پیوند آبتین و فرانَک، فریدون در جهان آمد تا ایران را از ظلم ضحاک برهاند. چون نیک در این داستان اندیشه کنیم، در مییابیم که بنیاد قیام کاوه و چیرگی فریدون بر ضحاک، بر بودنِ آبتین و فرانَک استوار شده است.
مرگ بکتاش آبتین، هرچند تلخ و جانگداز است اما میتواند نویددهندهی آمدن فریدون و کاوه باشد. اینکه او در سخنانش بیش از هر چیز بر «فضیلت پایمردی و مبارزه» تکیه میکرد و این فضیلت را حلقه مفقوده در گشایش وضعیت هولناک جامعه ما میدانست، نشان از اندیشهی بلند و امید شکستناپذیری است که بر ناپایداری ضحاک و برآمدن فریدون باور دارد. «جان شیرینِ» آبتین، بیهوده فدای آزادی نشده است اگر به ترویج فضیلت پایمردی و مبارزه بکوشیم و جای آبتین و آبتینها را با کاوهها و فریدونها پر کنیم.
سخن آخر اینکه، هرچند که یکطرف ماجرای قتل آبتین آدمکشان آزادیستیز جمهوری اسلامی قرار دارند اما سوی دیگر این ماجرا بسیار مردمی خاموش هستند که بیمزده و سیاهپوش، در حسرت آزادی و بهروزی بر کشتگان شریف و شجاع این سالهای سیاه مویه میکنند. تغییر، زمانی فرا خواهد رسید که این اکثریت خاموش، جامه بدل کنند و به راهی بروند که سپیدپوشانی چون بکتاش آبتین پایمردیشان را بر گشودن آن راه گذاشتند.
به قول حسین منزوی:
ای شمایان! که خروشانِ کفنپوشانید
-ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود-
در رگ ما که خموشانِ سیهپوشانیم
کاشکی قطرهای از خون شما جاری بود